نقد فیلم ترسناک کلبهی وحشت؛ مسخره است یا وحشتناک؟
فیلم کلبهی وحشت یا شیطان مرده (Evil Dead) به جنبشی در عالم هنر تعلق دارد که آن را کمپ (Camp) خطاب میکنند. معادل آن را به فارسی میتوان عبارت نامانوسی چون «نامرغوبدوستی» یا «کجسلیقگی عامدانه/آیرونیک» در نظر گرفت. اثر هنری کمپ هیچگونه ادعایی برای متعالی کردن روح بشر، جلای فکری مخاطب و انتقال پیام مهم اجتماعی ندارد و چیزی است که اگر بخواهیم با دیدی جدی و خشک به آن نگاه کنیم، بد، بیکیفیت و بیخود به نظر میرسد. ولی جذابیت آن نیز در همین نهفته است. گاهی آدم نیاز دارد مغزش را خاموش کند و به تجربهی اثری بپردازد که خودش را جدی نمیگیرد و با سطح کیفی نازل و بودجهی کم ساخته شده، ولی پشت ساخت آن ذوق و شوق نهفته بوده.
جذابیت آثار کمپ را با عوامل مختلفی میتوان توضیح داد. واضحترین دلیل این است که میتوان این آثار را مسخره کرد و بهشان خندید. اگر پیش آمده که با دوستانتان بنشینید و با هم یک فیلم مضحک و آبدوغخیاری را تماشا کنید و قاهقاه به دیالوگهای بزرگنمایانه و بازیهای جلف بازیگرانش بخندید، جذابیت آثار کمپ را عمیقاً درک کردهاید.
دلیل دیگر این است که در ساخت آثار کمپ صمیمیت و صداقتی وجود دارد که در آثار فاخر یافت نمیشود. اسکار وایلد این موضوع را در نقلقولی معروف و کوتاه بیان کرده است: «همهی اشعار بد ریشه در احساسات واقعی دارند. آنچه طبیعی است واضح است و برای واضح بودن باید غیرهنری عمل کرد.» حرف او دربارهی شعر را میتوان به همهی آثار هنری تعمیم داد. هنر برای اینکه برای خودش اعتبار بخرد، باید چیزها را پیچیده کند و برای همین ممکن است افادهای جلوه کند، ولی اثر کمپ نیاز به اعتبار خریدن ندارد؛ برای همین در آن احساسات در خالصترین و زمختترین حالتشان جاری هستند.
برایان اینو (Brian Eno)، موسیقیساز برجستهی آثار امبینت، در مورد جذابیت آثاری که از ضعفها و کمبودهای واضح رنج میبرند، حرفی عالی زده که جا دارد آن را بهطور کامل اینجا نقلقول کرد:
وقتی با فرم هنری جدیدی مواجه میشوید، هر چیزی که در نظرتان در مورد این مدیوم جدید عجیب، زشت، زمخت و بیکیفیت است، بدونشک روزی به ویژگی هویتبخش آن تبدیل خواهد شد. لرزش صدا و تصویر در آثار کپیشده روی سیدی، لرزش تصویر در ویدئوی دیجیتال، صدای بیکیفیت ۸ بیتی… بهمحض اینکه بتوان این ایرادها را رفع کرد، همین ایرادها به عناصر هنریای تبدیل میشوند که مورد تحسین قرار میگیرند و از آنها تقلید خواهد شد. این عناصر، صدای شکست هستند… صدای فرم هنریای که به حد نهایت خود رسیده و فرو پاشیده است.
صدای کجومعوج گیتار، صدای چیزی است که آنقدر بلند است که موسیقی نمیتواند آن را ابراز کند. شکسته شدن صدای خوانندهی بلوز، صدای انفجار احساسیای است که آنقدر قدرتمند است که حنجرهی انسان نمیتواند آن را منتقل کند. برفک فیلمها و تصاویر سیاهوسفید رنگورورفته نشانهی هیجان هستند؛ هیجان مشاهدهی حوادثی که بزرگتر و تکاندهندهتر از آن هستند که مدیومی که مخصوص ضبطشان در نظر گرفته شده، توانایی ابرازشان را داشته باشد.
