۱۰ فیلم از سال ۲۰۱۰ که در طول یک دهه ماندگار شدند

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۵ دقیقه
بهترین فیلم‌های 2010

ده سال زمان خوبی است برای اینکه ماندگاری یک فیلم را بسنجیم. امسال تولد ده سالگی فیلم‌هایی است که سال ۲۰۱۰ اکران شدند. ۲۰۱۰ از آن سال‌های خوب سینمایی بود. آن‌قدر که همین حالا هم اختلاف نظر وجود دارد که آن سال اسکار بهترین فیلم باید به کدام اثر می‌رسید چون رقبا سرسخت بودند. با این حال از برآیند فصل جوایز، نظرسنجی سایت اند ساوند، پرفروش‌ها و فیلم‌های برگزیده‌ی imdb در سال ۲۰۱۰ البته همراه با کمی اعمال نظر شخصی بهترین فیلم‌های ۲۰۱۰ را انتخاب کردیم.

یکی دو تا از این فیلم‌ها خارج از سینمای آمریکا و هالیوود ساخته شده‌اند و نشان می‌دهد سال ۲۰۱۰ انگار کلا سینمای جهان در مسیر خوبی قرار گرفته بود. فیلم‌های پرفروش دیگری مثل «موذی» جیمز ون، «آلیس در سرزمین عجایب» تیم برتون و «۱۲۷ ساعت» دنی بویل هم می‌توانستند در این فهرست باشند اما برای رسیدن به عدد رند ۱۰ خیلی از فیلم‌های جالب توجه دیگر را حذف کردیم وگرنه ۲۰۱۰ سالی بود که بیش از ۱۰ فیلم ماندگار برایمان به جا گذاشت.

۱. کارلوس (Carlos)

کارلوس

  • کارگردان: الیویه آسایاس
  • بازیگران: ادگار رامیرز
  • امتیاز متاکریتیک: ۹۴ از ۱۰۰
کارلوس: تظاهرات چیزی رو عوض نمی‌کنه. این جنگه. با تظاهرات کردن نمی‌شه پیروز شد. راه‌های دیگه‌ای وجود داره. حرف زدن ما رو به هیچ‌جا نمی‌رسونه. الان وقت عمل کردنه. ما به انقلاب تعهد داریم. با مقاومت. یه گروه ضربت تشکیل دادیم. تو می‌خوای در کافه تریاهای لندن نقش یه فعال کمونیست رو بازی کنی. این راه‌حل توئه؟ اونم وقتی رفقامون رو تو اردن و شیلی می‌کشن؟ چرا علیه راستگراها تو آمریکای لاتین می‌جنگیم؟ فکر می‌کنین دیکتاتورهای اون منطقه مستقل هستن؟ اما در واقع به نیروهای خارجی وابسته‌اند. از سرنگونی اون‌ها چه سودی می‌بریم وقتی هنوز امپریالیسم وجود داره. ما باید به شیوه انترناسیونالیستی مبارزه کنیم. با اتحاد انقلابیون سراسر جهان. نگاه کن چطور ویت‌کنگ‌ها طعم تلخ شکست رو به امپریالیسم چشوندن. توازن قوا علیه ما نیست. مبارزه‌ای که به تو پیشنهاد کردم ما رو به افتخار می‌رسونه. دارم از رضایت خاطری حرف می‌زنم که بعد از انجام وظایف در سکوت محض به دست میاد. پشت هر گلوله‌ای که شلیک می‌کنیم این احساس وجود داره که وجدان‌مون راحته. می‌گی من مغرورم؟ شاید باشم. مغرور در دفاع از مردم بیگناه. می‌دونی چرا؟ اسم منو زیاد خواهی شنید و این تازه اول کاره. درضمن دیگه منو ایلیچ صدا نکن. اسم من کارلوسه.

مرز بین یک تروریست و یک چریک از جان گذشته کجاست؟ سؤال پیچیده‌ای که جواب پیچیده‌ای دارد و ایلیچ رامیرز سانچز مشهور به کارلوس احتمالا جذابترین نمونه مطالعاتی برای جواب این سؤال است. این انقلابی ونزوئلایی کارش را به‌عنوان یک چریک چپ شروع کرد و از همان ابتدا با عملیات نظامی علیه آمریکایی‌ها و نظام‌های امپریالیستی در فرانسه و کشورهای اروپایی در اوایل دهه‌ی ۷۰ فعالیت‌هایش را آغاز کرد.

