۲۱ فیلم جنگی برتر قرن ۲۱
با آغاز حملهی آمریکا به دو کشور افغانستان و عراق در ابتدای قرن حاضر، تصویر جنگ در این کشور و سرتاسر دنیا از نمایش سیاستبازی عدهای سیاستمدار به سمت مشکلات و دغدغههای سربازان چرخید. اگر پس از جنگ اول و دوم جهانی تصویر غالب از حضور آمریکاییها در میدان نبرد، برخاسته از یک روحیهی میهن پرستی و قهرمانانه بود و در جنگ ویتنام سیاستمداران آالوده مورد غضب فیلمساز بودند، در قرن حاضر، موضوع اساسی از بین رفتن انسانیت در جوان آمریکایی بود. در ادامه لیستی مشتمل بر ۱ فیلم جنگی برتر قرن حاضر را با هم مرور خواهیم کرد.
فیلمسازان عصر فعلی، مانند اسلافشان در زمانهی جنگ ویتنام دل خوشی از سیاستمداران نداشتند. اما برخلاف آنها تلاش میکردند سربازان را نه مانند ماشین کشتار، بلکه قربانیانی ببیند که ناخواسته از زن و زندگی و عشق دور شدند تا خوشبختی را در جای دیگری بجویند. آنها برای نشان دادن این نگاه خود فقط به تصویرگری دو جنگ افغانستان و عراق بسنده نکردند بلکه زاویه دید خود را تا جنگهای جهانی هم گسترش دادند.
دیگر مهم نبود که سرباز در کدام میدان و در چه زمانی جنگیده است. او قربانی محض سیاستورزان کشورش بود و باید این درد را تا پایان عمر بر دوش خود حمل میکرد. چنین زخمی، خانواده و در نتیجه کل جامعه را تحتالشعاع قرار میداد و باعث ایجاد معضلات اساسی اجتماعی و سیاسی میشد. در چنین زمانهای وظیفهی فیلمساز در قبال کشور تاباندن نوری روشنگر بر این بخش زندگی آمریکایی بود تا نگذارد همه چیز توسط رسانهها از بین برود و داستانهای حقیقی بازگو نشوند.
اما این لیست فقط شامل فیلمهای آمریکایی نیست. سینماگران کشورهای دیگر در این پهنهی کرهی خاکی هم بیکار نبودند. ولی انگار در یک پیمان دستهجمعی آنها هم تلاش داشتند که با تمرکز بر انسان و مشکلاتش جنگ را روایت کنند. گرچه تمایل اروپاییان به جنبههای انسانی نبردها و شکل ترسیم واقعگرایانهی دردها بیشتر است اما در کل رویکردها مشابه است.
برای انتخاب فیلمهای این لیست تلاش شده تا انتخابها با مؤلفههای ژانر جنگی بخواند؛ به این معنا که بخشی از فیلم حتما باید در میدان نبرد شکل بگیرد و داستان صرفا با محوریت زندگی سربازان پس از گذراندن دوران جنگ نباشد. موضوع دیگری که در انتخاب فیلمها لحاظ شده، شکلگیری گرههای داستانی یا گرهگشاییها در میدان نبرد است. در چنین حالتی میتوان یک فیلم را ذیل ژانر جنگی قرار داد، وگرنه با فقط با درامی روبرو هستیم که به مشکلات جامعه پس از یک جنگ تمام عیار میپردازد.
۲۱. جارهد (Jarhead)
- کارگردان: سم مندس
- بازیگران: جیک جلینهال، پیتر سارسگارد، کریس کوپر
- محصول: ۲۰۰۵، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 61٪
سم مندس بعد از دو تجربهی موفقی که با ساختن فیلمهایی مانند زیبایی آمریکایی (American beauty) و جادهای به سوی تباهی (road to perdition) به دست آورد و تجربه کردن سینمای ملودرام و گنگستری، در سال ۲۰۰۵ روایتی از نیروی تفنگداران دریایی ارتش ایالات متحدهی آمریکا ارائه کرد. نام فیلم هم اصطلاحی است که اشاره به همین نیروها دارد پس قابل ترجمه کردن نیست.
فیلم جارهد بر اساس یک داستان واقعی است و سکانس ابتدایی آن بلافاصله مخاطب را به یاد شاهکار استنلی کوبریک یعنی غلاف تمام فلزی (full metal jacket) میاندازد. در ادامه مندس سعی میکند تا پوچی جنگ را از طریق زیر سؤال بردن دخالت آمریکا در جنگ خلیج فارس به نمایش گذارد. مندس آشکارا سیاستهای دولتهای غربی برای ورود به جنگهای خاورمیانه را در پرتو تلاش برای دستاندازی به چاههای نفتی میبیند که ثروت سرشاری را روانهی این کشورها میکند.
اما آن زخمی که التیام نمییابد بر تن رنجور سربازانی وارد میشود که تنها گناهشان سادهلوحی آنها است؛ اشتیاق برای شرکت در جنگی که متعلق به آنها نیست، اما سربازان در ابتدای فیلم برای ورود به آن سر و دشت میشکنند. چنین رویکردی را میتوان به وضوح در مونولوگهای شخصیت اصلی دید؛ جایی که از تمام نشدن جنگ در درون خود و همقطارانش میگوید.
«سوافورد تصمیم میگیرد تا به ارتش بپیوندد. او در ابتدا برای شرکت در این جنگ و آنچه که دفاع از ارزشهای آمریکا میداند شور و شوق فراوان دارد. اما با حضور در حوالی خلیج فارس یأس و پوچی جنگ را احساس میکند. در این میان فرمانده او را به مأموریتی میفرستد. اما …»
۲۰. پرچمهای پدران ما (Flags of our Fathers)
- کارگردان: کلینت ایستوود
- بازیگران: رایان فیلیپس، جس بردفورد
- محصول: ۲۰۰۶، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۱ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 73٪
کلینت ایستوود فیلم را بر اساس کتابی ساخته که به عملیات جزیرهی ایووجیما در خلال جنگ جهانی دوم در اقیانوس آرام میپردازد. فیلم نقد آشکاری است بر زندگی هدر رفته جوانان خام و بیتجربه حین شرکت در یک جنگ. مرکز ثقل داستان عکس معروفی است که سربازان حین بالا بردن پرچم آمریکا گرفتهاند؛ عکسی که سالها به عنوان نمادی از دلاوریهای جوانان آمریکایی برای حفظ ارزشهای آمریکایی شناخته میشده و رسانهها آن را مظهر غرور سربازان آمریکایی میدانستهاند.
