نقد سریال قورباغه؛ کاش فیلمنامهای در کار بود
فصل اول سریال «قورباغه» دوشنبه این هفته نهم فروردین ۱۴۰۰ پس از پخش ۱۵ قسمت به پایان رسید. قورباغه را هومن سیدی کارگردانی کرده و میتوان آن را یک مجموعه جنایی در نظر گرفت.
بازیگران نامآشنایی همچون صابر ابر (در نقش رامین فیاضی)، نوید محمدزاده (در نقش نوری)، سحر دولتشاهی (در نقش فرانک بهرامی)، فرشته حسینی (در نقش لیلا) و هومن سیدی (در نقش امیرعلی شمسآبادی) از عوامل قورباغه بودند و چهرههای کمتر شناختهشدهای چون محمدامین شعرباف (سروش قلیپور) و نیما مظاهری (آباد) با حضور در این سریال مورد توجه قرار گرفتند.
اول سعی میکنم داستان قورباغه را برای مخاطبانی که سریال را ندیدهاند خلاصه کنم: مردی به نام نوری به مادهای مخدر دسترسی دارد که از طریق آن میتواند افراد مختلف را وادار کند به میل او رفتار کنند. رامین در فرایند وقایع متعاقب سرقت از خانه نوری، به وجود این مواد پی برده و تلاش میکند این ماده را به دست آورد. او در این راه تنها نیست و البته تنها کسی هم نیست که اشتیاق تصاحب این سرچشمهی قدرت را دارد.
این داستان چند خطی، دست کم در مواجههی اولیه مهیج به نظر میرسد. داستانی که با عشق و عاشقیهای آبکی معمول شبکه نمایش خانگی فاصله دارد و انتخاب آن برای ساخت سریال، شاید حاکی از جسارت هومن سیدی باشد؛ سیدی البته پیش از این هم نشان داده که به ساخت آثار با تم جنایی علاقهمند است.
قورباغه بارها در شبکههای اجتماعی (گاهی به درستی) به تقلید متهم شده؛ از جمله حتی تیتراژ آن از چنین نقدهایی مصون نمانده اما در شروع این نوشته بد نیست اشاره کنم که به نظرم تیتراژ قورباغه و موسیقی آن به طور کلی از نقاط قوت سریال است و در نوعی هماهنگی با محتوا و حال و هوا قرار گرفته است.
این تعریف کوچک میتواند سرآغاز کنار گذاشتن تعارف با سریال سیدی باشد؛ سریال قورباغه به گمان من ضعیف و شکستخورده است و دلیل اصلی آن هم چیزی نیست جز فیلمنامهای سراسر ویران و تباه.
چطور فیلمنامه ننویسیم
از فیلمنامه شروع کنیم؛ خلاصهای که در ابتدا با هم مرور کردیم نیازمند تبدیلشدن به یک طرح داستانی/پیرنگ (Plot) است؛ ساختاری که از طریق هدایت وقایع با در نظرداشتن علیت بتواند قصه را در قالب رشتهای از حوادث بازگو کند. در قورباغه شاهد طرح داستانی موفق و قانعکنندهای نیستیم، ضعف طرح داستانی از همان ابتدا خود را به رخ میکشد و تا آخرین دقیقه سریال به قوت خود باقی است یا شدیدتر میشود.
در قسمت اول که فضای کلی آن از فیلم سینمایی «نفرت» (La Haine) وامگرفته شده سه جوان اهل شهرک اکباتان یک اسلحه پیدا میکنند و دست به سرقت میزنند. میدانیم این سه جوان اهل شهرک اکباتاناند اما نمیدانیم چرا انقدر سهل و ساده راهی سرقت مسلحانه میشوند. آنها شخصیتپردازی چندانی ندارند؛ دوتن از این سه نفر به زودی از سریال حذف میشوند و رامین شخصیت اصلی سریال روی دست ما میماند اما اگر خیال کردهاید قرار است رامین را خیلی عمیقتر از این حرفها بشناسیم به کل در اشتباهید.
به هر حال همان قسمت اول به ما نشان میدهد که اکباتان مثل عمده مکانهای دیگر این سریال در حد یک اسم باقی میماند و چون در فیلمنامه تلاشی برای نمایش پیوند این آدمها با مکان نشده قرار نیست نقش بخصوصی در سریال بازی کند. خود این سه رفیق هم صرفا سه نوع ادا و اطوار بیبعد و بیریشهاند که به دلیلی نامعلوم آماده عملیات بسیار خطیری چون سرقت مسلحانه میشوند؛ دقت کنید سه جوان اهل اکباتان که اساسا از نظر ریشههای فرهنگی معنا و مفهوم خاصی دارد و نه مثلا سه جوان خلافکار و زورگیر اهل محلات حاشیه شهر.
کمی بعد در ماجرای کشتهشدن و بعد زندهماندن/شدن رامین، وضعیت آشفته فیلمنامه خود را بیشتر نشان میدهد؛ ادعا میشود که رامین به دلیل برخی مسائل پزشکی بسیار سطحی و بیبنیاد نمیمیرد یا به این سادگیها نمیمیرد. به هر حال تردید نه از سمت من بلکه از سمت فیلم است؛ گویی قورباغه نه حاضر است شخصیت اصلیاش را به نوعی ابرقهرمان تبدیل کند و نه میخواهد او را به کلی یک فرد معمولی جلوه دهد. رامین ویژگی خاصی دارد اما اینکه این ویژگی دقیقا چیست و چگونه کار میکند بر همه از جمله هومن سیدی که این فیلمنامه را نوشته چندان روشن نیست. از طرفی در ادامه سریال هم این قابلیت به کار شخصیت اصلی نمیآید. به هر حال رامین با ترفندی که هیچکس نفهمید دقیقا از چه قرار است از شلیک مستقیم به اعضای اصلی زنده بیرون میآید تا نشان دهد منطق در سریال سیدی جایگاه نامشخصی دارد.
علاوه بر منطق مبهم وقایع، انگیزه آدمها هم در کل سریال بر ما مخاطبان پوشیده است. به سختی میشود فهمید چرا همه در سریال قورباغه انقدر کندذهناند و کمر به نابودی خودشان بستهاند.
نوری که احتمالا یکی از بدترین بازیهای همه عمر نوید محمدزاده باشد (او در این بازی بد بیتقصیر است چون دستمایهای برای آفرینش نداشته) به دلایلی نامعلوم باید خود را در معرض خطر قرار دهد. او که میداند رامین هدفی جز تصاحب مواد ندارد با دلایلی حقیقتا ضعیف و آبکی قانع میشود که او را کنار خود نگه دارد. در تمام طول سریال نوری امکان استفاده از مواد و گرهگشایی کل مشکلاتش را دارد اما به فرمودهی هومن سیدی، کارگردان و فیلمنامهنویس اثر، باید مشکلاتش را از سختترین و مضحکترین مسیرهای ممکن حل کند.
کل انگیزه نوری برای نگهداشتن رامین در خانه خلاصه شده در شک نوری به اطرافیاناش در حالی که تمام مدت، شاهکلید مساله در اختیار خود او است؛ استفاده از همان مواد لعنتی.
نوری به سروش (همکار سابق و زیردست فعلیاش)، به خواهرش و به رامین شک دارد. فیلمنامه قرار بوده نوعی رقابت بر سر مواد و قدرت را میان این افراد نشان دهد اما شیوههای طرح داستانی چنان خام و بدویاند که آه از نهاد مخاطبان برمیآورند.
شاید بد نباشد ادامه بحث را با تعدادی مثال پیش ببریم. رامین انگشت آلوده به مواد را پیدا میکند، او نمیخواهد فرانک از ماجرا بویی ببرد اما به جای استفاده از انگشت و وادارکردن فرانک به انجام آزمایش روی آن، انگشت را به او داده و مجبور میشود سادهلوحانه واقعیت را به او بگوید تا شاهد وقایع قابل پیشبینی بعدی باشیم.
رامین که گویا خیلی باهوش و زیرک است سعی میکند خواهر نوری را نسبت به او بدبین کند. فرایند پیچیده بدبینسازی که در یک نمونه ساده از سریالهای غربی میتوانست در چند قسمت یا دست کم با چندین ترفند درخشان انجام شود، اینجا حدودا ۳۰ ثانیه طول میکشد. رامین مستقیما به لیلا میگوید که نوری همیشه به او دروغ گفته و لیلا پس از بیرون انداختن رامین از ماشین، بلافاصله نوری را در جریان میگذارد و لابد رامین هم از این اتفاق بهشدت غیرمنتظره غافلیگر میشود.
رامین فرانک را به انزلی میفرستد. فرانک قرار است یک کشتی به همراه چندده خلافکار اجاره کند تا بتوانند در زمان مناسب نوری را غافلگیر کنند و مواد را از چنگش درآورند. فرانک نه یک خلافکار سابقهدار بلکه زنی است که در یک آزمایشگاه کار علمی میکند. رامین چنین زنی را برای استخدام تعداد زیادی خلافکار و اجاره کشتی میفرستد (کل ماجرا باید ظرف چندین ساعت انجام شود). البته در ادامه وقایع هم از خلافکارهایی که مثلا فرانک به استخدام خود درآورده خبری نمیشود.
در مثالی دیگر از قسمتهای پایانی، بادیگاردهای نوری که به او خیانت کردهاند در همراهی با نیروهای شمسآبادی تمامی افراد روی کشتی را میکشند اما به شکل غافلگیرکنندهای همهشان حضور رامین را فراموش میکنند.
در قسمت بسیار بد پایانی، رامین با هوش مثالزدنیاش بدون اسلحه یا هر نوع دوراندیشی و حمایت سر قرار تحویل پول و گرفتن مواد میرود، موادفروش اسلحه میکشد، پول را میگیرد و موادی تحویل نمیدهد (چقدر غافلگیرکننده و تیزهوشانه).
در پایان فیلم هرگز متوجه نمیشوید چرا رامین حاضر نیست ابتدا زخمش را درمان کند و بعد برود سراغ آن زمین خالی مورد نظر که پیشتر هم درباره خالیبودن آن و دروشدنش توسط قاچاقچیان آگاه شده است.
خلاصه کنیم؛ فیلمنامه به قدری ضعیف است که سادهترین مخاطب را به مرز جنون میرساند. رامین مدام در حال اندیشیدن است و ظاهرا سریال هم تلاش دارد او را فردی زیرک جلوه دهد اما تمام طرحهایش همیشه شکست میخورند و در نقشهکشیدن کندذهنترین فردی است که به تمام عمرتان دیدهاید. نوری شخصیت مهم دیگر سریال هم قرار است خیلی زیرک باشد (به هر حال قرار است نبرد میان افراد زیرک و قدرتمند را شاهد باشیم) اما با خوردن آبی که ظن سمیبودن آن میرود خود را به سادگی و با بلاهتی تکاندهنده به کشتن میدهد. سروش همراه و دوست نوری با سرعت نور فریب رامین را میخورد و با خشونت شدید کشته میشود. چیزی که در فیلمنامه و شخصیتها سر سوزنی وجود ندارد: حداقلی از هوش و ذکاوت که برای هر انسانی لازمهی ادامه حیات است.
بازیهای ضعیف ناگزیر
این بخش را میتوان کوتاهتر توضیح داد. در قورباغه بازیگری معنای خاصی ندارد چون اساسا فیلمنامهای در کار نیست که واجد شخصیتپردازی باشد. وقتی بازیگران عناصری برای بنیانگذاشتن شخصیت در اختیار ندارند و دستشان به کل خالی مانده، نمیشود از آنها انتظار بخصوصی داشت. بازیگران قورباغه بیتقصیرند.
در فقر شخصیتپردازی البته بعضی بیشتر صدمه دیدهاند و بعضی کمتر. به گمان من سحر دولتشاهی (در نقش فرانک بهرامی)، فرشته حسینی (در نقش لیلا) و هومن سیدی (در نقش امیرعلی شمسآبادی) آسیب کمتری دیدهاند و بیشترین ضربه به شخصیتهای رامین و نوری به ترتیب با بازیهای صابر ابر و نوید محمدزاده وارد شده است.
مونولوگهای حکیمانه
رامین در ابتدا و گاهی انتهای هر قسمت جملاتی حکیمانه به زبان میآورد؛ البته همه شخصیتها در این سریال به جملات حکیمانهی نچسب علاقه نشان میدهند ولی رامین به شکل ویژه با مونولوگهایش صفحات این سریال را ورق میزند. اما دقیقا این صدای راوی چه کارکردی دارد؟ رامین را برای ما بهتر توضیح میدهد؟ قرار است سریال را عمیق جلوه دهد؟ به چند نمونه توجه کنید.
از قسمت سوم: «برنده کسیه که آروم و بی صدا به یه سمتی بره که هیچکس فکرشو نمیکنه.»
از قسمت هفتم: «من خود سرطانم. هر چه قدر کوچیک، اما اومدم انتقام بگیرم. عقب نمیکشم. من خود دردم.»
از قسمت یازدهم: «مشت خوردن از غریبه یه درد داره، از آشنا هزار درد.»
از قسمت چهاردهم: «قراره همه اونجوری داستان رو تموم کنن که به نفعشون باشه. درسته شروع کننده خوبی نیستم، اما خوب به همه چیز پایان میدم.»
به هر حال هر کسی سلیقهای دارد ولی به گمان من این جملات فاقد هر نوع ارزش ادبی، از نظر سینمایی نیز فاقد اهمیت در ارتباط با این سریال خاص است. اگر سیر این مونولوگها را دنبال کنید هم به نتیجه خاصی نمیرسید. این مونولوگها شخصیتپردازی نمیکنند، قصه را پیش نمیبرند و ظرافتی هم ندارند. صرفا قرار است سریال قورباغه را عمیق جلوه دهند؛ هیچ اثری از طریق بیان تعدادی جملات ضعیف، بیربط و بدیهی عمیق جلوه نمیکند.
بازگشت به گذشته برای هیچ
سریال قورباغه نماهایی مربوط به خاطرات و بازگشت به گذشته دارد. این گذشته البته میتواند رنگ و لعاب سریال را تامین کند. سبز و آبیهای شهرهای شمالی؛ اسمش را بگذاریم سندروم صفی یزدانیان و حال و هوای فیلم «ناگهان درخت».
اما این بازیها، این رنگها، این بامزگیها در خدمت فیلم است؟ به نظر نمیرسد. در واقع گذشته یا آن انگشت قطعشده گرچه در ادامه یک کارکرد مختصر فیلمنامهای دارد اما نه کمک چندانی به شخصیتپردازی رامین میکند و نه اساسا اهمیتی در کل ماجرا دارد.
اینکه رامین در خاطرات کودکیاش دنبال قورباغه بوده و در برکه میافتد و حالا هم دنبال سم قورباغه است و به بدبختی و خونریزی افتاده ممکن است در نگاه اول بانمک به نظر برسد ولی عمقی ندارد چرا که آن دنبال قورباغهبودن کودکی، تصنعی و فاقد پشتوانه است. آن ماجرا داستان خودش را در پیوند با آینده ندارد، صرفا یک صحنه است که میخواهد با ایجاد یک تناظر مصنوعی مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد. همانطور که باران ماهی و قورباغه پایان فیلم هم به شکلی خامدستانه از فیلم «مگنولیا» (Magnolia) پل توماس اندرسن کپی شده اما در این فیلم کوچکترین کارکردی ندارد.
اجرا؛ نقطه قوت نسبی
با وجود فیلمنامه فاجعهبار و دیالوگها و مونولوگهای ضعیف، سیدی در مقام کارگردان عملکرد بسیار بهتری دارد. البته این عملکرد هم دو بخش دارد. گاهی سیدی سعی میکند نماهای زیبای بدون کارکرد نشان مخاطب دهد؛ نماهایی که برای فریب لایهای از مخاطبان طراحی شدهاند؛ کسانی که فکر میکنند اگر یک نما به خودی خود زیبا به نظر برسد (یک قاب عکاسانه جذاب) پس لزوما حاکی از ارزش سینمایی آن است.
