خط زمانی کامل انیمه «اتک آن تایتان» برای درک بهتر داستان

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳۰ دقیقه
اتک آن تایتان

«اتک آن تایتان» (Attack On Titan) (یا به زبان ژاپنی، «شینگکی نو کیوجین» (Shingeki no Kyojin)) در ابتدا داستانی ساده به نظر می‌رسد. زمینه‌ی داستانی مانگا (نوشته‌ی هاجیمه ایسایاما (Hajime Isayama)) و اقتباس انیمه‌ای این است که یک قرن می‌شود که انسان‌ها پشت سه دیوار پناه گرفته‌اند تا در برابر حملات هیولاهایی آدمخوار – یا تایتان‌ها – که در بیرون از دیوارها جولان می‌دهند در امان باشند. شخصیت‌های اصلی بخشی از تشکیلاتی نظامی هستند که هدفش دفع حملات این هیولاها و حمله‌ی متقابل به آن‌هاست. سناریوی داستان تا حد زیادی شبیه به سناریوی داستان‌های آخرالزمانی زامبی‌محور است، منتها به‌مراتب بدتر از آن، چون این بار زامبی‌ها اندازه‌ی گودزیلا هستند.

با این حال هرچه داستان جلو می‌رود و چرخش‌های داستانی اتک آن تاینان روی هم تلمبار می‌شوند، دنیاسازی آن سنگین‌تر و خط روایی آن پیچیده‌تر می‌شود. «اتک آن تایتان» همیشه یک داستان جنگی باقی می‌ماند، ولی جایی در آن میان، داستان آن از سناریوی «انسان در برابر هیولاها» که در آن تنها هدف زنده ماندن است، به یک داستان سیاسی تبدیل می‌شود که در آن بزرگ‌ترین دشمن انسانیت خودش است. عنوان اولین فصل (اپیزود) داستان «برای تو، ۲۰۰۰ سال بعد» (To You, 2000 Years Later) از همان ابتدا حاکی از داستانی است که مقیاسی بس بزرگ دارد.

یکی از درون‌مایه‌های «اتک آن تایتان» اسطوره‌ها و منحرف شدن معنا و ماهیت‌شان حین انتقال‌شان به نسل‌های بعدی است. اجازه دهید این اسطوره‌ها را واکاوی کنیم و از این راه، به یک خط زمانی منسجم از ابتدا تا انتها برسیم. با توجه به این‌که داستان «اتک آن تایتان» -حداقل برای انیمه‌بین‌ها – در فواصل زمانی طولانی تعریف شد و در کل پیچ‌وخم‌های زیاد دارد، این خط زمانی می‌تواند برای کسانی که رشته‌کلام داستان از دستشان در رفته مفید باشد.

البته این متن حاوی اسپویلرهای بسیار است، بنابراین مخاطب آن بیشتر کسانی هستند که داستان را تا آخر دنبال کرده‌اند، ولی آن وسط برایشان یک سری نقطه‌ی کور وجود دارد.

برای تو، ۲۰۰۰ سال بعد (سال‌های ۱۰۰۳ ماقبل تاریخ تا ۹۹۰ ماقبل تاریخ)

اتک آن تایتان

داستان تایتان‌ها ۱۸۰۰ سال پیش از سناریویی که در بالا به آن اشاره شد آغاز می‌شود. نخستین تایتان دختری جوان به نام یمیر (Ymir) بود که زمانی در دهکده‌ای کوچک، زندگی‌ای ساده داشت. پس از حمله‌ی قبیله‌ای از جنگجویان به نام الدیایی‌ها (Eldians) همه‌چیز تغییر کرد. اهالی دهکده یا کشته شدند، یا به اسارت گرفته شدند. یمیر جزو آن جماعت «خوش‌شانس»ی بود که به اسارت گرفته شد.

در سال ۱۰۰۳ ماقبل تاریخ (۱۸۴۸ سال قبل از شروع داستان در «برای تو، ۲۰۰۰ سال بعد» که در سال ۸۴۵ آغاز می‌شود)، یمیر اجازه می‌دهد خوک‌های اربابش فرار کنند. فریتز (Fritz)، پادشاه الدیایی‌ها یمیر را «آزاد» می‌کند، ولی به جنگجویانش دستور می‌دهد او را چون حیوان شکار کنند. یمیر زخمی‌شده در درختی غول‌پیکر پناه می‌گیرد و در آنجا داخل گودال آب می‌افتد. در آنجا موجودی عجیب یمیر را از غرق شدن نجات می‌دهد: موجودی که ترکیبی از هزارپا و دستگاه عصبی خارج‌شده از بدن است. این موجود با یمیر پیوند برقرار و او را به نخستین تایتان تبدیل می‌کند.

تبدیل شدن یمیر به تایتان جانش را نجات داد، ولی او همچنان برده و اسیر الدیایی‌ها بود. تا ۱۳ سال بعد، پادشاه فریتز به فتح سرزمین‌های مختلف مشغول شد و یمیر هم با قدرت جدیدش به خدمت او درآمد و به او کمک کرد ملت‌های مختلف را به زانو دربیاورد. یکی از این ملت‌ها مردم دریانورد مارلی (Marleyans) بودند. همچنین یمیر به هم‌بستری پادشاه درآمد و از او سه دختر به دنیا آورد: رز (Rose)، ماریا (Maria) و شینا (Sheena).

پیش از این‌که ادامه دهیم، اجازه دهید به شباهت‌های این قسمت از داستان «اتک آن تایتان» با دنیای واقعی بپردازیم. وضعیت خشونت‌بار جهان باستان در «اتک آن تایتان» تا حد زیادی شبیه به عصر وایکینگ‌هاست. لباس‌ها و فرهنگ الدیایی‌ها از قبایل ژرمانیک و نورس الگو گرفته شده‌اند، در حالی‌که اهالی مارلی بیشتر شبیه به یونانیان و رومیان به نظر می‌رسند. فتح شدن مارلی از جانب الدیا تا حدی یادآور فتح شدن روم از جانب قبایل ژرمانیک و گوت (Goth) به نظر می‌رسد، با این تفاوت که ویزیگوت‌ها (Visigoth) احتمالاً از کمک یک زن غول‌پیکر با قدرت‌های ماوراءطبیعه برخوردار نبودند!

اسم خود یمیر هم از یمیر، نخستین غول در اساطیر اسکاندیناوی برگرفته شده است. درختی هم که او در آن به تایتان تبدیل می‌شود، یادآور ایگدراسیل (Yggdrasil) است، درخت اساطیری‌ای که نه جهان اساطیر اسکاندیناوی را به هم وصل می‌کند.

