نقد فیلم «اولین طالع نحس»؛ بهترین فیلم این مجموعهی ترسناک
مجموعه طویل «طالع نحس» که شامل یک دو جین فیلم و کتاب و سریال میشود، سال ۲۰۲۴ بالاخره یک پیشدرآمد را روانه سینماها کرد. دنبالهسازی، بازراهاندازی، بازسازی، اسپینآف و پیشدرآمد ساختن همیشه در سینمای هالیوود مرسوم بوده اما در سالهای اخیر تولیدات سینمایی را قبضه کرده است. تو گویی سینمای هالیوود دائم نیاز دارد به انباشتههای گذشتهاش چنگ بیندازد؛ با اینکه احتمال شکست محصولات اینچنینی در گیشه و میان منتقدان بسیار زیاد است. خوشبختانه، این شامل حال «اولین طالع نحس» جدیدترین فیلم مجموعه «طالع نحس» نمیشود. این فیلم در واقع پیشدرآمد این مجموعه به حساب میآید و داستان به وجود آمدن ضد مسیح، فرزند انساننمای دجال را روایت میکند. همان دیمین فیلم «طالع نحس» که به فرزندی خانواده سفیر ایالات متحده در رم درمیآید. نقد فیلم «اولین طالع نحس» (The First Omen) را در این مطلب بخوانید.
هشدار: در نقد فیلم «اولین طالع نحس» خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
اولین فیلم «طالع نحس» با همین نام سال ۱۹۷۶ با بازی گریگوری پک در نقش رابرت تورن، پدرخوانده بیخبر از همهجای شیطان اکران شد. همان سال دیوید سلتزر که شخصیتهای این داستان را خلق کرد و فیلمنامه فیلم اصلی را هم نوشت، رمان «طالع نحس» را منتشر کرد. رمان هم به همین یک جلد محدود نشد و بعدها تبدیل به مجموعه شد. فیلم «طالع نحس» با محوریت شخصیت دیمین در نقش فرزند شیطان به یک سهگانه تبدیل شد. آخرین قسمت این سهگانه به نام «کشمکش نهایی» (Omen III: The Final Conflict) سال ۱۹۸۱ اکران شد که دیمین بزرگسال، تنها وارث خانواده ثروتمند تورن را در نقش سفیر ایالات متحده آمریکا در بریتانیا دنبال میکند. (یک قسمت چهارم به نام «طالع نحس ۴: بیداری» (Omen IV: The Awakening) در سال ۱۹۹۱ و یک بازسازی قسمت اول هم در سال ۲۰۰۶ ساخته شد.) در قسمت اول رابرت تورن سفیر آمریکا در رم است و میپذیرد که به جای بچه مرده به دنیاآمدهاش یک بچه یتیم را به فرزندی بپذیرد، غافل از اینکه این بچه فرزند شیطان است. حالا «اولین طالع نحس» ششمین قسمت مجموعه «طالع نحس» داستان تولد همین بچه را روایت میکند؛ در پیشدرآمدی که بر خلاف معمولِ پیشدرآمدها فیلم خوبی از آب درآمده و شاید بتوان ادعا کرد که بهترین فیلم مجموعه است. حتی بهتر از قسمت اول که حالا یک کلاسیک به حساب میآید.
داستان «اولین طالع نحس» از جایی شروع میشود که مارگارت دختری یتیم به رم میآید تا راهبه شود. او تمام زندگیاش را تحت نظر کلیسا بوده و حالا قرار است در یتیمخانهای تحت نظر کلیسا مسئول بچهها باشد. او دختری ساده و بیتجربه به نظر میآید که با دختری یتیم دیگری به نام لاز که او هم قرار است به زودی کارش را به عنوان راهبه در یتیمخانه آغاز کند هماتاقی میشود. لاز بر خلاف مارگارت دختری آزاد است که خانه شلختهای دارد، سیگار میکشد، لباسهای بدننما میپوشد و میخواهد پیش از آغاز راهبگی آخرین جرعهها را از زندگی آزادانه بچشد. او از لباسهای خودش به مارگارت میدهد، این دو با هم به دیسکو میروند و با دو مرد آشنا میشوند. همهچیز برای مارگارت عجیب است، به همان اندازه برای ما به عنوان مخاطب. چون تصورمان این است که یک راهبه نمیتواند و نباید عیاشی را تجربه کند و این اولین نشانه است که بهمان میگوید لاز در زمین شرّ توپ میزند. و اشارهای به فساد نهفته در جامعه کلیسا دارد. مارگارت اما با اینکه مشکوک است، ظاهراً از روی سادگی و باطناً تحت تأثیر نیرویی که نه ما از آن خبر داریم و نه خودش، در خوشگذرانی مشارکت میکند. صبح فردا هیچ چیز از آنچه رخ داده به خاطر نمیآورد.
