۵ فیلم برتر ۲۰۲۲ که با الهام از آثار هنری ساخته شدند
مقالهای از «ونیتی فر» که در ادامه میخوانید، به پنج فیلمساز مهمی که در سال گذشته تحت تأثیر اثری هنری فیلم خود را ساختند میپردازد. از داستان کوتاهی به پیشنهاد مارتین اسکورسیزی تا مستندی از دههی ۱۹۷۰ منبع الهام این پنج فیلم برتر ۲۰۲۲ بودند.
انسان با تقلید میآموزد، با تقلید چیزی میسازد و اثری را خلق میکند. البته این تقلید معنای منفی ندارد. اگر بخواهیم آن را منفی بدانیم باید ذات انسان را زیر سؤال ببریم. به خصوص امروز که دیگر ایدهی ناب وجود ندارد، هرچه هست خوانشی تازه از چیزی است که در گذشته وجود داشته است. مثلاً در عالم هنر این چنین است که هنرمند ممکن است چیزی را به ایدهای از پیش وجود داشته اضافه کند و نتیجهای تازه حاصل شود.
در سینما فیلمسازی معروف معتقد است که هنرمند خوب در واقع یک دزد خوب است. اما جدا از تقلید هوشمندانه، آثار هنری در رشتههای مختلف همیشه منبع الهام و اقتباس سینماگران بوده است و این تنها محدود به اقتباس از ادبیات نمیشود. البته گرهگشایی از همهی الهامات و تأثیراتی که از دیگر آثار هنری یا ادبی وارد یک فیلم شدهاند، کار آسانی نیست.
گاهی خود فیلمساز اصلاً خبر ندارد که ممکن است قابی یا دیالوگی را متأتر یا ملهم از کار هنرمند دیگری را در کار خودش آورده باشد؛ چراکه کار او حاصل یک عمر تجربه و الهامپذیری از هنر است؛ از اساس هنرمند در هنر و با هنر زندگی میکند. در خلق اثر هنری هیچ چیز مثل خود هنر الهامبخش هنرمند نیست. در این مقاله از فیلمسازان، بازیگران و دستاندرکاران بعضی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۲۲ خواسته شده است که نگاهی به فیلمهای خود بیندازند و بگویند در آنها از کار کدام هنرمند، کدام نقاشی یا قطعهای ادبی الهام گرفتهاند.
۱. «دختر ابدی» (The Eternal Daughter) با الهام از داستان کوتاهی به نام «آنها» (They) نوشتهی رودیارد کیپلینگ
جوآنا هاگ فیلمساز یک روز عصر به خانهی مارتین اسکورسیزی رفت و اسکورسیزی او را با یک فیلم و دو کتاب به خانه فرستاد. فیلم ژاک تورنور «شب شیطان» (Night of the Demon) و دو کتاب از نوشتههای ام.آر. جیمز، نویسندهی انگلیسی، از جمله کتابی که الهامبخش «شب شیطان» بود. هاگ در حال بررسی ساخت چیزی بود که او آن را «فیلم ارواح» مینامد، و وقتی بالاخره آمادهی شروع کار شد، میدانست از چه کسی راهنمایی بخواهد. هاگ اخیراً در گفتوگویی با ونیتی فر به اسکورسیزی گفت: «خاطرم هست که در زمان همهگیری برای شما پیامک فرستادم که آیا داستان ارواح پیشنهادی دارید؟»
هاگ به یاد میآورد که اسکورسیزی چند کتاب برای او فرستاد، از جمله «داستان کوتاه «آنها» نوشتهی رودیارد کیپلینگ، که مهمترین منبع الهام فیلم «دختر ابدی» بود.» فیلم هاگ، که در آن تیلدا سوینتون هم نقش زنی را که در سوگ مادرش است و هم نقش خود مادر را بازی میکند، یک نوع داستان ارواح احساسی است که هاگ قبل از خواندن «آنها»، که به گفتهی خودش اشکهایش را درآورد، نمیدانست ساختنش امکانپذیر است یا نه. اسکورسیزی دربارهی نقشاش به عنوان راهنمای الهام گرفتن میگوید: «رفتار من با جوانا این است که بیشتر دست روی همان جاها و چیزهایی میگذارم که او بهشان علاقه دارد. اگر جایی علاقهای داشته باشد، به من میگوید و من میگویم بگذار این را برایش بفرستم تا ببینیم چه میشود.»
درام معمایی «دختر ابدی» داستان یک دختر میانسال و مادر پیرش را روایت میکند که وقتی به خانهی خانوادگی سابق خود باز میگردند، باید با رازهای گذشته روبهرو شوند، خانهای که زمانی بزرگ بود و حالا تقریباً خالی از سکنه شده است. فیلم از راتن تومیتوز ۹۵ درصد امتیاز گرفته است.
۲. «در جبههی غرب خبری نیست» (All Quiet on the Western Front) با الهام از فیلم «شرم» (Shame) ساختهی استیو مککوئین
ادوارد برگر کارگردان برای اقتباس خود از رمان جنگ جهانی اول اریش ماریا رمارک، «در جبههی غرب خبری نیست»، که البته خود بازسازی محسوب میشود، از درام «شرم» استیو مککوئین محصول ۲۰۱۱ الهام گرفت. برگر میگوید: «ممکن است این انتخاب غیرمنتظره به نظر برسد، اما در تمام فیلمهای مککوئین من دقت را تحسین میکنم. حماسهی جنگی برگر و درام مککوئین دربارهی اعتیاد به سکس که البته صد سال از هم فاصله دارند و در شرایط بسیار متفاوتی اتفاق میافتند، بیش از هر چیز بر قهرمانهایشان تمرکز دارند.
برگر دربارهی «شرم» میگوید: «به هر فریم بهطور باورنکردنیای با دقت گرفته شده و به مخاطب این احساس را میدهد که تیغی است که هر آنکه را بر پردهی سینما باشد، تکهتکه میکند، تا جایی که به در استخوانهایش برسد. در هر پلان من سهم هر بخش را احساس میکنم، چرا که آنها به بازیگران کمک میکنند احساساتی را که شخصیتهایشان در واقع سعی در پنهان کردنشان دارند بیان کنند.»
داستان فیلم حماسی ضد جنگ آلمانی «در جبههی غرب خبری نیست» در سالهای پایانی جنگ جهانی اول اتفاق میافتد و زندگی سربازی آلمانی به نام پائول بویمِر را دنبال میکند که پس از ثبتنام در ارتش آلمان با دوستانش، خود را در معرض خطر واقعیات جنگ میبیند و نخستین امیدهای آنها برای قهرمان شدن را از بین میبرد. فیلم از راتن تومیتوز ۹۲ درصد امتیاز گرفته است.
۳. «زیستن» (Living) با الهام از عکاسی مستند سیسیل بیتون
«زیستن» اثر الیور هرمانوس، بازسازی فیلم کلاسیک «ایکیرو» اثر آکیرا کوروساوا، با بازی بیل نیگی در نقش یک بوروکرات در حال مرگ، با تصاویری واقعی از لندن دههی ۱۹۵۰ آغاز میشود. بنابراین سندی پاول، طراح صحنه و لباس فیلم، به سمت عکاسی مستند آن دوره کشیده شد تا ورود به دنیای فیلم را تا حد امکان بدون نقص انجام دهد. او علاوه بر عکاسیهای فشن سیسیل بیتون، که آوارهای فاجعهی بلیتس (عملیات و بمباران هوایی بریتانیا در خلال جنگ جهانی دوم از سوی لوفتوافه، نیروی هوایی آلمان) را هم به تصویر کشیده بود، از اعضای خانوادهاش هم خواست تا آرشیو خود را بجورند. او در این باره توضیح میدهد: «این عکسهای واقعی از طبقهی کارگر و طبقهی متوسط رو به پایین، مفیدترین ابزار بودند.
بخش زیادی از چیدمانهای و اسباب و لوازم صحنه بر اساس عکسهای خانوادگی بودند.» خود بیتون هم منبع الهام ظاهر ساترلند شخصیتی که تام برک نقش او را بازی میکند، بوده است، شخصیتی خشنتر که ویلیامز که نیگی نقشاش را بازی میکند، در کنار دریا با او آشنا میشود. دربارهی ارجاعات سینمایی، او به سراغ فیلمهای تولید استودیو ایلینگ لندن در آن دوره رفته است، مثل «تبهکاران لاوندر هیل» (The Lavender Hill Mob)، «گذرنامهی ورود به پیملیکو» (Passport to Pimlico) و «قاتلان پیرزن» (The Ladykillers). اما او بر خلاف دیگر فیلمهای مربوط به دههی ۱۹۵۰ که تا به حال کار کرده است مثل «دور از بهشت» (Far From Heaven) در این فیلم دغدغهی واقعیت را داشت. او میگوید: «فیلم بیشتر دربارهی بازآفرینی واقعی چیزی بود.»
فیلمنامهی «زیستن» را کازائو ایشی گورو نوشته و خود منبع اصلی یعنی فیلم کوروساوا هم بر اساس رمان «مرگ ایوان ایلیچ» (The Death of Ivan Ilyich) ساخته شده است. فیلم از راتن تومیتوز ۹۵ درصد امتیاز گرفته است.
۴. «زمان آرماگدون» (Armageddon Time) با الهام از نقاشی «شام در عمواس» (Supper at Emmaus) رامبراند
قبل از شروع هر پروژهای، جیمز گری کارگردان و داریوش خنجی فیلمبردار به موزه میروند. آنها برای ساختن سومین فیلم مشترکشان در زادگاه گری در نیویورک، از موزهی هنر متروپولیتن بازدید کردند. آنجا گری برای وجه بصری فیلمشان یاد نقاشی ورمیر «خدمتکاری در خواب» (A Maid Asleep) میافتد که تصویر زنی است که پشت یک میز نشسته، سرش را به دستش تکیه داده و صورتش از نور اتاق دور است. اما خنجی نقاشی رامبراند «شام در عمواس» (Supper at Emmaus) را برای حال و هوای فیلم مناسب میداند.
خنجی میگوید وقتی او و گری در نیویورک به دنبال لوکیشن بودند تا این درام خانوادگیشان را که در دههی ۱۹۸۰ میگذرد و تا حد زیادی با الهام از دوران کودکی گری است، این نقاشی رامبراند یادش آمد. «این حس شبحآلود شخصیت که با نوری از پشت سر سیلوئت شده، این رنگهای اُخری، برای فیلم چنین احساسی داشتم.» هیچ بازآفرینی مستقیمی از نقاشی در فیلم وجود ندارد، اما جوهرهی آن – به قول گری، سایهها، «گریزان بودن روحها» – در سرتاسر فیلم فراموشنشدنی این کارگردان تکرار میشود.
«زمان آرماگدون» با بازی آنتونی هاپکینز و آن هاتاوی داستان پسر جوان یهودی امریکایی را روایت میکند که با همکلاسی افریقایی-امریکاییاش دوست میشود و شروع به مبارزه با توقعات خانوادهاش میکند و در دنیایی پر از امتیاز، نابرابری و تبعیض بزرگ میشود. فیلم از راتن تومیتوز ۷۵ درصد امتیاز گرفته است.
۵. «تار» (Tár) با الهام از مستند «آنتونیا: پرترهی زن» (Antonia: A Portrait of the Woman) ساختهی جودی کالینز و ژیل گادمیلو
در «تار» رهبر ارکستر لیدیا تار (کیت بلانشت) در مصاحبهی روی صحنهاش با آدام گوپنیک از نیویورکر، به آنتونیا بریکو، رهبر ارکستر زن دههی ۱۹۳۰ اشاره میکند که «ناگزیر به جایگاه غیرجذاب رهبر ارکستر مهمان تقلیل داده شده بود». داستان بریکو همچنین تأثیر زیادی بر تاد فیلد، نویسنده و کارگردان «تار» داشت که میگوید مستند «آنتونیا: پرترهی زن» محصول ۱۹۷۴ منبع الهامش بوده است.
فیلد که شانزده سال هیچ فیلمی نساخته بود، بهخصوص با لحظهای از این مستند ارتباط برقرار کرده بود که از بریکو میپرسند چه احساسی دارد که او چون هیچ ارکستری ندارد که به طور منظم با آن کار کند، نمیتواند رهبری ارکستر کند. فیلد میگوید: «او در جواب این سؤال گفت من یک موسیقیدان هستم، اما پیانو و هورن ندارم. من انسانهایی دارم و بدون آنها من خاموشم.» این تنها زمانی است که میتوانی درد را در چهرهاش ببینی. او برای موزیسین بودن به آدمهای دیگری نیاز داشت.
دارم رواشناختی فمینیستی همگام با جنبش من هم تاد فیلد داستان زندگی لیدیا تار، اولین رهبر زن ارکستر بزرگ آلمانی، را روایت میکند. این فیلم به طور ویژه برای بازی کیت بلانشت بسیار تحسین شده و از راتن تومیتوز ۹۰ درصد امتیاز گرفته است.
منبع: vanityfair