فیلم کلبهی وحشت نیز فیلمی است که بلندپروازی پشت ساخته شدن آن از نتیجهی نهایی بسیار فراتر بوده است و این هم نقطهقوت فیلم است، هم نقطهضعف آن. در واقع ساخته شدن و انتشار فیلم خودش بهتنهایی دستاوردی بزرگ است؛ کارگردان و نویسندهی فیلم سم ریمی (Sam Raimi) هفتخوان رستم را پشتسر گذاشته تا فیلم را به مرحلهی انتشار برساند، چون نه تجربه داشته، نه بودجه و اگر کمکهای دوستان و آشنایان و بازیگر نقش اصلی فیلم و دوست دوران بچگیاش بروس کمبل (Bruce Campbell) نبود، شاید کلبهی وحشت هیچوقت ساخته نمیشد.
با این حال، این فیلم به یکی از آثار کلاسیک سبک وحشت تبدیل شده و یکی از فرنچایزهای بزرگ ژانر از دل آن بیرون آمده است. همین موضوع سطح انتظار را از آن بالا میبرد. ولی بهشخصه وقتی آن را دیدم، بدجوری توی ذوقم خورد، حتی با در نظر گرفتن اینکه فیلم با بودجهی کم ساخته شده، چهل سال پیش منتشر شده و متعلق به جنبش زیباشناسانهی کمپ است.
دلیل این موضوع این است که ضعف فیلم به بودجهی پایین و کمپ بودن آن مربوط نمیشود. ضعف فیلم به فیلمنامه و شخصیتپردازی بیکیفیت آن برمیگردد. اگر ریمی قبل از اینکه خود را به آب و آتش بزند تا فیلم را در شرایطی سخت و عذابآور بسازد، فیلمنامهی بهتری برای آن مینوشت، فیلم بهتری تولید میکرد.
کلبهی وحشت نیز مثل بیشتر فیلمهای سبک وحشت با سناریویی آشنا آغاز میشود: عدهای جوان به کلبهای دورافتاده و متروکه در ایالت تنسی رفتهاند تا در آنجا خوش بگذرانند، غافل از اینکه این کلبه میزبان اشباح و شیاطینی خبیث است که انگار از کتابی جادویی به نام Naturom Demonto نیرو میگیرند. این کتاب ارجاعی مستقیم به نکرونومیکون (Necronomicon) لاوکرفت است و بهنوعی میتوان آن را آنتاگونیست اصلی سری کلبهی وحشت در نظر گرفت، هرچند در این فیلم نقش آن از حد کهنالگوی «کتاب شیطانی» فراتر نمیرود.
در فیلمهای ترسناک، معمولاً ابتدای فیلم به اکتشاف دنیای سرخوشانهی شخصیتها و تلاش آنها برای خوشگذرانی سپری میشود. همچنین لابلای این خوشگذرانیها کمی با شخصیتها آشنا میشویم و معمولاً فیلمساز بهنحوی سعی میکند آنها را قابل همذاتپنداری جلوه دهد، هرچند این تلاش عموماً با شکست مواجه میشود و ضعف شخصیتپردازی یکی از ضعفهای دیرینهی آثار ترسناک (خصوصاً اسلشر) بوده است.