استیکر لپ تاپ کالامیکس طرح حمله به تایتان مدل attack on titan مجموعه 16 عددی

دوران امپراتوری الدیا (۹۹۰ ماقبل تاریخ تا سال ۷۴۲)‌

اتک آن تایتان

۱۳ سال پس از تبدیل شدن یمیر به یک تایتان، او در تلاش برای نجات دادن فریتز از دست قاتل‌هایی اهل مارلی کشته شذ. او برای این‌که قدرت خود را حفظ کند، بقایای خود را به خورد دخترانش داد. بقایای او، پس از فیلتر شدن بین نسل‌ها، منجر به به وجود آمدن ۹ تایتان شدند. قدرت خود یمیر به‌عنوان تایتان بنیان‌گذار (The Founding Titan) شناخته شد و به نوادگان خودش و فریتز رسید. این یعنی فقط کسانی که خون سلطنتی داشته باشند، می‌توانند از این قدرت استفاده کنند. در کنار قدرت تایتان بنیان‌گذار، هشت قدرت دیگر نیز وجود دارد که در قالب این تایتان‌ها نمود پیدا می‌کنند:

۱. تایتان حمله (Attack Titan)
۲. تایتان زرهی (Armored Titan)
۳. تایتان عظیم‌الجثه (Colossal Titan)
۴. تایتان مونث (Female Titan)
۵. تایتان آرواره (Jaw Titan)
۶. تایتان ارابه (Cart Titan)
۷. تایتان جانور (Beast Titan)
۸. تایتان چکش جنگی (War Hammer Titan)
۹. تایتان بنیان‌گذار (که به آن اشاره شد)

به‌خاطر مرگ زودهنگام خود یمیر، کسانی که از قدرت تایتان برخوردار باشند پس از ۱۳ سال می‌میرند. برای همین این مسئله باعث شد به ارث بردن تایتان‌ها به‌شکل مراسم هم‌نوع‌خواری تشریفاتی رایج شود.

تا یک هزاره، الدیایی‌ها با کمک قدرت تایتان‌ها به دنیا حکم‌فرمایی کردند. قدرت ۹ تایتان بین اشراف‌زادگان الدیایی تقسم شدند و تایتان‌های «خالص» (دگرگونی‌ای از تایتان‌ها که خنگ‌تر و کم‌قدرت‌تر هستند و نمی‌توانند با میل خود ظاهرشان را تغییر دهند) به سرباز پیاده‌نظام آن‌ها تبدیل شدند. در این جریان، ملت‌ها یا به اسارت گرفته شدند (مثل مارلی) یا به متحدانی زیردست تبدیل شدند (مثل هیزوروها (Hizuru) که ملتی الهام‌گرفته از کشورهای آسیای شرقی است).

از رویدادهای مهم در طی حکومت امپراتوری الدیا می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • حمله‌ی برق‌آسای الدیا به مارلی در سال ۳۷۱ ماقبل تاریخ (که به‌عنوان «سقوط لاگو» (Fall of Lago)، «نابودی مونته» (Devastation of Monte) و «تجاوز به واله» (Ravaging of Valle) نیز از آن یاد می‌شود.)
  • شیوع طاعون در سال ۲۴۰
  • تغییر یافتن بیولوژی مردم الدیا به‌وسیله‌ی قدرت تایتان‌ها به دستور پادشاه وقت که باعث شد آن‌ها در برابر قدرتش مصون شوند
  • پدید آمدن طایفه‌ی آکرمن‌ها (The Ackerman) که به‌لطف آزمایش‌های علمی به ابرسربازهایی انسان تبدیل می‌شوند و نقش بادی‌گاردهای خاندان سلطنتی را بر عهده می‌گیرند

پس از قرن‌ها سلطنت بی‌‌چون‌وچرای الدیایی‌ها، جنگی داخلی اتفاق می‌افتد که در آن، اشخاصی که به قدرت ۹ تایتان مجهز هستند، برای تصاحب قدرت با هم می‌جنگند. این جنگ که «جنگ بزرگ تایتان‌ها» (Great Titan War) نام دارد، در نهایت به سقوط الدیا منجر می‌شود.

سقوط الدیایی‌ها (سال ۷۴۳)

سقوط الدیایی‌ها

صد و چهل و پنجمین پادشاه الدیایی، کارل فریتز (Karl Fritz)، به‌خاطر خشونت و عذابی که به‌نوعی به میراث فرهنگی مردمش تبدیل شده است، وحشت‌زده می‌شود. برای توبه بابت این گناه‌ها، او تصمیم می‌گیرد برنامه‌ی فروپاشی امپراتوری خود را طرح‌ریزی کند. پادشاه به‌طور مخفیانه با خانواده‌ی تایبور (Tybur)، که قدرت تایتان چکش جنگی را در اختیار دارند، وارد مذاکره می‌شود. فریتز و اعضای خانواده‌ی تایبور داستانی ساختگی درباره‌ی یک فرد اهل مارلی به نام «هلوس» (Helos) سرهم‌بندی می‌کنند. در افسانه‌سازی آن‌ها، هلوس قهرمانی متعلق به مارلی است که «شیطان کل زمین» (The Devil of All Earth) را می‌کشد. شیطان کل زمین موجودی خیالی در اساطیر مارلی است که به یمیر قدرت تبدیل شدن به تایتان را اعطا کرد.

پس از این خاندان تایبور با مارلی متحد می‌شوند تا در کنار آن‌ها در مقابل خاندان‌های اشراف‌زاده‌ی باقی‌مانده در الدیا بایستند. در این میان فریتز خاندان سلطنتی و بسیاری از الدیایی‌های دیگر را به جزیره‌ی پارادیس (Paradis) می‌برد. او با استفاده از قدرت تایتان بنیان‌گذار، میلیون‌ها تایتان عظیم‌الجثه می‌سازد که در کنار هم سه دیوار را تشکیل می‌دهند: ماریا، رز و شینا. قابلیت تایتان‌ها در راستای سفت کردن بدن‌شان باعث می‌شود دیوارها شبیه به سنگ به نظر برسند. هدف از ساختن این دیوارها این است که هم جلوی ورود ملت‌های دیگر به پارادیس گرفته شود، هم الدیایی‌ها نتوانند از سکونت‌گاه خود خارج شوند.

فریتز در نقش یک بازنده‌ی بی‌جنبه فرو می‌رود و به دنیا هشدار می‌دهد که اگر وارد جزیره‌ی پارادیس شوند، دیوارها را می‌شکند و تایتان‌های عظیم‌الجثه را در دنیا رها می‌کند. در حقیقت، این تهدیدی توخالی است. برای این‌که فریتز مطمئن شود که هیچ‌کدام از مردم الدیا از دیوارها فراتر نخواهند رفت، حافظه‌ی جمعی‌شان را پاک می‌کند. اکنون مردم الدیا به اشتباه فکر می‌کنند که آخرین انسان‌های باقی‌مانده هستند و تایتان‌های خالص در بیرون از دیوار همه‌ی انسان‌های دیگر را کشته‌اند.

البته حافظه‌ی تمام افرادی که داخل دیوار زندگی می‌کنند پاک نشده است. دو گروه در برابر تاثیرات پاک شدن حافظه مصونیت دارند: یکی آکرمن‌ها و دیگری خاندان شوگان هیزورو که به پارادیس آمدند (به‌هرحال اهالی هیزورو «بندگان یمیر» نیستند). به‌خاطر همین این خاندان‌ها تقریباً تا حد انقراض کامل کشته می‌شوند.

دیوارهای پارادیس (سال ۷۴۳ تا ۸۴۵)

دیوارهای پارادیس

در این میان، خاندان سلطنتی الدیا بنا بر تصمیم خود به تشکیلاتی زیرزمینی تبدیل می‌شود. آن‌ها یک پادشاه قلابی را روی تخت می‌نشانند و خودشان در خفا در لباس خانواده‌ی «رایس» (Reiss) به حکم‌فرمایی ادامه می‌دهند. تا یک قرن بعد، تایتان بنیان‌گذار و خاطرات حاملان‌اش در خاندان رایس از یک نسل به نسل دیگر منتقل می‌شوند. بنابراین حامل‌های آن نه‌تنها قدرت کارل فریتز، بلکه ایدئولوژی صلح‌طلبانه‌اش را نیز به ارث می‌برند. برای همین هیچ‌کدام‌شان در صدد آزاد کردن تایتان‌های درون دیوار برای بازسازی امپراتوری الدیا برنمی‌آیند.