الیویه آسایاس، کارگردان فرانسوی تصمیم گرفت از روی زندگی کارلوس یک مینی‌سریال بسازد و یک نسخه‌ی سینمایی چهار ساعت و نیمه هم تدوین کرد که در جشنواره‌ی کن به نمایش درآمد و تحسین همگان را برانگیخت. مهم‌ترین اتفاق زندگی کارلوس گروگان‌گیری در اجلاس اوپک بود اما فیلم آسایاس از این هم فراتر می‌رود و نشان می‌دهد که چطور یک جوان آرمان‌خواه اسیر جاه‌طلبی خودش می‌شود و از کشورهای بزرگ بازی می‌خورد و علیه آرمان خودش می‌شود. بازی ادگار رامیرز در نقش کارلوس تحسین‌برانگیز است. او موفق می‌شود ابعاد مختلف این کاراکتر را چه به لحاظ روانی و چه فیزیکی به تصویر بکشد.

فیلم آن‌قدر هیجان‌انگیز است که در طول مدت زمان طولانی‌اش شما را هم مثل منتقدان در جشنواره‌ی کن میخکوب روی صندلی نگه‌ می‌دارد. فیلمی که اتفاقا نامی از ایران هم در آن شنیده می‌شود چون یکی از گروگان‌های کارلوس جمشید آموزگار اقتصاددان ایرانی و رئیس مجمع سالانه‌ی بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول در آن دوره بود که امور مربوط به قیمت‌گذاری نفت در اوپک برعهده‌ی او بود.

«کارلوس» فقط یک روایت تاریخی از یک چهره‌ی جالب قرن بیستم نیست. این فیلمی درباره‌ی پیچیدگی‌های مبارزه‌ی سیاسی است.

۲. شبکه‌ی اجتماعی (The Social Network)

شبکه اجتماعی

  • کارگردان: دیوید فینچر
  • بازیگران: جسی آیزنبرگ، جاستین تیمبرلیک، اندرو گارفیلد
  • امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
مارک زوکربرگ: اون چیزی که من بهش فکر می‌کنم اینه که موکلین شما می‌خوان برای اینکه بلندقد به‌نظر بیان، روی شونه‌های من بشینن. این حق رو دارن که شانس خودشون رو امتحان کنن، اما ‌هیچ الزامی وجود نداره که من اینجا بشینم و به دروغ‌های شما گوش کنم. فقط یه بخشی از حواس من به شماست، یه بخش خیلی خیلی کوچیک. تمام حواس من به اینه که برگردم به دفتر فیس بوک، جایی که من و همکارام کارهایی می‌کنیم که هیچ کس توی این اتاق، از جمله و مخصوصا موکلین شما، چه از لحاظ عقل و شعور، چه از لحاظ خلاقیت، توان انجامش رو ندارن. تونستم جواب سؤال مودبانه‌ی شما رو محترمانه و با دقت کافی بدم؟

۳. سخنرانی پادشاه (The King’s Speech)

سخنرانی پادشاه

  • کارگردان: تام هوپر
  • بازیگران: کالن فرث، جئوفری راش، هلنا بونهام کارتر
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰

انگلستان در آستانه‌ی جنگ جهانی دوم است و طبعا پادشاه این کشور، جورج ششم باید برای تهییج ملت انگلیس سخنرانی کند اما یک مشکل بزرگ وجود دارد. پادشاه از عارضه‌ی لکنت زبان رنج می‌برد و موقع هیجان‌زده و عصبانی شدن لکنتش بیشتر هم می‌شود. اطرافیانش معتقدند این‌طوری نمی‌تواند مردم را آرام کند. همسرش تصمیم می‌گیرد او را پیش یک دکتر گفتاردرمانگر معروف ببرد. برخلاف سایر پزشک‌ها دکتر حاضر نمی‌شود به دربار برود و می‌گوید که شاه باید به دیدن او برود. پس از کش و قوس‌های بسیاری شاه به دیدن لیونل می‌رود. در حالی که اول مطمئن نیست لیونل بتواند کاری برایش انجام بدهد، پزشک ابتدا به او نزدیک می‌شود تا بتواند از احساسات و نگرانی‌هایش خبردار شود.

شیوه‌ی کار لیونل مؤثر واقع می‌شود و جورج ششم موفق می‌شود یک سخنرانی محکم و هیجان‌انگیز ایراد کند.

