چرا بازسازی فیلم «کلاغ» در گیشه شکست خورد؟
بازسازی فیلم «کلاغ» (The Crow) حتی قبل از اینکه اکران شود هم محکوم به شکست بود. فیلم به سرعت تحت تاثیر نقدهای منفی متعدد قرار گرفت و حالا آمادهی تبدیل شدن به یکی از بزرگترین شکستهای تجاری سال ۲۰۲۴ است. علاوه بر این، شکست «کلاغ» -که قرار بود یک آغاز تازه برای این مجموعه باشد- ثابت میکند که این مجموعه به راستی نفرین شده است. نسخهی جدید که توسط روپرت سندرز کارگردانی شده و بیل اسکاشگورد را در نقش اصلی دارد، مسیری را ادامه میدهد که با مرگ تراژیک ستارهی فیلم اصلی، براندون لی، در سال ۱۹۹۳ آغاز شد؛ براندون، فرزند فقید بروس لی بزرگ، پس از شلیک تصادفی با یک اسلحه در صحنهی فیلمبرداری کشته شد. مرگ لی، با گذشت چند دهه، هنوز هم بر این مجموعه سایه انداخته است و هیچ کدام از فیلمهای «کلاغ» نتوانستهاند این تراژدی را کمرنگ کنند.
شکست تجاری فیلم «کلاغ»، محاسبات اشتباه استودیوی سازنده را نشان میدهد که احتمالا فکر میکردند زمانش رسیده تا مجموعه را احیا کنند و مرگ براندون لی تاثیری بر نسخهی جدید نخواهد داشت. این در حالی است که تماشاگران نسخهی اصلی، آن را اثری مقدس میدانند و از اینکه ادامه پیدا کند یا بازسازی شود، نفرت دارند. در واقع کمتر کسی را پیدا میکنید که عاشق نسخهی اصلی باشد و بگوید برای تماشای بازسازی جدید هیجانزده است. از طرف دیگر، این مجموعه برای مخاطبان جوانی که با آن آشنایی ندارند، هیچ معنای خاصی ندارد، آنها احتمالا فیلم اصلی را ندیدهاند و داستان پشت آن را هم نمیدانند.
شکست فیلم «کلاغ» کاملا قابل پیشبینی بود
بیتفاوتی طرفداران و سینمادوستان از همان ابتدا ملموس بود و تحلیلگران پیشبینی کردند که فیلم در هفتهی افتتاحیه، در بهترین حالت فروشی بین ۶ الی ۹ میلیون دلار -در گیشهی آمریکای شمالی- خواهد داشت. با این حال، عملکرد فیلم به مراتب بدتر بود، عملکردی که حتی بدبینترین تحلیلگران هم انتظارش را نداشتند. «کلاغ» در هفتهی اول تنها ۴.۶ میلیون دلار فروخت و در رتبهی هشتم قرار گرفت؛ این فیلم حتی نتوانست انیمیشن «کورالاین» (۲۰۰۹) که پس از سالها اکران مجدد شده بود را در گیشه شکست دهد! و حتی نتوانست از «من نفرتانگیز ۴» عبور کند که هفتهها از اکران آن میگذشت.
در باب مقایسه، فیلم اصلی در سال ۱۹۹۴ افتتاحیه ۱۱.۷ میلیون دلاری داشت، و در نهایت ۵۰.۷ میلیون دلار در گیشهی آمریکای شمالی و در مجموع ۹۴ میلیون دلار فروخت؛ بودجهی آن فیلم ۲۳ میلیون دلار بود. در سوی مقابل، نسخه جدید «کلاغ»، که هزینه تولید آن ۵۰ میلیون دلار (بدون احتساب هزینهی تبلیغات) است، تنها ۴.۶ میلیون دلار در گیشه بینالمللی کسب کرده تا فروش کلی آن در هفتهی اول، کمتر از ۱۰ میلیون دلار باشد. به عبارت دیگر، فیلم جدید نه تنها از نسخهی اصلی که سه دههی قبل اکران شد، کمتر فروخته است، بلکه حتی از دنبالهی آن، «کلاغ: شهر فرشتگان» (۱۹۹۶) -که فیلم بسیار بدی بود- هم عملکرد ضعیفتری داشته است. با سرعت فعلی، «کلاغ» در بهترین حالت، میتواند فروش خود در گیشهی آمریکا را به ۱۰ میلیون دلار برساند و بعید است که به سوددهی برسد.
