۲۰ کارگردان برتر حال حاضر دنیا که آیندهی سینما دست آنهاست
در این مطلب به معرفی بهترین کارگردانهای حال حاضر دنیا میپردازیم؛ کارگردانهایی که آیندهی سینما را، امروز مشخص میکنند.
اگر این نظریه که ستارههای فیلم در سینمای امروز مردهاند درست باشد، پس چه کسی دنیای فیلم و سینما را به پیش میبرد؟ البته بدون شک این کارگردانان هستند که این وظیفه را برعهده دارند. ممکن است فردی مانند کریس پرات نتواند عنوان فیلم را برایتان جذاب کند، اما وقتی اشاره میکنید که یک نویسنده مانند جردن پیل یا نام معتبری مانند برادران روسو انجام پروژه را برعهده دارند، در شما برای دیدن فیلم هیجان خاصی ایجاد میشود. دید این کارگردانها میتواند انبوهی از توجهات را به آیندهی یک فیلم معطوف کند و به تماشاگران نگاهی اجمالی به آنچه یک فیلم میتواند داشته باشد، بیش از هر بازیگری بدهد.
با وجود انجمنهای متعددی که در طول یک سال جوایز زیادی میدهند، تشخیص اینکه چه کسی واقعا لایق این جوایز است دشوار خواهد بود. کدام کارگردانها مرتبا چهارچوب هنری را بهبود میخشند؟ چه کسی قادر است نه تنها استعدادهای خود را در سطح بینظیری به نمایش بگذارد، بلکه به طور منظم راههای مبتکرانهای برای تعالی سینما پیدا کند؟ کارگردان دلخواه شما کیست؟ برای کسانی که در نظرسنجیهای اینچنینی شرکت میکنند و امتیاز میدهند، معیارهای اصلی این لیست مشخصا مربوط به کارگردانانی میشود که در پنج سال گذشته فعال بوده اند و بیش از دو فیلم در کارنامهی خود داشتهاند.
از هنرجویان جدید سینما که آثار ابرقهرمانی را به روی پرده میبرند گرفته تا کارگردانان با تجربهای که همچنان آثار تحسینبرانگیزی را به رزومهی کاری خود اضافه میکنند. در ادامه چندی از بهترین کارگردانانی را بررسی میکنیم که در حال حاضر فیلم میسازند و فعال هستند.
۱. پل تامس اندرسون
- سالهای فعالیت: ۱۹۸۸ تا کنون
- فیلمهای قابل توجه: استاد (The Master)، خباثت ذاتی (Inherent Vice)، رشتهی خیال (Phantom Thread)
حقیقتا پل توماس اندرسون از اواخر دههی ۹۰ مانند یک جواهر بوده است. خیلی از فیلمسازان نمیتوانند بگویند که فیلمی مانند «شبهای عیاشی» (Boogie Nights) 1997 را ساختند و سپس به دنبال آن مگنولیا (Magnolia) 1999 را با درخشش تام کروز ارائه دادند. او حتی به آدام سندلر در یکی از معدود آثار کلاسیک خود قبل از بازی در «الماسهای تراش نخورده» (Uncut Gems)، به نام «عشق پریشان» Punch Drunk Love) 2002) فرصت هنرنمایی داد. اندرسون در معطوف کردن نگاهها به افراد شکستخورده تبحر دارد که البته این کار را با حرکات چشمگیر دوربین و موسیقی تأثیرگذار و انتخابهایی که نتیجهی آن خاطرهانگیزترین تجربیات بصری است انجام میدهد که علاقهمندان به سینما را نه یک بار بلکه بارها مشتاق دیدن فیلمهایش میکند.
روند چشمگیر پیشرفت او در ۱۰ سال گذشته تا امروز ادامه داشته است. خواکین فنیکس، هنرپیشهی محبوب، به بازی در فیلمهای برجستهی خود از سری آثار درخشانش ادامه داد که دو فیلم از آندرسون با نامهای «استاد» ۲۰۱۲ و «خباثت ذاتی» ۲۰۱۴ جزئی از آنهاست. بهترین اثر او (در حال حاضر) «نخ خیال» ۲۰۱۷ است که برای دنیل دی لوئیس بهعنوان آخرین نقشآفرینیاش بهترین اثر محسوب میشود. این فیلم نه تنها برندهی بهترین طراحی لباس در نودمین دورهی جوایز اسکار شد، بلکه نامزدی بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن و بهترین فیلم اصلی را هم از آن خود کرد. یک شاهکار واقعی سینمایی که با جزئیات برجستهاش به زیبایی به تصویر کشیده شد. اندرسون همچنان عطش ساخت بهترین فیلمها را برای پردهی نقرهای در سر دارد.
۲. پارک چان ووک
- سالهای فعالیت: ۱۹۹۲ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: دوست قدیمی (Oldboy)، عطش (Thirst)، کنیز (The Handmaiden)
با فیلم برجستهی هیچکاکی «انگل» (Parasite) بانگ جونگ هو در نود و دومین اسکار سال ۲۰۱۹ میتوانیم ورود رسمی سینمای کره جنوبی به سواحل آمریکا را ذکر کنیم. هیچ کارگردانی بیشتر از پارک چان ووک مسؤولیت رقابت با سینمای هالیوود را بر عهده نداشته است.
در بین لیست طویلی از فیلمهای کره جنوبی، آثار پارک برجسته بودند؛ این در حالی است که سطح متفاوتی نسبت به استودیوهای غربی ارائه میداد. البته این تا قبل از فیلم «استوکر» (Stoker) 2013 است. اولین PCW در آمریکا داستان دختری گوشه گیر و مادر آشفته او را که شیفتهی عموی مرموز دختر پس از مرگ پدر شد، روایت میکند. بار دیگر پارک از هر مهارتی که در اختیار داشت استفاده کرد تا ما را به فریبندهترین و وحشتناکترین سکانسهای فیلم برساند، یعنی ذهن شخصیت هایش. هرچه بیشتر آن را تماشا کنید بیشتر قدردان مهارت او خواهید بود، مهارتهایی که از زمان استاد دلهره، آلفرد هیچکاک دیده نشده بود.