پشت دیوارها تشکیلاتی نظامی تاسیس می‌شود که از سه دسته تشکیل شده: دسته‌ی پلیس نظامی (Military Police)، دسته‌ی گریسون (Garrison Corps) که تمرکز آن حفظ امنیت داخلی‌ست و دسته‌ی دیده‌بانی (Survey Corps یا Scout Regiment) که کارشان این است که از دیوارها فراتر بروند و تایتان‌ها را بکشند. بین سال‌های ۷۷۸ تا ۷۹۳ (که وقایع مربوط بهشان در لایت‌ناول‌های «پیش از سقوط» (Before the Fall) روایت شده است) آنجل آلتونن (Angel Aaltonen) و زنوفون هارکیمو (Xenophon Harkimo) وسیله‌ای به نام ابزار تحرک همه-جانبه‌ی ضد نفر (Omni-directional mobility (ODM) Gear) را اختراع می‌کنند که در واقع یک قلاب کمربند است که سوخت آن باز گاز تامین می‌شود و با فراهم کردن تحرک سریع و طولانی، برای اعضای دسته‌ی دیده‌بانی این امکان را فراهم می‌کند با تایتان‌ها مبارزه کنند.

همچنین در این قرن است که شخصیت‌های اصلی «اتک آن تایتان» به دنیا می‌آیند. در این قرن، آکرمن‌ها به‌زحمت از انقراض کامل قسر در می‌روند. در سال ۸۲۹، یکی از آخرین آکرمن‌ها به نام کنی (Kenny) با یوری رایس (Uri Reiss) دوست می‌شود. کنی هم مثل اجداد خود نقش خود به‌عنوان بادی‌گارد خاندان سلطنتی را می‌پذیرد. کنی پی می‌برد که خواهرش کوچل (Kuchel) هنگام کار در یک فاحشه‌خانه مُرد، بنابراین پسرش لیوای (Levi) را به فرزندخواندگی می‌پذیرد. در نهایت لیوای دایی‌اش را ول می‌کند و به یک خلافکار خیابانی تبدیل می‌شود.

در سال ۸۳۵، از راد رایس (Rod Reiss) دختری نامشروع به نام هیستوریا (Historia) زاده می‌شود. در همان سال، یک آکرمن دیگر با یکی از اجداد طایفه‌ی هیزورو ازدواج می‌کند. بدین ترتیب این دو خاندان در قالب دختری به نام میکاسا (Mikasa) به هم پیوند می‌خورند. در سال ۸۴۴ تاجران برده پدر و مادر میکاسا را می‌کشند، ولی پسری همسن با خودش او را نجات می‌دهد. او کسی نیست جز ارن یگر (Eren Yeager). پدر و مادر ارن میکاسا را به فرزندخواندگی می‌پذیرند، ولی این خانواده آن چیزی نیست که در نگاه اول به نظر می‌رسد.

بیرون از دیوارها (سال ۷۴۳ تا ۸۴۵)‌

بیرون از دیوارها

با این‌که داخل دیوارهای پارادیس دنیا بدون تغییر ماند، در جهان بیرون تغییرات زیادی اتفاق افتادند. با توجه به این‌که مارلی به قدرت ۷تا از ۹تا تایتان دست پیدا می‌کند، به ابرقدرت جدید دنیا تبدیل می‌شود. هلوس و شیطان کل زمین از اسطوره به تاریخ تبدیل می‌شوند. در این میان الدیایی‌هایی که خارج از دیوار باقی ماندند، به مناطق قرنطینه‌شده فرستاده می‌شوند، مجبور می‌شوند بازوبندی ببندند که الدیایی بودنشان را به همه نشان دهد، و در بهترین حالت با آن‌ها مثل شهروندان درجه‌دو رفتار می‌شود و در بدترین حالت، مثل آفتی که باید نابود شود.

مردم مارلی الدیایی‌ها را در کشور خود نگه می‌دارند تا از آن‌ها در برنامه‌های تربیت جنگجویشان استفاده کنند. برای کودکان الدیایی که قدرت تایتان‌ها را به ارث ببرند و در ارتش مارلی خدمت کنند، حکم شهروندی – هم برای خودشان و هم برای خانواده‌یشان – صادر می‌شود. (تایتان چکش جنگی در اختیار خانواده‌ی تایبور باقی می‌ماند). الدیایی‌هایی که سرکشی کنند، به‌عنوان مجازات به جزیره‌ی پارادیس فرستاده می‌شوند و در آنجا به تایتان‌های خالص تبدیل می‌شوند تا هم‌نوعان خود را که داخل دیوار زندگی می‌کنند، آزار و اذیت کنند. در سال ۷۸۵، گروهی از الدیایی‌ها به نام «فرقه‌ی یمیر» (Cult of Ymir) – که یکی از عضوهایشان به افتخار تایتان بنیان‌گذار یمیر نام گذاشته شده است – به این سرنوشت دچار می‌شوند.

در سال ۸۰۶، گریشا یگار، فردی الدیایی، در قرنطینه‌ی لیبریو (Liberio) زاده می‌شود. در سال ۸۱۷، خواهر کوچک‌تر او با نام فی (Fay) – متولد ۸۰۹ – به‌دست نگهبان‌های مارلی کشته می‌شود. برای همین گریشا از شدت خشم در سال ۸۲۴ به جنبش «احیای امپراتوری الدیا» (Eldian Restorationist) ملحق می‌شود. گریشا با دینا فریتز (Dina Fritz)، آخرین الدیایی سلطنتی باقی‌مانده خارج از دیوارها، ازدواج می‌کند و از این دو در سال ۸۲۵ پسری به نام زیک (Zeke) به دنیا می‌آید. یگارها زیک را ترغیب می‌کنند تا به یک جنگجو تبدیل شود، ولی در سال ۸۳۲، زیک بنا بر توصیه‌ی استادش، تام کساور (Tom Ksaver)، پدر و مادرش را لو می‌دهد.

همه‌ی اعضای جنبش – به‌جز گریشا – به تایتان‌هایی در پارادیس تبدیل می‌شوند. یکی از افسرهای مارلی به نام کروگر (Kruger) گریشا را نجات می‌دهد. کروگر در اصل یک الدیایی با هویت مخفی است که قدرت تایتان حمله را حمل می‌کند. کروگر قدرت تایتان حمله را به گریشا منتقل می‌کند و او را به سمت دیوار می‌فرستد تا در آنجا قدرت تایتان بنیان‌گذار را از خانواده‌ی رایس بازپس‌بگیرد. بین سال‌های ۸۳۲ تا ۸۳۵،‌ گریشا با کارلا یگر (Carla Yeager) ازدواج می‌کند و به پزشکی در شیگانشینا (Shiganshina) در یکی از محله‌های بیرونی دیوار ماریا تبدیل می‌شود.

