فیلمهای عاشقانه چگونه بر دیدگاه ما نسبت به عشق تاثیر میگذارند؟
فیلمهای عاشقانه شیرین و دلنشین هستند اما اگر آنها را پرترهای از عشق واقعی در نظر بگیرید، آسیبزا و خطرناک خواهند بودند و دیدگاه شما را نسبت به عشق دستخوش تغییر میکنند.
اگر معدود فیلمهای عاشقانه تلخ و سیاه را کنار بگذاریم، اکثر آثار این ژانر فضای گرم و ملایمی دارند، احساسات خوبی به شما منتقل میکنند و در مجموع سرگرمکننده محسوب میشوند. تقریبا همهی این فیلمها دارای یک ویژگی مشترک هستند: آنها دیدگاهی آرمانی نسبت به عشق دارند، بهطوری که حالا تقریبا همه منتظر هستند تا یکی از همین قصههای خیالی در زندگی شخصیشان رخ دهد و نوبت آنها هم برسد تا عشق سینمایی را تجربه کنند. واقعیت اما این است که فیلمهای عاشقانه، فیلم هستند و نه چیزی بیشتر. آنها بهصورت هدفمند از شخصیتهای زیبا و جذاب بهره میبرند و شامل عناصر داستانی هیجانانگیز میشوند و با در نظر گرفتن همهی جوانب، هدف اصلی آنها خلق فانتزی است، یک رویای خیالی.
این فیلمها هنگامی خطرناک میشوند که توسط مخاطب جدی گرفته میشوند، مخاطبی که این آثار ساختگی را با واقعیت اشتباه میگیرد و فکر میکند عشق در دنیای واقعی سازوکار مشابهای دارد. ما نمیتوانیم رابطهی فیلمها و زندگی را نادیده بگیریم، این آثار اغلب با الهام از جهان واقعی خلق میشوند و سپس این قابلیت را دارند تا بر جهان واقعی تاثیر بگذارند و دیدگاههای تازهای به مخاطب بدهند که این دیدگاهها میتواند مثبت یا منفی باشد اما وقتی از تاثیرگذاری صحبت میکنیم در چه موردی صحبت میکنیم؟
- ۷ زوج سینمایی با بدترین روابط عاشقانه
- با ۷ رمان عاشقانه معروف و خواندنی جهان آشنا شوید
- ۱۰ فیلم عاشقانهی تلخ که عشق در آنها آسیب میزند
فیلمهای عاشقانه واقعگرایانه نیستند
فیلمهای عاشقانه شاید ریشه در جهان واقعی داشته باشند اما همیشه مبتنی بر واقعیت نیستند که دلایل مشخصی دارد. آنها اینگونه طراحی شدهاند تا تجربهای را به مخاطب عرضه کنند که در زندگی شخصیاش ندارد یا آرزو دارد که داشته باشد. آنها وعدهی یک پایان خوش را میدهند، ابراز عشقهایی میبینید که قند را در دل شما آب میکند، سکانسهای رویاگونهای تماشا میکنید که منجر به فکروخیال میشوند و با شخصیتهای دوستداشتنی و زیبایی آشنا میشوید که ضعف یا نقصی ندارند.
وقتی همهی این اِلمانها در کنار یکدیگر قرار میگیرد، نتیجه یک فیلم خیالپردازانه است که برای مدتی کوتاه شما را مجذوب خود میکند. اینکه برای لحظاتی، عشق میان دو شخصیت را احساس کنید و به شما قدرت و زیباییِ عشق یادآوری شود، اتفاق خوبی است اما در دنیای واقعی، همهچیز آرمانی، راحت و بدون چالش نیست. فیلمها به شما نشان نمیدهند که شخصیتها پس از یک روز کاری خستهکننده، با کمترین انرژی به خانه آمدهاند، دغدغههای مالی دارند، مجادلههای کوچک و بزرگ پیرامون مسائله روزمره را نمیبینید و پیچیدگیهای یک رابطه تا حد زیادی کمرنگ میشود. در مقابل، فیلمهای عاشقانه چکیدهای از لحظات خوب را به شما نشان میدهند که تنها بخش کوچکی از یک رابطه است.
رفتارهای زشت و ناپسند عادیسازی و توجیه میشود
اگر فیلم عاشقانه تماشا میکنید، حتما با ژستهای رمانتیک رایج آنها آشنایی دارید: یکی از شخصیتهای قصه خود را به فرودگاه میرساند تا به دیگری ابراز عشق کند یا بیخبر جلوی راه فرد سبز میشود تا به او بگوید که عاشق شده است. این سکانسها قرار است به اصطلاح احساسی باشند اما در حقیقت رفتارهای نامتعارف را عادیسازی میکنند؛ اختلال عشق وسواسی را نمیتوان با رفتارهای عاشقانهی سالم یکی دانست. اینکه رفتارهای وسواسگونه یا ورود به حریم شخصی دیگران، عاشقانه ترسیم میشود، فاصله زیادی با دنیای واقعی دارد که چنین رفتارهایی محکوم به شکست است. افزون بر این، برخی از روابط عاشقانهی فیلمها از پایهواساس مشکل دارند و نسخهی مسمومی از عشق را تبلیغ میکنند.
همانند رابطهی ادوارد کالن و بلا سوان در «گرگومیش» که سلطهگری و سوءاستفاده در آن موج میزند. در رابطهی این دو شخصیت مشکلات زیادی به چشم میخورد، آنها بهوضوح در حال آسیب زدن به دیگری هستند اما سازندگان بیتفاوت از کنار این مسائل عبور میکند و یک رابطهی مسئلهدار را رمانتیک جلوه میدهند و مخاطب جوان هم تحتتاثیر قرار میگیرد.
نظریهی کاشت
آنهایی که در رابطه هستند یا در گذشته بودهاند، بهخوبی میدانند که یک رابطهی عاشقانه تا چه اندازه پیچیده و چالشبرانگیز است و به مسئولیتپذیری، تعامل، درک بالا و صداقت نیاز دارد. با وجود این، نوجوان یا جوانی که هنوز روابط عاشقانه را تجربه نکرده است شاید فکر کند که آنها شبیه فیلمها هستند و از این آثار سینمایی چیزهایی را یاد بگیرد که کاملا غلط است.
اینکه از فیلمها و سریالها تاثیر بگیریم، بدیهی است زیرا در عصری زندگی میکنیم که تماشای آنها از سرگرمیهای روزمرهی ما به حساب میآید. علاوه بر این، همواره با آثاری روبهرو میشوید که به زندگی شخصی یا نوع نگاه شما نزدیک است یا با شخصیتهایی آشنا میشوید که میتوانید با آنها همذاتپنداری کنید (حتی با اینکه چندان واقعگرایانه نیستند).
مشکل اما این است: وقتی چیزی بهوفور تکرار میشود، این پتانسیل را دارد تا جایگزین واقعیت شود یا آن را تغییر دهد. نظریهی کاشت که در دههی ۷۰ میلادی توسط جرج گربنر مطرح شد، به همین مسئله اشاره دارد. این نظریه دربارهی تاثیر تدریجی و بلندمدت رسانه بر شکلگیری تصویر ذهنی مخاطب از دنیای اطراف است و نشان میدهد که رسانه چه تاثیری بر دیدگاههای بیننده دارد. کسی که برای مثال فیلمهای عاشقانهی زیادی تماشا میکند، ممکن است ناخواسته به این باور برسد که عشق واقعی همانچیزی است که در فیلمها میبیند. در نتیجه باید هوشیار باشید و اگر قرار است تاثیر بگیرید، سعی کنید چیزهایی باشند که شما را به انسان بهتری تبدیل میکنند.
ناامیدی محض
این سکه یک روی دیگر هم دارد. فیلمهای عاشقانه گاهی باعث میشوند تا بعضی از آدمها احساس ناامیدی کنند و از جستوجو برای عشق دست بکشند زیرا خود را با شخصیتها و رویدادهای سینمایی مقایسه میکنند و در این مقایسهی ناعادلانه، آدمهای معمولی هیچ شانسی ندارند. حتی افرادی که رابطه دارند هم ممکن است تحتتاثیر قرار بگیرند زیرا به این مسئله فکر میکنند که چرا شریک زندگی آنها همانند فیلمها رفتار نمیکند یا چرا داستان عاشقانهی زندگیاش شبیه فیلمها نیست.
همه سزاوار این هستند با کسی باشند که با آنها را درست رفتار میکند اما فیلمها در این زمینه به حدی اغراق میکنند که نتیجهی عکس میدهد و در بیننده انتظارات غیرواقعی ایجاد میشود. برای مثال در فیلمها میبینید که یک شخصیت نیمهی گمشدهی خود را بدون هیچ زحمتی پیدا کرده است و ناگهان وارد یک رابطهی عاشقانهی ایدهآل میشود، در حالی که در واقعیت، طرفین برای بهبود یک رابطه باید تلاش کنند. یا میبینید که شخصیتها درک عجیبی از یکدیگر دارند اما در واقعیت، طرفین باید گفتگو و فداکاری داشته باشند تا به چنین مرحلهای برسند. شاید افرادی که رابطهی عاشقانه بلندمدت داشتهاند، در مقایسه با یک فیلم ساختگی که نگاهی سطحی به جهان دارد، راهنمای بهتری برای شما باشند.
فیلمهای عاشقانه دفترچهی راهنمای شما در زندگی نیستند و باید آنها را در همان چارچوبی که ساخته شدهاند سنجید: یک تجربهی سینمایی سرگرمکننده. شاید نیازی به گفتن نباشد اما انسانها با یکدیگر فرق میکنند و روابط عاشقانه هم نمیتوانند شبیه یکدیگر باشند. شما نمیتوانید چیزهایی که در یک اثر سینمایی دیدهاید را به روابط شخصی خود تعمیم دهید و نمیتوانید انتظار داشته باشید که روابط شما از هر نظر ایدهآل باشند. ما نیاز داریم به درک عمیقتری از عشق برسیم، به دنبال روابط سالم باشیم و اگرچه فیلمها یک منبع خوب برای یادگیری هستند اما در این زمینه بهتر است به سراغ منابع دیگر بروید.
منبع: MovieWeb