شباهت‌های فیلم «موتورسواران» با «رفقای خوب» اسکورسیزی

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۵ دقیقه
فیلم موتورسواران رفقای خوب

جدیدترین فیلم جف نیکولز به نام «موتورسواران» (The Bikeriders) با بازی جودی کامر، آستین باتلر و تام هاردی روی پرده سینما غوغا کرده است. داستان فیلم درباره شخصیتی به نام کتی است که کامر نقش او را بازی می‌کند. کتی زنی است که خبرنگاری به نام دنی (با بازی مایک فایست) به خاطر تجربه ازدواج با یکی از اعضای یک باشگاه موتورسواری یاغی، با او مصاحبه می‌کند. فیلم «موتورسواران» با سه اجرای اصلی عالی و یک ابزار روایی هوشمندانه که داستان را جلو می‌برد، کاوشی تاریک و پرتنش در شخصیت است که شباهت‌های بنیادینی با فیلم‌های کلاسیک از جمله «رفقای خوب» دارد.

فیلم «موتورسواران» به بررسی ماهیت کلاستروفوبیک مردانگی می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه مردان برای جبران احساس شکست، ناامیدی و آسیب‌پذیری خود، دیوارهایی دور خود می‌سازند. «موتورسواران» عمیقاً در خرده فرهنگ خاص باشگاه‌های موتورسواری کاوش می‌کند، اما در مقام یک نگاه کلی‌تر به این حقیقت می‌پردازد که چطور مردان احساس بی‌هدفی و سرخوردگی خود را به خشونت تبدیل می‌کنند. با کاوش در این مضامین، «موتورسواران» شباهت زیادی به فیلم کلاسیک گنگستری مارتین اسکورسیزی، یعنی فیلم «رفقای خوب» (Goodfellas) دارد.

 وندال‌ها در مکان اشتباهی به دنبال هدف خود می‌گردند

آستین باتلر

مانند بسیاری از فیلم‌هایی که درباره مردان قانون‌شکن ساخته شده‌اند، همه‌چیز بسیار خوب و جذاب به نظر می‌رسد، تا اینکه یکی کشته می‌شود. یک عامل جذاب ملموس درباره پیوستن به یک باشگاه موتورسواری وجود دارد. شخصیتی که تام هاردی نقشش را بازی می‌کند، جانی، از شخصیت مارلون براندی در فیلم «وحشی» (The Wild One) برای راه‌ انداختن باشگاه الهام می‌گیرد که نقش بامزه‌ای در خاستگاه وندال‌ها به حساب می‌آید. برخی کارها صرفاً باحال به نظر می‌رسند، مثل خریدن ژاکت طرح عقرب رایان گاسلینگ از فیلم «رانندگی» (Drive). بنی، شخصیتی که باتلر نقش او را بازی می‌کند، در همین کهن‌الگوی جذاب جا می‌گیرد.

به راحتی می‌توان تصور کرد همان‌طور که زیبایی‌شناسی و رفتار پروتاگونیست «رانندگی» برای بینندگان آرمانی به نظر می‌رسید، زیبایی‌شناسی و رفتار بنی نیز همان‌قدر آرمانی باشد. منطقی است؛ چرا که جاذبه باتلر، خوش‌تیپی و خوش‌ظاهری او اعتبار بیشتری به وندال‌ها می‌دهد. به همین دلیل است که جانی به شدت به بنی توجه نشان می‌دهد. امری که باعث می‌شود بنی بین ارادت خود به باشگاه وندال‌ها و همسرش کتی، سرگردان بشود. وندال بودن بنی باعث می‌شود همه وندال‌ها به خاطر عضوی از یک گروه بودن، باحال‌تر به نظر برسند.

این موضوع «موتورسواران» را به یک کاوش عمیق تبدیل کرده که کارهایی را نشان می‌دهد که مردان وقتی زندگی آن‌ها را یک گوشه گیر می‌اندازد، حاضرند سخت‌کوشانه انجام بدهند تا خودشان را طوری بتراشند که درنهایت شبیه تصویر دل‌خواه‌شان بشوند؛ حتی اگر آن تصویر واقعی نباشد. جانی به دنبال احساس رفاقت بیشتر بود. بسیاری از مردانی که او به عضویت باشگاه درمی‌آورد تنها بودند؛ یا از خانواده‌های درهم شکسته می‌آمدند و یا از خانه‌های خود طرد شده بودند. آن‌ها در باشگاه وندال‌ها به یکدیگر می‌پیوندند چرا که هیچ جای دیگری برای رفتن ندارند. این شرایط باعث می‌شود حس همدردی بین آن‌ها به وجود بیاید؛ اما آنچه این مردان از عضویت در وندال‌ها به دست می‌آورند، چیزی فراتر از کشمکش با قانون، خشونت و تباهی نیست.