اما با گذر از این نماهای فریبکار، بخش دیگری از فیلمبرداری، به طور کلی دکوپاژ و میزانسن در خدمت اثر، پیشبرد قصه و شناساندن موقعیت به مخاطب است. سیدی در این بخش عملکرد موفقی دارد و نشان میدهد اگر فیلمنامه را به یک متخصص میسپرد شانس زیادی برای ساختن یک قورباغهی به مراتب موفقتر داشت.
لحظاتی کوتاه اما درخشان
قورباغه به شکل پراکنده لحظات تماشایی هم دارد. برادر دوست رامین که معتاد است و به طمع پول او را دنبال میکند در مجموع تیپ بدی نیست و صحنه کشتهشدنش با تزریق بیش از حد مواد، کاملا تاثیرگذار از کار درآمده.
شروع اپیزود آشنایی با سروش که با کشتن سگهای ولگرد همراه است و از طریق آن سروش، گذشته و شغلش معرفی میشود یکی از درخشانترین بخشهای کل سریال است. آن شلیک اشتباه و کشتن آدم به جای سگ، موحشبودن موقعیت، فضاسازی و فیلمبرداری، بازیها، همه و همه یکی از بهترین سکانسهای سریال را رقم زدهاند.
حضور کوتاه مهران غفوریان را هم باید در میان همین معدود لحظات درخشان سریال قورباغه قرار دهیم. البته موفقیت غفوریان یک دلیل ساده دارد، نقش او بسیار کوتاه است و مخاطب میداند که اساسا قرار نیست با یک شخصیت طرف باشد. بازی کوتاه و بهاندازه غفوریان یکی از بهترین حضورهای او در سینما و تلویزیون است. شانس غفوریان اینجاست که لازم نیست اسیر فیلمنامه بد سیدی شود و میتواند خیلی سریع و در یک قسمت از سریال بیرون بزند.
به نظرم نقد به فیلم نامه وارد بود ولی نه تا این حد، اما اگر قرار بود آنقدر راحت نوری از مواد استفاده کنه خب ۱۲ سال که هیچی ۲ سال هم دوام نداشت ، اما با نگاه به میزان بازدید میتوان نقد سریال را فهمید در اکثر سریالها بسیار راحت مشکلات حل میشوند و اگر قرار بود آنقدر راحت مسائل حل شود که سریالی در کار نبود لطفا منصفانه نقد کنید و به کارنامه خودتان هم نگاهی بیاندازید
سلام و خسته نباشید خدمت دوست عزیز
با توجه به نقدی که شما کردید از نظر من کمی تند رفته بودید چرا که شما علاوه بر فیلمنامه خود بازیگر ها و نقششون رو هم زیر سوال برده بودید ،شخصیت نوری بدترین نقش آقای نوید محمدزاده نبوده و این صرفا مدل خود شخص نوری هستش چرا که نوری در قسمت های گذشته نشون داد که فردی ضعیف و بی دست و پا بوده که خب چون بعد از رسیدن به قورباغه احساس کرده که قوی شده غرور تمام صفات های ظاهری اونرو دربرگرفته و این به این معنا نیست که بازیگر ها و یا فیلمنامه بد بوده چرا که از نظر من این فیلمنامه فقط مبهمی هایی در خود داره که این باعث میشه مخاطب رو جذب و علاقه مند به دیدن بقیه داستان بکنه ولی درصورتی که من و شما و امثال ما خیلی زود قضاوت میکنیم که این سریال بده چرا که همیشه درحال دیدن فیلم و سریال هایی هستیم که همه چیز رو آماده جلومون قرار دادن،به هر حال هر سریالی و هر فیلمنامه ای جذابیت های خواص خودش رو داره و این که اگه فیلمنامه ای گنگ هستش به این معنا نیست که بده و اینکه شما میگید قسمت هایی که تو گذشته و زمان کودکی رامین اضافی بوده رو من قبول ندارم چون دقیقا تو همون زمان نشون میده که پدر رامین با رامین بد رفتار میکرده هرچند نه فقط رامین حتی با همسر و دیگر اطرافیان خودش و این نشاندهنده این هست که بخشی از رفتار و ذات رامین به پدر خود میره همونطور که خودش گفت من غده سرطانی ام ،درضمن به نظرم تو نقد بعدیتون بهتر میشه اگه بخاطر یه فیلم کارگردان و یا بازیگر اون فیلم رو بد جلوه ندید سلیقه ایه و شاید من و شما از یه فیلم یه بازیگر و یا کارگردان خوشمون نیاد ولی حتما از یه فیلم دیگر اون بازیگر خوشمون میاد ،آقای سیدی خیلی فیلمهای خوبی رو درست کردن و بازی کردن که حداقل به احترام اون بازی های درخشان نباید زود قضاوتشون کنیم ،ممنون
سلام
به نطر من و تمام اطرافیانی که با هم درباره سریال قورباغه تبادل نظز میکنیم ، سریال جذاب و موفقی بوده
چون سریالی که باهربار دیدن یک قسمت به فکر فرو بری و منتظر قسمت بعدی باشی که تماشا کنی پس موفق هست
از آقای هومن سیدی عژیز ممنون هستم که با ساخت این سریال به ما احترام گذاشته
سلام
با احترام کامل باید بگم که تقریبا بخش خیلی کمی از حرف های شما درست بود.فیلمنامه ی سریال قورباغه بسیار قوی بوده و جمله های حکیمانه ای که گفتید بی محتوا هستن برعکس اون جمله ها براساس اتفاقات و رویداد های فیلم بود و ربطی به زندگی واقعی ندارد.با تشکر
فراستی که فراستیه از این سریال تعریف کرده شما نمیدونم کی هستی که همچین نقدی کردی که ….. عمق نداره سریالو ووووو
جسارتا کدوم سریال عمق داره؟؟؟
نقدتون خیلی ضعیف………..
من تو این برهوت بیفیلمی از فیلم خوشم اومد اما واقعا فیلم نامه خوبی نداره.
هیچ وقت نفهمیدم وقتی رامین بعد از پاسگاه میره خونه نوری چطوری برادر دوستش که معتاد هم بود تونست تعقیبش کنه و برسه ب خونه نوری.
چطور نوری اجازه داد فرانک خونش رو بگرده و مثلا نمونه برداره.
از همه عجیبتر چرا محمدزاده اینقد بد بازی میکنه انگار به عمد داره مثل جسد بازی میکنه.
یکسری مشکلات بود بالاخره
ولی نه اینکه کاملا افتضاح باشه
شما کل فیلمنامه رو کوبیدید
و اینکه همیشه توی فیلم نامه نباید همه چیز نوشته بشه و بعضی چیزا رو باید مخاطب خودش حدس بزنه و این مسئله خودش مخاطب رو جذب فیلمنامه میکنه
بنظر من نقد ایشان در مورد فیلمنامه کاملا بجا بود،ما با شخصیت پردازی مواجه نیستیم،هیچکس در مورد گذشته ی رامین و اینکه چه شد به اینجا رسید چیزی نمیدونه و فلش بک به گذشته هم هیچ اطلاعی بما نمیده،قسمتهای آخر سریال واقعا بی منطق جلو رفت،تا جایی که نوری وقتی به سم توی آب شک کرد زیبا و منطقی بود اما اینکه از آب بطری خورد بی منطق بود!هر آدمی میدونه سم مثل گلوله در لحظه نمی کشه و طول میکشه،یا خونریزی های اغراق آمیز رامین و نمردنش خیلی بی منطق بود.
اینکه سعی کرد نوری رو زرنگ نشون بده اما نتونست بفهمه خواهرش با شمس آبادی بوده هم از دیگر ضعف هاست،تنها شخصیتی که ما از گذشته ش اطلاع داریم و کمی شخصیت پردازی شده سروش هست که اون هم خیلی بی منطق به رامین اعتماد میکنه مخصوصا در مورد اسلحه.
اتفاقا در نقد به نکته خوبی اشاره کردند،فرانک که یک دکتر آزمایشگاه هست چطور در مدت کوتاه میتونه قاچاقچی و کشتی در انزلی پیدا کنه؟
تو خوبی اصلا، برو بساز ببینم تو چی میسازی ، فیلم نامه تباه اخه ؟ گرفتی مارو؟ ببخشیدا از نقد ضربه زدن بلدی فقط؟. نقد سازنده بکن مشتی این چه نقدیه؟؟؟؟
اینا ناراحتن چرا در نهایت مثل سریال شهرزاد نتونستن از سریال برای صدا و سیما تبلیغ کنن.
خیلی خنده داره که بدون اطلاعات سینمایی و دقت فیلم بینی بیان حرف بی ارزش بزنید اگر دقت نکردید دلیل ضعف فیلم نامه نیست ویژگی نامعلوم؟ مگه احیانا نشنیدید که قلبش سمت راست برید ببینید که امکان داره همچین چیزی
مورد بعدی(من کل متن را نخوندم چون نقد شما هزار بار بیشتر ضعف داره)
این ۳ شخصیت ارتباطشان با اکباتان را نفهمیدید؟ گفت ما سه تا با هم بزرگ شدیم فلان و فلان اتفاقات برامون افتاده و در اون محله به اعتیاد کشیده شدن.
و در آخر مسخره ترین مسخره ترین حرفاتون نوید محمد زاده بد ترین بازیش بوده؟ پس شما اصلا ژانر شناس نیستید بهتره برید ویژگی ژانر ها را بخونید و علل خوب بازیگر که بزارین بهتون بگم مهمترین این علل اینه که بازیگر بتونه توی طیف گسترده ای از ژانر ها بازی خودشو داشته باشه مثلا جواد عزتی ولی اگر از نظر شما اینکه نوید محمد زاده در کارکتری و در ژانری متفاوت بازی کرده ضعفه حتما حتما! کار نقد سریال و فیلم را کنار بزارید و در برید محصولات دیجی کالا را نقد کنید در آخر هم بگم مثل اینکه بالا بردن سطح انتظارات بالا بردن سطح سینمایی ایران که یک تنه این سریال انجام داد را حتما در نظر بگیرید یا میتونید برید گیسو با بازی درخشان گلزار را مشاهده کنید????
افرادی مثل هومن سیدی نعمتن که خب قطعا با منتقدین بی تجربه بی اساس و بی هدفی مثل شما باید هم شوقش کم بشه و در جواب دوستانی که میگن سه الی چهار قسمت دیدن هیچی نفهمیدن پیشنهاد میکنم فیلم های کریستوفر نولان را اصلا نبینید که باید با اورژانس از جلوی تلویزیون جمع شوید . با تشکر
این یک انتقاد بود اگر نقد میکنید باید نقد هم شوید پس جالب نیست اگر پیام را پاک کنید.
سلام و وقت بخیر. این نظر شخصی من هست و ممکنه درست باشه یا غلط. در نگاه کلی به نظر من سریال خوبی بود در بین سریال های ایرانی شما باید به محدودیت فیلم سریال ها هم در ایران توجه کنید اگه متوجه شده باشید قورباغه چندین بار متوقف شد. یه چیز دیگه ایی اینکه قورباغه قرار بود ۱۶ قسمت باشد نه ۱۵ و به دلایل نامعلوم قسمت ۱۵ رو قسمت آخر گذاشتند. اگه نگاه جزئی هم به سریال بکنیم درسته باگ های زیادی در فیلمنامه هست اما جذابیت هایی هم داره. اینکه واقعا یه هیجان به من ایجاد شد که هی منتظر قسمت بعدی بشم تا بیاد. در مورد نقش ها هم این رو بگم به نظر من انتخاب نوید محمد زاده برای نقش نوری بهترین گزینه بود چون دیگه نوید داشت تو فیلم ها به یه کلیشه تبدیل میشد که فقط یه آدم خلافکار یا بیکار و علاف باشه درسته اینجا هم یه خلافکار هست اما از یه نوع دیگه ش یه فرد آروم و باهوش. یا مهران غفوریان که اون هم باز هم عالی بود. وقتی نقد فیلم میکنید باید هم از خوبی هاش بگید هم از بدی های فیلم و سریال.