از بین همهی فیلمهای ترسناکی که دیدهام، کلبهی وحشت در این زمینه ضعیفترین عملکرد را داشته است. شخصیتهای فیلم بسیار مقوایی و احمق هستند؛ هیچکدام حرف جالبی برای گفتن ندارند، بازی بازیگرانشان بد است و حتی ویژگیای ندارند که آنها را از هم متمایز کند. تنها شخصیت فیلم که یک ذره از خودش شخصیت دارد اسکات (Scott) است؛ ولی متاسفانه شخصیت داشتن او هم بهزحمت نقطهی قوت به حساب میآید، چون او دائماً در حال شوخی کردن و قپی آمدن است و نقش «کلهخراب» گروه را ایفا میکند. سه شخصیت زن فیلم آنقدر معمولی و مقوایی هستند که شاید حتی نتوانید تا آخر فیلم از هم تمییزشان دهید. یکی از آنها معشوقهی شخصیت اصلی فیلم بود و دیگری خواهرش، ولی بهشخصه نمیتوانستم اهمیت دهم که کدام کدام بود، حداقل نه تا موقعیکه شیاطین در جلد آنها فرو میرود و کمی به آنها شخصیت میبخشد.
شخصیت اصلی فیلم، اش ویلیامز (Ash Williams) یکی از معروفترین پروتاگونیستهای سینمای وحشت است و انصافاً بروس کمبل قویترین بازی فیلم را در نقش او ارائه میدهد (هرچند در این زمینه رقیب خاصی ندارد)، منتها عمدهی شهرت اش ویلیامز مدیون فیلمهای بعدی فرنچایز است، چون در این فیلم اش هم مثل بقیهی شخصیتها مقوایی است و عملاً جز مهارت فوقالعادهاش در زنده ماندن و جنگیدن با شیاطین (که با توجه به شخصیت سادهی او غیرقابلباور به نظر میرسد)، هیچ برجستگیای ندارد.
این پنج شخصیت در کنار هم تعاملهای عجیبی دارند. آنها شاهد تبدیل شدن اعضای گروه به هیولاهایی وحشتناک هستند و مجبور میشوند کسی را که تا چند دقیقه پیش دوستشان بوده بکشند، ولی هیچ واکنش درستدرمانی که ناشی از غصه یا شوک یا هر احساس دیگری که مناسب آن شرایط وحشتناک است، از خود نشان نمیدهند. در واقع آنها طوری رفتار میکنند که انگار این اولین بار نیست که این اتفاق برایشان پیش آمده.
یُبس بودن شخصیتها در زمینهی احساسی به جنبهی وحشت فیلم آسیب جدی وارد کرده است و باعث شده که فیلم چندان ترسناک به نظر نرسد، چون واقعاً برایتان مهم نیست چه بلایی سر این شخصیتها میآید. در نهایت همهیشان مقوا هستند. حتی با وجود اینکه برای تفریح به این کلبه آمدهاند، تا قبل از اینکه سروکلهی شیاطین پیدا شود هیچ کار مفرحی انجام نمیدهند.
در چهل دقیقهی اول فیلم که عملاً زمینهسازی برای ظهور شیاطین است، هیچ اتفاق خاصی نمیافتد. ما یک سری اتفاق مشکوک میبینیم، ولی هیچکدام در حدی ترسناک یا از لحاظ پیرنگ معنادار نیستند که این چهل دقیقه را توجیه کند. یکی از اولین صحنههای ترسناک در فیلم، صحنهای است که در آن درختهای جنزده به یکی از شخصیتهای زن داستان تجاوز میکنند. این صحنه با اینکه روی کاغذ باید ترسناک و آزاردهنده باشد، ولی در عمل مضحک و بیمزه از آب درآمده، چون توانایی کارگردانی سم ریمی و جلوههای ویژهی فیلم در حدی نیست که حق مطلب را در مورد این صحنه ادا کند. پس از اینکه زن به کلبه برمیگردد، با سر و وضع داغان از آنها درخواست میکند که باید هرچه سریعتر از آنجا بروند. پس از کمی کشوقوس اش موافقت میکند که او را با ماشین از آنجا ببرد، ولی در راه میبیند که پلی که از راه آن به کلبه آمدهاند، نابود شده. نیروی پلیدی که در آن ناحیه حاکم است، به آنها اجازه نمیدهد آنجا را ترک کنند.