ایستوود با پرداختی واقعگرایانه و دوری جستن از هیجانات جنگ، روی دیگر سکهی زندگی و افتخارات سربازان را نشان میدهد. آنها مجبورند داستان جعلی خبرگزاریها را بپذیرند و دم نزنند تا باورهای مردم خراب نشود. ایستوود در چنین قابی بساطی میگستراند که در آن سربازان قربانیاند اما ناخواسته نقش قهرمانان را بازی میکنند. او برای اینکه این روایت خود را قابل باور کند و مخاطب بدون پیش فرض به تماشای اثر بنشیند، از بازیگران گمنامی استفاده کرده که هیچ سابقهی خاصی در سینما نداشتند.
فیلم پرچمهای پدران ما نبرد جزیرهی ایووجیما را از دید سربازان آمریکایی به نمایش میگذارد. ایستوود دنباله ای بر آن ساخت تا این بار همان نبرد را از دید ژاپنیها به تصویر بکشد. فیلمی که در همین لیست به آن اشاره خواهد شد.
«گروهی از سربازان آمریکایی در خلال جنگ جهانی دوم بعد از یک نبرد خونین وارد جزیرهی ایووجیما میشوند تا پرچم آمریکا را به اهتزاز در آورند. عکسی از این لحظه ثبت میشود و بلافاصله به عنوان تصویری از دلاوری سربازان مورد قبول مردم قرار میگیرد. عکسی حماسی که داستان مفصلی پشت خود دارد که منطبق بر داستانسرایی رسانهها نیست …»
۱۹. خشم (Fury)
- کارگردان: دیوید آیر
- بازیگران: برد پیت، شیا لابوف
- محصول: ۲۰۱۴، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۶ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 76٪
فیلمبرداری رومن واسپانوف و کارگردانی خوب دیوید آیر باعث شده تا این نزدیک به دو ساعت نبرد نفسگیر، خسته کننده نشود. داستانی که در یک اقیانوس تمام نشدنی از گل و لای و خون و خشونت میگذرد و مرارتهای گروهی از سربازان خدمهی یک تانک را روایت میکند که هیچ فرصتی برای استراحت کردن ندارند. آنها خوب میدانند که در این نبرد فقط اتکا به قدرت و تواناییهای خودشان است که باعث زنده ماندشان میشود.
برد پیت در نقش مردی که وظیفهی حفاظت از جان سربازانش را دارد خوش مینشیند و فضای کلاستروفوبیک درون تانک به خوبی منتقل میشود. دیوید آیر و بازیگران چنان این صحنهها را ساختهاند که جنون و درگیری بیرون از تانک هم اثر گذار میشود. دیگر دستاورد آیر این است که موفق میشود تا تانک را از یک سلاح جنگی ، تبدیلل به شخصیتی مرکزی کند. گویی این تانک از خود جان دارد و رنج میکشد و سعی میکند نفس نفسزنان از میان گل و لای عبور کند. بخشی از این توفیق به پرداخت درست آدمها باز میگردد به گونهای که مخاطب در سرتاسر فیلم نگران احوال آنها است.
کمتر فیلم آمریکایی به سختیهای جنگ جهانی دوم در اروپا پس از آزادسازی پاریس پرداخته است. دیوید آیر و همراهانش با ساخت این فیلم به خوبی نشان میدهند که نبردی طاقتفرسا تا پشت دروازههای برلین ادامه داشته است.
«در اواخر جنگ جهانی دوم، سرهنگ واردَدی و گروهی از سربازان شامل پنج نفر خدمهی تانک به مأموریتی اعزام میشوند که مشخص نیست بتوانند به سلامت از آن بازگردند …»
۱۸. دوازدهمین مرد (12th Man)
- کارگردان: هارالد زورات
- بازیگران: توماس گولستاد، جاناتان ریس میرز
- محصول: ۲۰۱۷، نروژ
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۴ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 86٪
از همان سکانس اول، ادای دین فیلمساز به شاهکار استیون اسپیلبرگ یعنی نجات سرباز رایان (saving private ryan) مشخص است. او سعی میکند سکانس ابتدایی آن فیلم مفخم را که به نبرد نورماندی اختصاص دارد، در یک مقیاس کوچکتر بازسازی کند. دوازدهمین مرد روایت سفر اودیسهوار یک مرد و تلاش او برای نجات مردم کشورش از شر جنایتها آلمان نازی است. با به هم ریختن اوضاع این حمله به فراری همه جانبه تبدیل میشود. فراری که قهرمان داستان در ابتدا آن را یک ننگ میداند و از شکست دلخور است. اما آنچه که در ادامه به وقوع میپیوندد برای او و مردم کشورش قابل باور نیست.
نکتهی مثبت فیلم حضور یک هماورد مخوف و قابل برای قهرمان داستان است. یک افسر باهوش آلمانی که در کار خود مهارت دارد و تلاش میکند قهرمان را دستگیر کند. بازی موش و گربهی این دو سبب میشود تا ریتم فیلم از بین نرود و مخاطب نگران سرگذشت شخصیت اصلی شود.
جدال دائمی مرد با سرزمین یخزدهی نروژ و جراحتهای پیاپی او، تصویری مسیحایی از وی میسازد. گویی او آمده تا مانند مسیح با تحمل مصائب فراوان گناه مردمانش را بر دوش خود حمل کند. این مصائب آنقدر طاقتفرسا است که فقط کسی با قدرتی فراطبیعی از پس آن بر میآید.
دوازدهمین مرد فیلم معروفی در ایران نیست اما اگر تمایل دارید با تصویری پر هیجان و در عین حال پر از تعقیب و گریز روبرو شوید، تماشای آن را از دست ندهید.
«فیلم روایت واقعی فرار سربازی نروژی از دست نیروهای اشغالگر آلمان نازی در زمان جنگ جهانی دوم است. سرباز پس از شکست مأموریتش در همان ابتدای فیلم، باید هر طور شده خاک کشور نروژ را ترک کند و به انگلستان بازگردد …»
۱۷. تنها بازمانده (Lone Survivor)
- کارگردان: پیتر برگ
- بازیگران: مارک والبرگ، امیل هرش، بن فاستر
- محصول: ۲۰۱۳، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۵ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز:۷۵٪
فیلم تنها بازمانده اثر اقتباسی دیگری در این فهرست است. روایت زندگی سربازانی در سرزمینهای بدوی افغانستان که مردمانش پیوند نزدیکی با با گروه طالبان دارند و همین تفاوت قایل شدن میان دوست و دشمن را سخت میکند. فیلم تصویری از جامعهای ارائه میدهد که تنها غریبههای آن سربازان آمریکایی هستند. دست گذاشتن روی چنین موضوع حساسی سؤالی اساسی را مطرح میکند: آیا حضور سربازان آمریکایی در دل این فرهنگ امری منطقی است؟
تنها بازمانده همان قدر به سینمای جنگی تعلق دارد که سینمای بقا؛ به این معنا که شخصیت اصلی با وجود گیر افتادن در یک برهوت بیانتها، باید راهی برای زنده ماندن پیدا کند. جدال با این طبیعت وحشی و کنار آمدن با آنچه که بر این مرد گذشته در کنار استفادهی درست از دوربین روی دست و ضرباهنگ بالا، تنش و هیجان را به خوبی به مخاطب منتقل میکند.
