وقایعنگاری ماتریکس؛ تشریح کامل دنیای ماتریکس از زمان صلح تا سلطهی ماشینها
در این مقاله نگاهی انداختهایم به دنیای پیچیده و بزرگ فیلمهای ماتریکس و اتفاقها و ماجراهایی را که پیش، حین و پس از فیلمها رخ دادهاند روایت کردهایم.
ماتریکس فرنچایز غریبی است، مجموعه فیلمی که هم سراغ مضامین عمیقی مثل غار افلاطون میرفت هم اکشنهای هیجانانگیز جان وویی و پر زد و خورد داشت. در بین تمام فرنچایزهای میلیون دلاری تاریخ سینما، ماتریکس از معدود عناوینی بود که هوادارانش را حسابی به فکر وا میداشت و حتی خیلیها در جاهایی از فیلمهایش آنقدر گیج میشدند که از خودشان میپرسیدند اصلا الان چه اتفاقی افتاد؟
- ۸ تئوری جذاب دربارهی ماتریکس ۴؛ زنده بودن نئو چطور توجیه میشود؟
- ۷ فیلم مهم که بر مجموعهی ماتریکس تأثیر گذاشتند
- ماتریکس ۴؛ ۱۷ نکته دربارهی بازگشت اکشن بهیادماندنی کیانو ریوز
آیا واچوفسکیها به عمد فیلمهای ماتریکس را جوری پیچیده ساختند که مخاطبان را گیج کنند؟ گفتنش سخت است، ولی وقتی به مونولوگهای طولانی و عجیبوغریب معمار در انتهای قسمت دوم فکر میکنیم، مونولوگهایی پر از جملات پیچیده که برای درک و فهمشان باید فیلم را مدام نگه داریم و عقب و جلو کنیم، به این نتیجه میرسیم که شاید عمدی در این کار بوده.
ولی به هر حال اینترنت به درد همین جور وقتها میخورد، جایی که میلیاردها فکر و ذهن گرد هم میآیند تا معماهای حلناشدنی را حل کنند و پرده از پیچوخمهای فیلمها و فرنچایزهای محبوبشان بردارند تا بفهمند دقیقا چه اتفاقهایی در این فیلمها میافتاد. اکشنهای علمی تخیلی دیوانهواری که در آن کیانو ریوز از گلوله هم سریعتر بود.
هر کسی که در این بیست سال از فرهنگ عامه عقب بوده و کلا سری به ماتریکس نزده، حواسش باشد که در این مطلب اسپویلهای زیادی حضور دارد. واقعا بیست سال گذشت؟ به نظر میرسد وقتی مغزمان به یک شبیهسازی کامپیوتری وصل شده و از بدنمان برای تأمین انرژی ماشینها استفاده میکنند، زمان مثل برق و باد میگذرد.
دوران صلح نسبی
هر داستانی از یک جایی بالاخره شروع میشود و ماتریکس همانند تمام قصههای علمی تخیلی با غرور و طمع فلجکنندهی بشر آغاز شد. اطلاعات جسته گریختهای که تا الان از گذشتهی ماتریکس داریم به لطف چیزهایی است که در کمیک «کمیکهای ماتریکس جلد اول» (The Matrix Comics Vol1) آمده و بعدا در «انیماتریکس» (The Animatrix) تحت عنوان دومین رنسانس به تصویر کشیده شد.
وقتی انسانها سرانجام موفق شدند اولین هوش مصنوعی حقیقتا خودآگاه را خلق کنند، مردم تمام جهان نسبت به این اتفاق هیجانزده شدند. خیلی زود شروع کردند به ساختن رباتهایی که میتوانستند خودشان فکر کنند و کار کنند و آنها را به کارهایی گماشتند که ما انسانها دوست نداریم انجام دهیم. تا مدتی همه چیز عالی پیش میرفت. آدمها در رفاه و امنیت کامل زندگی میکردند و کارگرهای ماشینیاشان کارهای سخت را انجام میدادند. آرمانشهری برای همه به جز رباتها.