در صحنهی بعد لیندا (معشوقهی اش) و شلی (معشوقهی اسکات) را میبینیم که در حال کارتبازی هستند. شریل (خواهر اش) که کنار پنجره است، خودش را وسط بازی آنها میاندازد و همهی کارتهای درست را حدس میزند. پس از چند حدس درست او برمیگردد و ما صورت او را میبینیم که حالتی وحشتناک پیدا کرده است. او در هوا بلند میشود و با صدایی شیطانی از بقیه میپرسد که چرا او را از خواب بیدار کردهاند و همه را تهدید به مرگ میکند. سپس طی صحنهای خشن مدادی را داخل پای لیندا فرو میکند و اش را به گوشهای پرت میکند، تا اینکه اسکات موفق میشود او را در سرداب کلبه زندانی کند. صحنهی فاشسازی شریل بهعنوان یکی از شیاطین (که در فیلمهای بعدی بهعنوان ددایتها (Deadite) معرفی میشوند) بهترین صحنهی فیلم است و اولین بار و جزو معدود دفعاتی است که جنبهی «وحشت» فیلم خودی نشان میدهد. مطمئناً بسیاری از نوجوانان با دیدن این صحنه روی نوار VHS فیلم در دههی هشتاد زهرهترک شدند.
بهمرور همهی شخصیتهای فیلم (به جز اش) به ددایت تبدیل میشوند و اش بیچاره هم باید خواهر و معشوقه و دوستان جنزدهاش مبارزه کند و آنها را بکشد. ددایتها بهطور کلی بهترین جنبهی فیلم هستند و ظاهر و سکنات خلاقانهای دارند و گریم آنها با فاصلهی زیاد حرفهایترین بخش فیلم است. با این حال، ددایتها کاملاً موجود ترسناک نیستند و رگهّهایی از طنز تاریک نیز در طراحی آنها به کار رفته که جنبهی کمپ بودن فیلم را تقویت و آن را به «وحشت کمدی» نزدیکتر میکند. مثلاً معادل ددایت لیندا، معشوقهی اش، شبیه عروسکهای چینی است و با صدایی کودکانه دائماً در حال خنده است. تاثیری که از وجنات و سکنات او ایجاد میشود، ترکیبی از «مورمورکننده» و «مسخره» است.
ددایتها در طول فیلم دائماً در حال رجزخوانی برای اش هستند و طی حرکاتی اغراقآمیز به او حمله میکنند. اساساً اش در حال مبارزه با معادل زامبی/جنزدهی خواهر و معشوقه و دوستانش است و این مسئله پتناسیل زیادی برای ایجاد دراما دارد، درامایی که کمیک و سریال مردگان متحرک (The Walking Dead) نهایت استفاده را از آن برد، ولی فیلم به چنین سمتوسویی نمیرود و اش هیچوقت فرصت پیدا نمیکند تا بابت بلایی که سر خودش و نزدیکانش آمده سوگواری کند و بنابراین فیلم عاری از عنصر درام و سانتیمانتالیسم است. هرچند این موضوع را نمیتوان نقطهضعف در نظر گرفت، چون کلبهی وحشت فیلمی نیست که از پس ایجاد درام، حتی به شکلی سطحی، بربیاید.
یکی دیگر از مشکلات فیلم هم تکیهی بیشازحد روی کلیشهی فیلمهای ترسناک است که از طریق موسیقی و حرکت دوربین این تصور ایجاد میشود که قرار است با صحنهای ترسناک مواجه شویم، ولی معلوم میشود که چیزی نبوده است. تعداد چنین لحظاتی در فیلم آنقدر زیاد است که وقتی صحنهی ترسناک واقعاً اتفاق میافتد، یکجورهایی نسبت به آن بیحس شدهاید.
