بهترین فیلمهای عاشقانهی سال ۲۰۲۰
در این مطلب بهترین فیلمهای عاشقانهی سال ۲۰۲۰ را معرفی میکنیم. با مرور سینمای امسال متوجه شدیم که پیدا کردن بهترین فیلمهای عاشقانهی ۲۰۲۰ کار سادهای نیست. گویا دیگر عاشقانه ساختن کمتر فیلمسازان را جلب میکند یا عاشقانههایی که ساخته شدهاند نتوانستهاند رضایت منتقدان را جلب کنند.
تماشای لحظات عاشقانه میان قهرمانانی که دوستشان داریم همیشه لذتبخش است. ژانر عاشقانه یا رومانتیک جزو قدیمیترین ژانرهای سینماست شاید چون داستانهای عاشقانه از دیرباز بین ابنای بشر محبوب بوده است.
در سالهای اخیر البته آن فرمول قدیمی فیلمهای عاشقانه که شامل آشنایی دختر و پسر، جدایی و باز وصل میشد تغییر زیادی داشته. نه فقط نقطهی به هم رسیدن پایان ماجرا نیست که خیلی اوقات کل آن عشق نابود میشود. نمونهاش سال گذشته و فیلم «داستان ازدواج» است که در حقیقت روایت یک جدایی بود اما در عین حال یک داستان عاشقانه را هم روایت میکرد.
این فهرست شامل چند فیلم عاشقانه است که هم مخاطبان و هم منتقدان از آنها رضایت داشتهاند و میشود لقب بهترین فیلمهای عاشقانهی ۲۰۲۰ را به آنها داد.
۱. عشق سیلوی (Sylvie’s Love)
- کارگردان: اوژن اش
- بازیگران: تسا تامپسون، اوا لانگوریا
- امتیاز متاکریتیک: ۶۸ از ۱۰۰
اوژن اش از محلهی هارلم و جهان موسیقی میآید. «عشق سیلوی» هم به عنوان اولین اثر در فهرست بهترین فیلمهای عاشقانهی سال ۲۰۲۰ داستان عاشقانهای است که در بستر موسیقی روایت میشود. این دومین فیلم بلند اش است که در جشنوارهی ساندنس برای اولینبار به نمایش درآمد. فیلم قبلی او «بازگشت به خانه» (Homecoming) کمدی رمانتیکی بود که چندان دیده نشد.
«عشق سیلوی» درام عاشقانهای دربارهی زنی به نام سیلوی است که در مغازهی صفحه فروشی پدرش کار میکند. اواخر دههی ۵۰ میلادی است و او در مغازه با یک نوازندهی ساکسیفون مشتاق و بااستعداد ملاقات میکند و میشود پیشبینی کرد که رابطهی عاشقانهای بینشان شکل میگیرد. تسا تامپسون نقش سیلوی را بازی میکند. زمزمههای تولید این فیلم سال ۲۰۱۴ آغاز شد.
منتقدان فیلم را پسندیدهاند و معتقدند این فیلم است که به زیبایی ساخته شده و هم به لحاظ بصری و هم به لحاظ حسی که در مخاطب به وجود میآورد داستان عاشقانهای ساخته که به راحتی میتوانید عاشقش بشوید. فیلمی غنی و باشکوه که در آن طراحی تولید و صحنهها و لباسها و بالاتر از همه موسیقی در سطح بالایی قرار دارند.
۲. فسیل (Ammonite)
- کارگردان: فرانسیس لی
- بازیگران: کیت وینسلت، سیرشا رونان
- امتیاز متاکریتیک: ۷۳ از ۱۰۰
فرانسیس لی فیلمنامهنویس و کارگردان انگلیسی است که «فسیل» دومین فیلمش محسوب میشود. فیلم اقتباسی آزاد از زندگی ماری انینگ دیرینهشناس مشهور انگلیسی است که مجموعهی بزرگی از فسیلها و صدفهای دریایی جمعآوری میکرد و نقشش را در فیلم کیت وینسلت بازی میکند. او یکی از بزرگترین فسیلشناسان جهان بوده است.
فیلم در جشنوارهی تورنتوی امسال به نمایش درآمد و نظر منتقدان را جلب کرد. داستان فیلم در سال ۱۸۴۰ اتفاق میافتد. ماری انینگ فسیلشناس تحسینشده و البته خودآموخته است که تنها در ساحل وحشی جنوب انگلستان کار میکند. روزهایی که کشفهای او به شهرت رسیدند پشت سر گذاشته شده و حالا او به سختی زندگی خودش و مادر بیوهاش را تامین میکند. کارش صید صدفها و فسیلها و فروختن آنها به توریستهای پولدار است. یکی از این توریستها مردی به نام رودریک است که با همسرش شارلوت به سفر آمدهاند. شارلوت از یک تراژدی شخصی تازه بهبود پیدا کرده. رودریک همسرش را به مری میسپارد. اما هر چند مری به خاطر پول مجبور میشود این وظیفه را بپذیرد دو زن از جهانهای مختلفی هستند که اول کار با هم کنار نمیآیند.
از این خلاصه داستان البته بخش عاشقانهی ماجرا دستتان نمیآید. به هر حال منتقدان که کیت وینسلت هیچگاه بهتر از این نبوده که با توجه به بازیهای درخشان وینسلت تعریف بزرگی برای فیلم محسوب میشود و شیمی بین او و سیرشا رونان باعث شده این رومانس تاریخی سطحش بالاتر برود و بتواند در فهرست بهترین فیلمهای عاشقانهی سال ۲۰۲۰ جای داشته باشد. البته در مورد صحت تاریخی فیلم مجادلههای زیادی پیش آمده است.
۳. مارتین ایدن (Martin Eden)
- کارگردان: پیترو مارچلو
- بازیگران: لوکا مارینلی، جسیکا کریسی
- امتیاز متاکریتیک: ۷۴ از ۱۰۰
سال ۱۹۰۹ جک لندن رمان عاشقانهای منتشر کرده که با سایر آثارش از جمله «سپید دندان» یا «آوای وحش» مترادف است و اسم کتاب و قهرمانش «مارتین ایدن» بود. سومین اثر در لیست بهترین فیلمهای عاشقانهی سال ۲۰۲۰ ما امسال در بخش رقابتی جشنوارهی ونیز حضور داشت و برای شیر طلا رقابت کرد. در نهایت لوکا مارینلی بازیگر فیلم از جشنواره یک جایزه برای بازیگری به دست آورد.
مارتین ایدن از یک خانوادهی کارگری آمده و خودش هم کارگر است و در دریا و روی کشتی کار میکند. با این حال به تحصیلات علاقه دارد و به شکل خودآموخته خواندن و نوشتن میآموزد و تلاش دارد که نویسنده شود. او میخواهد طبقهی اجتماعیاش را بالا ببرد و جایی میان اشراف ادبی برای خودش دست و پا کند. محرک اصلی او عشقش به روث مورس است. دختر خانوادهای ثروتمند و اشرافی و آدابدان که او هم جذب مارتین ایدن شده است با این حال اختلاف طبقاتی فعلا مانع پیوند آنهاست.
فیلم به اختلافات میان نویسندهها و ناشران میپردازد و پایان تراژیکی هم دارد که بیشباهت به پایان زندگی جک لندن هم نیست. پیش از این دو فیلم دیگر هم در سالهای ۱۹۱۴ و ۱۹۴۲ از روی این کتاب جک لندن اقتباس شده بودند. تفاوت طبقاتی و فردیت در مقابل جامعه از دستمایههای اصلی کتاب لندن و فیلم «مارتین ایدن» است.
منتقدان معتقدند که فیلمساز خیلی خوب توانسته آن روح فاصلهی طبقاتی بین جامعهی اشراف و کارگر را در فیلمش انتقال بدهد. تراژدی این فیلم بزرگ و هنرمندانه در این است که اشتیاق مارتین برای نمایش فردیتش باعث میشود که در آخر در مورد همه چیز تنهای تنها بماند.
۴. زیبایی ابدی (Eternal Beauty)
- کارگردان: کریگ رابرتز
- بازیگران: سالی هاوکینز، بیلی پایپر
- امتیاز متاکریتیک: ۷۱ از ۱۰۰
کمدی سیاهی به کارگردانی کریگ رابرتز که یکی از هیجانانگیزترین بازیگران معاصر است که نقشهای متنوعی بازی میکند با این حال کمتر کسی او را به یاد میآورد. این بازیگر انگلیسی که در فیلمهایی مثل «تالکین» و «۲۲ خیابان جامپ» جلوی دوربین رفته بعد از «فقط جیم» دومین فیلمش را به نام «زیبایی ابدی» ساخته است. فیلم اولینبار در جشنوارهی لندن به نمایش درآمد.
داستان زنی به نام جین که به دلیل بیماری اسکیزوفرنی در دام افسردگی فرو میرود اما در همان حال با منابع تازهای از عشق و زندگی برخورد میکند که نتایج شگفتانگیزی به دنبال دارد.
از میان بازیگران فیلم احتمالا سالی هاوکینز برایتان چهرهای آشناست. او را برای بازی در فیلم «شکل آب» گیلرمو دلتورو به یاد میآوریم.
منتقدان نوشتهاند که فیلم هوشمندانه و به اندازه از کلیشهها استفاده کرده است. نه آنقدر که در دام کلیشهها بیفتد. فیلم عمیقا انسانی از کار درآمده که انتخابی به جای روایتهای پر سر و صدا و تراژیک دربارهی وحشت، اختلالات توهمی و قربانیگرایی است. چیزهایی که معمولا از فیلمهایی دربارهی دیوانگی انتظار داریم. قصهگویی آشفتهی آن در حقیقت بازتابی از نقطهنظر جین به جهان است که البته این شیوهی روایت ممکن است برخی بینندگان فیلم را ناامید کند. اما بقیه روایت غیرخطی آن را ترجیح خواهند داد و آن را ستایش خواهند کرد.
۵. آشیانه (The Nest)
- کارگردان: شان دورکین
- بازیگران: جود لا، کری کون
- امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
در دههی هشتاد میلادی روری اوهارای انگلیسی با همسر آمریکاییاش، آلیسون با دو فرزندشان جزو اقشار طبقهی متوسط ساکن نیویورک هستند. روری در کار خرید و فروش سهام است و آلیسون معلم اسبسواری است. روری که تصور میکند دیگر در آمریکا فرصتهایش محدود است آلیسون را متقاعد میکند که به انگلستان نقل مکان کنند. آلیسون قلبا موافق نیست اما در نهایت آنها به خانهای قدیمی در انگلیس میروند و روری برای آلیسون اسبی میخرد تا او مزرعهی سوارکاری خودش را به راه بیاندازد. آنها به مهمانیهای سطح بالا میروند اما کمکم خانواده با مشکلاتی در زمینهی برنامهریزی برای زندگی جدیدشان مواجه میشوند.
این دومین فیلم بلند شان دورکین است که خیلی بیسروصدا ساخته شد و به نمایش درآمد اما توانست منتقدان را راضی کند. آنها میگویند کارگردان فیلم که فیلمنامهنویس آن هم بوده توانسته با دو بازی برجسته از سمت بازیگران اصلی و داستان مغشوشش تنش خوبی در مخاطب ایجاد کند. این فیلم محزون و غمانگیز برای بزرگسالان است. فیلمی که دربارهی بلوغ در زندگی مشترک و خانوادگی است. از طرفی آنقدر هم ماهرانه کارگردانی شده که سخت میتوانید چشمتان را از روی پرده بردارید.
دورکین بدون این که نوستالژیک شود توانست آن دورهی تاریخی را به خوبی بازخلق کند اما چیزی که واقعا مخاطب را تحتتاثیر قرار میدهد درام خانوادگی فیلم است.
۶. همهی مکانهای روشن (All the Bright Places)
- کارگردان: برت هالی
- بازیگران: ال فانینگ، جاستیس اسمیت
- امتیاز متاکریتیک: ۶۱ از ۱۰۰
این درام رمانتیک نوجوانانه اقتباسی از رمانی به همین نام نوشتهی جنیفر نیون است که خودش با لیز هانا فیلمنامه را نوشتهاند و برت هالی هم آن را کارگردانی کرده است.
ویولت و تئودور هممدرسهای هستند. ویولت هنوز درگیر مرگ خواهرش است و از اینکه خودش زنده مانده احساس گناه میکند. اما شرایط تئودور به خوبی تشریح نمیشود. به نظر میرسد که او از اختلال دو قطبی رنج میبرد. تئودور و ویولت وقتی با هم آشنا میشوند که ویولت لبهی پل ایستاده است. تئودور از او میخواهد که پایین بیاید. او مجذوب ویولت میشود و به محض اینکه به خانه میرسد دربارهی ویولت شروع به تحقیق میکند و متوجه مرگ خواهرش میشود. تصادف روی همان پلی اتفاق افتاده که تئودور، ویولت را آنجا دیده بود. در مدرسه پروژهای تعریف میشود که باید بهترین جاهای شهر را دانشآموزان کشف کنند و تئودور نقشهای میکشد تا ویولت در این پروژه همکارش شود.
فیلم تراژیکی است و به گفتهی منتقدان هر چند گاهی زیر بار احساسگرایی بیش از حد خم میشود اما در کل موفق میشود از مصالح داستانیاش درست استفاده کند. این فیلمی است که احساسات نوجوانها را جدی میگیرد و به روشهایی غیرمنتظره نمایشگر رابطهی عاشقانه در هر سنی است. فانینگ و اسمیت هر دو بازیهای هوشمندانهای دارند.
۷. پالم اسپرینگز (Palm Springs)
- کارگردان: ماکس بارباکو
- بازیگران: اندی سمبرگ، کریستین میلیوتی، جی.کی سیمونز
- امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
یک خانهی مجلل و استخر و روز عروسی دوست نایلز و میستی مکان و زمانی است که نایلز در آن گیر افتاده و دائم آن روز برایش تکرار میشود.
نایلز خودش را به خوبی با شرایط وفق داده است. روزها روی یک تشک بادی شکل پیتزا در استخر کسانی که در آن روز به خصوص در ویلایشان حضور ندارند ولو میشود. در مراسم عروسی سخنرانی هیجانانگیز میکند. لباسهای هاوایی میپوشد و آنقدر خوشگذرانی میکند که خوشگذرانی برایش بیمعنی میشود. آنقدر در عروسی شرکت کرده که اسم همهی مهمانان را میداند. البته این تجربه را که به نظر خودش و مخاطب چندان اسفناک نیست کاملا هم تنها از سر نمیگذراند.
نایلز به شکلی سهوی مردی به نام روی (با بازی جی.کی سیمونز) را هم وارد این بازی کرده است. مردی که به همین خاطر از او متنفر است و هر چند وقت یکبار شکنجهاش میکند. شکنجههایی که بیفایده است چون فردا صبح که بشود نایلز دوباره در رختخواب خودش از خواب بیدار میشود در حالی که صحیح و سالم است.
سارا خواهر بزرگتر عروس هم وارد بازی میشود. میستی دوست دختر نایلز ساقدوش عروس است. کسی که باید سخنرانی بیمزهاش را در مراسم عروسی انجام بدهد و بعد میکروفون را به سارا بدهد. سارا اما در این عروسی گرفتاریهای زیادی دارد.
طبعا میتوانید حدس بزنید که نایلز و سارا با هم جور میشوند و در یک اتفاق که نایلز میخواهد جلویش را بگیرد سارا همراه او داخل چرخهی زمان میشود و حالا هر روز هم برای سارا یکی است.
کمدی رمانتیک مفرحی است و دست قصهاش را هم کمکم رو میکند تا همه چیز لو نرود. بازی کریستین میلیوتی از نکات مثبت و دوستداشتنی داستان است.
۸. پیش از موعد (Premature)
- کارگردان: رشاد ارنستو گرین
- بازیگران: زورا هاوارد، جاشوا بون
- امتیاز متاکریتیک: ۸۱ از ۱۰۰
ارنستو گرین فیلمساز نیویورکی برای ساختن فیلمهای کوتاه و تلویزیونی شهرت دارد و اینبار فیلمی دربارهی رابطهی عاشقانه بین یک دختر جوان با مردی مسنتر از خودش ساخته است. آیانا دخترک شاعر ۱۷ سالهی محلهی هارلم در آخرین ماههایی که در این محله ساکن است با ایزایا تهیهکنندهی جذاب موسیقی آشنا میشود که تازه به شهر آمده. این دو روح هنرمند و حساس خیلی زود به سمت یکدیگر کشیده میشوند و یک تابستان عاشقانهی پرشور را آغاز میکنند. اما کمکم زوج جوان در ورطهی شک و حسادت و عواقب واقعی این عشق رویایی میافتند. آنایا باید با پیچیدگیهای جهان بزرگسالان مواجه شود. چه آماده باشد چه نه.
منتقدان معتقدند که فیلم با دیالوگهای تند و تیز و سبک بصری و فیلمبرداری ویژهاش از سطح معمول این مدل فیلمها بالاتر میرود. چیزی که باعث میشود بیشتر روی فیلم سرمایهگذاری کنید بازی زورا هاوارد است. او کاراکترش را جوری بازی میکند که شبیه یک هدیه برای مخاطبان و البته برای ایزایاست. این فیلمی است که نوید میدهد ارنستو گرین چه فیلمساز بااستعدادی است.
قدرت کارگردانی ارنستو گرین و دید سینماییاش در فیلم اولش قابل تحسین است. مدیر فیلمبرداریاش هم به کمکش آمده تا در همین اولین فیلم نشان بدهد سبک بصری خاص خودش را دارد.
۹. عشق معمولی (Ordinary Love)
- کارگردان: لیزا باروس، گلن لیبرن
- بازیگران: لزلی منویل، لیام نیسن
- امتیاز متاکریتیک: ۷۳ از ۱۰۰
فیلمی که در جشنوارهی تورنتو به نمایش درآمد. داستان جوآن و تام که چند سالی است با یکدیگر ازدواج کردهاند و همهی این مدت خانهشان در نظم و ترتیب بوده و روند عادی زندگیشان هم در جریان بوده است. عشق عمیقی بین آنها جریان دارد که خودش را در شوخطبعی و آرامش نشان میدهد. یک شب جوآن متوجه تودهای در سینهاش میشود. او و تام به بیمارستان میروند و آنجا متوجه میشوند که جوآن سرطان سینه دارد. روزی که جوآن جراحی دارد تام به تنهایی سر خاک دخترشان میرود و آنجا اعتراف میکند که از زندگی بدون جوآن میترسد.
جراحی جوآن موفقیتآمیز انجام میشود اما انگار سرطان فاصلهای بین آنها میاندازد و منجر به دعواهایی بین آنها میشود.
منتقدان بازیهای محکم و قوی لیام نیسن و لزلی منویل را ستایش کردهاند. از اینکه کارگردان در نمایش این فیلم که میتوانست خیلی تراژیک و سانتیمانتال باشد شوخطبعی و هوش به خرج داده قدردانی کردهاند. فیلم در حقیقت داستانی دارد که برای همهی مردم جهان ملموس و مجذوبکننده خواهد بود. این فیلمی در ستایش رابطه و در کنار آن خود زندگی، خطر کردن و دست و پنجه نرم کردن با فقدان است. آرامشی در کلی فیلم حکمفرماست که تماشایش را به تجربهای دوستداشتنی بدل میکند.
۱۰. یک روز بارانی در نیویورک (A Rainy day in Newyork)
- کارگردان: وودی آلن
- بازیگران: تیموتی شالامه، ال فانینگ، سلنا گومز
- امتیاز متاکریتیک: ۳۸ از ۱۰۰
ممکن است از دیدن این فیلم با این امتیاز در فهرست بهترین فیلمهای عاشقانهی ۲۰۲۰ متعجب شوید اما فریب امتیاز پایینش را نخورید. واقعیت این است که فیلم آخر وودی آلن در جنجالهای مربوط به جنبشهای اجتماعی از همه طرف بد آورد. فیلم را درست اکران نکردند. منتقدان علیهش جبهه گرفتند اما هر چند «یک روز بارانی در نیویورک» از بهترین فیلمهای وودی آلن نیست اما در نهایت فیلمی قابل اعتناست که داستان جذابش را با شوخطبعی سیاه همیشگی آلن در اوج جذابیت روایت میکند.
تیموتی شالامه نقش گتسبی را بازی میکند. پسر جوانی که به کالج میرود. ضریب هوشی بالایی دارد. روشنفکر است و از هنر و ادبیات لذت میبرد و در عین حال از مجامع روشنفکری برج عاجنشین و تظاهر ثروتمندان به علاقه به آثار هنری بیزار است. گتسبی دوست دختری مبادی آداب و دلپذیر به نام اشلی دارد. به نظر میرسد هر دو نفر به هم علاقمند هستند تا این که شرایط خاصی به وجود میآید. اشلی که برای روزنامهی کالج کار میکند انتخاب میشود تا با یک کارگردان مشهور که به فیلمهایش علاقه دارد گفتوگو کند. او برای این گفتوگو باید به منهتن برود. شهر زادگاه گتسبی که پدر و مادرش آنجا زندگی میکنند. اشلی شیفتهی کارگردان مشهور میشود و گتسبی که حس رهاشدگی پیدا کرده به یکی از همکلاسیهای قدیمش برخورد میکند. احساسات تغییر میکنند و انگار پسر بهتر میتواند اطرافش را ببیند.
وودی آلن طبق معمول دیالوگنویسی و به خصوص نریشننویسی درخشانی دارد. قهرمانش گاهی یادآور خود وودی آلن در فیلمهای دههی هفتادیاش میشود. همانقدر انتقادی نسبت به جامعهی اطرافش با همان شوخیهای تلخ و گزنده. با این تفاوت که تیموتی شالامه به لحاظ فیزیکی جذابتر و ظریفتر است. وودی آلن از ظرافتهای شالامه خیلی خوب استفاده میکند.
سلام، با پالم اسپرینگ از طریق متن شما آشنا شدم، یکی از بهترین فیلمهای کمدی رومنس چند ساله اخیره