در این میان یکی از رباتها با نام B1-66ER مشغول کارهای روزمرهاش برای میلیونری به نام کراوس بود که اتفاقی حرفهای رییسش را میشنود. کراوس از این میگوید که میخواهد او را از کار بیندازد و این به معنی مرگ ربات است. ربات بختبرگشته که ترس جانش را داشته کراوس را میکشد. این اولین باری بود که یک ربات علیه صاحبش میشد، البته اگر زمانهایی را که جیپیاس موبایل و ماشینمان ما را چندین کیلومتر دورتر از جایی که میخواستیم میفرستد حساب نکنیم.
B1-66ER را محاکمه کردند. با وجود اینکه او در دادگاه اعلام میکند که اقدامش دفاع از خود بود، ولی او را گناهکار اعلام میکنند و دستور میدهند که خط تولید او را متوقف و قطعاتشان را اوراق کنند. جمعی از مدافعین حقوق رباتها تظاهراتی به راه میاندازند که با سرکوب شدید مواجه میشوند و چیزی نمیگذرد که رباتها همین معدود حامیانشان را هم از دست میدهند.
شهر ۰۱
همزمان که دولتهای جهان مشغول کشتن و سرکوب حامیان رباتها بودند، رباتها به دنبال جای جدیدی گشتند که زندگی خودشان را بکنند. سرانجام به بینالنهرین رسیدند و در آنجا شهری احداث کردند با نام ۰۱. در مقطعی صلح برقرار بود و ماشینها و آدمها همزیستی مسالمتآمیزی با هم داشتند. برتری ماشینها در زمینهی تکنولوژی و ابزارآلاتی که میساختند باعث میشد تا معاملات خوبی با آدمها ترتیب دهند و یکی از تکنولوژیهای معروف آنها ابزاری بود که سفینهها را روی هوا نگه میداشت و به این ترتیب نقشی حیاتی در زندگی انسانها پیدا کردند. ماشینها بهتدریج با معادلات گستردهتری که با اربابان سابقشان ترتیب میدادند تبدیل به قدرتمندترین اقتصاد روی زمین شدند.
ماشینها که امید داشتند از این اهرم فشار برای ایجاد صلح استفاده کنند، به سازمان ملل رفتند و درخواست دادند که آنها را به عنوان یک کشور مستقل بپذیرند و حقوق برابر با انسانها داشته باشند و از همان جنس آزادیهایی برخوردار شوند که آدمهای غیرفلزی دارند.
اما آدمها که از هر فرصتی برای به بردگی کشیدن گونههای دیگر استفاده میکنند، نه تنها خواستههای شهروندان ۰۱ را به کل رد کردند بلکه روی شهر ماشینها بمب اتم ریختند و همه چیزشان را نابود کردند. به این امید که یک بار برای همیشه از هر چه هوش مصنوعی خودآگاه است خلاص شوند.
جنگ ماشینها
حملهی اتمی به شهر ۰۱ با وجود تلفات بسیار و خرابیهای وحشتناکی که به بار آورد، موفق به نابودی تمام ماشینها نشد و در نتیجه جنگ ماشینها در گرفت. جبههی انسانها در ابتدا خوب عمل کردند، ولی ماشینها خیلی زود خودشان را وفق دادند و روز به روز پیروزیهای بیشتری کسب کردند و مناطق زیادی از زمین را تحت سلطهی خودشان در آوردند. چیزی نگذشت که بیشتر مناطق آفریقا، اروپا و آسیا را فتح کردند و رباتهای نظامی حاکم این بخشها شدند. اوضاع برای انسانها ناجور به نظر میرسید.
انسانها که مستأصل و درمانده شده بودند دست به اقدامی زدند و جایی را هدف قرار دادند که فکر میکردند پاشنهی آشیل ماشینها است. ماشینها و رباتها با وجود تمام پیشرفتها و برتریهایشان، همچنان به نیروی خورشید وابسته بودند. به این ترتیب بود که «عملیات توفان تاریک» کلید خورد، آخرین اقدام از روی ناچاری نسل بشر. آنها با آزاد کردن ابرهای نانوروباتی، کل آسمان را پوشاندند تا هیچ اشعهای از نور خورشید راهش را به زمین باز نکند.