با وجود بهرهمندی از حضور بازیگرانی سرشناس، فیلمساز در جستجوی این نیست تا فیلمی عظیم مطابق معیارهای هالیوود بسازد؛ او محدودهی کوچکی را انتخاب کرده و داستان خود را درون آن به روانی تعریف میکند. چنین انتخابی از سر آگاهی او میآید. چرا که تنها بازمانده داستان زندگی مردی است که باید با عواقب کارهای اشتباه دیگران روبرو شود تا بتواند جان خود را نجات دهد.
«گروهی از سربازان آمریکایی قصد دارند تا عملیاتی به نام بالهای سرخ را به انجام رسانند. هدف مأموریت کشتن و از پا درآوردن یکی از رهبران طالبان است. اما از همان ابتدا با اختلال در سیستم رادیویی همه چیز اشتباه پیش میرود. تا اینکه …»
۱۶. تندر استوایی (Tropic Thunder)
- کارگردان: بن استیلر
- بازیگران: بن استیلر، تام کروز، رابرت داونی جونیور، جک بلک
- محصول: ۲۰۰۸، آمریکا، آلمان و انگلستان
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7 از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 82٪
تنها فیلم کمدی فهرست. تندر استوایی سعی در هجو ژانر جنگی دارد و از پس این کار خوب بر میآید. حضور بازیگران سرشناس در کنار کارگردانی خوب بن استیلر و تصویر متفاوتی که از تام کروز و رابرت داونی جونیور ارائه میدهد، تماشای فیلم را لذت بخش میکند.
از سوی دیگر تندر استوایی رویهی سینمای آمریکا در ساختن فیلمهای جنگی را هم دست میاندازد. گروهی بازیگر قصد دارند به جوهر واقعیت برسند تا بتوانند فیلمی جنگی را به درستی بازی کنند اما حضور آنها در سرزمینهای آسیای شرقی با سو تفاهم و درگیری همراه میشود. حال این بازیگران به جای اینکه از نقش خود خارج شوند، با حماقت محض شرایطی را به وجود میاورند که توان مقابله با آن را ندارند.
حین تماشای فیلم به سختی میتوانید تشخیص دهید که تام کروز نقش چه شخصیتی را بازی میکند. حضور او در نقشی کمدی با یک گریم سنگین و همچنین خلبازیهای مداوم او، یکی از برگهای برندهی فیلم است. اما برگ برندهی اصلی فیلم جسارت بن استیلر در کارگردانی فیلم است. او را بیشتر به عنوان بازیگری توانا در پرداخت نقشهای کمدی میشناسیم ولی پس از تماشای تندر استوایی متوجه تواناییهای او در کارگردانی هم خواهیم شد.
«گروهی بازیگر که قرار است در یک فیلم جنگی بازی کنند، توسط کارگردان فیلم به جنوب شرقی آسیا فرستاده میشوند تا با نقش خود بیشتر آشنا شوند. آنها تا چشم باز میکنند خود را در میان نبردی واقعی با قاچاقچیان مواد مخدر میبینند …»
۱۵. نامههایی از ایووجیما (Letters from Iwo Jima)
- کارگردان: کلینت ایستوود
- بازیگران: کن واتانابه، کازوناری نینومیا
- محصول: ۲۰۰۶، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۹ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 91٪
مانند فیلم پرچمهای پدران ما به نبرد جزیرهی ایووجیما در زمان جنگ جهانی دوم میپردازد. اما کلینیت ایستوود این بار فیلم را از زاویهی دید ژاپنیهای مدافع روایت میکند. بنابراین زبان فیلم به تمامی ژاپنی است و خبری از نیروهای آمریکایی در میان شخصیتهای اصلی نیست. از این بابت نامههایی از ایووجیما آن روی سکهی فیلم پرچمهای پدران ما است.
فیلم بر اساس نامههایی که از سربازان آن نبرد شوم به جا مانده ساخته شده است و تلاش میکند به واقعیت متعهد باشد. به همین دلیل است که خبری از نشان دادن چهرهای ضد انسانی از سربازان ژاپنی نیست. این درست که کارگردان آمریکایی است اما کلینت ایستوود نگاه انسانی خود را برای نمایش زندگی این مردمان کنار نمیگذارد؛ موردی که تصور آن در نیم قرن پیش ممکن نبود.
دلاوری سربازان ژاپنی با وجود اینکه از مرگ خود و شکست قریبالوقوع ارتش اطلاع دارند، دل هر مخاطبی را به درد میآورد. آنها تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند پا پس بکشند و به نقل از فرمانده خود قول دادهاند تا تصرف جزیرهی ایووجیما را به عقب بیاندازند. در چنین بستری کارگردان این مرگ آگاهی را به درستی ترسیم میکند تا در پایان علاوه بر تماشای نبردهایی با شکوه، از نمایش جانفشانی این سربازان به پوچی جنگ پی ببریم.
سازندگان در تلاش هستند تا یک کابوس تمام نشدنی را به تصویر بکشند؛ کابوسی که فقط با برتری سربازان آمریکایی پایان خواهد یافت. دست گذاشتن روی همین نقطه مهمترین دستاورد فیلم است: دل سوزاندن برای مردانی که تنها در صورتی راحت خواهند شد که کشته شوند.
«داستان نبرد ایووجیما از دریچهی چشم سربازان ژاپنی. نبردی طاقتفرسا که لحظهای فروکش نمیکند و راوی آن سربازانی هستند که در مقابل چشمانشان، دوستان خود را یکی یکی از دست دادهاند …»
۱۴. میدان مین (Land of Mine)
- کارگردان: مارتین زاندولیت
- بازیگران: رولاند مولر، میکل فلسگورد
- محصول: ۲۰۱۵، دانمارک و آلمان
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۸ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 92٪
نام اصلی فیلم زیر شن (under sandnet) است. اما چون در آمریکا با نام میدان مین اکران شده، ترجیح دادم از این نام استفاده کنم. چرا که در صورت تمایل به تماشای فیلم، راحتتر به آن دسترسی پیدا خواهید کرد.