جنگجویان جدید (بین سال‌های ۸۴۲ تا ۸۴۵)‌

اتک آن تایتان

برمی‌گردیم به مارلی. در آنجا حکومت مشغول طرح‌ریزی نقشه‌ای برای حمله به پارادیس می‌شود. هدف آن‌ها از این حمله هم تصاحب تایتان بنیان‌گذار، هم منابع جزیره است. زیک تایتان جانور را در سال ۸۴۲ از کساور به ارث می‌برد و رهبری نسل بعدی جنگجویان را که سال بعد برگزیده می‌شوند بر عهده می‌گیرد:

  • انی لئون‌هارت (Annie Leonheart)، حامل قدرت تایتان مونث، متولد ۸۳۴
  • راینر براون (Reiner Braun)، حامل قدرت تایتان زرهی، متولد ۸۳۳
  • برتولت هوور (Bertolt Hoover)، حامل قدرت تایتان عظیم‌الجثه
  • پیک فینگر (Pieck Finger)، حامل قدرت تایتان ارابه
  • مارسل گالیارد (Marcel Galliard)، حامل قدرت تایتان آرواره

در سال ۸۴۴ لیوای همراه با دوستانش، ایزابل ماگنولیا (Isabel Magnolia) و فورلان چرچ (Furlan Church)  به دسته‌ی دیده‌بانی ملحق می‌شود. دو دوست لیوای در طی ماموریت دیده‌بانی بیرونی بیست‌وسوم (۲۳rd Exterior Scouting Mission) کشته می‌شوند. پس از این، اروین اسمیت (Erwin Smith)، فرمانده‌ی دسته‌ی دیده‌بانی و هانجی زویی (Hange Zoë)، که نوعی دانشمند دیوانه، سرخوش و عشق تایتان است، به نزدیک‌ترین دوستان لیوای تبدیل می‌شوند.

در سال ۸۴۵، راینر، انی، برتولت و مارسل به جزیره‌ی پارادیس فرستاده می‌شوند تا زمینه‌سازی لازم برای حمله را بچینند. پیش از این‌که آن‌ها به دیوارها برسند، تایتان خالصی که قبلاً یمیر نام داشت، به آن‌ها حمله می‌کند و مارسل را می‌خورد. یمیر قدرت تایتان آرواره را به ارث می‌برد و دوباره به شکل انسانی‌اش برمی‌گردد، ولی جنگجویان پیش از این‌که بتوانند شاهد این اتفاق باشند، از صحنه فرار می‌کنند. انی و برتولت به رها کردن ماموریت فکر می‌کنند، ولی راینر آن‌ها را ترغیب می‌کند که به کار خود ادامه دهند.

سقوط شیگانشینا (سال ۸۴۵)‌

حمله به تایتان

داستان «اتک آن تایتان» (یعنی از اپیزود ۱ یا چپتر ۱) از اینجا آغاز می‌شود. برتولت با تبدیل کردن خود به تایتان عظیم‌الجثه، دیوار شیگانشینا را درهم می‌شکند. تایتان‌های خالص به داخل شهر سرازیر می‌شوند – دینا فریتز هم بین‌شان است – و مردم شهر را می‌بلعند. ارن، میکاسا و دوستشان آرمین آرلرت (Armin Arlert) (متولد ۸۳۴) موفق به فرار می‌شوند، ولی تایتان دینا فریتز کارلا (مادر ارن) را می‌کشد. همچنان که بازماندگان شیگانشینا به پشت دیوار ماریا می‌دوند، راینر، در لباس تایتان زرهی، سوراخی روی آن دیوار ایجاد می‌کند و بشریت را مجبور می‌کند به پشت دیوار رز عقب‌نشینی کنند.

گریشا، که از شیگانشینا به دور بوده است، پس از پی بردن به اتفاقی که افتاده به خانواده‌ی رایس حمله می‌کند. گریشا فریدا رایس (Frieda Reiss) را می‌خورد تا تایتان بنیان‌گذار را به ارث ببرد. سپس بقیه‌ی اعضای خانواده، به‌جز راد رایس را می‌کشد. گریشا رد ارن را دنبال و او را در یکی از اردوگاه‌های پناهندگان پیدا می‌کند. او ارن را به جنگلی دورافتاده می‌برد و در آنجا کلید زیرزمین خانه‌یشان را به او می‌دهد. داخل این زیرزمین مدارکی موجود است که ثابت می‌کند دنیای بیرون وجود دارد و گریشا قبلاً یک زندگی دیگر در مارلی داشته است. سپس او مایع نخاع تایتان‌ها (Titan Spinal Fluid) را به ارن تزریق و بدین ترتیب پسرش را به یک تایتان خالص تبدیل می‌کند. ارن گریشا را می‌خورد و قدرت تایتان بنیان‌گذار و تایتان حمله را از پدرش به ارث می‌برد، ولی این خاطره در حافظه‌اش ثبت نمی‌شود.

راد رایس به هیستوریا سر می‌زند، چون اکنون او تنها عضو زنده‌ی خانواده است، ولی چون کنی آکرمن به تولد نامشروع او معترض است، رایس او را با نام مستعار کریستا لنز (Krista Lenz) نزد پناهجویان می‌فرستد تا پیش آن‌ها زندگی کند.

تابلو شاسی طرح انیمه حمله به تایتان ها Attack on Titan Anime مدل NV0525

دوره‌ی سکون و تمرین (سال‌های ۸۴۵ تا ۸۵۰)

اتک آن تایتان

جنگجویان تصمیم می‌گیرند تا به جامعه‌ی پارادیس نفوذ کنند و تایتان بنیان‌گذار را پیدا کنند. برای همین طی پنج سال آینده، هیچ‌کس اثری از تایتان زرهی و تایتان عظیم‌الجثه نمی‌بیند. یمیر هم راه خود را به دیوار رز پیدا می‌کند و همرنگ جماعت می‌شود. در سال ۸۴۶، حکومت پارادیس ماموریتی برای بازپس‌گیری دیوار ماریا طرح‌ریزی می‌کند که عملاً با خودکشی فرقی ندارد. هدف اصلی این ماموریت کشتن اعزامی‌ها بود تا منابع غذایی کمتر مصرف شود.

در طی این پنج سال، لیوای چنان عملکرد فوق‌العاده‌ای از خود نشان می‌دهد که به‌عنوان بزرگ‌ترین سرباز بشریت شناخته می‌شود. در سال ۸۵۰، او به مقام کاپیتان نایل می‌شود و فرماندهی جوخه‌ی خود را بر عهده می‌گیرد. (اعضای آن از این قرارند: الد جین (Eld Jinn)، پترا رال (Petra Ral)، اولو بوزادو (Oluo Bozado) و گانتر شولتز (Gunther Schultz))

در سال ۸۴۷، صد و چهارمین دسته‌ی تمرینی زیر نظر کیث شادیس (Keith Shadis) تمرینات نظامی خود را آغاز می‌کند. این کلاس شامل بسیاری از شخصیت‌های مهم داستان «اتک آن تایتان» است:

  • مثلث شیگانشینا یعنی ارن، میکاسا و آرمین
  • مثلث جنگجویان مخفی مارلی یعنی راینر، برتولت و انی
  • هیستوریا (که با نام مستعار «کریستا» شناخته می‌شود) و یمیر که با هم دوست می‌شوند
  • یک سری شخصیت برجسته‌ی دیگر مثل جان کیرستن (Jean Kirstein)، کانی اسپرینگر (Connie Springer)، ساشا براوس (Sasha Braus) و مارکو برات (Marco Brott)

تعلیم اعضای دسته‌ی ۱۰۴ در سال ۸۵۰ به پایان می‌رسد. بیشتر شخصیت‌های اصلی جزو ده نفر برتر کلاس رده‌بندی می‌شوند و عضویت به دسته‌ی دیده‌بانی درمی‌آیند.