اقدام کوتهبینانهای بود مگر نه؟ همزمان که تمام خوراکیهای بشر از جمله گیاهان و حیوانات به دلیل نبود نور خورشید جانشان را از دست میدادند، ماشینها شروع کردند به ساختن سربازهایی پیشرفتهتر و جدیدتر. ماشینها دیگر سربازهایشان را شبیه انسان نمیساختند و نسل جدیدی از رباتها خلق کردند که با شرایط جدید تطابق پیدا کنند، رباتهایی که نظیرشان را در فیلمهای ماتریکس به شکل آن اختاپوسهای وحشتناک میدیدیم.
سال ۲۱۹۹ که رسید انسانها متوجه شدند شانسی برای پیروزی در این جنگ ندارند. سفیری از ماشینها را به سازمان ملل دعوت کردند و با حضور نمایندگان تمام ملتها معاهدهای امضا کردند و تسلیم ماشینها شدند. سفیر ماشینها اعلام کرد که تکتک آدمهای روی زمین موظف هستند که بدن خودشان را در اختیار اربابان ماشینی خود بگذارند. بعد سلاحی هستهای را که درون خودش پنهان کرده بود فعال کرد و خودش و تمام رهبران جهان را به نابودی کشاند و از شهر نیویورک هم ویرانهای به جا گذاشت.
تستهای اولیه
حالا که آدمها شکست خورده بودند و کاملا تسلیم شدند، ماشینها سراغ معضل بعدی خودشان رفتند. نور خورشید نبود و آنها به منبع انرژی تازهای نیاز داشتند. طی جنگ ماشینها، رباتها روشی ابداع کرده بودند که با آن میتوانستند انرژی همجوشی هستهای را با انرژی الکتریکی که از بدن انسانها (انسانهایی که به عنوان اسیر جنگی میگرفتند) تلفیق کنند.
ماشینها آسمانخراشهای عظیمی ساختند تا بدن انسانها را در آن نگه دارند و از انرژیاشان استفاده کنند. ماشینها همچنین متوجه شدند که خلاقیت ذاتی انسانها به پردازشگرهای ماشینها کمک میکند که روانتر و سریعتر کار کنند. اما مشکل این بود که چطور انسانها را مطیع و بیحرکت نگه دارند.
ماشینها برای اینکه به این هدف دست پیدا کنند برنامهای خلق کردند به نام معمار. وظیفهی معمار این بود که جهانی مجازی خلق کند تا مغز انسانها را درگیر خودش نگه دارد و متوجه واقعیت بیرون نشوند. معمار اولین نسخه از ماتریکس را خلق کرد که عملا شبیه بهشت بود. تمام ویژگیهای یک دنیای کامل و بینقص و سرشار از لذت و صلح و صفا درون این ماتریکس اولیه گذاشته شده بود. اولین نسخه از مأمورها هم درونش تعبیه شده بود تا از برنامه محافظت کنند. هیچ درد و رنج و ناراحتی و غمی در این نسخه از ماتریکس نبود. ولی انسانها که ذاتا به دنیایی پر از درد و بدبختی عادت دارند، نسبت به این نسخه مشکوک شدند و مدام میفهمیدند که یک جای کار ایراد دارد و این دنیا دنیایی واقعی نیست. برای همین مغزشان ماتریکس اولیه را پس زد.
چرا انسانها تحمل زندگی در بهشت را نداشتند؟ نظر مأمور اسمیت این بود که ذهن انسانها برای وجود داشتن و بقا به زجر و درد تکیه میکند و به این طریق واقعیت پیرامون خودش را میشناسد. نسخهی بعدی ماتریکس با نگاه به همین قضیه خلق شد و معمار ماتریکسی را ساخت که نقطهی مقابل بهشت بود. ماتریکس دوم عملا شبیه جهنم روی زمین ساخته شد. شیاطین و هیولاها همه جا بودند و وحشت و هراس کل دنیا را گرفته بود. به هر دلیلی آدمها این نسخه را هم نپسندیدند.
اوراکل
در همین زمانها بود که ماشینها برنامهای خلق کردند تا پیچیدگیهای روان انسانها را درک کند. این برنامه که به اوراکل معروف شده، فهمید که مشکل معمار نحوهی ساختن ماتریکس نیست و اینکه زیادی خوش و خرم باشد یا زیادی جهنمی و شیطانی فرقی به حال قضیه نمیکند. اوراکل فهمید که مشکل از آنجایی پیش میآید که معمار اساسا حق انتخابی برای آدمها نگذاشته.