بیل اسکاشگورد زیر سایهی میراث براندون لی قرار گرفت
با قاطعیت نمیتوان گفت که اگر براندون لی کشته نمیشود، فیلم اصلی از نظر تجاری -و نقدهای مثبتی که دریافت کرد- چگونه عمل میکرد، اما با اطمینان میتوان گفت که مرگ غمانگیز این بازیگر جوان، یکی از دلایلی بود که آن فیلم به یک پدیدهی جهانی تبدیل شد. آن روزها خبر مرگ او به تیتر اول روزنامهها تبدیل شده بود و همه میخواستند آخرین نقشآفرینی سینمایی براندون لی را ببینند. این جنجالها بود که فیلم را به اثری پرفروش تبدیل کرد.
«کلاغ» کمی بیش از یک سال پس از مرگ لی اکران شد، و ساخت آن برای کارگردان، الکس پرویاس و نویسندهی کمیکبوک اصلی، جیمز اوبار، یک تجربهی آسیبزا و پرفشار بود؛ فیلم آنها تقریبا نیمهتمام باقی مانده بود و مرگ لی هم باعث شد تا همهی انگیزه و انرژی خود را از دست بدهند. آنها حتی میخواستند پروژه را به کلی بایگانی کنند اما در نهایت تصمیم گرفتند که فیلم تکمیل شود تا استعداد و شور جوانی براندون لی برای آخرین بار به نمایش گذاشته شود. نتیجهی نهایی یک اثر منحصربهفرد بود که به اعتقاد الکس پرویاس و جیمز اوبار، باید پروندهاش با همین یک قسمت بسته میشد و دنبالههای بعدی به آن آسیب زدند.
استعدادهای بازیگری بیل اسکاشگورد بر کسی پوشیده نیست و او بارها سینمادوستان را وادار به تحسین کرده است، با وجود این، نقش اریک دراون آنقدر با براندون لی پیوند خورده است، که تصور هر بازیگر دیگری در این نقش، غیرقابل تصور است. نه فقط اسکاشگورد بلکه هر ستارهی بزرگ دیگری هم این نقش چالشبرانگیز را برعهده میگرفت، در نهایت نمیتوانست طرفداران را راضی کند، زیرا برای آنها، اریک دراون با براندون لی معنا پیدا میکند. عملکرد تجاری ناامیدکنندهی فیلم، بازتابی از این ادعا است و ثابت میکند که سینمادوستان نمیخواهد بازیگر دیگری را در این نقش ببینند. این فیلم حتی اگر نقدهای مثبتی هم دریافت میکرد، از سوی طرفداران جدی گرفته نمیشد.
پروندهی مجموعهی «کلاغ» باید مدتها قبل بسته میشد
همانطور که در نقد فیلم «کلاغ» هم اشاره شد، شکست آن با توجه به وابستگی مخاطبان به برداشت نمادین براندون لی از اریک دراون تعجبآور نیست؛ فراموش نکنید که قسمت چهارم این مجموعه در سال ۲۰۰۵، تنها یک هفته روی پرده رفت و آنقدر عملکرد بدی داشت که نمایشهای آتی آن لغو و فیلم سریعا در شبکهی نمایش خانگی توزیع شد. البته این رویکرد هم چندان جواب نداد و «کلاغ: دعای شیطانی» یک شکست تمامعیار بود؛ ضمن اینکه کیفیت افتضاح فیلم و آماتور بودن آن را هم نباید نادیده گرفت. «کلاغ: رستگاری» که سال ۲۰۰۰ ساخته شد هم به سرنوشت مشابهی دچار شد، تهیهکنندگان میدانستند که واکنشها به فیلم منفی خواهد بود، بنابراین اکران سینمایی آن را لغو کردند و آن را مستقیما به شبکهی نمایش خانگی فرستادند؛ مطابق انتظار، همه به این فیلم واکنش منفی نشان دادند و آن را توهینآمیز توصیف کردند.
در حالی که تقریبا همهی دنبالهها و بازسازیهای سینمایی این مجموعه ناموفق بودهاند، «کلاغ» در حوزهی تلویزیون هم نتوانست به محبوبیت برسد. سریال «کلاغ: پلکانی به بهشت» با بازی مارک داکاسیوس در نقش اریک دراون، سال ۱۹۹۸ پخش شد و برای ۲۲ اپیزود ادامه پیدا کرد اما به دلیل تعداد پایین بینندگان، لغو شد. با توجه به سیر نزولی این فرنچایز در ۳۰ سال گذشته، این سوال ایجاد میشود که سازندگان بازسازی جدید «کلاغ» با چه معیار و رویکردی به این نتیجه رسیدند که میتوانند یک فیلم موفق بسازند.
همانطور که کارگردان اصلی، الکس پرویاس میگوید، بازسازی جدید تنها با هدف درآمدزایی ساخته شده است اما وقتی تقاضا وجود نداشته باشد، خبری از درآمد نیست. آیا هالیوود در نهایت «کلاغ» را رها میکند؟ احتمالا خیر، آنها چند دههی دیگر -یا شاید زودتر- بار دیگر شانس خود را امتحان خواهند کرد.
منبع: movieweb