پیروی در تراست (اوایل سال ۸۵۰)‌

پیروی در تراست

بیشتر اعضای دسته‌ی ۱۰۴ در تراست، یکی از محله‌های بیرونی دیوار رز، گماشته می‌شوند. حالا که تمرین جنگجویان مارلی به پایان رسیده، آن‌ها تصمیم می‌گیرند حمله‌ی بعدی خود را ترتیب دهند: برتولت به تایتان عظیم‌الجثه تبدیل می‌شود و تصمیم می‌گیرد سوراخی روی دیوار ایجاد کند. پس از درگیری کوتاه با ارن، تایتان عظیم‌الجثه عقب‌نشینی می‌کند و تایتان‌های خالص، مثل پنج سال پیش در شیگانشینا، در تراست سرازیر می‌شوند.

در روز اول مبارزه، یک تایتان ارن را می‌خورد، ولی قابلیت‌های تایتانی ارن در شکم او فعال می‌شوند. ارن در کمال خشونت به تایتان‌های دیگر حمله می‌کند و برای بازماندگان دسته‌ی ۱۰۴ این امکان را فراهم می‌کند تا شرایط درگیری را به نفع خود تغییر دهند تا این‌که در نهایت جوخه‌های لیوای و هانجی سر می‌رسند.

پس از این‌که حقیقت درباره‌ی ارن برملا می‌شود، در ابتدا او به اعدام محکوم می‌شود. با این حال پس از کمی متقاعدسازی، ارتش (به سرکردگی دات پیکسیس (Dot Pixis)، فرمانده‌ی گریسون) تصمیم می‌گیرد از قدرت او به نفع خود استفاده کند. ارن در لباس تایتان حمله، صخره‌ای بزرگ را بلند می‌کند و مثل اطلس در اساطیر یونان که زمین را روی دوش خود گذاشته، آن را بالای سر می‌برد و با استفاده از آن سوراخ روی دیوار را می‌بندد. انسان‌ها به نخستین پیروزی خود علیه تایتان‌ها دست پیدا می‌کنند. همچنان که ارن کار خود را تمام می‌کند، مارکو صدای صحبت‌های راینر و برتولت را که در حال توطئه کردن هستند می‌شنود. آن‌ها در کنار انی، دستگاه ODM مارکو را می‌دزدند و او را به حال خود رها می‌کنند تا تایتان‌ها او را بخورند.

هیئت اعزامی ۵۷ (اوایل ۸۵۰)

اتک آن تایتان

تایتان‌های باقی‌مانده در تراست پاک‌سازی می‌شوند و فقط هانجی دوتا از آن‌ها را اسیر می‌کند تا روی آن‌ها آزمایش و پژوهش انجام دهد. پنج روز پس از پایان نبرد تراست، داریوس زکلی (Darius Zackly)، فرمانده‌ی کل قوا، مسئولیت نظارت بر ارن را به دسته‌ی دیده‌بانی می‌سپرد. جنگجویان مارلی که شکستی مقطعی را پشت‌سر گذاشتند، تصمیم می‌گیرند ارن را گروگان بگیرند. یک هفته پس از وقایع تراست، انی و راینر تایتان‌های آزمایشگاهی هانجی (سانی (Sonny) و بین (Bean)) را می‌کشند.

طی ماه بعد، ارن قابلیت‌های تایتانی خود را زیر نظر هانجی تست می‌کند. سپس تحت فرماندهی اروین، دسته‌ی دیده‌بانی، به عنوان بخشی از هیئت اعزامی ۵۷ از دیوارها خارج می‌شود. انی، در لباس تایتان مونث، به دیده‌بان‌ها شبیخون می‌زند. او کل جوخه‌ی لیوای (به‌جز خود لیوای) را می‌کشد و ارن را شکست می‌دهد و فرم انسانی او را گروگان می‌گیرد، ولی بعد میکاسا و لیوای به‌ترتیب او را شکست می‌دهند.

دیده‌بان‌ها از ماموریت برمی‌گردند و اعضای دسته‌ی ۱۰۴ تقسیم‌بندی می‌شوند. بیشتر آن‌ها تحت فرمان مایک زاخاریاس (Mike Zacharias)، فرمانده‌ی جوخه، در دیوار رز گماشته می‌شوند. ارن، میکاسا و آرمین به‌درستی مشکوک می‌شوند که انی همان تایتان مونث است و رهبران دسته‌ی دیده‌بانی نیز تلاش می‌کنند تا دو روز پس از بازگشت خود او را دستگیر کنند. نبرد بین ارن و انی در محله‌ی استوهس (Stohess) در دیوار شینا باعث ایجاد خرابی بسیار می‌شود و در نهایت انی خود را داخل پیله‌ای کریستالی محبوس می‌کند. بر اثر آسیب‌های واردشده به دیوار شینا، چهره‌ی یک تایتان از پشت آن معلوم می‌شود. در این لحظه است که انسان‌های ساکن در پارادیس برای اولین بار به ماهیت واقعی دیوار پی می‌برند.

درگیری بین تایتان‌ها (اوایل ۸۵۰)

درگیری بین تایتان‌ها

در همان روزی که نبرد استوهس اتفاق افتاد، سربازان مارلی وارد پارادیس می‌شوند و کل مردم دهکده‌ی راگاکو (Ragako) را به تایتان‌های خالص تبدیل می‌کنند. زیک هم در لباس تایتان جانور فرماندهی آن‌ها را بر عهده می‌گیرد. هانجی در حال بازجویی از یکی از وزیرهای داخلی به نام نیک (Nick) درباره‌ی تایتان‌های داخل دیوار است، اما بازجویی او نیمه‌کاره می‌ماند، چون دیده‌بان‌ها به اشتباه گزارش می‌دهند که مشاهده‌ی تایتان‌های زیک به‌معنای در هم شکستن دیوار رز است. فرمانده زاخاریاس به‌دست تایتان جانور کشته می‌شود و جوخه‌ی او نیز در یکی از قلعه‌هایی در آن نزدیکی به نام اوتگارد (Utgard) پناه می‌گیرند. همان شب، تایتان‌ها به آن‌ها حمله می‌کنند:  تنها بازماندگان راینر، برتولت، «کریستا» و یمیر هستند. یکی از دلایل زنده ماندن آن‌ها این است که یمیر تصمیم می‌گیرد قدرت‌های تایتانی خود را برملا کند. پس از این، هیستوریا نام واقعی خود را به یمیر می‌گوید.

اعضای دسته‌ی دیده‌بانی از استوهس سر می‌رسند و بازماندگان اوتگارد را به دیوار رز می‌آورند. در آنجا اعضای دسته‌ی گریسون نشان می‌دهند که هیچ شکستگی‌ای در دیوار اتفاق نیفتاده است. راینر و برتولت خود را به تایتان تبدیل می‌کنند و ارن و یمیر را گروگان می‌گیرند. پنج ساعت بعد، اعضای دسته‌ی دیده‌بانی و گریسون، به فرماندهی اروین اسمیت، به دیوار ماریا می‌روند تا ارن و یمیر را نجات دهند.

آن‌ها ارن را با موفقیت نجات می‌دهند، ولی یمیر تصمیم می‌گیرد پیش راینر و برتولت بماند. راینر برای جلوگیری از فرار دیده‌بان‌ها، تایتان‌های خالص را به سمت آن‌ها پرتاب می‌کند، من‌جمله تایتان خندانی که مادر ارن را خورد. وقتی ارن به تایتان خندان حمله می‌کند، موفق می‌شود به تایتان‌های دیگر دستور بدهد آن را بخورند. خون سلطنتی دینا فریتز باعث فعال‌سازی قدرت تایتان بنیان‌گذار در ارن می‌شود.