فیلم‌های بیوگرافیک تاریخی غالبا توجه آکادمی اسکار را به خود جلب می‌کند و این یکی از هم این قاعده مستثنا نبود. تام هوپر انگلیسی توانست اسکار بهترین فیلم را برای «سخنرانی پادشاه» از آن خودش کند. این یک روایت تاریخی شیرین با دو بازی به یادماندنی از کالین فرث و به‌خصوص جئوفری راش است که نقطه‌ی قوت آن بیش از هر چیزی روایت بی‌دست اندازش است و درامی که هر چند قابل پیش‌بینی است اما مسیر رسیدن به نتیجه را جذاب و هیجان‌انگیز جلوه می‌دهد.

۴. قوی سیاه (Black Swan)

قوی سیاه

  • کارگردان: دارن آرنوفسکی
  • بازیگران: ناتالی پورتمن، میلا کونیس
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰

تریلر درامی با مایه‌های روان‌شناختی که بیشتر از همه برگ برنده‌ای برای کارنامه‌ی بازیگری ناتالی پورتمن بود. فیلم حول محور یک گروه هنری باله می‌گردد که می‌خواهند باله‌ی مشهور دریاچه‌ی قو اثر چایکوفسکی را روی صحنه ببرند. گروه تولید نیاز به بالرینی دارند که با چهره‌ای معصوم و ظریف و شکننده نقش قوی سفید را بازی کند و برای این کار کسی بهتر از نینا با بازی پورتمن نیست.

از آن طرف کسی هم برای نقش قوی سیاه لازم است. قوی سیاهی که جهانی تاریک و هوسران دارد و رقیب جدید نینا به اسم لی‌لی با بازی میلا کونیس قرار است به او تجسم ببخشد. نینا در رقابت برای به دست آوردن این نقش فشار زیادی را متحمل می‌شود. او نقطه‌ی اتکای روانی خود را از دست می‌دهد و به دامن جنون می‌افتد.

آرونوفسکی از ابتدا قصد داشت فیلمی با فیلم‌نامه‌ای نه چندان روشن بسازد که در آن دیدگاه‌های خودش را در بازآفرینی یک اثر هنری بگنجاند و از ماجرای تسخیر شدن توسط همزاد صحبت کند. «قوی سیاه» برای آرونوفسکی خواهر فیلم دیگرش «مبارز» محسوب می‌شود. هر دو فیلم هم نیاز به اجراهایی قوی برای تجسم گونه‌های متفاوتی از هنر داشتند. کارگردانی آرونوفسکی و بازی پورتمن دو نکته‌ای بود که توسط منتقدان بسیار ستایش شدند. فیلم نامزد پنج جایزه‌ی اسکار شد و طبق پیش‌بینی‌ها پورتمن اسکار بهترین بازیگر زن را به خانه برد.

۵. ولنتاین غمگین (Blue Valentine)

ولنتاین غمگین

  • کارگردان: درک سیانفرانس
  • بازیگران: رایان گاسلینگ، میشل ویلیامز
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۱ از ۱۰۰

«ولنتاین غمگین» از آن فیلم‌هایی بود که خیلی سریع تبدیل به کالت شدند. یک فیلم عاشقانه که چگونگی یک خط سیر عاشقانه از زمان آشنایی و علاقمند شدن زن و مرد به یکدیگر تا اضمحلال رابطه‌شان را به تصویر می‌کشد.

فیلم روایت غیرخطی دارد و رایان گاسلینگ و میشل ویلیامز نقش زوج جوان را بازی می‌کنند. دین جوان رومانتیکی است که از مدرسه‌ بیرونش کرده‌اند و برای یک شرکت حمل و نقل در بروکلین کار می‌کند. سیندی اما دختری درس‌خوانده است. پزشکی پر از شور و هیجان که به همراه پدر و مادرش در پنسیلوانیا زندگی می‌کند. سیندی از دوستش حامله می‌شود اما با خشم با او به هم می‌زند. وقتی در خانه‌ی سالمندان به دیدن مادربزرگش رفته در آنجا دین را می‌بیند که مقداری اسباب آورده است. دین شماره خود را به او می‌دهد اما سیندی تماس نمی‌گیرد.