اوراکل به معمار کمک کرد که یک ماتریکس جدید را با این طرز تفکر بسازد. این نسخه از ماتریکس تمدن بشری را در دوران اوج خودش شبیهسازی میکرد، قرن بیستم یا بیست و یکم. شهروندان این شبیهسازی بزرگ اجازه داشتند که زندگی عادی و روزمره و کسلکنندهی خودشان را داشته باشند، درست مثل زندگی واقعی.
آدمها در این نسخه از ماتریکس این توهم را داشتند که زندگیاشان تحت کنترل خودشان است و به این طریق تعادلی بین مغز و شبیهسازی کامپیوتری ایجاد شد و ماتریکس هم خودش را از شر باگها و مشکلات نسخههای اولیه خلاص کرد.
در همین حین برنامهای به نام مرووینجین که از بازماندههای نسخههای قبلی ماتریکس بود نوعی پناهگاه برای برنامههای تبعیدی ایجاد کرد. خیلی از برنامههایی که مربوط به نسخههای قبلی ماتریکس بودند برای فرار از حذف و نابودی کامل، به او پناه میآوردند و در ازای کمک او، برایش کار میکردند. احتمالا آن برادران دوقلوی شبحواری که در قسمت دوم دیدیم و کلا تمام دور و بریهای مرووینجین از همین برنامههای تبعیدی بودند که از نسخهی دوم ماتریکس (که وحشتناک و پر از هیولا بود) دوام آورده بودند. سراف هم احتمالا برنامهای بازمانده از نسخهی اولی و بهشتگونهی ماتریکس بوده و در آنجا از فرشتههای محافظ محسوب میشده.
(شاید بد نباشد بدانید که نام سراف از سرافین گرفته شده، سرافین نام گروهی از فرشتگان مقرب درگاه الهی است که تخت پادشاهی خداوند را حمل میکنند و مدح و ثنای او را میگویند)
فعالسازی برگزیده
با وجود تمام بهبودها و پیشرفتها، ماتریکس هنوز عاری از مشکل و باگ نبود و هر از گاهی ایرادهایی پیدا میشد. به مرور زمان این ایرادها و باگها انباشته میشدند و به میزان خطرناکی میرسیدند و مشکلات بزرگتر و بدتری ایجاد میکردند. ماشینها برای جلوگیری از خراب شدن کل سیستم در اثر این باگها، تصمیم گرفتند سیکلها و دورههای حدود صد ساله برای ماتریکس تعبیه کنند و در پایان هر کدام از این سیکلها، شخصی را به عنوان برگزیده بیاورند.
در هر نسخهی جدید از ماتریکس و بعد از اینکه تعداد باگها و مشکلات به حد بالایی میرسید و نمیتوانستند کنترلش کنند (همان سیکل صد ساله) فردی به نام برگزیده به دنیا میآمد و به ماتریکس معرفی میشد. در برگزیده انبوهی از ناهنجاریها و باگهای ماتریکس جمع میشد و قدرتهایی ویژه و ماورایی پیدا میکرد که هم در شبیهسازی خودش را نشان میداد و هم بیرون از شبیهسازی.
در پایان هر کدام از سیکلهای ماتریکس، برگزیده (که اوراکل او را برای فراریهای ماتریکس و انقلابیهای بشر به عنوان ناجی افسانهای معرفی میکرد) طی ماجراها و اتفاقهایی سمت مسیری کشیده میشد که در نهایت به معمار میرسید. معمار هم کُدهای برگزیده را بازسازی میکرد و آن را به پردازشگر مرکزی ماشینها (که همان بازماندهی شهر ۰۱ است و حالا به عنوان منبع شناخته میشود) میفرستاد تا سیکل بعدی ماتریکس از نو آغاز شود.
به برگزیده میگفتند که زایون، تنها شهری که در آن آدمهای واقعی زندگی میکنند، قرار است نابود شود. به او حق انتخاب میدادند که یا تعدادی مرد و زن از ماتریکس را نجات دهد و همه چیز را از نو شروع کنند، یا به ماتریکس بازگردد و نبردی را ادامه دهد که میداند شکست خواهد خورد و نسل بشر را هم به انقراض بکشاند.
این فرایند و سیکل صد ساله تا پیش از شروع فیلمهای ماتریکس ۵ بار تکرار شده بود و هر بار برگزیده انتخاب میکرد که تعدادی را از ماتریکس نجات دهد و امیدوار باشد نوبت بعدی همه چیز بهتر پیش برود.
ماتریکس ۱، نمادهای مذهبی و کلی اسلحه
داستان اولین فیلم ماتریکس چیزی حدود ۶۰۰ سال بعد از جنگ ماشینها آغاز میشود. ماتریکس ششمین سیکل و دورهی خودش را پشت سر میگذارد و برگزیدهی تازه به شکل مردی جوان به نام توماس اندرسون ظاهر میشود. توماس اندرسون یک برنامهنویس کامپیوتری است که در دنیای زیرزمینی هکرها او را با نام مستعار نئو میشناسند و زندگیش با ورود مردی مرموز به نام مورفیوس دگرگون میشود.
مورفیوس باور دارد که نئو همان برگزیدهی موعودی است که اوراکل قولش را داده، ناجی افسانهای که قرار است جنگ با ماشینها را برای همیشه به پایان برساند و تمام انسانها را نجات دهد. نئو آموزشهای لازم را میبیند و برای نبرد آماده میشود.
نئو با اوراکل ملاقات میکند و اوراکل به او میگوید که نئو برگزیده نیست. چیزی نمیگذرد که مأموران ماتریکس به رهبری اسمیت که حافظ منافع برنامه هستند، به نئو و همراهانش (از جمله مورفیوس و ترینیتی) حمله میکنند. مأموران تا دو قدمی دستگیری نئو میآیند ولی مورفیوس که ایمان دارد نئو برگزیده است، خودش را فدا میکند تا نئو بگریزد. مورفیوس را دستگیر میکنند و میبرند و نئو با ترینیتی به سفینه برمیگردد.
نئو و ترینیتی برای نجات مورفیوس دوباره وارد ماتریکس میشوند و با کلی اسلحه به استقبال مأموران و سربازها میروند. سرانجام مورفیوس را رها میکنند و از ماتریکس بیرون میآورند. ولی طی ماجراهایی نئو تیر میخورد و حتی برای لحظاتی انگار میمیرد. ولی مثل مسیح دوباره زنده میشود و رستاخیزی مهم تجربه میکند. حالا نئو قدرتهای ماورایی دارد و میتواند ماتریکس را طبق خواستهی خودش تغییر دهد.
ماتریکس ۲، یک تعقیبوگریز ماشینی طولانی و فرانسویهای پرنفوذ
شش ماه از وقایع قسمت اول گذشته و نیروهای مقاومت انسانها متوجه شدهاند که ارتشی از ماشینها قرار است طی سه روز به زایون حمله کنند و تمام آدمها را بکشند. دستور میدهند تا تمام سفینهها به زایون بیایند ولی مورفیوس اطاعت نمیکند چون میخواهد نئو با اوراکل ملاقاتی داشته باشد. در اینجا متوجه میشویم که ایمان مورفیوس به نئو و برگزیده فراتر از همهی آدمها است و به نوعی تعصب دیوانهوار تبدیل شده، تعصبی که بقیه را بدبین کرده.
در همین حین مأمور اسمیت هم باز میگردد، منتهی دیگر مأمور ماتریکس نیست و نزاعی که با نئو داشت باعث شده به چیز قدرتمندتری تبدیل شود. آنطور که خودش میگوید بخشی از کُدهای نئو درونش بازنویسی شده و حالا میتواند خودش را کپی و تکثیر کند.
اوراکل به نئو میگوید که باید برنامهای به نام کلیدساز را پیدا کند تا با کمک او بتواند به منبع برسد. اوراکل میگوید تمام اینها بخشی از مسیر نئو است و او باید کلیدساز را از مردی به نام مرووینجین پس بگیرد. مرووینجین کلیدساز را در همان پناهگاه معروفی که برای برنامههای تبعیدی ساخته زندانی کرده تا برایش کلیدهایی برای درهای پشتی ماتریکس بسازد. درهایی که دسترسیهای فوقالعاده به او میدهد تا هر وقت اراده کرد هر جا بخواهد برود.
پیدا کردن کلیدساز منجر به یک تعقیب و گریز بهشدت طولانی در اتوبان میشود و در نهایت نئو با کمک کلیدساز موفق میشود به منبع برسد و با معمار دیدار کند.
انتخاب پیش روی نئو
معمار به نئو همه چیز را توضیح میدهد. اینکه این اولین ماتریکس نیست و او هم اولین برگزیده نیست. میگوید جریان نجات بشریت و منجی افسانهای هم توهمی بیش نیست و همگی داستانی ساخته و پرداختهی ماشینهاست برای اینکه این سیکل را پشت سر بگذرانند و برگزیده هم طبق خواستههایشان عمل کند. نئو در اینجا متوجه میشود که اوراکل و معمار با همکاری یکدیگر او را بازی دادهاند تا این مسیر بارها تکرار شده را برود و به منبع برسد و کُدهای مربوط به ناهنجاریهای ماتریکس را تحویل دهد و همه چیز را از نوع آغاز کند. درست همانطور که ۵ برگزیدهی پیش از او عمل کردند.
شاید بپرسید چرا مستقیما و به زور از خودش این کُدها را دریافت نمیکنند؟ پاسخش به همان نسخههای اولیهی ماتریکس و مشکلاتی که داشت برمیگردد. نئو باید توهم انتخاب داشته باشد و فکر کند خودش است که کارها را جلو میبرد. معمار به نئو میگوید اگرچه نمیتواند زایون را نجات دهد، ولی میتواند کُدها را به منبع بازگرداند تا ریبوت و شروع مجدد لازم برای ماتریکس رخ دهد و از میان انسانها هم تعدادی را نجات دهد تا نسل بعدی شکل بگیرد. یا میتواند به جای اینکار به ماتریکس بازگردد و زنی را که عمیقا عاشقش است نجات دهد؛ ترینیتی. ولی مشکل اینجاست که اگر سراغ نجات ترینتی برود، ماتریکس از اشکال و ایراد و باگ انباشه خواهد شد و سیستم به کل به هم خواهد ریخت و در نهایت نسل بشر منقرض خواهد شد.
نئو از مسیری که برگزیدههای قبل خودش طی کردند منحرف میشود و تصمیم میگیرد ترینیتی را نجات دهد. نئو سرانجام موفق میشود با قدرتهایی که حالا بیشتر هم شده، ترینیتی را نجات دهد. بعد از خروج از ماتریکس، نئو در مییابد که حالا قدرتهایش از دنیای ماتریکس هم فراتر رفته و بیرون از شبیهسازی هم میتواند آنها را به کار ببندد. نئو بعد از نابود کردن چند اختاپوس با قدرت ذهنش به کما میرود.
ماتریکس ۳ و صلح دوباره
نئو در دنیایی میانی به هوش میآید، ایستگاه قطاری که بین دنیای بیرون و دنیای ماتریکس است و مرووینجین آن را کنترل میکند تا برنامههای تبعیدی را نقل و انتقال دهد. مورفیوس و ترینیتی نئو را از این دنیایی میانی نجات میدهند.
ماشینها حملهی گستردهی خود را علیه زایون آغاز میکنند و همزمان نئو و ترینیتی سمت شهر ماشینها یعنی همان شهر ۰۱ رهسپار میشوند. اما اسمیت که به شکلی معجزهآسا توانسته به دنیای واقعی بیاید، به نئو حمله و او را کور میکند. اتفاقی که قدرتی جدید در نئو به وجود میآورد، حالا نئو میتواند کُدهای این دنیا را هم ببیند. نئو با کمک این قدرت، نسخهی فیزیکی اسمیت را نابود میکند و به همراه ترینتی به شهر ماشینها میرسد. در پی حملهی ماشینها به سفینهی آنها، ترینیتی کشته میشود، ولی نئو به راهش ادامه میدهد.
نئو در شهر ماشینها مذاکرهای میکند تا آدمها را نجات دهد. او به ماشینها پیشنهاد میدهد که در ازای نابود کردن اسمیت (که همچون ویروسی غیر قابل کنترل مشغول تکثیر و زیاد شدن است) حمله به زایون را متوقف کنند و به انسانهای باقیمانده اجازهی زندگی بدهند. نئو با اسمیت مبارزه میکند و در نهایت اجازه میدهد که اسمیت خودش را در او کپی کند. چون بدن نئو به منبع ماشینها وصل بود، حالا ماشینها میتوانستند اسمیت را برای همیشه حذف کنند. اسمیت از بین میرود و ماتریکس هم دوباره به وضعیت پایداری برمیگردد. و حمله به زایون متوقف میشود.
در یک دنیای مجازی تازه بارگذاری شده، خورشیدی طلوع میکند. اوراکل و معمار دربارهی شرایط جدید حرف میزنند. حالا انسانها مختار هستند که در ماتریکس و دنیای شبیهسازی شده بمانند یا از آن بیرون بروند و در زایون زندگی کنند. انگار بالاخره به صلحی پایدار رسیدند.
جنگ دوم ماشینها
ولی این صلح دوام چندانی نیاورد. ماجراهای بازی آنلاین ماتریکس مدت کوتاهی بعد از قسمت سوم ماتریکس میگذرد. مدت زیادی از صلح و آتش بس نگذشته که انسانها شروع میکنند به ساختن یک زایون دوم و به این ترتیب معاهدهی بین آدمها و ماشینها را زیر پا میگذارند. این اتفاق منجر به نبرد و نزاعی تازه بین ماشینها و آدمها میشود. از طرف دیگر مورفیوس بار دیگر به دنبال تعصبات خودش است و حالا به این باور رسیده که میتواند نئو را از شهر ماشینها برگرداند و او را دوباره زنده کند.
فرقهی تازهای به نام سایفریون شکل گرفته که در آن آدمهای موافق و طرفدار ماشینها و زندگی مجازی ماتریکس حضور دارند. آنها دنبالهرو سایفر هستند، همان مردی که به مورفیوس خیانت کرد تا به زندگی مجازی ماتریکس برگردد. یک آدمکش حرفهای مورفیوس را به قتل میرساند و نسل تازهای از ماشینهای پیشرفته ظهور میکنند. شایعههایی شنیده میشود مبنی بر اینکه نئو ممکن است هنوز زنده باشد.
و بعد، همه چیز به یکباره متوقف شد. ۳۱ جولای سال ۲۰۰۹ بازی آنلاین ماتریکس به کار خودش پایان داد و از آن موقع تا کنون اتفاق تازهای برایش نیفتاده است.
آیندهی دور
تنها چیزی که الان از آیندهی ماتریکس میدانیم از داستان کوتاهی به قلم نیل گیمن معروف میآید. این داستان که «جالوت» (Goliath) نام دارد در آیندهی خیلیخیلی دوری میگذرد و در آن ماتریکس همچنان کار میکند و آدمها همچنان منبع اصلی تأمین انرژی آن هستند.
گونهای از موجودات فضایی خطرناک به زمین حمله میکنند و تهدیدی بزرگ برای همه به وجود میآورند. آنها با هدایت تعداد زیادی شهابسنگ نقاط زیادی از زمین را نابود میکنند و در این حین یکی از برجهای ماشینها (که در آن بدن آدمها را نگهداری میکردند) فرو میریزد. طی این ماجراها یک نفر از ماتریکس خارج میشود.
ماشینها او را در برنامهای آموزشی و شبیهسازی شده وارد میکنند تا آموزشهای فشرده و سختی ببیند. در این شبیهسازی، او در دنیایی درگیر جنگ قرار دارد و باید یاد بگیرد که سفینههای فضایی را هدایت کند و با موجودات بجنگد. بعد از اتمام آموزش، او را از ماتریکس خارج میکنند تا با موجودات فضایی متخاصم مبارزه کند.
این مرد سرانجام موفق میشود موجودات فضایی را نابود کند. ولی ماشینها که حس میکنند این آدم دیگر فایده و کارکردی برایشان ندارد، او را در همان سفینه و روی فضا رها میکنند تا بمیرد. ولی او را به ماتریکس برمیگردانند و زمان مجازی را برایش طولانی میکنند، تا بتواند یک ساعت باقیمانده از عمر واقعیش را به شکل ۱۵ سال در ماتریکس بگذراند.
خیلی خوب بود. مرسی
این مقاله کجا بود تا الان D:
بسیار موشکافانه بود.
سپاس
عالی بود ممنون از مطالب کامل و دقیقی که نوشتید من بارها این سه گانه به ویژه فیلم اول طی سالها دیدم و کلی سوال در ذهنم بود که با خواندن این مقاله بالاخره به جواب رسیدم.