بهطور کلی، کلبهی وحشت در برزخی گیر افتاده است که بهترین راه برای توصیفش این است:
- فیلم مسخرهتر و کلیشهایتر از آن است که واقعاً ترسناک باشد
- فیلم خشکتر و جدیتر از آن است که کمدی باشد
یا بهعنوان برزخی کلیتر:
- کیفیت ساخت فیلم پایینتر از آن است که بتوان آن را جدی گرفت
- کیفیت ساخت فیلم در حدی پایین نیست که بتوان آن را به زبالهدان تاریخ سینما سپرد
سوال اینجاست که با کلبهی وحشت چهکار میتوان کرد؟ میتوان بهعنوان نقطهی شروع یکی از فرنچایزهای بزرگ وحشت به آن احترام گذاشت. ولی حتی خود فرنچایز کلبهی وحشت در این زمینه برای فیلم احترام قائل نیست.
در دنبالهی فیلم، کلبهی وحشت ۲، در ۸ دقیقهی ابتدایی فیلم خلاصهای از اتفاقات فیلم ۱ تعریف میشود. ولی این خلاصه با پیرنگ فیلم ۱ تفاوت دارد و به اصطلاح یک رتکان (Retcon) اساسی به حساب میآید. در این خلاصه تنها کسانی که وارد کلبه میشوند، اش و لیندا هستند که در سفری رمانتیک و دونفره وارد کلبه شدهاند. تنها اتفاقات مهمی که این خلاصه از فیلم اول به رسمیت میشناسد، یکی نوار ضبطشده از پروفسوری است که توضیحی دربارهی ماهیت ددایتها ارائه میکند و دیگری هم دوئل بین اش و لیندای ددایتشده در جنگل تاریک و خاکسپاری اوست.
دلیل این تغییر طبق گفتهی بروس کمبل مشکلات حقوقی بوده (حقوق فیلم اول به ریمی تعلق نداشته است)، ولی این مسئله باعث شده فیلم اول حتی بهعنوان نقطهی شروع فرنچایز نیز چندان قابلدفاع نباشد.
کلبهی وحشت از آن فیلمهاست که بهطور خالص حاصل ذوق و شوق یک کارگردان بااستعداد، ولی جوان و بیتجربه است که هم ذوقوشوق او و هم جوانی و بیتجربگی او در فیلم نمایان هستند. شاید بهترین راه برای لذت بردن از فیلم نگاه کردن به آن از دیدگاه برایان اینو است: این فیلم میخواهد وحشتی را انتقال دهد که مدیوم سینمای کمخرج توانایی ابراز آن را ندارد. بازیهای بد، جلوههای ویژهی سطح پایین و فیلمنامهی هولهولکی فیلم همه صدای شکست هستند، صدای فرم هنریای که به حد نهایت خود رسیده و فرو پاشیده است.
شناسنامهی فیلم کلبهی وحشت
کارگردان: سم ریمی
بازیگران: بروس کمبل، الن سندوایس، بتسی بیکر، ترسا تیلی، ریچارد دمنیکور
خلاصه داستان: گروهی از دوستان برای خوشگذرانی به کلبهای متروکه و دورافتاده میروند، غافل از اینکه آن ناحیه قلمروی ارواح و شیاطینی خبیث است که میتوانند کالبد انسانها را تسخیر کنند…
امتیاز imdb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
امتیاز متاکریتیک: ۷۱ از ۱۰۰
این فیلم رو اوایل دهه ۷۰به عنوان اولین فیلم ترسناک دیدم و واقعا از دیدنش وحشت کردم، وجالب اینکه هرکدام از اقوام که به مهمانی منزل ما می آمدن این فیلم وی اچ آی رو داخل دستگاه می ذاشتیم و میدیدیم، چیزی که تماشای این فیلم رو ترسناک تر میکرد دوبله فیلم به زبان ترکی استانبول بود که کمی متوجه این زبان میشدیم، جا داره که از تنها فیلم ترسناک ایرانی اون دوره یعنی شب۲۹هم یاد کنم که اون هم در دوره خودش فیلم ترسناکی بود
باید قبول کرد این فیلم جزو ترسناک ترین فیلم های دنیاست. ببین اون زمان با امکانات بسیار محدود چه فیلم ترسناکی ساختن.
سلام
من این فیلم رو ۲۷ سال پیش دیدم و هنوز تو نظرم ترسناکه . فکر میکنم برای اونزمان با اون امکانات خیلی هم فیلم خوبی بود .
من این فیلمو سال ۷۰ دیدم. یه وحشت از خود فیلم بود، یه وحشت از اینکه نکنه بیان ویدیو رو بگیرن.
به علت اینکه ویدیو اون موقع غیر قانونی بود، یک شب همه خانواده جمع میشدن و تا نصفه های شب کلی فیلم میدیدن.
یادمه همین اویل دد، یه جیمز باند و یه شوی ۷۰ رو پشت سر هم دیدیم.
کلا فازهای متفاوت بودن.
من ۷_۸ سالم بود نسخه دومش رو دیدم و واقعا ترس و هیجان داشت و بعدها قسمت اولش رو دیدم که بنظرم نسخه دوم از نظر گریم و فضا سازی بهتر بود. با وجود ایرادهای گفته شده، بخاطر ایده جالب سازنده (مثل شروع ماجرا با پخش نوار کاست. صدای مرموزی که دنبالت میاد. خراب شدن پل. رقص جسد. چلنج با مچ دست خودش. رفتن به زیرزمین. و نهایتا پایانی حماسی و رفتن به زمانی دیگه در سرزمینی ناشناخته با اسلحه و ماشین…) و همینطور استفاده جسورانه از المانهای وحشت و هیجانی، در زمان خودش عالی بود و الآن هم خاطره انگیزه.
تو برو مدرست عمو جون اون موقع تو شیر میخوردی ما هم تازه تو دوران فیلم و ویدیو سی دی بودیم این فیلم اون موقع واقعا ترسناک بود واسه خودش
اصلا هم فیلم مسخره ای نیست تو دوره خودش بهترین بود ؛ما بچه بودیم دیدیم و ترسیدیم الان که دیگه هزار نوع فیلم ترسناک تر ساخته شده بعد این فیلم ؛خب این فیلم ممکنه یکم مضحک به نظر برسه؛چون اون دوره با این دوره الان فرق داره خیلی،من هنوزم بیاد دوران کودکی چند روز پیش دوباره کلبه وحشتو نگاه کردم کلی هم کیف کردم البته اسمش شیطان مرده هست ولی اون موقع به اسم کلبه وحشت ما دیدیم.
من خودم الان اخرای ۱۶ سالگیم هست و تا الان همه ی فیلم های خیلی ترسناک (از دید بقیه البته) دیدم مثل اسلندر من احضار و… و برای هیچکدوم تا حالا واقعا خیلی نترسیدم مقدار ترسم کم بود ولی خیلی خوشحال شدم جیمز واند داره فیلم بدخیم رو میسازه راستی کندی من ندیدم (اطلاعات زیادی ازش ندارم حتی نمیدونم آمده یا نه چون بدجوری درگیر مدرسه م هستم) ولی کلا خیلی دوست دارم بدونم کدوم کصخلی از فیلم کلبه وحشت میترسه یا ترسیده😐😐😐
کوتاه و مختصر
“این فیلم و باید تو زمان خودش مقایسش کرد”
مسئله اینجاست که من فیلمهای وحشتی دیدم که مال همون زمانن و حتی قدیمیتر و اینقدر تاریخ انقضا گذشته به نظر نمیرسن. نمونهی بارزش کشتار با ارهبرقی در تگزاس که به نظرم همچنان تماشایی باقی مونده.
توی نقد هم اشاره کردم. مشکل فیلم اساسیتر از جلوههای ویژهی تاریخگذشتهست. اتفاقاً به نظرم جلوههای ویژهش مشکلی نداره. مشکل به فیلمنامه و بازی بازیگرها برمیگرده.
اونجا که نوار ریل پاناسونیک روشن کردن صداش تو جنگل پیچیده بود یهو جن بیدار شد چقدر ترسیده بودم وقتی این فیلم دیدم ۶سالم بود یادش بخیر. به نظر من تو دوره خودش ترسناک یا حداقل سرگرم کننده بود
عالی نوشتی دمت گرم