در نهایت دین و سیندی یکی دو جای دیگر به هم برمی‌خورند و وقتی دین متوجه می‌شود که سیندی حامله است به او می‌گوید که می‌خواهد بچه‌ی او را با هم بزرگ کنند. آن‌ها با هم ازدواج می‌کنند اما پنج سال بعد سیندی پرستار شده در حالی که دین با مشکل الکل دست و پنجه نرم می‌کند. با وجود همه‌ی دشواری‌ها آن‌ دو هنوز عاشق یکدیگرند اما نمی‌توانند با هم زندگی کنند.

فیلمی حساس و عاطفی درباره‌ی رابطه و سختی‌های آن و تأکید بر اینکه دوست داشتن در یک رابطه کافی نیست و مدام باید به رابطه رسیدگی شود. بازی رایان گاسلینگ در فیلم درخشان است.

۶. اینسپشن (Inception)

اینسپشن

  • کارگردان: کریستوفر نولان
  • بازیگران: لئوناردو دی‌کاپریو، ماریون کوتیار، جوزف گوردون لویت، الن پیج
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۴ از ۱۰۰

درباره‌ی اکشن علمی-تخیلی «تلقین» یا همان «اینسپشن» در طول این ده سال آن‌قدر گمانه‌زنی شده و درباره‌اش نوشته‌اند که می‌شود آن را یکی از بهترین فیلم‌های قرن بیست و یکم و یک دهه‌ی اخیر دانست. فیلمی که انگار هنوز هم جا برای کشف دارد. فیلم‌های کمی مثل تلقین هستند که ذهن مخاطبانشان را به چالش می‌کشند.

فیلم داستان دومینیک کاب است. سارقی که با بقیه‌ی دزدها فرق دارد. او می‌تواند به خواب آدم‌ها رخنه کند و افکار آن‌ها را بدزدد. سایتو آخرین هدف آن‌ها برایشان توضیح می‌دهد که در حقیقت خودش سفارش دزدیده شدن خوابش را داده چون می‌خواهد به کاب و تیمش پیشنهاد چالش‌برانگیزتری بدهد. او می‌خواهد کاب به خواب یکی از رقبای تجاری‌اش نفوذ کند و این ‌بار به جای دزدیدن فکر او یک فکر جدید را در مغز او در خواب بکارد.

هم‌زمان با این ماجرا کاب با زندگی‌ شخصی‌اش و از دست رفتن همسر و فرزندش هم دست و پنجه نرم می‌کند.

بازی‌های زمانی، توتم کاب، صحنه‌های اکشن و بار علمی-تخیلی آن باعث شده که اینسپشن جزء فیلم‌های محبوب نولان باشد که در گیشه هم فروش خوبی هم داشت. هرچند برخی معتقدند فیلم را زیادی بزرگ کرده‌اند و فقط یک اثر سرگرم‌کننده است. به هر حال طرفدار هر کدام از این تئوری‌ها که باشید نمی‌توانید نادیده بگیرید که اینسپشن یکی از بهترین فیلم‌های قرن ۲۱ و جزء ۱۰ فیلم برتر سال ۲۰۱۰ است.

۷. شهامت واقعی (True Grit)

شهامت واقعی

  • کارگردان: جوئل و اتان کوئن
  • بازیگران: جف بریجز، مت دیمون
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۰ از ۱۰۰

وسترنی مدرن از برادران کوئن. از آن نوع وسترن‌هایی که ریشه‌شان به وسترن‌های دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ برمی‌گردد که دیگر قهرمان داستان آن هفت‌تیرکش قهرمان نجیب و معصوم نیست. نکته‌ی جالب دیگر فیلم حضور نام استیون اسپیلبرگ به عنوان تهیه‌کننده‌ی اجرایی آن است.

این فیلم در حقیقت بازسازی نسخه‌ای است که سال ۱۹۶۹ توسط هنری هاتاوی ساخته شده بود و البته با وجود حضور جان وین به‌عنوان اسطوره‌ی وسترن در آن فیلم به‌نظر می‌رسد که نسخه‌ی برادران کوئن به فیلم اصلی ارجحیت دارد.

هر دو فیلم اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته‌ی چارلز پورتیس هستند. فیستی دختر ۱۴ ساله‌ی مزرعه‌ی متی راس، مردی به نام کاگبرن (بریجز) را استخدام می‌کند که دائم‌الخمر و هفت‌تیرکشی حرفه‌ای و مرد قانون است و از او می‌خواهد دنبال قانون‌شکنی به نام تام چینی برود که پدرش را به قتل رسانده است. یک تیرانداز تگزاسی با بازی شیا لبوف هم به جمع این دو نفر اضافه می‌شود که از طرف یکی از سناتورهای ایالت دستور کشتن چینی را دارد. این سه نفر ماجراهای عجیب و غریب زیادی را پشت سر می‌گذراند که به شیوه‌های گوناگون شهامت آن‌ها را می‌سنجد.