۴۰ سرباز از دسته‌ی دیده‌بان‌ها و گریسون زنده می‌مانند (یکی از تایتان‌ها دست راست اروین را از جا می‌کند) و به دیوار رز برمی‌گردند، در حالی‌که تایتان‌های تغییرشکل‌دهنده به دیوار ماریا پیش می‌روند. یمیر به مارلی برگردانده می‌شود و پورکو گالیارد او را می‌خورد تا قدرت تایتان آرواره را به ارث ببرد، ولی یمیر نامه‌ای را که خطاب به هیستوریا نوشته بود، به راینر می‌دهد.

خیزش (اواسط ۸۵۰)

اتک آن تایتان

طی هفته‌ی بعدی، تایتان‌های باقی‌مانده در دیوار رز کشته می‌شوند. هانجی و کانی متوجه می‌شوند که آن‌ها در اصل ساکنین راگاکو، محل زندگی کانی، بودند. در این میان، لیوای اعضای باقی‌مانده از دسته‌ی ۱۰۴ را به‌عنوان جوخه‌ی جدید خود می‌پذیرد؛ اعضای تیم در یک کابین پنهان می‌شوند تا از ارن و هیستوریا محافظت کنند.

دو هفته‌ی آتی پس از این اتفاق، برای دسته‌ی دیده‌بانی دوره‌ای پراتفاق است. پس از این‌که نیک کشته و اروین به پایتخت احضار می‌شود، اعضای جوخه‌ی لیوای متوجه می‌شوند که در خطر هستند و از کابین فرار می‌کنند. اروین و پیکسیس در صدد طرح‌ریزی یک کودتا برمی‌آیند و تصمیم می‌گیرند هیستوریا را به مسند پادشاهی برگردانند. در تراست، گروهی از اعضای پلیس نظامی به رهبری کنی (و زیر نظر راد رایس) به جوخه‌ی لیوای شبیخون می‌زنند. اعضای تیم کنی موفق می‌شوند ارن و هیستوریا را گروگان بگیرند، تاجری به نام دیمو ریوز (Dimo Reeves) را بکشند، این جرم را گردن دسته‌ی دیده‌بانی بیندازند و بدین ترتیب از آن‌ها یک سری خلافکار فراری بسازند.

در پایتخت، مشاور پادشاه دست‌نشانده، محکوم به اعدام می‌شود، تا این‌که یکی از اعضای دسته‌ی گریسون (تحت فرمان پیکسیس) اخباری دروغین پیرامون سقوط دیوار رز پخش می‌کند. انجمن دستور می‌دهد دروازه‌های دیوار شینا بسته شوند. اروین، پیکسیس و زکلی از این فرصت استفاده می‌کنند تا کنترل دولت را به دست بگیرند.

اعضای دسته‌ی دیده‌بانی به یکی از مقرهای پلیس نظامی حمله می‌کنند و در آنجا از زبان یکی از زندانی‌ها به موقعیت ارن و هیستوریا پی می‌برند. در یک کلیسای زیرزمینی، راد رایس سعی می‌کند دخترش را متقاعد کند تا ارن را بخورد و به تایتان بنیان‌گذار تبدیل شود، ولی او حاضر به انجام این کار نمی‌شود. جوخه‌ی لیوای حمله می‌کند و در نهایت کنی و تیمش را شکست می‌دهد. رایس مایع نخاعی را که برای هیستوریا در نظر گرفته شده بود می‌خورد، به تایتان بسیار بزرگی تبدیل می‌شود و به سمت تراست به راه می‌افتد. اعضای دسته‌ی دیده‌بانی موفق می‌شوند پیش از این‌ک او به شهر آسیب برساند، او را بکشند. لیوای کنی را در چند قدمی مرگ پیدا می‌کند و او هم بطری‌ای حاوی مایع نخاع تایتان‌ها به او می‌دهد.

۲۲ روز پس از عملیات هیئت اعزامی ۵۷، هیستوریا به‌عنوان ملکه‌ی پارادیس انتخاب و مراسم تاج‌گذاری او برگزار می‌شود.

بازپس‌گیری دیوار ماریا (از اواسط تا اواخر ۸۵۰)

اتک آن تایتان

طی دو ماه بعد، ملکه هیستوریا یک یتیم‌خانه تاسیس و هانجی به اختراع و توسعه‌ی «نیزه‌های آذرخش» (Thunder Spears) کمک می‌کند. این نیزه‌ها در اصل موشک‌هایی هستند که می‌توان آن‌ها را به هارنس بازوی دستگاه ODM وصل و از همان‌جا شلیک‌شان کرد. اختراع مهم دیگر «جلادانی از جهنم» (Executioners from Hell) است، یک دستگاه گیوتین‌مانند بزرگ مخصوص کشتن تایتان‌ها که روی دیوارها در سرتاسر پارادیس نصب می‌شود. پس از گذر این دو ماه، جوخه‌ای متشکل از صد سرباز، به فرماندهی اروین اسمیت، به سمت شیگانشینا راه می‌افتند تا آنجا را بازپس‌بگیرند. جنگجویان مارلی، که اکنون پیک هم بهشان ملحق شده، تصمیم می‌گیرند به سمت شیگانشینا راه بیفتند تا تایتان بنیان‌گذار را از ارن بگیرند.

نبرد شیگانشینا در طول یک روز اتفاق می‌افتد، و پارادیس در آن پیروز می‌شود، ولی با هزینه‌ای سنگین. جنگجویان مارلی شکست می‌خورند (زیک به‌دست لیوای، راینر به‌دست هانجی و میکاسا، و برتولت به‌دست ارن و آرمین)، ولی همه‌یشان به‌جز برتولت، به‌لطف فرم تایتان ارابه‌ی پیک، موفق به فرار می‌شوند. فقط هشت نفر از سربازان پارادیس (ارن، میکاسا، لیوای، هانجی، جین، کانی، ساشا و فلاک فورستر (Floch Forster)، یکی از اعضای جدید) زنده می‌مانند. به اروین و آرمین زخمی کاری وارد می‌شود و هردو در یک‌قدمی مرگ قرار می‌گیرند، ولی لیوای تصمیم می‌گیرد از مایع نخاع برای نجات دادن آرمین استفاده کند. بدین ترتیب اروین می‌میرد.

آرمین تایتان‌شده برتولت را می‌خورد و قدرت تایتان عظیم‌الجثه را به ارث می‌برد. همچنان که بقیه در حال استراحت و تجدید قوا هستند، ارن، میکاسا لیوای و هانجی خود را به زیرزمین خانه‌ی خانواده‌ی یگار می‌رسانند، آن را باز می‌کنند و در آنجا رازهای دنیای بیرون را کشف می‌کنند. جنگجویان مارلی به مارلی برمی‌گردند و متوجه می‌شوند که به‌خاطر شکست‌شان و از دست دادن دوتا از تایتان‌ها، کشور در معرض جنگ با اتحاد خاور نزدیک (Mid-East Alliance) قرار دارد.

بازماندگان دسته‌ی دیده‌بانی برمی‌گردند و ملکه هیستوریا از آن‌ها تقدیر می‌کند. طی سال بعد، پارادیس به‌طور کامل از وجود تایتان‌ها پاکسازی می‌شود و سرزمین‌های دیوار ماریا دوباره پرجمعیت می‌شوند. در سال ۸۵۱، جوخه‌ی لیوای راهی هیئت اعزامی جدید می‌شوند، به ساحل‌های پارادیس می‌رسند و برای اولین بار، اقیانوس را می‌بینند.

اکشن فیگور مدل انیمه اتک ان تایتان طرح میکاسا آکرمن

نفوذ به مارلی (سال‌های ۸۵۱ تا ۸۵۴)‌

نفوذ به مارلی

مارلی چهار سال بعد را درگیر جنگ باقی می‌ماند. جنگجویان قدیمی و جنگجویان نسل بعد (گابی براون (Gabi Braun)، کولت (Colt)، فالکو گریس (Falco Grice)، اودو (Udo) و زوفیا (Zofia)) تحت فرماندهی تئو ماگاث (Theo Magath) در خط مقدم در حال جنگ هستند. این جنگ تا حدی مارلی را مشغول نگه می‌دارد که آن‌ها فقط یک سری کشتی دیده‌بانی را تک‌به‌تک به پارادیس می‌فرستند و ناخواسته برای جزیره این امکان را فراهم می‌کنند تا پیشرفت کند. در این میان، زیک درگیر طرح‌ریزی نقشه‌ای برای دیدار دوباره با برادرش و عقیم‌سازی الدیایی‌ها می‌شود.

در سال ۸۵۱، اعضای دسته‌ی دیده‌بانی یکی از کشتی‌های فرستاده‌شده به پارادیس را گیر می‌اندازند. داخل کشتی گروهی پیدا می‌شود که اعضای آن هم‌دست زیک بودند. سردسته‌ی آن‌ها شخصی به نام یلنا (Yelena) بود و همه‌یشان متعلق به کشورهای تحت کنترل مارلی بودند. یلنا نقشه‌ی زیک را به اطلاع بقیه می‌رساند و این نقشه از این قرار است:

  • دادن تایتان بنیان‌گذار به هیستوریا
  • فرستادن تعدادی از تایتان‌های داخل دیوار به سمت مارلی برای ضرب‌شست نشان دادن
  • منصرف کردن کشورهای دیگر از حمله به پارادیس تا برای پارادیس فرصت فراهم شود تا از لحاظ فناوری خود را به سطح کشورهای دیگر برساند

ارن با این نقشه مخالفت می‌کند، چون باعث نابودی هیستوریا و فرزندانش می‌شود.

سال بعد، هیئت‌های اعزامی از هیزورو، به‌سرکردگی اشراف‌زاده‌ای به نام کیومی آزومابیتو (Kiyomi Azumabito) به پارادیس می‌آیند تا با جزیره اتحادی برقرار کنند. آزومابیتو تکنولوژی لازم برای ساخت راه‌آهن را در اختیار اهالی پارادیس قرار می‌دهد و میکاسا را از ملیت واقعی خود باخبر می‌کند. ساخت راه‌آهن در سال ۸۵۳ به پایان می‌رسد. پس از آن دیده‌بان‌ها (ارن، میکاسا، آرمین، جین، ساشا، لیوای و هانجی) تصمیم می‌گیرند با هویت مخفی از مارلی بازدید کنند.

ارن از دیده‌بان‌ها جدا می‌شود و با زیک دیدار می‌کند. یگر جوان ظاهراً با نقشه‌ی برادرش پیرامون «عقیم‌سازی الدیایی‌ها» موافق است، ولی حقیقت این است که او در حال فریب دادن برادرش برای دستیابی به خون سلطنتی تایتان‌هاست. در اواخر ۸۵۳ و اوایل ۸۵۴، هیستوریا تصمیم می‌گیرد بچه‌دار شود و یکی از کارگران یتیم‌خانه‌اش را به‌عنوان پدر بچه انتخاب می‌کند.

جنگ برای پارادیس (سال ۸۵۴)‌

اتک آن تایتان

در سال ۸۵۴، مارلی اتحاد خاور نزدیک را شکست می‌دهد و ویلی تایبور در مرکز توجه قرار می‌گیرد. او نمایندگانی از تمام کشورها را به مارلی دعوت می‌کند و در قرنطینه‌ی لیبریو برای آن‌ها نمایشی به اجرا درمی‌آورد. در طی اجرای این نمایش، یک ماه پس از پایان جنگ، ویلی حقیقت درباره‌ی خانواده‌اش و پادشاه فریتز را برملا می‌کند تا حمایت لازم برای حمله به پارادیس را به دست آورد.

ارن در نقش سربازی به نام کروگر، با فالکو دوست می‌شود و با استفاده از او، نامه‌هایی برای زیک و دوستانش در پارادیس می‌فرستد. در شب نمایشی که ویلی ترتیب داده، ارن فالکو را مجبور می‌کند تا راینر را از صحنه دور کند؛ یلنا نیز همین کار را در قبال پیک و پورکو انجام می‌دهد. پس از محبوس شدن جنگجویان مارلی، ارن خود را به تایتان حمله تبدیل می‌کند و ویلی، اودو، زوفیا و افسرهای ارتش مارلی را می‌کشد. لارا، خواهر ویلی، خود را به تایتان چکش جنگی تبدیل می‌کند و به همه نشان می‌دهد این قدرت متعلق به او بوده است، ولی ارن و دیده‌بان‌هایی که وارد صحنه می‌شوند، موفق می‌شوند لارا و جنگجویان مارلی را شکست دهند. در لنگرگاه لیبریو، آرمین خود را به تایتان عظیم‌الجثه تبدیل می‌کند و ناوگان مارلی را از بین می‌برد. ارن لارا را می‌خورد و قدرت‌های تایتان چکش جنگی را نیز به دست می‌آورد. دیده‌بان‌ها، زیک و یلنا سوار بر یک کشتی هوایی بادکنکی مسروقه می‌شوند. گابی و فالکو مخفیانه وارد کشتی می‌شوند و در آنجا، گابی با شلیک تیر ساشا را می‌کشد و بعد دستگیر می‌شود.

در پارادیس، ارن به‌خاطر حمله‌ی بدون اجازه‌ای که ترتیب داد، زندانی می‌شود و زیک نیز تحت نظارت لیوای قرار می‌گیرد. طی ماه بعد، گروه جدیدی از جنبش احیای امپراتوری الدیا با نام «یگریست‌ها» (Yeagerists) به سرکردگی فلاک قدرت را در پارادیس به دست می‌گیرند، زکلی را به قتل می‌رسانند و ارن را آزاد می‌کنند. یگریست‌ها فاش می‌کنند که شرابی که اعضای ارتش در حال نوشیدن بودند، با مایع نخاع زیک مسموم شده بود و بدین ترتیب آن‌ها را به زانو درمی‌آورند.

مارلی با ناوگانی از کشتی‌های هوایی به شیگانشینا حمله می‌کند. این نبرد بالا و پایین‌های زیاد دارد و در آن ارن از خط مقدم، حمله را علیه جنگجویان مارلی رهبری می‌کند. زیک سر می‌رسد و پارادیسی‌های آلوده‌شده/مسموم‌شده را به تایتان‌های خالص تبدیل می‌کند. وقتی ارن در حال دویدن به سمت زیک است، گابی با شلیک گلوله سر او را از جا می‌کند، ولی پیش از این‌که ارن کشته شود، او و زیک با هم تماس برقرار می‌کنند.

رامبلینگ (سال‌های ۸۵۴ تا ۸۵۷)

رامبلینگ

ارن و زیک در بعد زمانی/مکانی دیگری به نام «مسیرها» (The Paths) بیدار می‌شوند. در آنجا روح یمیر ساکن است و زمان با سرعت بسیار کمتری می‌گذرد. پس از این‌که آن‌ها سیاحتی در خاطرات پدرشان و یمیر بنیان‌گذار می‌کنند، ارن یمیر را متقاعد می‌کند کنترل تایتان بنیان‌گذار را به او بدهد. ارن دیوارهای پارادیس را درهم‌می‌شکند و از راه تله‌پاتی، به همه‌ی الدیایی‌ها نقشه‌ی خود پیرامون نابود کردن کل انسان‌های خارج از پارادیس را اعلام می‌کند.

هانجی بازماندگان دسته‌‌ی ۱۰۴ و جنگجویان باقی‌مانده‌ی مارلی را جمع می‌کند و آن‌ها را با هم متحد می‌کند تا درکنار هم جلوی رامبلینگ (Rumbling) را بگیرند که در اصل یک سناریوی آخرالزمانی با حضور تایتان‌هاست. (انی هم دوباره به داستان وارد می‌شود، چون وقتی ارن سفتی بدن تایتان‌ها را غیرفعال کرد، پیله‌ی کریستالی او نیز از بین رفت). همچنان که ارن و تایتان‌های دیوار در حال نزدیک شدن به مارلی هستند، اعضای اتحاد جدید یکی از قایق‌های پرنده‌ی هیزوروها را از یگریست‌ها می‌دزدند و بعد به هیزورو میان‌بر می‌زنند تا آن را تعمیر کنند. در این میان، ماگاث، شادیس، فلاک و در آخر هانجی همه کشته می‌شوند.

چهارمین و آخرین روز رامبلینگ با عنوان نبرد بین زمین و آسمان (Battle of Heaven and Earth) شناخته می‌شود. لیوای زیک را می‌کشد تا کنترل ارن روی تایتان‌های دیوار را از بین ببرد و بقیه هم سر ارن را از روی تایتان بنیان‌گذار قطع می‌کنند. آرمین خود را به تایتان عظیم‌الجثه تبدیل می‌کند، با ارن دوئل می‌کند و در آخر میکاسا سرش را قطع می‌کند. این کار او آن موجود هزارپا مانند را نیز می‌کشد و بدین‌ترتیب به قدرت تایتان‌ها خاتمه می‌بخشد.

همچنان که میکاسا سر ارن را در آغوش می‌گیرد، آرمین یاد گفتگویی می‌افتد که در «مسیرها» با ارن داشت. ارن می‌دانست دارد چه‌کار می‌کند؛ او تمام‌مدت نقش یک شرور را بازی کرد تا دنیا را از شر تایتان‌ها خلاص کند و با تبدیل کردن دوستانش به قهرمان، تعصب و پیش‌داوری علیه الدیایی‌ها را از بین ببرد. وقتی آرمین یاد این گفتگو می‌افتد، اعلام می‌کند که ارن را کشت.

در پارادیس، هیستوریا فرزندی از خون یمیر به دنیا می‌آورد که پس از دو هزار سال، عاری از قدرت تایتان‌هاست.

چرخه ادامه پیدا می‌کند (سال ۸۵۷ تا آینده)

اتک آن تایتان

در جریان رامبلینگ، ۸۰ درصد از جمعیت دنیا نابود شد. طی سه سال آینده، شخصیت‌هایی که سابقاً قدرت تایتان شدن داشتند (آرمین، راینر، انی، پیک) در کنار کانی و جین به سفیران مارلی تبدیل می‌شوند. در سال ۸۵۷، آن‌ها به پارادیس برمی‌گردند. لیوای تصمیم می‌گیرد در مارلی ساکن شود، در حالی‌که میکاسا به شیگانشینا برمی‌گردد و ارن را زیر درختی که در دوران کودکی کنار آن بازی می‌کردند به خاک می‌سپرد. طی دهه‌های آینده، میکاسا یک خانواده تشکیل می‌دهد و هر از گاهی آن‌ها را سر قبر ارن می‌آورد (البته در انیمه، اشاره می‌شود که میکاسا تا آخر عمر باکره و عاشق ارن باقی می‌ماند).

در چند صفحه‌ی آخر مانگا، و در تیتراژ پایانی انیمه، چند نسل آینده نشان داده می‌شود. میکاسا در حوالی سال ۹۱۵ بر اثر کهولت سن می‌میرد. چند دهه پس از مرگ او، پارادیس به چیزی معادل تکنولوژی قرن ۲۱ دنیای ما دست پیدا می‌کند و در شیگانشینا شاهد آسمان‌خراش‌های مدرن هستیم. ولی در نهایت جنگ دوباره به جزیره برمی‌گردد: ناوگانی از بمب‌اندازهای هوایی بر اثر یک درگیری جدید و نامعلوم شهر را نابود می‌کنند. با وجود ریزش ساختمان‌ها، درخت پابرجا می‌ماند.

چند دهه‌ی دیگر سپری می‌شود و به جای ویرانه‌های شیگانشینا، جنگل می‌روید. یک روز، یک کودک همراه با سگش در حال قدم زدن در ویرانه‌هاست تا این‌که به پایه‌ی همان درخت (که اکنون به یک غار تبدیل شده) می‌رسد. درخت در این حالت بسیار شبیه به درختی است که یمیر چند قرن قبل پیدا کرد. پایان یک جنگ به‌معنای پایان گنجایش بشریت برای راه انداختن جنگ‌های دیگر نیست. چرخه‌ی خشونت با زنجیری غیرقابل‌شکستن متصل است؛ طول این زنجیر از بازه‌ی زمانی ۲۰۰۰ ساله‌ی داستان «اتک آن تایتان» به‌مراتب طول بیشتری دارد.

منبع: Slash/Film



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۴ دیدگاه
  1. محمد

    سلام ، خیلی خوب توضیح دادید، راستش من انیمه رو دیدم و یه سوال اساسی برام پیش امده؟! من اینطور متوجه شدم که تمام مردم الدیا از نسل یمیر هستند! درسته؟ اگر هستن خون سلطنتی چجوری به وجود امده؟ یعنی یکی از سه دختر یمیر از پادشاه که به حکومت رسیده خونش سلطنتی شده؟ یا کلا مردم شاه فریتز اول الدیایی هستن و میتون تبدیل به تایتان بشن؟ و فقط فرزندان فریتز سلطنتی هستند؟! اگر اینطور باشه ربط یمیر و خونش با مردم پادشاه فریتز چیه ؟ چرا اون هم باید بتونن تایتان بشن؟

    1. جیمز

      هر سه فرزند بخشی از قدرت تایتان یمیر رو بردن مثلا یکی از بچه ها قدرت تایتان های( آرواره، وحشی و ارابه) رو برد و همینطور اون دوتای دیگه هم هرکدوم یک بخش دیگه رو بردن و این قدرت تقسیم شد به ۹ تایتان اصلی. خون سلطنتی هم به هرکسی که مربوط به پادشاهی الدیا باشه ربط داره مثلا مادر زیک پرنسس بود در نتیجه خون سلطنتی به زیک هم رسید. بعد از چندین نسل از وقتی که یمیر مرد و بچه هاش ازدواج کردن هرچقدر خون خالص تر باشه قابلیت سلطنتیش رو داره وگرنه تموم مردم الدیا فرزند های یمیر هستند ک ممکنه با مارلی ها یا افراد دیگه ازدواج کرده باشند و در نهایت خون سلطنتی کمرنگ تر شده باشه برای اونا.

  2. زینب

    خیلی داستانش جالب ولی غم انگیز بود و هیچ اسمی از تاریخ ایران که بهترین تاریخ بود نمیارن؟

    1. فرهاد

      بهتر که نمیارن چون اونموقع هی باید بیایم بگیم اینجاش اشتباه بوده یا ما اینجوری نبودیم یا اینکه ممکنه تاریخ مون رو منفی نشون بدن.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X