میدان مین روایت مهیبی برای بازگو کردن دارد؛ تصویر نیروی غالب دیروز که حال در جایگاه مغلوب باید به سزای اعمالی که مرتکب شده برسد. انکار جنگ هیچگاه قرار نیست تمام شود و تا زمانی که عطش انتقام وجود دارد، سایهی سنگین آن وجود خواهد داشت.
کارگردان روایتش را بر زندگی کسانی متمرکز میکند که باید میدان مینی را از بین ببرند و این یعنی نبرد دائمی برای زنده ماندن و رخ به رخ شدن با چهرهی ترسناک مرگ. در چنین چارچوبی فیلمساز، وقایع را به شکلی رئالیستی پیش میبرد تا مخاطب از نزدیک با شرایط سخت حاکم بر میدان مین روبرو شود. جدال لحظه به لحظهی این سربازان و تنشی که از ترس منفجر شدن ناگهانی مینها ایجاد میشود، سبب میشود تا گاهی تماشاگر چشمانش را از پرده بدزدد.
درگیری میان سربازان آلمانی و فرمانده دانمارکی مورد دیگری است که زمینههای انسانی فیلم را تقویت میکند. میدان مین آنها را قربانی شرایط حاکم بر میدان جنگ میداند و در صدد نیست تا تصویری هیولاوار از دشمن سابق ترسیم کند. شاید تماشای فیلم برای مخاطب دلنازک سخت باشد اما اگر دل به دریا زدید و فیلم را دیدید، حتما از چیرهدستی کارگردان شگفتزده خواهید شد.
«پس از تسلیم آلمان در جنگ جهانی دوم، گروهی از اسرای آلمانی توسط مقامات دانمارکی به غرب کشور اعزام میشوند تا دو میلیون مینی را که آلمانها در زمان جنگ در سواحل دانمارک به جا گذاشتهاند، از بین ببرند …»
۱۳. ۳۰ دقیقه پس از نیمه شب (Zero Dark Thirty)
- کارگردان: کاترین بیگلو
- بازیگران: جسیکا چستین، جیسون کلارک
- محصول: ۲۰۱۲، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۴ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 91٪
پس از یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی بزرگترین عملیات تعقیب و گریز برای یافتن یک انسان آغاز شد. نیروهای آمریکایی در صدد بودند تا هر جور شده اسامه بن لادن، رهبر القاعده را بیابند. فیلم کاترین بیگلو روایتگر این ماجرا است. پس سی دقیقه پس از نیمه شب همانقدر که متعلق به ژانر جنگی است به سینمای جاسوسی هم تعلق دارد.
نقطه قوت فیلم ترسیم سایهی سنگین و شبحوار بن لادن بر سر عوامل آمریکایی است. گویی آنها در یک جدال همیشگی با زمان، همواره یک قدم از او عقب هستند. این در شرایطی است که همه میدانیم اسامه بن لادن کشته شده. پس تعلیق و چگونگی پیدا کردن او جای غافلگیری را میگیرد و همین موضوع است که سی دقیقه پس از نیمه سب را به فیلمی موفق تبدیل میکند.
از سوی دیگر تلاش یک مأمور سازمان اطلاعاتی آمریکا برای کشف محل زندگی بن لادن در مرکز روایت فیلم قرار میگیرد. این مأمور تکرو و کله شق از زمان حمله به برجهای دو قلو در جستجوی او بوده. ساختن این شخصیت پیچیده که انگار دغدغهی دیگری ندارد ، دیگر نقطه قوت فیلم است. در چنین قابی روایت فیلم مانند روند حل یک معما به پیش میرود. چون مأموران آمریکایی باید یکی یکی سرنخها را کنار هم بگذارند تا بتوانند قطعات این پازل به ظاهر حل نشدنی را به درستی کنار هم قرار دهند.
«سازمان اطلاعاتی آمریکا با محوریت مأمور زنی به نام مایا در تلاش است تا از محل اختفای رهبر القاعده یعنی اسامه بن لادن اطلاع پیدا کند. آن ها تمام تلاش خود را برای این کار انجام میدهند اما با گذشت زمان متوجه میشوند که این کار شدنی نیست. تا اینکه …»
۱۲. ۱۹۱۷
- کارگردان: سم مندس
- بازیگران: جورج مککی، دین چارلز چپمن
- محصول: ۲۰۱۹، آمریکا و انگلستان
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.۳ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 89٪
از معدود فیلمهایی که در این سالها به جنگ جهانی اول و روایتهای آن میپردازد. سم مندس این فیلم را با الهام از خاطرهی یکی از بازماندگان جنگ جهانی اول ساخته است. مندس و فیلمبردار افسانهای او یعنی راجر دیکنز تصمیم گرفتند که فیلم را در قالب برداشت بلند بسازند و این مورد فرایند فیلمبرداری را پیچیده کرد و سبب شد تا زمان تولید فیلم بیش از حد معمول به درازا بکشد. گرچه چنین تلاشی ارزشش را داشت، چرا که فیلم با تحسین منتقدین و مخاطب روبرو شد و بلافاصله در مراسم اسکار خوش درخشید.
تلاش یک تنهی سربازی برای نجات جان یک گروه از مردان به سفری اودیسه وار از دل پلشتیهای یک جنگ بیمنطق تبدیل میشود. سرباز در تمام طول مدت فیلم یا در حال دویدن و فرار است یا در حال پنهان شدن. این نحوهی روایت در کنار دوربین دینامیک دیکنز سبب شده تا با فیلمی روبرو شویم که یک لحظه از نفس نمیافتد و مخاطب را مجبور می کند تا چشمان خود را از پرده بر ندارد.
اما آنچه که فیلم را از یک دستاورد تکنیکی فراتر میبرد، تلاش کارگردان در نشان دادن وضعیت سربازان در حین جنگ جهانی اول است. با وجود آنکه فیلم در اکثر مواقع فقط یک شخصیت مرکزی دارد اما پسزمینهی آن سبب میسود تا مخاطب حتی از شیوهی زندگی و طبقات اجتماعی سربازان حاضر در جنگ با خبر شود. چنین پرداختی است که باعث شده ساخت ۱۹۱۷ چنین زمانبر شود.
«در اوج جنگ جهانی اول دو سرباز انگلیسی مأمور میشوند تا پیغامی را به یک گردان بزرگ برسانند. آنها باید به آن گردان خبر دهند که وارد تلهی مرگباری که توسط دشمن پهن شده نشوند. این در حالی است که باید از میان نیروهای دشمن بگذرند و زمان هم بر علیه آنها است …»
۱۱. اسب جنگی (War Horse)
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: تام هیدلستون، جرمی ارواین
- محصول: ۲۰۱۱، آمریکا و هندوستان
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۲ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 74٪
استیون اسپیلبرگ در سال ۱۹۹۸ میلادی با ساخت فیلم نجات سرباز رایان در بستر جنگ جهانی دوم، یکی از بهترین فیلمهای تاریخ ژانر جنگی را تقدیم سینما کرد. در آن فیلم نجات جان یک انسان و بازگرداندن او نزد مادرش به سفری در باب کشف ریشهها و ارزشهای زندگی بشر تبدیل شد. فیلم اسب جنگی گرچه مانند آن شاهکار فیلم خوبی نیست اما روایت انسانی کارگردان از گرفتاریهای سربازان با محوریت دردهایی که یک اسب تحمل میکند، هنوز هم غافلگیر کننده است.
اسپیلبرگ توانایی غریبی در تبدیل کردن یک فاجعهی بزرگ به یک روایت شخصی دارد. او این بار پا را حتی فراتر میگذارد و زندگی یک اسب و اهمیتش در زمان جنگ جهانی اول را در مرکز توجه قرار میدهد. نتیجه تبدیل به فیلمی میشود که دهشت حاکم بر آن فضای جهنمی و آنچه که بر انسان وارد میشود را به درستی ترسیم میکند.
نگاه پدرانهی فیلمساز با غمخواری یک پیر دنیا دیده همراه است. پیری که حتی در تلخترین شرایط هم به دنبال روزنهای است تا امید را بیابد. امیدی که از نزدیکی فرد فرد انسانها سرچشمه میگیرد. این امید به تمامی در سکانسی که دو طرف درگیر تلاش هستند تا جان اسب را نجات دهند به خوبی هویدا است. گویی اینها جوانانیاند که هیچ دشمنی خونی با هم ندارند و این سیاستمداران هستند که آنها را به جان هم انداختهاند.
«یک جوان انگلیسی پس از آنکه اسب مورد علاقهاش توسط ارتش به جنگ اعزام میشود، شرایط را تحمل نمیکند و به همراه اسب به جنگ میرود. دیری نمیگذرد که هم اسب و هم جوان از انگلستان خارج میشوند و تمام اروپای در حال جنگ را پشت سر میگذارند …»
۱۰. جانوران بدون سرزمین (Beasts of No Nation)
- کارگردان: کری جوجی فوکوناگا
- بازیگران: ادریس آلبا، ابراهیم عطا
- محصول: ۲۰۱۵، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۷ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 92٪
این روزها پدیدهای تلخ به ویژه در کشورهای آفریقایی وجود دارد که با وجود جلوههای مهیبش کمتر مورد توجه قرار میگیرد و چندان به آن پرداخته نمیشود: پدیدهی ترسناک وجود کودک سربازها. فوکوناگا که سابقهی کارگردانی فصل اول سریال کارآگاهان حقیقی (true detective) را در کارنامه دارد، سراغ این موضوع شوم رفته و تصویر دردناکی از اربابان جنگ و بلایی که به خاطر منافع خود سر این کودکان میآورند، به تصویر کشیده است.
دوربین سیال و تدوین دینامیک فیلم در هماهنگی با مصائب زندگی کودکان، روی بیخانمان بودن این طفلهای معصوم تأکید میکند؛ بی خانمان نه به معنای کسی که جایی برای زندگی یا خوابیدن ندارد بلکه به عنوان کسی که حتی توسط هم وطنان خود مورد اسارت یا سواستفاده قرار میگیرد. در چنین شرایطی آنچه که درام را جلو میبرد درگیریهای اخلاقی بی جا نیست. چرا که جنگسالاران در چنین محیطی مدتها است که انتخاب خود را کردهاند و عذاب وجدانی ندارند.
آنچه که داستان را پیش میبرد، جدال میان معصومیت دوران کودکی و تلخیهای شناخت جهان بزرگسالی ست. جهانی تاریک که جز طمع برای کسب مال و گرفتن جان چیزی نمیشناسد و برای پیشرفت فقط جان میستاند. سکانس ابتدایی فیلم و تلاش شخصیت اصلی برای غوطه خوردن در خیال و لذت بردن از جهان زیبای کودکی، با اتمام فیلم و پشت سر گذاشتن همهی مصائب تلختر از آن چیزی که در آغاز به نظر میرسد، جلوه میکند.
جانوران بدون سرزمین در هفتاد و دومین جشنوارهی ونیز خوش درخشید و موفق شد جایزهی بهترین بازیگر مرد را به خاطر بازی ابراهیم عطا از آن خود کند.
«آگو کودک سربازی است که پس از مرگ خانوادهاش وارد ارتش شورشیها میشود تا انتقام خود را از دولت بگیرد. اما شورشیان آنگونه که او تصور میکند نیستند …»
۹. پسر شائول (Son of Saul)
- کارگردان: لازلو نمش
- بازیگران: گیزا روریک، یولی یاکاب
- محصول: ۲۰۱۵، مجارستان
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۵ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 96٪
لازلو نمش را تا قبل از ساختن این فیلم به عنوان دستیار کارگردان سرشناس مجارستانی یعنی بلا تار میشناختیم. این اولین ساختهی بلند این کارگردان است و طبق سنت سینمای شرق اروپا با تأکید بر جلوهگراییهای فرمال ساخته شده است. داستان در یکی از زندانهای آلمان نازی میگذرد اما کارگردان به جای نمایش جغرافیای زندان، دوربین را پشت گردن یکی از این زندانیان چسبانده تا فضای خفقان آور حاکم بر زندان را ترسیم کند.
چنین عملی کمک میکند تا علاوه بر ترسیم این محیط بسته، به دغدغههای یک انسان زنجیر در این بند پی ببریم و ما هم همراه با او مجبور به تحمل این شرایط شویم. نمش با اتخاذ این استراتژی برای روایت فیلمش باعث میشود تا با درک مشکلات این مرد، هم خوشحال شویم که جای او نیستیم و هم از بلایی که انسان میتواند بر سر هم نوع خود آوار کند، احساس شرم کنیم.
درون مایهی فیلم علاوه بر حضور یک عذاب وجدان دایمی در روح و جان شخصیت اصلی، جدال برای زنده ماندن و چنگ زدن به هر ریسمانی برای از دست ندادن سلامت روان هم هست. تمام افراد حاضر در فیلم چارهای جز اندیشیدن به اینکه فقط باید زنده بمانند، ندارند و انگار فقط غریزهی بقا در آنها فعال است. ترسیم چنین وجهی از انسان و پایین کشیدن او تا جایگاه یک حیوان، مهمترین دستاورد فیلم است.
«شائول یک زندانی مجار است که در اردوگاه کار اجباری آشوویتس کار میکند. او به دنبال آن است تا به دور از چشمان مأموران زندان، جنازهی کودکی را که به نظر پسرش میرسد، با تشریفات آیین یهود به خاک بسپارد. برای انجام این کار او به دنبال یک روحانی یهودی میگردد اما …»
۸. سقوط (Downfall)
- کارگردان: اولیور هرشبیگل
- بازیگران: برونو گانتز، الکساندرا ماریا لارا
- محصول: ۲۰۰۴، آلمان، ایتالیا و اتریش
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.۲ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 90٪
روایت روزهای پایانی جنگ دوم جهانی از زاویهی دید مقامات ارشد حزب نازی. اثری اقتباسی که دوازده روز آخر زندگی هیتلر را به نمایش میگذارد و در آن ترس و وحشتی که اطرافیان او به ویژه کارمندان دون پایه و مردمان برلین در آن روزهای جهنمی پشت سر گذاشتند، به خوبی به تصویر در آمده است.
همه پایان داستان را میدانیم اما هرشبیگل چنان روایت را جلو میبرد که با هر چه تنگتر شدن حلقهی محاصرهی ارتش سرخ و سربازان شوروی، میزان تنش موجود در فیلم به شکلی تصاعدی بالا میرود. خیانت مقامات ارشد حزب نازی و یکدندگی مرد خونریزی مانند هیتلر چنان نبوغآمیز به تصویر در آمده که حتی گاهی آنها را مانند مردانی در تنگنا میبینیم که شایستهی کمی توجه و نگرانی هستند.
سکانس فریاد زدن هیتلر با بازی معرکهی برونو گانتز در نقش او بر سر فرماندهان ارتش، بارها و بارها در فضای مجازی به اشتراک گذاشته شده است. اما سکانسی که بیش از همه مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد، جایی است که همسر جوزف گوبلز تصمیم به از بین بردن خانوادهی خود میکند.
سقوط تصویر متفاوتی از جنگ جهانی دوم به نمایش میگذارد، تصویری که فقط یک آلمانی میتواند آن را به فیلم تبدیل کند. به همین دلیل است که باید فیلم را حتما دید. چون جایگزینی در تاریخ سینما ندارد. علاوه بر آن هرشبیگل پر خرجترین فیلم تاریخ سینمای آلمان را ساخته است و به همین دلیل به راحتی با محصولات هالیوود به لحاظ کیفیت خلق موقعیتهای جنگی برابری میکند.
«داستان آخرین روزهای زندگی هیتلر در پناهگاهی در برلین و همچنین پایان زمامداری حزب نازی در آلمان با شکست ارتش این کشور در جنگ. فیلم از زاویهی دید آخرین منشی شخصی هیتلر روایت میشود …»
۷. تک تیرانداز آمریکایی (American Sniper)
- کارگردان: کلینت ایستوود
- بازیگران: بردلی کوپر، سیینا میلر
- محصول: ۲۰۱۴، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۳ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 72٪
مناقشه برانگیزترین فیلم ایستوود در قرن حاضر. بسیاری فیلم را ترویج خشونت جنگ و توجیه حمله به عراق دانستند و شخصیت اصلی فیلم را ماشین کشتاری در نظر گرفتند که لیاقت تصویر قهرمانانه ندارد. عدهای دیگر هم تلاش ایستوود را ستودند اما اذعان کردند که فیلم اسطورهی دروغینی از قهرمان خود میسازد. اما هرچه که هست تک تیرانداز آمریکایی به لحاظ سینمایی و به لحاظ خلق درام و تعریف قصه، بهترین فیلم ایستوود در دههی گذشته است.
داستان فیلم، قصهی زندگی سربازی واقعی است که به عنوان برترین تک تیرانداز آمریکایی در عراق شناخته میشود. عدهای معتقدند که او بیش از هر کس دیگری در تاریخ این جنگ آدم کشته است. در این چارچوب هماوردی برای او در میدان نبرد پیدا میشود؛ تک تیراندازی که به اندازهی خودش توانایی دارد و استاد مسلم مخفی شدن است. حضور این تک تیرانداز باعث ایجاد نگرانی در ارتش آمریکا میشود. پس رویارو شدن دو طرف اجتناب ناپذیر است.
لحظههای عاطفی فیلم در خاک آمریکا رقم میخورد. جایی که قهرمان قصه سعی میکند، زندگی گذشته را فراموش کند و با خانوادهی خود وقت بگذراند. اما موفق نمیشود و مدام به میدان نبرد باز میگردد. اما این فیلم تفاوتی با فیلمهای دیگر در پرداخت زندگی سربازان آمریکایی در خاک کشورشان دارد؛ شخصیت اصلی گرچه به میدان نبرد باز میگردد اما مانند بقیهی کهنه سربازان به فروپاشی روانی نمیرسد؛ چرا که او یک قهرمان تمام عیار آمریکایی است.
تک تیرانداز آمریکایی پر فروشترین فیلم جنگی تاریخ سینما است؛ البته بدون توجه به نرخ تورم.
«داستان فیلم حول زندگی یکی از سربازان نیروی دریایی آمریکا و دلاوریهای او در خاک عراق میگذرد. او چند باری به کشورش باز میگردد اما هر بار به دلیلی به میدان نبرد فرا خوانده میشود …»
۶. مهلکه (The Hurt Locker)
- کارگردان: کاترین بیگلو
- بازیگران: جرمی رنر، آنتونی مککی، گای پیرس
- محصول: ۲۰۰۸
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۵ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 97٪
فیلمی که هم نام کاترین بیگلو را سر زبانها انداخت و او را به اولین کارگردانی زنی تبدیل کرد که فیلمش اسکار بهترین فیلم سال را دریافت میکند و هم بازیگر نقش اولش را یک شبه ستاره کرد. موضوع زمانی جذاب میشود که به یاد آوریم مهلکه این اتفاق را در رقابت با آواتار (avatar) جیمز کامرون رقم زده است.
روایت فیلم متفاوت از فیلمهای جنگی معمول است و به زندگی روزانهی سربازی میپردازد که عملی طاقتفرسا و ویران کننده را انجام میدهد: خنثی کردن بمبهای کنار جادهای و مینهای نیروهای دشمن. زمان و مکان هم که عراق امروز است و آفتاب سوزان خاورمیانه بر شدت گرمای فیلم اضافه میکند.
قهرمان داستان به رغم نبرد هر روزه با مرگ و زل زدن به چشمان او، گویی به آدرنالینی که حین مأموریت توسط بدنش ترشح میشود عادت کرده و نمیتواند آن را کنار بگذارد. قضیه زمانی پیچیده میشود که زندگی بسیاری از مردمان – چه سربازان و چه مردم عادی – به تواناییهای او بسیتگی دارد.
مهلکه فیلم هیجان است و آدرنالین. داستانی که از نفس نمیافتد و مخاطب را تا پایان با خود میکشاند. اما آنچه فیلم را شایستهی چنین جایگاهی میکند پرداخت ریزبافت شخصیت اصلی آن است. شخصیتی که با بازی خوب جرمی رنر به راحتی در یاد میماند.
« فیلم داستان زندگی سربازی در جنگ عراق است که مآموریت او خنثی کردن بمبهای کنار جادهای است. قهرمان فیلم به خاطر انجام کارهایی بیش از وظایفش و به خطر انداختن جان خود، میان همقطارانش مشهور است. تا اینکه …»
۵. ستیغ ارهای (Hacksaw Ridge)
- کارگردان: مل گیبسون
- بازیگران: اندرو گارفیلد، سم ورتینگتون
- محصول: 2016، آمریکا و استرالیا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.۱ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 84٪
ستیغ ارهای داستان غریبی دارد و از ایمانی آمریکایی سرچشمه میگیرد که معتقد است همه توانایی انجام هر کاری را دارند و فقط به پشتکار کافی نیاز است. مل گیبسون پس از موفقیت در ساخت فیلمهایی مانند مصائب مسیح (the passion of the Christ) و آپوکالیپتو (apocalypto) فیلمی به یاد ماندنی ساخت که صحنههای نبردش پس از نجات سرباز رایان استیون اسپیلبرگ، بهترین در نوع خود است.
در کنار این صحنههای خوش ساخت، فیلم روایتی مؤمنانه از زندگی مردی را در دل وحشت جنگ جهانی دوم تعریف میکند که هیچگاه امید خود را برای بهتر کردن شرایط از دست نمیدهد. او میتواند ورق نبرد باخته را برگرداند و دلیل روحیه دادن به همراهانش باشد.
این روایت پر از خون و درگیری با حذف تصویر سربازان دشمن همراه است و دوربین مل گیبسون همیشه همراه با قهرمان خود میماند. کارگردان با این همراهی در جستجوی راهی است تا چیزی را ثابت کند: اینکه شجاعت در میدان جنگ تنها در گرفتن جان دشمن خلاصه نمیشود و میتوان با نجات جان همرزمان هم به پیروزی رسید.
بازی اندرو گارفیلد در قالب نقش اصلی، هم در میدان نبرد و هم در زمانهای جوانی و عاشقی چشمگیر است. اما آنچه که فیلم را شایستهی حضور در چنین جایگاهی میکند قصهی روانی است که برای تعریف کردن دارد.
«فیلمی دیگر بر اساس داستانی واقعی. سربازی به نام دزموند داس بنا به اعتقادات مذهبی حاضر نیست سلاح به دست بگیرد اما اصرار دارد که به جبههی جنگ فرستاده شود. ارتش او را نمیخواهد و مقامات در جستجوی راهی هستند تا از شر او خلاص شوند. در حالی که دزموند داس حاضر نیست تحت هیچ شرایطی کوتاه بیاید …»
۴. حرامزادههای بیآبرو (Inglourious Basterds)
- کارگردان: کوئنتین تارانتینو
- بازیگران: برد پیت، کریستوف والتس، دایان کروگر
- محصول: ۲۰۰۹، آمریکا و آلمان
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.۳ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 89٪
وقتی تارانتینو سراغ مهمترین اتفاق قرن بیستم میرود، حتما تاریخ واقعی آن اتفاق را به نفع تاریخ سینما مصادره به مطلوب میکند. عشق به سینما آنقدر برای او مقدس است که به راحتی میتواند هر اتفاق تراژیکی را به کمک آن حل و فصل کند. روایت او از نبرد نفسگیر جنگ جهانی دوم و جنبش مقاومت فرانسه در برابر آلمان، با کمدی گزندهای همراه است که خاص خود تارانتینو است.
فیلم به راحتی تغییر لحن و ژانر میدهد و ممکن است در سکانسی جاسوسی باشد و در سکانسی دیگر کمدی. در سکانسی جنگی باشد و در سکانسی دیگر ترسناک. علاوه بر اینها تارانتینو مانند همیشه با کلیشههای معروف ژانر شوخی میکند و پای کلاسیکهای تاریخ سینما را به میانهی فیلمش باز میکند. به عنوان نمونه از ادای دین آشکار او به فیلم دوازده مرد خشن (the dirty dozen) شاهکار سرشناس رابرت آلدریچ که شخصیتهایش در قامت دار و دستهی مخوف برد پیت حلول میکنند، میتوان یاد کرد.
علاوه بر اینها فیلم حرامزادههای بیآبرو یک کریستوف والتس معرکه دارد که به راحتی بازی او در نقش منفی ماجرا را میتوان جزو بهترین بازیهای قرن حاضر نامید. او چنان به شخصیت سرهنگ هانس لاندا جان میبخشد که در همان سکانس اول میخ خود را محکم می کوبد. حضور او با آن توانایی نبوغآمیز در تغییر ناگهانی زبانِ در حال تکلم، همهی بازیهای فیلم را تحت تأثیر قرار داده است.
«یک سرهنکگ اس اس به نام هانس لاندا پس از اشغال فرانسه توسط ارتش آلمان به شکار یهودیان مشغول است. در ابتدای فیلم او دستور قتل عام خانوادهای یهودی را صادر میکند اما دختر خانواده موفق به فرار میشود. از طرف دیگر شخصی به نام آلدو از نیروهای متفقین، گروه مخوفی را تشکیل داده که کارش کندن پوست سر سربازان آلمانی است. آنها میخواهند ترس را به جان آلمانیها بیندازند. در این میان خبر میرسد که شخص هیتلر برای تماشای اولین نمایش یک فیلم سینمایی آلمانی قرار است به پاریس سفر کند …»
۳. پیانیست (The Pianist)
- کارگردان: رومن پولانسکی
- بازیگران: آدرین برودی، امیلیا فاکس
- محصول: ۲۰۰۲، فرانسه، آلمان، انگلستان و لهستان
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.۵ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 95٪
فیلم دیگری بر مبنای داستانی واقعی. اما تفاوت این فیلم با دیگر فیلمهای فهرست در این است که اشغال شدن کشور لهستان در زمان جنگ جهانی دوم توسط ارتش تا بن دندان مسلح آلمان نازی، برای کارگردان فیلم یعنی رومن پولانسکی جنبهای شخصی هم دارد. او که اهل کشور لهستان است در کودکی خود شاهد خوی درندهی ارتش آلمان بود و هیچگاه نتوانست آن خاطرات تلخ را فراموش کند.
پیانیست بلافاصله پس از اکران به پدیدهای جهانی تبدیل شد و بسیاری از منتقدان از آن به عنوان یک شاهکار یاد کردند. از جمله موفقیتهای فیلم می توان به دریافت اسکار بهترین کارگردانی برای رومن پولانسکی و اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای آدرین برودی نام برد.
پیانیست با تمرکز بر زندگی آوارگان جنگ و دوری کردن از میدان نبرد، تأثیر این جهنم محض را بر روی زندگی غیرنظامیان میکاود. در چنین چارچوبی شخصیت اصلی دل مرده و بی امید به هر ریسمانی برای نجات و زنده ماندن چنگ میزند. او انسانی معمولی است که در دل یک مشکل غیرمعمول قرار گرفته و هیچ توانی برای تغییر شرایط ندارد. همین موضوع است که ابعاد تراژیک فیلم را بسیار عظیم میکند: عدم توانایی مرد در تعیین سرنوشت خود.
پولانسکی فیلم را با تمام احساسات و وجود خود ساخته است. او که مادرش را در جریان بمبارانهای ورشو از دست داده است از این طریق به مردم کشورش ادای دین میکند. نتیجهی تلاشهای او تبدیل به فیلمی شده که بهتر از هر فیلم دیگر فهرست، جنایتهای پایانناپذیر جنگ را عیان میکند.
«داستان فیلم روایت واقعی زندگی ولادیسلاو اشپیلمان، نوازندهی پیانوی یهودی است که به همراه خانوادهاش پس از اشغال لهستان توسط ارتش آلمان دستگیر میشود. او را به اردوگاه کار اجباری میفرستند اما …»
۲. دانکرک (Dunkirk)
- کارگردان: کریستوفر نولان
- بازیگران: تام هاردی، مارک رایلنس
- محصول: ۲۰۱۷، آمریکا، انگلستان، فرانسه و هلند
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۸ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 92٪
بلافاصله پس از اکران دانکرک، جو همیشگی حول فیلمهای کریستوفر نولان شروع شد. عدهای فیلم را شاهکاری بی مانند میدانستند و عدهای دیگر به تمامی فیلم را رد میکردند. اما اگر جانب انصاف را رعایت کنیم و از این فضای مسموم دور شویم، دانکرک را میتوان بهترین فیلم کریستوفر نولان در دههی گذشته به حساب آورد. حتی بالاتر از تلقین (inception) و میان ستارهای (interstellar).
روایت تو در توی فیلم و بازی با عنصر زمان شاید در نگاه اول برای مخاطب گیج کننده به نظر برسد اما نولان با وسواسی بینظیر همه چیز را جوری کنار هم قرار داده که مو لای درزش نمیرود. ضمن آنکه در این فیلم جنبههای احساسی و انساندوستانهی فیلم به اندازه است و مانند میان ستارهای باعث افت داستان نمیشود.
نبرد دانکرک نبردی سرنوشتساز در جریان جنگ دوم جهانی بود. نقطه عطفی که ارتش شکستخوردهی بریتانیا را به ارتش فاتح تبدیل کرد. چنین داستانی طبعا با امید همراه است. پس نولان با اتخاذ سه روایت در سه بازهی زمانی مختلف، روند شکلگیری این امید را به تصویر میکشد. امیدی که از فداکاری سربازان و مردم بریتانیا به طور همزمان تغذیه میکند.
بازی تام هاردی در نقش خلبانی که به تنهایی فضای هوایی اطراف بندر دانکرک را ایمن میکند بینظیر است؛ به ویژه اگر توجه کنیم که او در تمام مدت در کابین خلبان است و ماسکی بر چهره دارد و فقط میتواند با چشمانش بازی کند. کارگردانی نولان در اوج است و مارک رایلنس در نقش پیرمردی سرد و گرم چشیده، خوش مینشیند.
«سربازان انگلستان، فرانسه، بلژیک و کانادا در بندر دانکرک توسط نیروهای ملل متحد محاصره شدهاند. آنها هیچ راه فراری ندارند چرا که یک سمت آنها دریا است و سمت دیگر نیروهای دشمن. در این میان قایقهای مردم عادی از بنادر بریتانیا برای نجات سربازان اعزام میشوند …»
۱. سقوط شاهین سیاه (Black Hawk Down)
- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: اریک بانا، جاش هارتنت، ایوان مکگرگور
- محصول: ۲۰۰۱، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: 76٪
باز هم فیلمی بر مبنای یک داستان واقعی. ریدلی اسکات از جمله کارگردانانی است که اکثر فیلمهایش را می توان با خیال راحت تماشا کرد، بدون آنکه از این کار پشیمان شد. او این بار به سراغ داستانی رفته تا هیمنهی قدرت ارتش آمریکا را به چالش بکشد؛ آن هم توسط نیرویی که به نظر میرسد هیچ شانسی برای مقابله با این ارتش تا بن دندان مسلح ندارد.
سربازان ارتش آمریکا در موگادیشو پایتخت کشور سومالی، قرار است نظم را پس از یک جنگ داخلی به ارمغان آورند اما حضور آنها تنش را افزایش میدهد. در این میان یک حملهی بدون برنامه همه چیز را به هم میریزد و باعث میشود این سربازان یک شبانهروز را به نبردی طاقتفرسا بپردازند؛ نبردی که به دلیل آشنا نبودن با منطقه هر لحظه سختتر میشود.
از جایی به بعد تمام مدت زمان فیلم صرف نمایش این نیر تمام عیار میشود. اسکات و تیم سازندهی فیلم توانستهاند این نبردها را بینقص به تصویر بکشند و لحظه به لحظه ضربان قلب تماشاگر را بالا ببرند. کمتر فیلمی در ژانر جنگی دست به چنین ریسکی میزند. چرا که مخاطب پس از مدتی در برابر هر چیزی که زیاد ادامه پیدا کند مقاوم و دلزده میشود. هنرنمایی اسکات هم در همین است که چنان ذره ذره بر ترس حاکم بر فضا اضافه میکند که مخطب برای لحظهای احساس ملال نمیکند.
تصویری که او از ارتش آمریکا و نماد افتخارش یعنی هلیکوپتری به نام شاهین سیاه ارائه میدهد، تصویر یک شکست تمام عیار است اما چنین محتوایی سبب نمیشود تا وی قدرت قصهگویی خود را به رخ نکشد.
«یک گروهان از سربازان نخبهی آمریکایی در موگادیشو پس از شناسایی دو تن از رهبران شورشی عازم میشوند تا آنها را دستگیر کنند. اما آنها در ادامهی ماجرا با شبیخونی روبرو میشوند که هیچگاه تصور آن را نمیکردند …»
تمامی لیست عالی بود فقط تندر استوایی فکر نمیکنم جاش مناسب این لیست باشه چون کسی که این لیستو میخونه دنبال فیلم اکشن و جنگی هستش نه یک کمدی و اصلا این فیلم سلیقه اون نخواهد بود