ارائه خشونت و جنایت بدون زرق و برق

موتورسواران

وقتی گروهی از مردان تنها، به اندازه کافی ناامید و مستعدند تا آن قدم اضافه را بردارند و از خط قرمز عبور کنند، همه‌چیز به سرعت از «بیاید دور هم جمع شویم و مثل گردن‌کلفت‌های توی فیلم‌ها رفتار کنیم» فاصله می‌گیرد و به تیر خوردن یک نفر ختم می‌شود. وندال‌ها تلاش می‌کنند تا با پیروی از مجموعه‌ای از قوانین سازماندهی شوند، قانونی که هر موتورسوار از آن پیروی می‌کند تا از حفظ نظم گروه اطمینان حاصل کند. اما از آنجایی که این قوانین را جانی از خودش درآورده، کاملاً خودسرانه‌اند.

سرسپردگی فرقه‌وار به این شیوه زندگی سفت و سخت به وندال‌ها کمک می‌کند که با احساس شرافت کاذبی که خود ایجاد کرده‌اند، به آرامش برسند. درست مانند فیلم «باشگاه مشت‌زنی» (Fight Club)، وندال‌ها این فرصت را دارند تا به محض مواجهه با خطرات دنیایی که به آن پا گذاشته‌اند، همه‌چیز را رها کنند و آسیب بیشتری به خودشان و دیگران نرسانند. اما درعوض، وندال‌ها با خودشان می‌گویند آب که از سر گذشت، چه یک وجب چه صد وجب. اینجاست که جانی به تدریج جنبه‌ای تاریک‌تر و خشن‌تر در خود پیدا می‌کند. در حین اینکه افراد بیشتری آسیب می‌بینند و قوانین بیشتری را می‌شکنند، این حقیقت که کوچک‌ترین نظم و ترتیبی در گروه وندال‌ها وجود ندارد، روشن و واضح می‌شود.

گره‌گشایی و سقوط نهایی جانی نشان می‌دهد که وضعیت به طور کلی چقدر پوچ است. او زندگی خود را به خطر می‌اندازد تا نشان دهد به حس شرافت کاذبی که در باشگاهش جریان دارد، پایبند است. پیامدهای این فداکاری ثابت می‌کند که درنهایت چقدر همه این کارها بی‌اهمیت است. بنی، کسی که گروه بیش از هر عضو دیگری به آن احتیاج داشت، تنها کسی بود که در آخر عقل خود را به کار انداخت و قبل از اینکه خیلی دیر شود، دور وندال‌ها را خط کشید. زمانی که بنی درهم شکسته در آغوش کتی خود را رها می‌کند، یکی از لحظه‌های روشن‌گر فیلم است. چرا که تخلیه عاطفی او ثابت می‌کند بنی سنگینی تصمیم‌هایی که وندال‌ها گرفته‌اند را درک کرده است. بنی دیگر احساس نمی‌کند موتورسوار بودن ارزش ریسکش را داشته باشد، و درنهایت تصیمی می‌گیرد که واقعاً زندگی‌اش را بهبود ببخشد، به جای اینکه فقط در ظاهر ان را جذاب‌تر نشان بدهد.

فیلم «موتورسواران» شباهت‌های زیادی به فیلم «رفقای خوب» دارد

فیلم موتورسواران رفقای خوب

فیلم «موتورسواران» عناصر ساختاری خود را از «رفقای خوب» وام گرفته است. «موتورسواران» و فیلم اسکورسیزی به ویژه در رابطه با اینکه کتی چگونه به شخصیت کارن (با بازی لورین براکو) مرتبط می‌شود، به هم نزدیک‌اند. هر دو شخصیت بین جذابیت زندگی جنایتکارانه همسرشان و درد و رنج ناشی از آن در نوسان‌اند. کارن هرگز نمی‌تواند هنری (با بازی ری لیوتا) را از تاریکی بازگرداند، و آن‌ها تنها زمانی به زندگی عادی برمی‌گردند که هنری مجبور می‌شود تحت برنامه محافظت از شاهدان (witness protection) قرار بگیرد. جایی که «موتورسواران» مسیر متفاوتی را طی می‌کند، آنجاست که کتی درنهایت موفق می‌شود بنی را از مسیر تاریک پیش رویش بازگرداند، و اگرچه تا حدودی مبهم است که زندگی مشترک جدید آن‌ها چقدر ایده‌آل است، اما با این وجود به نظر می‌رسد که یک پایان خوش نصیب‌شان شده باشد.

فیلم «موتورسواران» به شدت از ماهیت مردانگی انتقاد می‌کند و مستقیماً با عواقب خشونت مردانی که نمی‌توانند کاری بهتر از این را پیدا کنند، درگیر است. داستان بنی مقداری امیدوار کننده است، چرا که او راه فرار مردان از چرخه مرگبار را با تصدیق احساسات خود به جای دیوار کشیدن در اطراف آن‌ها، نشان می‌دهد. بیان غم‌انگیز او از غم و اندوه چیزی است که به او شجاعت می‌دهد تا واقعاً یک زندگی برای خود بسازد و هدفی را بیابد که زندگی با وندال‌ها فقط وعده‌ی آن را داده بود؛ وعده‌ای که هرگز محقق نشد.

منبع: collider



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما