۱۳ شخصیت برتر سریال «سوپرانوز» از بدترین تا بهترین
وقتی با سریالی درجهیک و تکرارنشدنی مثل «سوپرانوز» (The Sopranos) که در نهایت تبحر ساخته شده است طرف هستیم، انتخاب تعداد محدودی شخصیت برای برترین شخصیتها تقریبا کاری غیرممکن است. چطور میتوان بین این همه شخصیت واقعی و منحصر به فرد که هر کدام به تنهایی نشان دهندهی روابط خانوادگی پیچیدهی سریال هستند چند شخصیت معدود را گلچین کرد؟ نزدیک بیست سال پیش و به کمک تیم فوقالعاده از نویسندگان و کارگردانان به رهبری دیوید چیس سریالی ساخته شد که در دههی جدید میلادی در دوران قرنطینه و همهگیری کرونا دوباره از سریالهای پربازدید دنیا بود. نمونهی بارز سریال یا فیلمی که با گذر زمان ارزش خود را از دست نمیدهد.
سعی کردیم شخصیتهای منتخب خود را با توجه به جذاب بودن خط داستانی آنها و با تاثیری که بر روی ما گذاشتند (حتی مدتها بعد از پایان عجیب سریال) ارزیابی کنیم.
هشدار: در این مقاله داستان سریال «سوپرانوز» لو میرود
۱۳. گلوریا تریلو
در فصل سوم سریال، تونی (جیمز گاندولفینی) با گلوریا تریلو آشنا میشود، زنی که از بیمارهای دکتر ملفی است و در یک نمایشگاه ماشین کار میکند. تونی که با دیدن گلوریا فوری از او خوشش میآید، رابطهای عاشقانه با او ترتیب میدهد و گلوریا تبدیل به تازهترین معشوقه (یا به قول ایتالیاییها گومار/goomar) تونی سوپرانو میشود. گلوریا تنها در ۷ قسمت از ۸۶ قسمت «سوپرانوز» ظاهر شد، اما به خاطر نقشآفرینی قدرتمند و تأثیرگذار آنابلا سیورا یکی از شخصیتهای فرعی ماندگار سریال به حساب میآید. گلوریا زنی باهوش، با اعتماد به نفس و مستقل بود که تحسین تونی سوپرانو را برمیانگیخت، اما ویژگیهای آزاردهندهی بسیاری هم داشت و وضعیت روانی ناپایدارش باعث میشد خیلی وقتها انسان غیرقابل تحمل باشد.
متأسفانه همین وضعیت روانی و اختلال شخصیتی گلوریا (که منجر به فروپاشی رابطههای عاشقانهی بسیاری در زندگی او شده بود) پایان تراژیک و تلخی را برای این کاراکتر رقم زد. بعد از اینکه حسادت گلوریا بالا گرفت و سعی کرد در زندگی تونی و همسرش کارملا دخالت کند و پایش را گلیمش فراتر گذاشت، تونی تصمیم گرفت رابطهاش را با او تمام و کمال قطع کند. تونی که میترسید گلوریا با دیوانهبازیهایش رابطهی مخفیانهی او را به کارملا لو بدهد، به یکی از آدمهایش دستور داد تا گلوریا را با سلاح تهدید کند که دست از سر تونی و زندگیاش بردارد.
در فصل چهارم، متوجه میشویم گلوریا که بعد از این ماجراها دچار افسردگی و غم و اضطراب شدید شده بود، خودکشی کرده. این خبری تلخ و تکاندهنده برای تونی به حساب میآمد و او تا مدتها به خاطر مرگ گلوریا خودش را مقصر میدانست. سیورا سال ۲۰۰۱ به خاطر بازی در نقش گلوریا نامزد دریافت جایزهی امی برای بهترین بازیگر زن مهمان شد که واقعا حقش هم بود.
۱۲. آرتی بوکو
آرتی بوکو به همراه همسرش شارماین، بیشتر بهعنوان مالک و سرآشپز رستوران ایتالیایی معروفی شناخته میشود که پاتوق تونی سوپرانو و همقطارهایش است. آرتی شخصیت مهربان و خوشقلبی است و جاهطلبیهای بامزه و جذابی دارد و یکی از دوستان صمیمی تونی به حساب میآید. اما آرتی ضعفهای شخصیتی ویرانگری هم دارد که خیلی جاها موجب دردسرش میشود. او که از جایگاهش راضی نیست، بارها تلاش میکند که خودش را با کسبوکار خطرناک تونی سوپرانو درگیر کند و هر بار هم با شکست مواجه میشود.
رابطهی تونی و آرتی در طول سریال با چالشهای عمیقی رو به رو میشود. در همان فصل اول «سوپرانوز»، تونی باخبر میشود که عمویش جونیور قصد دارد در رستوران آرتی تروری ترتیب دهد. تونی برای اینکه از آرتی و کسبوکارش محافظت کند و نگذارد این قتل در رستوران او رخ دهد، دستور میدهد تا به نحوی رستوران آرتی را به آتش بکشند و جوری صحنهسازی کنند که انگار به خاطر مشکلات فنی آتش گرفته. تونی دست داشتنش در این آتشسوزی را از آرتی پنهان میکند و رستوران آرتی هم با پول بیمه بازسازی میشود. آرتی در نهایت از زبان مادر تونی واقعیت ماجرا را میشنود و بعد از این اتفاق هرگز دوست دوران کودکیاش را نمیبخشد.
نقشآفرینی جان ونتیمیگلیا به نحوی است که هم از آرتی خوشتان میآید و هم دلتان برایش میسوزد. در فصلهای بعدی، تلاش نافرجام آرتی برای تجربهی یک زندگی بیپرواتر باعث میشود تا او درگیر دردسرهای بدی شود. آرتی شخصیت خوشقلبی است که دوست داریم موفقیتش را ببینیم، ولی مدام به خودش آسیب میزند و تصمیمهای بدی میگیرد.
۱۱. فیوریو
در فصل دوم «سوپرانوز»، فیوریو گیونتا معرفی میشد که از اعضای خانوادهی جنایی دیمئو بود. بعد از سفر تونی به ناپل، فیوریو به همراه تونی به آمریکا بازمیگشت و خیلی زود تبدیل به عضوی جداییناپذیر از زیردستهای تونی میشد.
در ابتدای کار، فیوریو محو شگفتیهای آمریکا میشود و همه چیز برایش تازگی و هیجان دارد. جدیت و دقت او در کار و نیز وفاداری عمیقش به تونی، باعث میشود که به حلقههای درونیتر سازمان او راه پیدا کند. اما در این میان اتفاقی میافتد که زندگی او را پیچیده میکند. فیوریو با دیدن کارملا، دلباختهی او میشود و کارملا هم احساسات مشابهی پیدا میکند. چیزی نمیگذرد که عشقی ممنوعه و خطرناک به وجود میآید و کارملا و فیوریو را در ترس و امیدی همیشگی نگه میدارد.
هر چه فیوریو زمان بیشتری را در میان سوپرانوها میگذراند، بیشتر سرخورده میشود. او مدام شاهد خیانت و بیوفایی تونی نسبت به کارملا است و از اینکه میبیند تونی نسبت به همچین همسر مهربانی اینگونه رفتار میکند، به هم میریزد و حسادتش بیشتر میشود. کار تا جایی پیش میرود که فیوریو نفرتی عمیق نسبت به تونی پیدا میکند و حتی در جایی تصمیم میگیرد با هل دادن تونی سمت پرههای یک هلیکوپتر روشن، کار او را یکسره کند که موفق نمیشود و خیلی زود سر عقل میآید. بعد از اینکه کارملا به تونی اعتراف میکند که نسبت به فیوریو احساسات عاشقانه دارد، فیوریو از کشور میگریزد و ما هرگز از سرنوشت او باخبر نمیشویم.
۱۰. ای. جی. سوپرانو
یکی از دلچسبترین و دوستداشتنیترین جنبههای دیدن «سوپرانوز»، تماشای بزرگ شدن فرزندان تونی سوپرانو بود. فصل به فصل شاهد این بودیم که ای. جی. و مدو سوپرانو بالغتر و بزرگتر میشوند و در هر مقطع با مسائل مربوط به سن خودشان دستوپنجه نرم میکنند.
ای.جی سوپرانو یک پسر نوجوان است مثل بقیهی پسرهای نوجوان. رابطهی بامزه و عجیبی با پدرش دارد و همیشه حرص تونی سوپرانوی بزرگ را در میآورد. ولی با این حال عشق عمیقی بین این پدر و پسر جاری است. عشقی که هیچوقت به زبان نمیآید، اما خودش را در ریزهکاریهای رفتاری نشان میدهد. مثلا در همان فصل اول، صحنهای داریم که تونی و ای.جی مشغول بستنی خوردن هستند و تونی که میخواهد خامه روی بستنیهایشان بریزد،شیطنتش گل میکند و خامه را روی بینی و صورت ای.جی میزند و همین منجر به شکلگیری یک صحنهی دلگرمکننده و سرشار از عشق و علاقه میشود.
از همان ابتدا میفهمیم که ای.جی با پدرش تفاوتهایی اساسی دارد. اصلا دلش نمیخواهد وارد کسبوکار خانوادگی شود و برعکس پدرش خیلی دلنازک است و تحمل خشونت را ندارد. ای.جی پسر حساس و در خیلی جاها بیمسئولیتی است که نمیتواند توقعات پدر و مادرش را برآورده کند و در اکثر مواقع خشم و ناراحتی تونی سوپرانو را برمیانگیزد. ای.جی. نمایندهی نسل جوان آمریکای بعد از یازده سپتامبر است، پسر جوانی که جایگاهی در جامعهی خودش پیدا نکرده و نمیداند چه آیندهای در انتظارش است.
۹. جنیس سوپرانو
در ظاهر، جنیس سوپرانو که هیپی مسلک است و سبک زندگی عجیب خودش را دارد نقطهی مقابل برادرش تونی به نظر میرسد. اما در واقع، دلیل اینکه این دو مدام با هم درگیر میشوند و تحمل دیدن هم را ندارند، شباهت بیش از حدشان به یکدیگر است. شباهتی که هیچکدام حاضر به اعترافش نیستند.
جنیس سوپرانو با رفتارهای اعصاب خردکن و شخصیت آزاردهندهاش، مشکلات زیادی برای تونی به وجود میآورد. دست روی هر مردی که میگذارد و عاشق هر کسی که میشود، برای تونی دردسرهای بزرگی میآورد. از ریچی آپریل گرفته تا رالفی. ولی با این حال یکی از بهترین لحظات جنیس جایی است که او ریچی آپریل را به قتل میرساند.
جنیس شخصیت نچسبی است و با کارها و حرفهایش هم روی اعصاب تونی سوپرانو رژه میرود و هم مخاطب را عاصی میکند، اما بازی آیدا تورتورو در نقش او بدون شک یکی از بهترین نقشآفرینیهای «سوپرانوز» است. به ویژه در زمانهایی که تونی و جنیس اختلافهایشان را برای مدت کوتاهی کنار میگذارند و متوجه میشوند هر دویشان محصول و قربانی یک خانوادهی ناکارآمدند.
۸. آدریانا
آدریانا دختر خوشقلبی است که سرنوشت تلخی در «سوپرانوز» دارد. او که همراه و همدم کریستوفر مولتسانتی است، از بد حادثه با مأمورین FBI دمخور میشود و بر خلاف میلش با آنها همکاری میکند. آدریانا بهشدت به کریستوفر وفادار است و با اینکه کریستوفر بارها و بارها با او بدرفتاری میکند، همیشه پای او میماند و در مقاطع حساس و بحرانی به دادش میرسد و حمایت عاطفیاش را از او دریغ نمیکند.
وقتی از فصل سوم سریال او با مأمورین FBI همکاری میکند، میبینیم که تا چه اندازه با خودش کلنجار میرود و چه فشار سنگینی را تحمل میکند. استرس و اضطراب ناشی از این ماجرا تا حدی است که روی سلامت جسمی و فیزیکی آدریانا تأثیر میگذارد و او تا مدتها ناخوش است. او تا آخرین لحظه با خوشخیالی و خوشبینی همیشگیاش گمان میکند که میتواند راه فراری پیدا کند تا به همراه کریستوفر از تمام این بحرانها بگریزند و زندگی تازهای را شروع کنند. غافل از اینکه پایان بسیار بدی در انتظارش است.
۷. پاولی گالتیری
پاولی گالتیری (با بازی تونی سیریکو فقید) یکی از قدیمیترین و وفادارترین اعضای خانوادهی جنایی سوپرانو است که هم در زمان جانی بوی سوپرانو (پدر تونی) حضور داشته و هم در زمان تونی. او بدون شک یکی از بامزهترین کاراکترهای کل «سوپرانوز» است که بهترین لحظات کمدی سریال را به تنهایی خلق میکند. اما پاولی همچنین در فصلهای آخر یکی از تأثیرگذارترین داستانها را دارد و منحنی تغییر و تحول شخصیتش مثالزدنی است.
بر خلاف بذلهگوییها و شوخیهایش، پاولی مرد خشن و بیرحمی است و وقتی مأموریتی به او سپرده میشود، چشمش را روی همه چیز میبندد. او بهشدت کلهشق و یکدنده است و این ویژگیاش را میتوانید در یکی از بهترین اپیزودهای سریال یعنی قسمت سوم از فصل یازدهم ببینید، جایی که پاولی و کریستوفر در جنگلی برفی گیر میافتند و مجبور میشوند شب را همانجا سر کنند.
وقتی سریال جلوتر میرود، جنبههای دیگری از شخصیت پاولی نمایان میشود و میفهمیم که او انسانی احساساتی و خرافاتی است. وقتی متوجه میشود که مادر مسن و مهربانش، واقعا مادر او نیست، حسابی خشمگین و عصبی میشود. پشت تمام مردهای خشن و بیرحم مافیایی، یک پسربچهی هراسان و نگران پنهان شده که چیزی جز محبت و عاطفهی مادری نمیخواهد.
۶. لیویا سوپرانو
نمیتوان به تونی خرده گرفت که چرا از مادرش تا این حد متنفر است. لیویا هم بیرحم و سنگدل بود و هم اطرافیانش را به بازی میگرفت و با غرغرها و نالههای مدامش اعصاب همه را به هم میریخت. تأثیر لیویا روی تونی و زندگیاش به حدی زیاد و عمیق بود که حتی بعد از مرگش هم این رئیس مافیایی قدرتمند را به لرزه میانداخت. همه میدانیم بخش زیادی از مشکلات روحی روانی تونی سوپرانو به رابطهاش با مادرش بازمیگشت.
لیویا مدام از این مینالد که بیوهای ناتوان و بدبخت است و ظاهری بیخطر از خودش به نمایش میگذارد. اما وقتی تونی او را در آسایشگاه سالمندان مستقر میکند، چنان کینهای به دل میگیرد که به همراه جونیور سوپرانو نقشهی ترور و قتل پسرش را میکشد. لیویا یک ضدقهرمان و شخصیت شرور پر از کینه و نفرت است و جوری روی اعصاب و روان تونی سوپرانو میرود که هیچکدام از دشمنهای او توانایی آن را ندارند.
دیوید چیس، خالق و طراح «سوپرانوز» شخصیت لیویا را بر اساس مادر مرحوم خودش خلق کرد.
۵. کورادو سوپرانو ملقب به جونیور
کورادو که عموی تونی است و بیشتر با نام جونیور شناخته میشود، بدون شک یکی از جالبترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای «سوپرانوز» است.
حالا که پدر تونی از دنیا رفته، جونیور سوپرانو یکی از تنها بازماندگان دوران گذشتهی مافیا است که هنوز هم به سنتهای قدیم پایبند مانده. رابطهی تونی با عمویش با فراز و فرودهای بسیاری روبهرو میشود و با اینکه هر دو علاقهی عمیقی نسبت به یکدیگر دارند، ولی همیشه چالشها و درگیریهایی بینشان پیش میآید. در فصل اول سریال، جنگ قدرت بین این دو تا جایی پیش میرود که کورادو برای ترور و کشتن برادرزادهاش نقشه میکشد.
جونیور شاید در بیشتر بخشهای سریال نقش شخصیت منفی و مقابل تونی سوپرانو را بازی کند، اما ویژگیهایی دارد که به خاطر آن نمیتوانیم از او متنفر شویم. جنسی از سادگی بچگانه در او جریان دارد که باعث میشود تمام اشتباهاتش را ببخشیم و حتی برایش دل بسوزانیم. جونیور با اینکه هیچ بویی از زرنگی و هوشمندی و قدرت نبرده، همیشه ژستی به خودش میگیرد که انگار همه چیز را تحت کنترلش دارد. شبیه کودکی که میخواهد ادای بزرگسالها را در بیاورد.
رابطهای که جونیور با بابی باکالیری دارد هم از نکات بامزه و دوستداشتنی سریال است. با اینکه جونیور اکثر اوقات با بابی رفتار مناسبی ندارد و احترامش را نگه نمیدارد، ولی علاقهی متقابلی بینشان حس میشود. وقتی در فصلهای آخر «سوپرانوز» زوال عقل جونیور شدیدتر میشود، علاقه و احترامی بین جونیور و بابی شکل میگیرد واقعا تأثیرگذار و دلنشین است.
۴. کارملا سوپرانو
راستش را بخواهید، ادی فالکو چنان بازیگر درجهیک و محشری است که حتی اگر یک شخصیت فرعی نهچندان مهم را به او بدهید جوری بازیاش میکند که همه محو نقشآفرینیاش شوند، چه برسد به کارملا سوپرانو که یکی از بهترین و عمیقترین و زندهترین شخصیتهای کل «سوپرانوز» است.
کارملا سوپرانو زنی پیچیده و چندوجهی است و صرفا بهعنوان «همسر یک رئیس مافیایی» تعریف نمیشود. کارملا در تمام مدت زندگی مشترکش با تونی سوپرانو، دچار تناقضهای عمیقی است و نمیداند چطور با این وضعیت کنار بیاید. از طرفی به خوبی میداند که سبک زندگی پر از جرم و جنایت تونی سوپرانو بر خلاف تمام اعتقادات و باورهای دینیاش است و به خاطرش عذاب وجدان دارد، و از طرف دیگر از مزایا و جذابیتهای زندگی تجملاتیاش لذت میبرد و خیلی وقتها حاضر است روی تمام خلافهای تونی چشم بپوشد.
رابطهی کارملا با همسرش در طول سریال یکی از تأثیرگذارترین جنبههای «سوپرانوز» است و تعدادی از بهترین لحظات را خلق میکند. کارملا که سالها با خیانتهای تونی کنار آمده و ناراحتیها و دلخوریهایش را به رو نیاورده، بالاخره در یک نقطه به انفجار میرسد و میفهمیم که دیگر تحمل این زندگی را ندارد و مدتی با تونی قطع رابطه میکند و حتی کارشان تا دو قدمی طلاق و جدایی هم میکشد. اما با وجود تمام این تنشها و مشکلات، عشقی عمیق و مثالزدنی بین این زن و شوهر جریان دارد که هیچچیزی جایگزینش نمیشود. هم تونی میداند که زندگیاش بدون کارملا معنا و مفهومی ندارد و هم کارملا بدون حضور تونی احساس خلأ میکند.
کارملا با وجود اینکه اشتباهات زیادی دارد، ولی زنی مهربان و باهوش است که تمام تلاشش را میکند تا اعضای خانوادهاش را کنار هم نگه دارد، حتی اگر در بدترین و تاریکترین شرایط باشند.
۳. کریستوفر مولتسانتی
کریستوفر پسر جوان خوشتیپ و جاهطلبی است که آرزوهای بزرگی در سرش دارد، ولی متأسفانه مدام به خودش آسیب میرساند و خودویرانگرترین شخصیت «سوپرانوز» به حساب میآید.
در تک تک فصلهای سریال، کریستوفر خط داستانی منحصر به فردی دارد که هر کدام به خودی خود جذاب و درگیرکنندهاند. شخصیت کریستوفر را به قدری خوب و چندلایه نوشتهاند که از همان قسمت اول عاشقش میشوید و دلتان میخواهد با ماجراهای زندگیاش همراهی کنید و بدانید چه در سرش میگذرد.
کریستوفر تمام تلاشش را میکند تا تونی سوپرانو را راضی نگه دارد و باعث افتخارش شود. تمام فکر و ذکرش این است که در کسبوکار خانوادهی جنایی سوپرانو به مقامهای بالاتر برسد و خودش را به همه ثابت کند. اما خیلی وقتها خراب میکند و نمیتواند بر اساس توقعات خودش عمل کند. در ازای هر قدمی که به جلو برمیدارد، ده قدم به عقب برمیگردد.
ما در طول سریال کریستوفر را در جریان ماجراهای پر پیچ و خم بسیاری دنبال میکنیم. از تلاشهایش برای ورود به هالیوود و نوشتن یک فیلمنامهی جنایی گرفته تا دستوپنجه نرم کردنش با اعتیاد به هروئین و پیدا کردن قاتل پدرش. در تمام این قصهها و اتفاقهای رنگارنگ، مایکل ایمپریولی نقشآفرینی تحسینبرانگیزی ارائه داده و رنگ و بویی بسیار واقعی و ملموس به کریستوفر بخشیده. وقتی کریستوفر را میبینید، ناخودآگاه دلتان میخواهد او بر مشکلاتش پیروز شود و بتواند عیب و ایرادها و ضعفهای شخصیتیاش را جبران کند. چرا که خیلی از این مشکلات و درگیریها را خود کریستوفر با دستان خودش ایجاد میکند و دست به تخریب بدن و ذهن و زندگیاش میزند.
۲. جنیفر ملفی
جنیفر ملفی، روانشناس صبور و آرام تونی سوپرانو، نماینده و جایگزین مخاطب و تماشاگر در دنیای سریال است.
زمان زیادی را با دکتر ملفی صرف میکنیم و این یکی از جذابترین جنبههای «سوپرانوز» است. دوستداران فیلم «رفقای خوب» (Goodfellas) به یاد دارند که لورین براکو بازیگر نقش دکتر ملفی در آن فیلم هم بهعنوان نقش فرعی درخشید. دکتر ملفی که روانشناس تونی سوپرانو است، با تکنیکهایش از لایههای ظاهری شخصیت تونی میگذرد و به عمیقترین بخشهای ذهن او نفوذ میکند، تا هم تونی و هم مخاطب با بخشهایی از شخصیت این مرد آشنا شود که تا قبلش ندیده بود.
اما دکتر ملفی صرفا روانشناس تونی سوپرانو نیست و در زندگی شخصی خودش هم با چالشهای عمیقی روبهرو است. سریال با ورود به زندگی ملفی دست روی مضامین مهم و قابل تأملی مثل هویت و دوگانگی زندگی مردم در جامعهی مدرن میگذارد و دکتر ملفی را بهعنوان یک انسان اخلاقمدار، وارد بحرانهایی جدی میکند. او نمیداند نسبت به تونی سوپرانو که یک رئیس مافیایی است و انواع و اقسام خلافها را مرتکب میشود چه حس و واکنشی داشته باشد. از طرفی تمام آموزههای اخلاقی و حرفهای به او میگوید که از این مرد فاصله بگیرد و علیه اقداماتش موضع داشته باشد، ولی از طرف دیگر هر چه بیشتر شخصیت تونی را میشناسد، بیشتر به جنبههای انسانی او میرسد و خیلی جاها نگرانش میشود و برایش دل میسوزاند.
در فصل سوم سریال، این دوگانگی و چالش اخلاقی به اوج خودش میرسد. وقتی مردی ناشناس به جنیفر ملفی تجاوز میکند و او موفق نمیشود از طریق قانون به هدفش برسد و فرد مهاجم را به سزای اعمالش برساند، به یک دو راهی سنگین و پیچیده میرسد. اینکه آیا درست است برای کمک سراغ تونی سوپرانوی قدرتمند برود تا او با آدمهایش دخل آن فرد را بیاورند، یا اینکه باید مثل همیشه به قانون تمکین کند؟
۱. تونی سوپرانو
شاید انتخاب شخصیت اصلی سریال بهعنوان بهترین شخصیت، تقلب به نظر برسد. اما واقعا راه دیگری وجود نداشت. تونی سوپرانو نه تنها بهترین شخصیت سریال «سوپرانوز» است، بلکه یکی از بهترین و جذابترین و عمیقترین شخصیتهای تاریخ تلویزیون و حتی سرگرمی به حساب میآید.
تونی سوپرانو با نقشآفرینی بیمانند و تکرارنشدنی جیمز گاندولفینی فقید، به شکلی خلق شده که تمام جنبهها و ابعاد شخصیتیاش را درک میکنید و برایتان ملموس است. با دیدن سریال فکر میکنید اگر همین الان به نیوجرسی بروید میتوانید تونی سوپرانو را پیدا کنید و حتی یک لحظه هم به نظرتان نمیرسد این آدم شخصیتی خیالی است و بازیگری در حال ایفای نقشش است.
در یک سریال مثل «سوپرانوز» که برای فصلهای متعدد و اپیزودهای زیاد ادامه پیدا میکند، معمولا پیش میآید که نویسندگان برای شخصیت اصلی ایده کم بیاورند و مجبور شوند تمرکزشان را روی دیگر شخصیتهای فرعی بگذارند. اما دیوید چیس و تیم نویسندگانش با کمک و همراهی جیمز گاندولفینی موفق شدند تونی سوپرانو را برای تمام ۸۶ قسمت سریال جذاب و دیدنی نگه دارند تا مخاطب دلش بخواهد او را در جریان همهی اتفاقهای سریال دنبال کند. تونی سوپرانو به قدری شخصیت درست نوشته شده و چند لایهای است که میتوانستند چندین فصل دیگر هم دربارهاش بنویسند و همچنان هم دیدنش لذتبخش باشد.
ساخت ضدقهرمانی مثل تونی سوپرانو کار هر کسی نیست و بعید میدانیم شبیهش تکرار شود. تونی هیولایی است که کارهای خشن و خطرناک بسیاری میکند و اشتباهات جبرانناپذیری هم ازش سر میزند. اما با وجود تمام اینها، نمیتوانیم دوستش نداشته باشیم و این همان جادویی است که دیوید و چیس و تیم نویسندگان و جیمز گاندولفینی موفق به اجرایش شدهاند.
منبع: slashfilm
بالاترین جایگاه رو فراموش کردید. ریچی آپریل. کسی که فصل دوم رو به بهترین فصل در نظرسنجی ها تبدیل کرد
فقط عمو جونیور!
البته تونی سوپرانو واقعا حقشه اول باشه، مخصوصا دو قسمت آخر فصل دوم هیچوقت یادم نمیره…
وقتی میخواست با پاولی دوست خبرچینش رو تو قایق بکشه،اینقد رفته بود تو نقش انگار واقعا مریض شده بود …
اصلا این سریال رو نمیشه بدون این بازیگر تصور کرد!