توانایی پارک برای به تصویر کشیدن هرچه ملموستر تنش در فیلمهایش در «کنیز» به اوج خود میرسد. داستان از این قرار است که در اوایل قرن بیستم در کره، یک کلاهبردار نقشهای طراحی میکند تا ارث یک ژاپنی را با فریب از او بگیرد. بازی با نور و سایه در این فیلم همان ترس و وحشت درونی فیلم «ربکا» (Rebecca) 1940 هیچکاک را یادآور میشود. در حالی که طیف گستردهای از لباسها و رنگهایی که برای بیان صفات و ذهنیت شخصیتها به کار میرود بلافاصله با فیلم «پنجرهی عقبی» (Rear Window) 1954یا «سرگیجه» (Vertigo) 1958 مقایسه می شود. تنها نقصی که شامل این فیلم میشود این است که به اندازهی کافی دیده نشده.
پارک چان ووک نه تنها سزاوار توجه مخاطبان بیشتری است بلکه باید برای دنیای فیلمسازان هم بیشتر جلب توجه کند. آنها بدون شک میتوانند همان اندازه که از استادان گذشته آموختهاند از این استاد مدرن هم بیاموزند. قطعا فیلمهای بهتری ساخته خواهد شد.
۳. برادران کوئن
- سالهای فعالیت: ۱۹۸۴ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: جایی برای پیرمردها نیست (No Country for Old Men)، درون لووین دیویس (Inside Llewyn Davis)، تصنیف باستر اسکراگز (The Ballad of Buster Scruggs)
اگر قرار بود که ادعا بر این باشد که برادرن کوئن جزئی از بهترین فیلمسازان آمریکایی در بیش از ۳۰ سال گذشته هستند، این کار به راحتی انجامپذیر است. تقاطع میلر (Crossing Miller)، بارتون فینک (Barton Fink)، فارگو (Fargo)، لبوفسکی بزرگ (The Big Lebowski)، جایی برای پیرمردها نیست، یک مرد جدی (A Serious Man)، فیلمهایشان منحصر به فرد است و از ژانرها و موضوعات مختلف و نکات برجستهی غیر قابل توصیفی را در خود جای میدهند.
توجه به ده سال گذشتهی فعالیتشان شاید بحث برای جایگاه آنها در این لیست را کمی پیچیدهتر کند، اما حتی در آن صورت هم با بررسی نتفلیکس با کارهای ارزشمندشان مواجه میشویم که «تصنیف باستر اسکراگز» و یک شاهکار دیگر با نام «درون لووین دیویس» از آنها هستند.
حدود سال ۱۹۶۱، در فیلم «درون لووین دیویس»، یک تصویر هوشیارانه از به اندازهی کافی خوب نبودن، شکست و خودتخریبی وجود دارد. شاید این تعبیر خندهدار باشد، اما طعم ماندگار این فیلم تلخ و آزار دهنده است و ممکن است ویران کنندهترین فیلم در مجموعه آثار کوئن باشد. لویین دیویس (با بازی اسکار آیزاک) دربارهی یک خوانندهی فولکلور است که به باور برخی در حال تبدیل شدن به یک ستاره است. بدون شک او با استعداد است، اما در عین حال ناسازگار و ناتوان در کنترل نفس خود هم هست. او همهی اطرافیان خود را عصبانی میکند. گیر افتاده است و علاوه بر آواز و ترانه سرایی، استعداد او باعث میشود که این دام بیشتر به ضرر او تمام شود. متن هوشمندانه هم نوعی حس معماگونه به این فیلم میدهد، مانند حلقهای ناخوشایند که به نظر میرسد راه گریزی از آن وجود ندار.
۴. رایان کوگلر
- سالهای فعالیت: ۲۰۰۹ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: ایستگاه فروتویل (Fruitvale Station)، عقیده (Creed)، پلنگ سیاه (Black Panther)
باید پرسید رایان کوگلر قادر به انجام چه کاری نیست؟ او در تقاطع انتظار و مسؤولیت ایستاد و یک ابرقهرمان سیاهپوست میلیارد دلاری را تحویل داد، و در این راه جوایز اسکار را به MCU آورد. این در حالی است که او تا به امروز فقط سه فیلم بلند به نام خود ثبت کرده است. پیشرفت فیلمسازی کوگلر همان چیزی است که در مدرسهی فیلم از آن سخن میگویند. آیندهی تحسین شده. در میانهی راه است و آثار مردم پسند میسازد. از بررسی شخصیت خام مستند «آخرین روز اسکار گرانت» تا معرفی رسمی فرهنگ پاپ در واکاندا، و ساخت فیلم «عقیده» که در بین آنها حق رأی را ادا میکرد. کوگلر نیمهی آخر سال ۲۰۱۰ را به عنوان یکی از جذابترین تازهکارها شروع کرد. گذر از یک تراژدی مستقل، درام اکشن و ابرقهرمانانه، نقطهی مشترک فیلمهایش است و توانایی او در زمینهسازی و تقطیر هر داستان بدون در نظر گرفتن ژانر به خالصترین و قابل لمسترین احساسات انسانی است. حتی در تمام صحنههای گیجکنندهی بوکس و شهرهای آیندهنگرانه، جدیت اولین فیلم او یعنی «ایستگاه فروتویل» در روایتهایش ادامه دارد. از همه مهمتر، در دستان کوگلر، هیچ موضوعی آنقدر مهم نیست که بتواند در جدیت محض غرق شود؛ حتی یک داستان به تاریکی زندگی اسکار در فیلمش. کوگلر شخصا خجالتی و محجوب است اما فیلمهای او با شوخطبعی و جذابیت سر و صدا میکنند.
تأیید اینکه او برای پلنگ سیاه ۲ در سال ۲۰۲۲ برنامه دارد، نشاندهندهی استعداد بزرگ کوگلر است. نشان او بر این فیلم چنان پاک نشدنی است که هیچ کس نمیخواهد مالکیت آن را در دست دیگران ببیند.
۵. آلفونسو کوارون
- سالهای فعالیت: ۱۹۸۱ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: و مادرت هم همینطور (Y Tu Mamá También)، جاذبه (Gravity)، رما (Roma)
اگر آلفونسو کوارون فقط به خاطر یک چیز به خاطر سپرده شود، این خواهد بود که به نتفلیکس کمک کرد تا رویای خود را برای رسیدن به جوایز تحقق بخشد. یکی از معدود کارگردانانی که در این لیست موفق به کسب دو جایزهی اسکار بهترین کارگردانی در دههی گذشته شده است (اولی در سال ۲۰۱۳ برای فیلم «جاذبه»، دومین بار در سال ۲۰۱۸ برای «رما» که اولین کارگردان آمریکای لاتین برندهی این جایزه شده است)، رما نیمهای از زندگینامهی کوارون بود که در دستهی فیلمهای حماسی نتفلیکس قرار میگیرد. داستان این فیلم که در اوایل دههی ۱۹۷۰ اتفاق میافتد، (که جسورانه سیاه و سفید ساخته شد) دربارهی خدمتکار یک خانوادهی طبقهی متوسط بود. رما از نظر اجتماعی و سیاسی محبوبیت زیادی در مکزیک به دست آورد و در آن سال در اسکار جلب توجه کرد. همچنین برندهی اسکار بهترین فیلم خارجی زبان و بهترین فیلمبرداری شد. میتوان گفت که این فیلم تاج سر نتفلیکس بوده.
۶. گیلرمو دل تورو
- سالهای فعالیت: ۱۹۸۵ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: پسر جهنمی (Hellboy)، هزارتوی پن (Pan’s Labyrinth)، شکل آب (The Shape Of Water)
یکی از دلگیرترین مقالات در ویکی پدیا «پروژههای محقق نشدهی گیلرمو دل تورو» است. تعداد کمی از فیلمسازان در فیلمهایی کار کردهاند که هرگز به نتیجه نرسیدند و هنرمند گریمور جلوههای ویژهی اصالاتا مکزیکی که به کارگردانی روی آورده است. احتمالا هزاران ساعت را صرف فیلمنامه و ایدهپردازی اقتباسهای جذاب، دنبالهها و نسخههای اصلی مانند «بندرهای بیرحم» (The Benders Bloody)، ۳۹۹۳ (۳۹۹۳) و فیلم متحرک «متولد شده» (Born) کرده است.
وقتی گیلرمو دل تورو فیلمی را میسازد، بینندگان با دنیای عجیب و زیبایی روبرو میشوند که قبلا هرگز ندیده اند.
هنگامی که یک فیلم شخصی از قلم گیلرمو دل تورو به سینپلکس (یک گروه سینمایی در آلمان) راه پیدا کرد، او داستانهای ترسناک و احساسی عاشقانه و خانوادگی را در یک کار کاملا اصیل کم بودجهی ۲۰۱۵ «قلهای به رنگ خون» (Peaks Crimson) و «شکل آب» ۲۰۱۷، یک فیلم هیولایی با یک قلب عاشق با هم ترکیب کرد و در نودمین دورهی جوایز اسکار برندهی بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شد. دل تورو به حساسیت بصری چشم نواز، مفهوم دیگری میبخشد، او انیمیشن دیجیتال و جلوههای سنتیتر دوربین را برای یک ضیافت بصری ترکیب میکند حتی در فیلمهای سطحی و معمولی مانند «حاشیهی اقیانوس آرام» (Pacific Rim)، «تیغه ۲» (Blade II) و دو فیلم اول «پسر جهنمی».
اگر گیلرمو دل تورو تیم برتون زمان خود باشد، با به دست آوردن مالکیت معنوی قدیمیتر و آشناتر مانند برتون در دو دههی گذشته، مجبور به گم شدن در بودجههای بزرگتر و عمومیتر CGI نشده است. به نظر می رسد پروژهی بعدی او، یک نسخهی استاپ موشن از پینوکیو در سال ۲۰۲۱ باشد، این فیلمی است که تیم برتون آن را از دست داده، اما دل تورور در اوج است و حتما موفقیتی مانند فیلم شکل آب را به دست میآورد. و حتی وقتی دل تورو از یک پروژه دور میشود، احتمالا به خاطر کارهای بهتر است؛ سه گانهی «هابیت» و سومین قسمت «پسر جهنمی» سال گذشته مثالهایی هستند که احتمالا اگر او روی صندلی کارگردان مینشست با نتیجهی بهتری روبهرو میشدند، اما فیلمهایی که به جای آنها ساخت ارزش انتظار را داشتند.
۷. کلر دنی
- سالهای فعالیت: ۱۹۸۸ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: شکلات (Chocolat)، بگذار آفتاب به داخل بتابد (Let the Sunshine In)، حیات والا (High Life)
تعداد کمی از فیلمسازان در سطح کلر دنیس در دنیای سینمای امروز وجود دارند. این کارگردان جسور فرانسوی فیلمهایی با جزئیات احساسی و اغلب حقایق ناخوشایند دربارهی طبیعت انسان خلق میکند. آخرین اثر او، «حیات والا» که سال گذشته منتشر شد، از این قرار بود که پس از اینکه یک اشتباه آزمایشگاهی توسط دکتری دیوانه (ژولیت بینوش) رخ داد، رابرت پتینسون خود را با دختر نوزادش تنها در فضا مییابد.
این فیلم علمی تخیلی عجیب و غریب با مفهوم رضایت و آزادی، وحشت محض فضای باز را به گونهای دیگر تعریف میکند. این با فیلم سال قبل «بگذار آفتاب به داخل بتابد» که یک درام عاشقانه دربارهی رابطهی دائما ناموفق یک زن (با بازی دوبارهی بینوش) است کاملا متفاوت بود. گرچه ممکن است در ابتدا شبیه آثار دنی نباشد، اما سرانجام ریشهی خود را از طریق یک رگهی نهیلیستی و دعوت از احساسات فیلتر نشده به آن راه مییابد. گرچه سبک دنی اغلب معمایی است، اما به شما اجازه نمیدهد فقط بنشینید و یک بیننده منفعل باشید. دنی خواه در حال نشان دادن یک خشونت بیحد باشد، مانند فیلم ترسناک آدمخوارانهی بحث برانگیز «مشکل هر روز» (Trouble Every Day) 2003 یا در نهایت حساسیت مانند فیلم عاشقانهی «جمعه شب» (Friday Night) 2002، او این کار را با یک ذهنیت کاملا باز انجام میدهد، و این همان چیزی است که او را بسیار درخشان میکند. چه فیلمهای او برای شما مناسب باشد و چه نباشد، تغییر او غیرممکن است.
۸. گرتا گرویگ
- سالهای فعالیت: ۲۰۰۶ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: لیدی برد (Lady Bird)، زنان کوچک (Little Women)
قبل از اینکه گرتا گرویگ اولین فیلم خود را کارگردانی کند، از طریق مشاور خود شنید که امی پاسکال، در شرکت سونی، جلساتی را دربارهی اقتباس جدیدی از زنان کوچک برگزار میکند، کتابی که گرویگ قبل از خواندن، آن را توسط مادرش که با صدای بلند برایش میخواند شنیده بود. گرویگ دارای اعتبارات متعددی در زمینهی نویسندگی بود، از جمله «فرانسیس ها» (Frances Ha) که پیشدرآمد قابل توجهی در حوزهی فعالیتش و دستیار کارگردانی معتبر در کنار جو سوانبرگ در کمدی کم بودجهای دربارهی یک رابطهی از راه دور به نام (شبها و آخر هفتهها) (Nights and Weekends) 2008 بود. اما، همانطور که مشاورش به او گفت: «اگر هیچ فیلمی را کارگردانی نکرده باشید، هیچ استودیویی با شما برای ساخت فیلم قرارداد نخواهد بست.» که گرویگ پاسخ داد: «این یعنی شروع.»
گفته میشود که این زن ۳۶ ساله خصوصیات و علائق خود را در فیلمهایش به ارمغان میآورد؛ چه در اقتباس از یک اثر کلاسیک محبوب و چه یک اثر کاملا اصیل. همانطور که دربارهی اولین کارگردانی خود در فیلم «لیدی برد» نامزد اسکار در سال ۲۰۱۷ شد.
گرتا دربارهی زنان کوچک میگوید: «من یک ایدهی کاملا واضح برای رمان لوئیزا می الکوت داشتم. برای من کاملا واضح بود که این کتاب در مورد زنان، هنر و پول بود.»
نه فقط پول، بلکه نبود اطمینان مالی، یک نیروی محرکه نه تنها در کار او بهعنوان کارگردان بلکه در فیلمنامههایش هم هست؛ بهخصوص «فرانسیسها» و «دلبر آمریکا» (Mistress America). اضطراب پیرامون پول در «لیدی برد»، به این شکل نشان داده شد که یک داستان عمیق و خندهدار است که در اوایل ۲۰۰۰ در ساکرامنتو اتفاق میافتد. حمله به عراق و یازده سپتامبر در پس زمینه قرار میگیرد، گاهی اوقات با شوخی به این موضوعها اشاره میشد، مانند دیالوگهای لیدی برد دربارهی مهارت در تیراندازی برای ورود به کالج نیویورک به دلیل نگرانیهای حملهی تروریستی. مادر و پدرش به سختی زندگی میکنند و لیدی برد دربارهی محل زندگی خود به دوست جدید ثروتمندش دروغ میگوید. در اوایل فیلم، مادرش او را تحت فشار قرار میدهد تا به نوعی لباس بپوشد تا مبادا چهرهای فقیر را به همکلاسیهای ثروتمندش و مهمتر از همه، والدین مدیرعامل آنها نشان دهد.
فیلم زنان کوچک با اعتماد به نفس بیشتر و حتی بالاتری نوشته و کارگردانی شد. گرویگ پلاتهای الکوت را به دو بخش تقسیم کرد، و سپس آنها را با جلوهای درخشان به هم متصل کرد. پایان آن به ویژه پررنگ است، با اتخاذ یک رویکرد که بیننده را مجبور میکند که روی ازدواج و پول و خوشبختی حساب دیگری باز کند. این تیزبینی یکی از ویژگیهای گرویگ است.
۹. بری جنکینز
- سالهای فعالیت: ۲۰۰۳ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: مهتاب (Moonlight)، اگر خیابان بیل میتوانست حرف بزند (If Beale Street Could Talk)
در فوریه سال ۲۰۱۷، بری جنکینز تنها دومین سیاهپوستی بود که برندهی اسکار بهترین فیلم شد. این فیلم نه تنها نشان داد که ماهرشالا علی چقدر بازیگر تأثیرگذاری است، بلکه یک چیز دیگر را هم بهخوبی اثبات کرد که سیاهی به معنای واقعی زیباست. جنکینز در این فیلم زیبایی پنهان پوست سیاه را با تقویت واقعی رنگ پوست در مراحل مختلف با بازی نور برجسته میکند. او لیاقت دریافت جوایز زیادی فقط به همین خاطر داشت. او سپس فیلمی را با اقتباسی از کتاب «اگر خیابان بیل بتواند صحبت کند» از جیمز بالدوین ساخت؛ آن هم در زمانی که مسائل مربوط به زندگی سیاه پوستان و نیاز اصلاح عدالت کیفری در دنیای امروز بسیار شایع است که شاهدی بر تأثیرگذاری واقعی او در مقام کارگردانی است.
تنها با دو فیلم تحسین شده در چنته، جنکینز این حق را کسب کرده است که در لیست «کارگردانان مطرح» قرار بگیرد و این بسیار شایسته است.
۱۰. رایان جانسون
- سالهای فعالیت: ۱۹۹۵ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: آجر (Brick)، لوپر (Looper)، جنگ ستارگان: آخرین جدای (Star Wars: The Last Jedi)، چاقوهای آخته (Knives Out)
کمتر کارگردانی وجود دارد که مانند ریان جانسون در ساخت ژانرهای متنوع مهارت داشته باشد. خواه تیره و تاریک مانند «آجر» باشد، یا دربارهی دزدی و سرقت مثل «برادران بلوم» (The Brothers Bloom)، یا علمی-تخیلی مثل فیلم «لوپر»، پرفروش مانند فیلم «جنگ ستارگان» یا مرموز و معمایی مثل «چاقوهای آخته». این نویسنده/ کارگردان ثابت کرد که یک استعداد منحصربهفرد دارد که قادر به ارائهی داستانهای جدید و اصیل در جهانی است که تحت سلطهی امتیازات و اعداد و ارقام رتبهبندی قرار دارند.
در حالی که تسلط به کار، به خودی خود در این دورهی مدرن به اندازهی کافی تحسینبرانگیز است، اما استعداد واقعی جانسون این است که او با انعطافپذیری هرچه تمامتر هر سبکی را به زیبایی درک میکند، آنها را تا نقطهی شکست واقعیشان خم میکند و گاهی با هوشیاری از آنها میگذرد. تجدیدنظر دربارهی «آخرین جدای» ارزش ندارد، اما ارزش دارد که چرایی آن را بررسی کنیم. جانسون به جای به چالش کشیدن ژانر، انتخاب یک روش متفاوت را امتحان کرد. مطمئنا این کار باعث عصبانیت هواداران میشد. همچنین ممکن است نقطهی عطفی در بین کارهای جانسون باشد. او در لیست کوتاهی از کارگردانانی است که اصرار دارند کارها را به روش خود انجام دهند.
با پنج فیلمی که در چنته دارد، جانسون احساس میکند کارش تازه شروع شده است. به همان اندازه که کار او تاکنون هیجانانگیز بوده است، احساس میشود ما تنها شاهد شروع تواناییهای او هستیم.
۱۱. بونگ جون هو
- سالهای فعالیت: ۱۹۹۷ تا کنون
- فیلمهای قابل توجه: برفشکن (Snowpiercer) ،اوکجا (Okja)، انگل (Parasite)
برای مدتها، فیلمسازان کره جنوبی جزئی از خانوادهی هالیوود محسوب نمیشدند. اما ندانستن اینکه بونگ جون هو در سال ۲۰۲۰ چه کسی است، ممکن است نشانگر این باشد که شما در غار زندگی میکنید!
در اسکار امسال، این کارگردان ۵۰ ساله با جابهجایی چهار پیروزی برای تجربهی تاریخی خود، «انگل» را ساخت. همهی نامزدیها برای اولین بار و در نتیجه یک پیروزی برای کشورش بودند. اگرچه او بسیار مورد توجه آکادمی قرار گرفت، بونگ یکی از استادان موج جدید کره در ۲۰ سال گذشته شناخته شده است.
هر یک از فیلمهای او از درامهای جنایی واقعگرایانهی حیرتانگیز مانند «خاطرات قتل» (Memories of Murder)، «مادر» (Mother) تا تریلرهای اکشن فانتزی مانند «میزبان» (The Host) و «اوکجا»، نقطهی شروع خوبی برای بونگ هستند. این ویژگی «برفشکن بونگ» در سال ۲۰۱۳ بود که او را در جهان غرب مشهورتر کرد (به دلیل بازیگران محبوبی مانند کریس ایوانز، تیلدا سوئینتون و اد هریس)، اما وقتی او به ساخت فیلم انگل با بازیگران تماما کرهای بازگشت، توانایی این کارگردان بیشتر به چشم آمد. هر دوی این فیلمها و همچنین بونگ یک موضوع مشترک دارند که برای فیلمسازان قابل توجه شده است؛ روایت مردم برای. دنیای فیلمهای بونگ، پر از شورش فقرا علیه ثروتمندان، شهرنشینان علیه روستاییها و دختران جوان ساده که دچار فساد میشوند است.
۱۲. یورگوس لانتیموس
- سالهای فعالیت: ۲۰۰۱ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: خرچنگ (The Lobster)، کشتن گوزن مقدس (The Killing of a Sacred Deer)، سوگلی (The Favorite)
در عصر کارگردانهای بیپروا و فیلمهای نامفهوم، یورگوس از معدود نمونههایی است که کارهای متمایزش بلافاصله قابل شناسایی است. ما کارگردانان دلخواهمان را با سبک منحصربهفرد و به تعبیری اثر انگشت خاص خودشان میشناسیم که برای یورگوس لانتیموس برجستهترین این اثرانگشتها خود داستانها هستند. آثار او مانند داستانهای افسانهای مخصوص بزرگسالان است، محدودیت واقعیت اجتماعی و علمی را دور میزند تا درس اصلی را با جلوهای برجسته ارائه دهد. «خرچنگ» نمونهی کاملی از این موضوع است. در این فیلم او در دنیایی زندگی میکند که هر کس ۴۵ روز فرصت دارد یک شریک عشقی پیدا کند، او عشق و روابط را در روزگار مدرن ما بررسی میکند تا اثر هم خندهدار و هم هشدار دهنده باشد. کیفیت داستانهای او کاملا اصیل است و نسخهی دیگری ندارد.
فیلم «کشتن گوزن مقدس» او، دربارهی مرد جوانی است که به دنبال انتقام جراحی است که باعث مرگ پدرش شد. در فیلمهایش بسیار دیده شده که به این نکته اشاره دارد که به هرس کردن خود برای رسیدن به کمال ادامه دهیم تا زمانی که انسانیتمان خدشهدار نشود. این کار توسط هیچ کارگردان دیگری امکانپذیر نبوده و نخواهد بود.
۱۳. اسپایک لی
- سالهای فعالیت: ۱۹۷۷ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: If God Is Willing and da Creek Rise، چشمپوشی (Pass Over)، بلکککنزمن (BlacKkKlansman)
سهام اسپایک لی در سه دهه پس از ساخت فیلم «کار درست را بکن» (Do The Right Thing)، بدون توجه به موفقیت یا شکست آن، به دفعات بیشماری افتوخیز داشته است. تنها در پنج سال گذشته، او با فیلم «شای رک» (Chi-Raq) 2015، که یک کمدی پرستارهی شکست خورده بود و سپس با «بلکککنزمن» ۲۰۱۸ بهتر از همیشه بازگشت. «نفوذی» (Inside Man) موفقترین فیلم تجاری اسپایک لی از سال ۲۰۰۶ در بین مردم و بهترین فیلم او «ساعت بیست و پنجم» (۲۵th Hour) در ۲۰۰۲ است. بلکککنزمن همچنین به او اسکار بهترین فیلمنامهی اقتباسی و نامزدهای بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را داد و از جان دیوید واشنگتن، پسر همکار قدیمی لی، دنزل واشنگتن، یک ستارهی سینما ساخت.
فقط در یک دههی گذشته، اسپایک لی ظرف خود را با مجموعهای متنوع از پروژهها از جمله بازسازی فیلم اکشن کلاسیک «رفیق قدیمی» کره جنوبی در سال ۲۰۱۳، اولین فیلم ترسناک او «خون شیرین مسیح» (Da Sweet Blood of Jesus) 2014، مستندهایی در مورد مایکل جکسون، پر نگه داشته است.
۱۴. کریستوفر نولان
- سالهای فعالیت: ۱۹۸۹ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: تلقین (Inception)، شوالیهی تاریکی برمیخیزد (The Dark Knight Rises)، دانکرک (Dunkirk)
هنگامی که یک کارگردان به دنیای فیلمهای دنبالهدار یا سریالی قدم میگذارد، بهخصوص با موفقیت کریستوفر نولان با سهگانهی شوالیهی تاریکی، بهندرت جرأت تکرار آن را دارد. اما اگر نولان در دههی گذشته چیزی را ثابت کرده باشد، این است که میتواند مخاطبان زیادی را به ایدههای بزرگ علاقهمند کند. پس از پایان دورهی بتمن با شوالیهی تاریکی که بسیار به یاد ماندنی است، به نظر میرسد که او بیش از هر زمان دیگری برای گفتن داستانهای اصیل سرمایهگذاری کرده است.
مفاهیم سرنوشتساز و ساختارهای بدیع داستانی که نولان نام خود را با فیلمهای قبلترش مانند «یادگاری» (Memento) و «پرستیژ» (The Prestige) بر سر زبانها آورد، با موفقیت در سطح فیلم سینمایی «تلقین» ۲۰۱۰ آغاز شد. گرچه نولان با تراژدی فضانورد سال ۲۰۱۴ با نام «میان ستارهای» (Interstellar)، اولین فیلم او که به نظر میرسید تحت فشار جاهطلبی خود قرار گرفت، دست و پنجه نرم میکند، اما او با بهترین کار خود تا به امروز، یعنی «دانکرک» ۲۰۱۷ حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
«دانکرک» فیلم ۱۰۶ دقیقهای نسبتا فشردهای است که به صورت تعجبآوری تقریبا یک ساعت از چند فیلم آخر نولان کوتاهتر بود، چون دیگر کارگردانان لیست A اغلب با فیلمهای سه ساعته جنگ را به تصویر کشیدند. نولان با تمرکز بر یک لحظهی مهم در جنگ جهانی دوم (تخلیهی دانکرک در سال ۱۹۴۰) و روایت داستان در خشکی، صحنههایی از دریا و آسمان با دیالوگهای نسبتا کم، توانایی خود را در زمینهی اصول فیلمسازی نشان داد. اما با پایان یافتن فیلم سفر به زمان «انگاشته» (Tenet) در اواخر امسال، مشخص است که کار کریستوفر نولان با داستان علمی-تخیلی به پایان نرسیده است.
۱۵. برادران سفدی
- سالهای فعالیت: ۲۰۰۷ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: بهشت میداند (Heaven Knows What) ، اوقات خوش (Good Time)، الماسهای تراش نخورده (Uncut Gems)
برادران سفدی متولد دههی ۸۰، در منهتن و کوئینز هستند. در سراسر فیلمهای کوتاه و فیلمنامهای، از جمله «بابا لنگ دراز» (Daddy Longlegs) 2009، «بهشت میداند» ۲۰۱۵، «اوقات خوش» ۲۰۱۷ و «الماسهای تراشنخورده» ۲۰۱۹، و مستند «لنی کوک» (Lenny Cooke) 2013، آنها با شور و شوق نیویورک زشت و خشک را به زیبایی به تصویر کشیدند.
سینمای سفدیها جاهایی است که عشق واقعی ادامه یابد و بیرحمانه نباشد. پدر در «بابا لنگ دراز» فرزندان بد سرپرست را دوست دارد. هارلی دوست پسر وحشتناک خود را دوست دارد. کانی برادرش نیک را به گونه ای دوست دارد که او را به موجودی بیمنطق و بیرحم تبدیل کند که این البته غمانگیزترین فیلم آنهاست. در طول فیلم «الماسهای تراش نخورده» شما انتظار دارید هوارد جولیا را رها کند یا خیانت کند (یا بالعکس) اما آنها تنها از دوست داشتن یکدیگر دست میکشند!
به باور برخی دوران کودکی و شرایط زندگی دو برادر سفدی تأثیر زیادی در انتخاب موضوع و داستان فیلمهایشان داشته و دارد.
۱۶. مارتین اسکورسیزی
- سالهای فعالیت: ۱۹۶۳ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: جزیرهی شاتر (Shutter Island)، گرگ وال استریت (The Wolf of Wall Street)، مرد ایرلندی (The Irishman)
مرگ همیشه در ذهن مارتی است. در سن ۷۷ سالگی، مرگ و میراث بهعنوان مهمترین نگرانی در آخرین کار او «مردایرلندی» به وضوح دیده میشود؛ اما قبل از اینکه این دو موضوع عوامل مهمی در فیلم او باشند، از گذشته تا به امروز، نیروی محرک او بودند. اسکورسیزی علاوه بر وفادار بودن به سبک فیلمسازی همیشگی خود، ۱۰ سال گذشته را صرف تجربهی چالشهای جدید کرده است. او حتی فیلمی برای کودکان ساخت!
استعداد منحصربهفرد نویسندگی اسکورسیزی، او را به نسل جدیدی از علاقمندان به سینما معرفی میکند. پس از دههها تجربه، او به ژانری بازگشت که زیاد به کارهای قبلیاش شبیه نبود. هر کارگردان خلاقی، جدا از پایبندی به سبک، خود را معطوف به یک بستر خاص برای فیلمسازی نمیکند. طی چند سال گذشته، اسکورسیزی بارها ثابت کرده است، هنوز نمیتوانید درهای سینما را به روی او ببندید.
۱۷. استیون سودربرگ
- سالهای فعالیت: ۱۹۸۱ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: مجیک مایک (Magic Mike)، لوگان خوششانس (Logan Lucky)، دیوانه (Unsane)، پرندهی بلندپرواز (High Flying Bird)
خیلی عجیب است که بگوییم کارگردان پرکار با استعدادی مثل استیون سودربرگ مورد توجه قرار نگرفته. در اینجا خلاصهای از کارهایی را نام میبریم که این کارگردان در طی سالها انجام داده است مانند: « ۱۳ یار اوشن» (Ocean’s 13)، «تجربهی دوست دختر» (The Girlfriend Experience)، «خبرچین» (The Informant!)، «شیوع» (Contagion)، «بلااستفاده» (Haywire)، «مجیک مایک»، «عوارض جانبی» (Side Effects)، «پشت چلچراغ» (Behind the Candelabra)، «لوگان خوش شانس»، «دیوانه»، «پرندهی بلندپرواز» و «رختشویخانه».
دو فیلم نام آشنا از میان یازده فیلم ذکر شده بدون شک «تجربهی دوست دختر» و «مجیک مایک» (به ترتیب با بازی ساشا گری و چنینگ تیتوم) هستند.
اما نگاهی به برخی از بازیگران در این فیلمها بیندازید، حتما باعث تعجبتان میشود بدانید مت دیمون، رونی مارا، آدام درایور، جود لاو، آنتونیو باندراس، آندره هلند و مریل استریپ در پروژههای سودربرگ حضور داشتند.
از زمان پایان فیلمهای اوشن، سودربرگ پرکار بیشتر از اینکه یک کارگردان باشد، مانند یک دانشمند، کاملا وارد فاز آزمایش میشود. او دوست دارد روشهای عجیب و نو را کشف کند. سودربرگ خواه با روشهای غیر معمول فیلمبرداری باشد؛ مانند فیلمبرداری پرندهی بلندپرواز و دیوانه که با دوربین گوشی آیفون انجام شد. یا پذیرش روشهای جدید توزیع، همانطور که دربارهی لوگان خوششانس دیده میشود، دنبال این است که ببیند چه چیزی بیشتر باعث میشود توجهها به سمت او معطوف شود. شاید دوری از پروژههای بزرگ استودیویی مانند «مجیک مایک» که آخرین کاری بود که او در محدودهی یک سیستم سنتی انجام داد، باعث شده که او از رادار تماشاگران سنتی فیلم سقوط کند. با این وجود، به نظر میرسد سودربرگ راضی است که در گوشه و کنار باقی بماند و به آزمایشهای جدیدش بیاندیشد و منتظر باشد تا مردم در زمان مناسب او را کشف کنند. پاندمی ویروس کرونا و خانهنشینی مردم باعث شد به فیلمهای این کارگردان توجه بیشتر و دوبارهای شود.
نباید برای بیرون آمدن او از آزمایشگاه با نگرانی به انتظار بنشینیم، مطمئنا او به نتایج شگفتانگیزی دست خواهد یافت. اما باید گفت که هر اشارهی کوچکی در مسیر دستیابی به موفقیت، درست به اندازهی کشف نهایی ارزشمند است.
۱۸. کوئنتین تارانتینو
- سالهای فعال: ۱۹۸۷ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: جنگجوی زنجیر گسسته (Django Unchained)، هشت نفرتانگیز (The Hateful Eight)، روزی روزگاری در هالیوود (Once Upon a Time In Hollywood)
با تارانتینو، دیگر کلمات مهمترین و بهترین معنا ندارند. او از بین ۹ فیلم خود، سه نامزد اسکار بهترین کارگردانی تا چهار نامزد اسکار برای فیلمنامهی اصلی را در کارنامه دارد. اما ۲۰۲۰ اولین باری بود که او برای فیلمنامه، کارگردانی و بهترین فیلم نامزد شد. روزی روزگاری در هالیوود بهترین فیلم او نیست و این افتخار به جکی براون و «داستان عامهپسند» (Pulp Fiction) میرسد تا آنجا که دموکراسی و عامه پسند بودن مطرح باشد!
برای یک بار هم که شده، چشم کوئنتین از طریق لنزهای دوربین بیشتر از قلمش میدرخشد. صحنههای وسیعی از بلوار سانست ۱۹۶۰ ما را به دوران طلایی بزرگی میبرد که او میپرستد.
میتوان گفت که بسیار عالی است اگر این آخرین کار او باشد، یک اثر متفاوت اما قابل انتظار از شخصی که همیشه داستان افسانهای خود را به تصویر میکشد. در طول یک سال گذشته، تارانتینو تعهدات خود را دربارهی دهمین فیلم خود که شایعههایی دربارهی آخرین فیلم او هم هست اجرا کرد؛ اما او گفت که قرار است با دست از کارگردانی کشیدن همگی ما را تنبیه کند! چون آنطور که میخواست جلب توجه نکرد. روزی روزگاری در هالیوود فیلم بسیار برجستهای بود و بهخوبی توانست انتظارات را برآورده کند. اگر کوئنتین برود، این آخرین اثر هنری او بهعنوان کارگردان است.
۱۹. دنی ویلنوو
- سالهای فعالیت: ۱۹۹۰ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: سیکاریو (Sicario)، ورود (Arrival)، بلید رانر ۲۰۴۹ (Blade Runner 2049)
ثبات! این چیزی است که رسیدن به آن در یک حوزهی فعالیت به اندازهی کافی سخت است، اما از نظر یک شخص خلاق، شاید غیر ممکن باشد. البته مگر اینکه دربارهی دنیس ویلنوو، رکورددار طولانیترین دورهی شکست ناپذیری در بین کارگردانان صحبت کنید.
اگر میخواهید به این دلیل که نمیدانستید ویلنوو کیست بخشیده شوید، به سال ۲۰۱۰ باز گردید. این فیلمساز متولد کانادا فقط با درام عربی/ فرانسوی زبان خود توانسته بود توجه جدی این صنعت را به خود جلب کند. با این حال، او یکی از طرفداران سرسخت جیک جیلنهال بازیگر بود که اتفاقا فرصتی برای عضویت او در تیمش پیدا کرد. دنیس که به دلیل کار با جیلنهال تا حدی موفق به کسب پشتوانه شد، در سال ۲۰۱۲ تولید سریال «دشمن» (Enemy) را آغاز کرد، که داستان یک روانپریشی را دربارهی مردی روایت میکند که با همزاد خود روبهرو می شود. «دشمن» از نظر وزن و داستان بسیار بالاتر از کارهای دیگر او قرار گرفت.
گفته میشود بیش از چهار برابر بودجهی «دشمن»، صرف «زندانیان» (Prisoners) 2013 با بازی جیلنهال و همچنین هیو جکمن ستاره شد. «زندانیان» با روایت داستان یک پدر برای یافتن دختر ربوده شدهی خود و پلیس در حال تحقیق، یکی از هیجانانگیزترین فیلمهای دههی گذشته و همچنین بهترین عملکرد شغلی از جکمن را به تصویر میکشد. ویلنوو میتوانست به ساخت فیلمهای با بودجهی متوسط و فیلم کوتاه ادامه دهد. در عوض، او دیدگاهش را از این هم فراتر برد و کارگردانی دو فیلم متوالی دیگر را با نمایش درام «سیکاریو» ۲۰۱۵ که بیش از دو برابر هزینه داشت و «ورود» ۲۰۱۶ که یک علمی-تخیلی پیچیدهی فرازمینی بود بر عهده گرفت که باعث شد او اولین اسکار را برای بهترین کارگردانی دریافت کند. همچنین توانایی او را در ادارهی هزینههای کلان توسط منتقدان ثابت کرد.
در سال ۲۰۱۷ قرار نبود هیچ فیلمی بعد از شاهکار «بلید رانر» ۱۹۸۲ ساخته شود. این پروژه به یک کارگردان چند وجهی نیاز داشت که بتواند به جهاتی پیچیدهتر از قبل با مدیریت تولید بالای ۱۵۰ میلیون دلار، بازی گرفتن از ستارههایی مثل رایان گاسلینگ، جارد لتو و هریسون فورد، و همچنین پر کردن جای خالی ریدلی اسکات بزرگ، همهی این کارها و کارهای دیگر را انجام دهد. او با حفظ خط اصلی داستان بدون اینکه هرگز آن را به بیراهه بکشاند، عمیقتر به دنیایی که به او سپرده شده بود فرو رفت و یک کلاسیک مدرن را در پروندهی خود ثبت کرد.
ویلنوو با بازسازی فیلم تل ماسه (Dune)، یک اثر ادبی قابل انعطاف که تا حدود زیادی جلب توجه کرد و امید است در اواخر سال ۲۰۲۰ به نمایش در آید، رکورد شکستناپذیری خود را با بزرگترین قمار زندگی حرفهایاش یک بار دیگر در معرض خطر قرار میدهد.
۲۰. ژیا ژانگکه
- سالهای فعالیت: ۱۹۹۵ تاکنون
- فیلمهای قابل توجه: نشانی از گناه (A Touch of Sin)، کوهها ممکن است در هم بریزند (Mountains May Depart)، خاکستر خالصترین سفید است (Ash Is Purest White)
ژیا با درام جنایی «نشانی از گناه» به دنیای فیلمهای بین المللی در سال ۲۰۱۳ راه پیدا کرد که چهار داستان مستقل را روایت میکند که همگی به نوعی روایتگر خشونت هستند. دهائی (جیانگ وو) روستایی فقیری در یکی از استانهای چین است که اعتقاد عمیقش به کمونیسم توسط مقاماتی که ترجیح میدهند مازراتی بخرند تا به گرسنگان کمک کنند، متلاشی میشود. ژو سان (وانگ بائوکیانگ) در حالی دیده میشود که سه نوجوان قصد سرقت از او را دارند. آنچه نوجوانان نمیدانند این است که او اسلحه دارد و به شدت مستاصل است. زندگی شیائو یو (ژائو تائو) در یک شهر کوچک از طبقهی متوسط را نشان میدهد که به دلیل زن بودن کمتر جلب توجه میکند. شیائو هوی (لو لانشان)، یک کارگر مهاجر، به دلیل رنگ تیره و لهجهی چینی جنوبیاش محکوم به فقر میشود. جیا با استفاده از سبک مستند مانند خود، به ما عمق کاوش در شخصیتها را نشان میدهد که اغلب توسط بهترین کارگردانها انجام میشود اما به ندرت موفق از آب در میآیند.
در حالی که دیدن گروههای بزرگ و تعدد داستان در فیلمهای ژانگکه امری عادی است، اما دو عنصر در کارهای او ثابت است؛ استفاده از جغرافیا و فضای زمانی برای بازتاب بهتر ماجراهای روایت شده. «کوهها ممکن است در هم بریزند» ۲۰۱۵، داستانی است دربارهی یک زن و خانوادهاش که به سه بخش تقسیم شده است و «خاکستر خالصترین سفید است» ۲۰۱۸، دربارهی زنی است که عاشق یک اوباش میشود و نمایش زیبای سالهای طولانی و مجموعهی وسیعی از مناظر را در آن شاهد هستیم.
تخریب طبیعت، سنت و زندگی در جهت پیشرفت در چین مدرن به موازات شخصیتها، که اغلب در تلاشند تا جای خود را در این سرزمین که به سرعت در حال تغییر است پیدا کنند، بسیار در آثار او دیده میشود. با همهی آنچه که در حال حاضر در اکوسیستم جهانی اتفاق میافتد، آثار جیا واکنشهای بسیار زیادی حتی توسط بینندهی غیر چینی مانند ما را برمیانگیزند. از طریق تصاویر فریبنده در فیلمها و بررسی سمیت فراگیر بشریت است که ژانگکه میتواند به مخاطبان بدون محدودیت نژادی یا زبانی دست یابد.
منبع: complex
هیچکاک کوبریک دسیکا زنده آن که آینده ی سینما دستشون باشه؟
دارابونت. کوبریک. کاپولا اسپیلبرگ. برگمان هیچکاک. کوروساوا. ویتوریو دسیکا دیوید فینچر. متاسفم خیلی خیلی ناقصه
سلام دوست عزیز ممنون از نظرتون. اما این مطلب درباره “کارگردانهای حال حاضر” است. یعنی در قید حیات.
جیمز کامرون ، استیون اسپلیبرگ و تیم برتون کجا هستن ؟
نمیدونم چرا همیشه مقاله های خوب این سایت نصف نیمه هستش . به جیمز کامرون به خاطر فیلم های ترمیناتور ۲ ، تایتانیک و آواتار هرچی اسکار بوده بهش دادن اونوقت اسمش توی این لیست نیومده
استنلی کوبریک من کو ؟ استنلی کوبریک منو چیکار کردین؟
فیلم های استنلی کوبریک مزخرفن