مارگارت در یتیمخانه متوجه دختری به نام کارلیتا میشود که میگویند حالت عادی ندارد و اتفاقات شیطانی اطرافش میافتد. همه مارگارت را از نزدیک شدن به او بر حذر میدارند اما او به حرفشان اعتنا نمیکند. نقاشیهای خاص کارلیتا و همذاتپنداری عجیب مارگارت با او باعث میشود راهبه جوان بخواهد بیشتر به دخترک ظاهراً جنزده نزدیک شود. از سویی، پدر برنان که از توطئههای کلیسا خبر دارد، مارگارت را در جریان توطئهای وحشتناک میگذارد. قصه در دهه هفتاد میلادی میگذرد. زمانی که تظاهرات چپگراها اوج گرفته و کلیسا خودش را در معرض خطر میبیند. پدر برنان که از کلیسا اخراج شده، برای مارگارت توضیح میدهد که کلیسا به دو دسته تقسیم میشود؛ دستهای که به خدا خدمت میکنند و دستهای که به دشمن خدا. او میگوید که دسته دوم در واکنش به حرکت مردم به سوی بیدینی و بیخدایی قصد دارد آنتی کرایست، فرزند شیطان را علم کند تا شاید از حاکمیت شرّ بر جهان مردم دوباره به سوی خدا و دین برگردند.
به همین منظور، دجال باید با فرزند خودش همبستر شود و حتماً باید یک پسر به دنیا بیاورد. کلیسای رم و آمریکا در این توطئه همدست هستند. مارگارت ادعاهای پدر برنان را نمیپذیرد اما بعد نشانههایی را میبیند که تردید و کنجکاویاش تحریک میشود. پدر برنان به مارگارت میگوید که باید از میان پروندههای یتیمخانه پرونده دختری به نام اسکانیا را پیدا کند و حدس میزند. تنها یک عکس از این دختر پیش پدر برنان هست که به گفته او دختر شیطان است و کلیسا میخواهد که دجال با همین دختر فرزند پسری را به وجود بیاورد. مارگارت جای مخفی پروندهها را پیدا میکند اما متوجه میشود چندین نوزاد دختر به همین نام وجود دارد که همه یا مرده به دنیا آمدهاند یا ناقص. به جز یک دختر که پروندهاش بیعکس است. پدر برنان بر این باور است که کارلیتا دختر شیطان است و آنها باید جلو توطئه کلیسا را بگیرند. اما علامت ۶۶۶ نوزاد عکسی که پیش پدر برنان است، روی سر بچه است. مارگارت در حادثهای که میخواسته در آن کارلیتا را از دست راهبهها نجات دهد، میبیند که علامت ۶۶۶ کارلیتا روی سقف دهانش است. بنابراین کارلیتا نمیتواند همان بچهای باشد که قرار است مادر آنتی کرایست شود.
تمام داستان «طالع نحس» از مکاشفه یوحنا آمده است. در مکاشفه یوحنا شکلگیری آنتی کرایست و آنچه بعد از آن اتفاق میافتد، به زیبایی و دقت توضیح داده شده است. هر آنچه فیلم در هالیوود در رابطه با همین موضوع ساخته شده است، از همین مکاشفه یوحنا میآید. بر اساس آنچه از سهگانه اول «طالع نحس» میدانیم، فرزند شیطان به دنیا میآید، به خانوادهای ثروتمند سپرده میشود و باید از ثروت خانوادگی و نفوذش استفاده کند تا در نهایت رئیسجمهور امریکا شود و بساط شرّ را بگستراند. این همان چیزی است که در مکاشفه یوحنا توصیف میشود؛ البته نه لزوماً در امریکا. تو گویی تمام جهان در آخرالزمان خودش به سر میبرد. دجال هیولایی است که قرار است جهان را به سلطه خود در آورد و به سمت سیاهی و تباهی سوق دهد تا شاید در این آخرالزمان دیستوپیایی مردمان از فساد و فحشا دوباره به سمت خیر و پاکی برگردند. وقتی فساد و فحشا به اوج خود برسد مسیح یا مهدی موعود میآیند تا جهان را از ویرانی نجات دهند. این هم خوانش کتاب مقدس و قرآن کریم است، هم همان چیزی که پدر برنان به مارگارت توضیح میدهد. موضوع این است که پدر برنان معتقد است این کار، جهان را به جایی میرساند که دیگر هیچ راه بازگشتی نخواهد داشت. اما خدمتگزاران شیطان توانایی دیدن این حقیقت را ندارند یا نفعی برایشان دارد که نمیخواهند حقیقت را ببینند. بنابراین ترتیبی میدهند که پسر شیطان هر طور شده به دنیا بیاید، در مراسمی که پیش از این در فیلم «بچه رزماری» رومن پولانسکی هم دیدهایم. تمام خدمتگزاران شیطان در مراسم آئینی به تماشای همآغوشی دجال با دخترش مینشینند. اما دختر شیطان کیست؟ این معمایی است که مارگارت در «اولین طالع نحس» باید حل کند؛ فیلمی که با بازیهای خوب، فیلمبرداری فوقالعاده، نور و طراحی صحنه دقیق و مناسب با فضای فیلم و تدوین حرفهای به یک فیلم ترسناک هنری تبدیل شده است.
این را از همان لحظات اولیه فیلم و لحظه مرگ پدر هریس که از راز کلیسا باخبر است، میفهمیم. او در سکانسی زیبا که ارجاعی به فیلم اول هم دارد به همان شکلی میمیرد که کشیش فیلم اول مرده است. او راز شیطان را لو داده و حالا محکوم به مرگ است. در تمام فیلمهای «طالع نحس» همین است. هر آنکه بخواهد جلو شیطان را بگیرد، او با نیرویی قدرتمند نابودش میکند. اینجا هم سر پدر هریس با میلهای که از ساختمان کلیسایی در حال تعمیر از آسمان به پایین پرتاب میشود، از وسط به دو نیم قسمت میکند. اجرای این صحنه و لحظه اسلوموشن سقوط شیشهها و میله بر سر کشیش در همان ابتدای فیلم نوید یک فیلم به لحاظ بصری غنی را به ما میدهد. فیلمی که نمیخواهد ترس را فقط از طریق قصه و موسیقی به ما القا کند. (موسیقی متن قسمت اول مجموعه بسیار تحسین شده بود.) حرکات دوربین و نماهایی که برای روایت قصه و القای حس ترس و معما استفاده شده است، به این هدف کمک میکند. فیلم به همین خاطر به مجموعهای عکس زیبا تبدیل شده که هر قابش میتواند یک اثر هنری باشد.
استفاده از اسلو موشن در صحنههای حادثهای، یا هر جا که شیطان حضور دارد، به ترس و دلهره ما میافزاید. استفاده درست و مکرر از آینه به جز مهارت و خلاقیت فیلمبردار و تنوعی که به تصویر میدهد، نشان از تلاش برای بازتاب دادن حقیقت دارد. وقتی در اولین استفاده از آینه در یک طرف مارگارت را نشان میدهد و در طرف دیگر لاز را (که اسمش یادآور کلمه Lust در زبان انگلیسی به معنای شهوت است)، انگار دو سویه خیر و شر را در برابر هم قرار داده است. میشود ایراداتی به فیلمنامه گرفت، چون در توضیح شخصیت آنجلیکا دختری که ظاهراً دجال از شکمش بیرون میآید، مبهم عمل میکند. اما شکل روایت فیلم که تا حد زیادی بر جلوههای بصری خود متکی است، نمیگذارد حتی یک لحظه از دنبال کردن فیلم خسته شوید یا روی نقاط مبهمش تمرکز کنید. با اینکه صحنههای چندشآوری هم در فیلم هست اما فیلمساز به کمک عوامل خوب پشت صحنهاش نخواسته احساس ترس را فقط از طریق خون و خونریزی به مخاطب خود القا کند. با اینکه شاهد یک صحنه به دنیا آمدن دجال و یک تصادف هستیم که منجر به دو نیم شدن بدن مردی میشود که به مارگارت یک هشدار جدی میدهد. «دنبال علامت بگرد.» و لحظاتی بعد یک ماشین او را به دیوار میکوبد و از وسط دو شقه میشود. فیلمساز هم یک نمای باز از این صحنه میگیرد تا مطمئن شود که ما کل فاجعه را ببینیم و به نیروی عجیب قدرتمند دستان مارگارت هم ما شک کنیم و هم خودش. به هر حال فیلم ترسناک است و ما با شیطان طرفیم. باید انتظار کمی خون و خونریزی و مرگ دهشتناک هم داشت. این برای کارگردانی که اولین فیلم بلندش را تجربه میکند، بسیار تحسینبرانگیز است و نوید یک کارگردان خوب در ژانر وحشت را میدهد.
«اولین طالع نحس» به جز عوامل پشت صحنه از بازیگران خوبی هم استفاده کرده است. بازی نل تایگر فری در نقش مارگارت (که پیش از این او را در نقش مارسلا، دختر سرسی در سریال «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) دیدهایم) تحسینبرانگیز است. او هم موفق شده است وجه ساده و نیک خود را به واسطه صورت ساده و مهربانش خوب دربیاورد و هم هر جای قرار است آن روی سکه را بازی کند، به یکباره تبدیل به چیزی میشود که انتظارش را نداریم. عدم آگاهی او از وجود شرّ درونش و مبارزهای که با آن میکند، در بازی بدن و نگاه و حرکات چهرهاش کاملاً هویدا و باورپذیر است. حتی وقتی شیطان به بدنش نفوذ میکند، او بازی بدنیای را از خودش به نمایش میگذارد که هم نفوذ شیطان را در آن بهوضوح میبینیم، هم مبارزه او برای جلوگیری از نفوذش. این صحنه در یکسوم پایانی فیلم اتفاق میافتد و ما را شگفتزده میکند. یک نگاه شیطانی هم جایی از او میبینیم که در برابر چهره معصوم او شگفتآور است. از آنجا که بیشتر فیلم روی او متمرکز است ما شاهد بازی خارقالعادهای از سوی دیگر بازیگران نیستیم اما همه قابل قبولاند. بهخصوص شخصیت آنجلیکا که مادر یک شیطان است اما نمیتواند این حقیقت با تاب بیاورد و در سکانسی دلخراش که به زیبایی و مهارت تمام اجرا شده است، به دو شکل خودش را میکشد. اول خودش آتش میزند و بعد از بالکن یتیمخانه به پایین پرتاب میکند. بدن در آتس سوزان او که انگار در حین سوختن دارد محکم خودش را به پنجره کلیسا میکوبد، نشان از نفرت او از کلیسا دارد.
- فیلمبرداری، تدوین، طراحی صحنه و نور خلاقانه و فوقالعاده
- فیلم به یک مجموعه عکس زیبا تبدیل شده است
- بازی خوب نل تایگر فری
- قصهای خوب برای پیشدرآمد داستان شکل گرفتن ضد مسیح
- ابهاماتی در فیلمنامه
«اولین طالع نحس» بدون شک یکی از بهترین فیلمهای ترسناک سال ۲۰۲۴ خواهد بود. البته این فیلم هم مثل قسمت اول مجموعه «طالع نحس» در گیشه موفق عمل نکرده است. رقم بودجه اولیه فیلم و فروش تقریباً یکی است. شاید به این خاطر که نزدیک به بیست سال از آخرین فیلم «طالع نحس» میگذرد و بیشتر فیلمها به خوبی قسمت اول نبوده است. خود قسمت اول در زمان اکران نقدهای متنقاضی دریافت کرد. امروز به عنوان یک فیلم جسورانه کلاسیک در تاریخ سینما تحسین میشود. یک دلیل دیگر عدم استقبال از فیلم هم احتمالاً موضوعی است که به آن پرداخته است. زمانه امروز شاید دیگر حوصله تماشای فیلمی با چنین موضوعی را ندارد. در دهه هفتاد میلادی به دلیل جریانات سیاسی فرهنگی حاکم بر امریکا و جهان، همه هالیوود در حال ساختن فیلم ترسناک و درباره تقابل شیطان و خدا بودند؛ فیلمهایی که در ادامه طرفداران خاص خود را پیدا کردند و کالت شدند. به همین خاطر است که سازندگان «اولین طالع نحس» تصمیم گرفتند فیلمی بسازند که میتوان ادعا کرد به لحاظ هنری از باقی فیلمهای مجموعه «طالع نحس» یک سر و گردن بالاتر است. در واقع هم پیشدرآمد به حساب میآید، هم بازراهاندازی. چرا که بعد از سالها هم مجموعه «طالع نحس» را به بهترین نحو زنده کرده است، هم در پایان پس از آنکه با نشان دادن عکس گریگوری پک ما را به ابتدای قسمت اول مجموعه وصل میکند و به طرفداران «طالع نحس» یک حس نوستالژیک میدهد، چیزی را میکارد که میتواند در آینده برداشت داشته باشد. باید دید آیا دنباله و قسمت هفتمی در کار خواهد بود یا نه.
شناسنامه فیلم «اولین طالع نحس» (The First Omen)
کارگردان: آرکاشا استیونسون
بازیگران: نل تایگر فری، توفیک برهوم، سونیا براگا، رالف اینسون، بیل نای
محصول: ایالات متحده، ۲۰۲۴
امتیاز imdb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۱ از ۱۰۰
خلاصه داستان: یک دختر جوان امریکایی برای کار در کلیسا به رم فرستاده میشود، اما توطئه شومی را که باعث به وجود آمدن ضدمسیح میشود، آشکار میکند.
منبع: دیجیکالا مگ