فیلم برادران کوئن اقتباس وفادارانه‌تری به کتاب است. منتقدان هم اقتباس آن‌ها را پسندیده‌اند و معتقدند که همان فضای غم‌آلود کتاب را دارد و مثل بقیه‌ی فیلم‌های کوئن‌ها در نهایت اثر سیاهی است که این‌جا حالت تغزلی هم پیدا کرده.

۸. شاتر آیلند (Shutter Island)

شاتر آیلند

  • کارگردان: مارتین اسکورسیزی
  • بازیگران: لئوناردو دی‌کاپریو، بن کینگزلی، مارک روفالو، امیلی مورتیمر
  • امتیاز متاکریتیک: ۶۳ از ۱۰۰

این دست‌کم گرفته‌شده‌ترین فیلم مارتین اسکورسیزی بزرگ است. فیلمی رام‌نشدنی با داستانی ترسناک و نفس‌گیر که آشکارترین شمایل اریجینال فیلم‌ساز را به‌عنوان مؤلف بیرون می‌کشد. در «شاتر آیلند» ارتکاب گناه موحش و ترسناک است. در تمام طول فیلم حس ناآرامی و سردرگمی مخاطب را احاطه می‌کند و نشان می‌دهد که چطور اندوه و گناه ممکن است ما را به سمت یک فرار روانی سوق دهند. مهم هم نیست که این فرار چقدر می‌تواند خطرناک باشد.

فیلمی که در آن اسکورسیزی به نوعی به ژاک تورنر و وال لوییس ادای احترام می‌کند اما شاهکار اریجینال ترسناک خودش را خلق می‌کند.

نئونوآر روان‌شناسانه‌ی اسکورسیزی اقتباسی از کتابی است که دنیس لیهان سال ۲۰۰۳ منتشر کرده بود. فیلم به جز این‌ها به خاطر موسیقی متنش هم شهرت پیدا کرد که ترکیبی از موسیقی‌های کلاسیک بود.

داستان فیلم سال ۱۹۵۴ اتفاق می‌افتد. تدی دنیلز افسر آمریکایی به همراه شریکش چاک به بیمارستان اشکلیف سفر می‌کنند که در یک جزیره واقع شده و محل نگهداری بیماران روانی است. آن‌ها قرار است درباره‌ی گم شدن یکی از بیماران بازجویی کنند. زنی که متهم بوده سه فرزندش را غرق کرده است. تنها سرنخ آن‌ها یادداشت رمزآلودی است که زن در اتاقش به جا گذاشته. دو مرد درست قبل از یک طوفان بزرگ به جزیره می‌رسند و در نتیجه برای مدتی مجبورند در آن جزیره‌ بمانند. در شرایطی که به لحاظ روحی و روانی تدی بسیار به هم ریخته می‌شود و دیگر مرز بین واقعیت بیرونی و آنچه به او می‌گویند را نمی‌تواند تشخیص بدهد.

«شاتر آیلند» در میان ۲۵۰ فیلم برتر imdb رتبه‌ی ۱۵۶ را دارد.

۹. داستان اسباب‌بازی ۳ (Toy Story 3)

داستان اسباب بازی 3

  • کارگردان: لی آنکریچ
  • صداپیشگان: تام هنکس، تیم آلن، جان کیوزاک
  • امتیاز متاکریتیک: ۹۲ از ۱۰۰

قسمت سوم از فرنچایز موفقی که جان‌ لسه‌تر و پیکسار در اواسط دهه‌ی ۹۰ با آن صنعت انیمیشن را دگرگون کردند. پیکساری‌ها یازده سال صبر کردند تا دنباله‌ی شایسته‌ای برای قسمت اول و دوم «داستان اسباب‌بازی» بنویسند و احتمالا آن زمان فکر می‌کردند که «داستان اسباب‌بازی ۳» نقطه‌‌ی پایان است و به یک تریلوژی می‌رسند.

اندی ۱۷ ساله شده و قرار است که به کالج برود. در نتیجه وسایل اتاقش را جمع می‌کند اما اشتباها کارتن مربوط به اسباب‌بازی‌هایش به جای اینکه به اتاق زیر شیروانی برود داخل سطل آشغال انداخته می‌شود. البته اندی از قبل وودی را برداشته تا به‌عنوان یادگاری با خودش به کالج ببرد. اسباب‌بازی‌ها موفق به فرار می‌شوند و چون فکر می‌کنند اندی خواسته آن‌ها را دور بیاندازد خودشان را داخل جعبه‌ی اسباب‌بازی‌های اعانات یک مهدکودک می‌اندازند. وودی می‌خواهد آن‌ها را قانع کند که قصد اندی این نبوده ولی نمی‌تواند متقاعدشان کند.

وودی توسط دختری به نام بانی پیدا می‌شود و بعدتر می‌فهمد که در حقیقت آن مهدکودک شبیه یک زندان اسباب‌بازی‌هاست که توسط خرس عروسکی اداره می‌شود. او به کمک دوستانش می‌رود. در پایان کار وودی یادداشتی برای اندی می‌گذارد که او را متقاعد کند اسباب‌بازی‌هایش را به بانی بدهد.

اگر داستان اسباب‌بازی ۳ را یک انیمیشن بچگانه بدانید مرتکب اشتباه شده‌اید. این یک فیلم حماسی درباره‌ی ایثار و دوستی و کنار هم بودن است. منتقدان عاشق آن شدند و معتقد بودند این یکی از معدود نمونه‌هایی است که قسمت سوم یک فرنچایز به‌خوبی دو قسمت اول و حتی بهتر از آن‌ها عمل می‌کند. اثری که ترکیبی از موفقیت تجاری و هنر برای عامه‌ی مردم بود. در میان ۲۵۰ فیلم برتر imdb رتبه‌ی ۱۱۱ را دارد و آن سال به جز اسکار بهترین انیمیشن اسکار موسیقی را هم از آن خودش کرد.

۱۰. مبارز (The Fighter)

مبارز

  • کارگردان: دیوید او.راسل
  • بازیگران: مارک والبرگ، کریستین بیل، ایمی آدامز
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰

درست پیش از ساختن فیلم تحسین‌شده‌ی «کتابچه‌ی راهنمای امید» دیوید او.راسل با فیلم «مبارز» توانست خودش را در سینما مطرح کند. فیلمی که دو اسکار برای بازیگران نقش‌های مکمل زن و مردش به همراه آورد و در همه‌ی بخش‌های مهم دیگر از کارگردانی گرفته تا فیلم‌نامه و بهترین فیلم نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار شد.

این درام ورزشی بیوگرافیک داستان میکی وارد بوکسور آمریکایی است که مدیر برنامه‌هایش در حقیقت مادرش است. برادر ناتنی او به نام دیکی به میکی بوکس را آموزش می‌دهد. میکی تبدیل به بوکسوری می‌شود که شکست دادنش برای بقیه خیلی سخت است.

دیکی بوکسور سابق بوده که به خاطر اعتیاد از میادین کنار گرفته برای یک مستند جلوی دوربین می‌رود و معتقد است که این می‌تواند نقطه‌ی‌ بازگشتش باشد. یک روز حریف میکی به دلیل بیماری سر مسابقه نمی‌آید و حریف جایگزین چند کیلو از او سنگین‌تر است. با وجود تمایل نداشتن میکی مادر و برادرش او را مجبور به مسابقه می‌کنند. میکی شکست می‌خورد و از جهان کناره‌ می‌گیرد. کم‌کم رابطه‌ی دوستانه‌ای میان او و یک بوکسور قدیمی دیگر که از میدان کنار رفته شکل می‌گیرد.

مارک والبرگ که نقش میکی را بازی می‌کرد خودش از تهیه‌کنندگان فیلم بود و این یکی از بهترین بازی‌های کارنامه‌اش محسوب می‌شود. منتقدان بازی او و البته بقیه‌ی بازیگران فیلم را ستایش کردند اما کسی که واقعا تبدیل به ستاره‌ی فیلم شد کریستین بیل در نقش دیکی بود. منتقدان معتقد بودند بعد از «گاو خشمگین» اسکورسیزی کسی نتوانسته بود تا این حد زنده و رنج‌آور زندگی یک ورزشکار را تصویر کند.



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. من

    والا هیچ عیبی نداره که دیجی کالا نخواد توی هر چیزی نظر بده. بخدا هیچ کسی هم ناراحت نمیشه

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما