۱۴ صحنه‌ی برتر فیلم‌های جیمز کامرون

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۴ دقیقه

بدون شک، جیمز کامرون یکی از بهترین فیلم‌سازهای معاصر است. او از نخستین قدم‌ خود، سال ۱۹۸۱ با فیلم «پیرانا ۲: تخم‌ریزی» (Piranha II: The Spawning) تا سال ۲۰۰۹ زمانی که با فیلم «آواتار» (Avatar)، تبدیل به پادشاه گیشه شد، همواره نشان داده آن‌چه را برای کشاندن مردم به سالن‌های سینما نیاز است، در اختیار دارد.

یکی از ویژگی‌های اصلی فیلم‌های کامرون، خلاقیت است و او با هر فیلمی که می‌سازد، مرزهای تکنیک‌های فیلم‌سازی را جابه‌جا می‌کند تا بتواند ما را با داستان‌ها، ایده‌ها و شخصیت‌های جدید شگفت‌زده کند. تعیین این که کامرون تا چه اندازه بر سینمای مدرن تاثیرگذار بوده، تقریبا غیرممکن است و با توجه به این که قرار است طی سال‌های آتی، قسمت‌های بعدی آواتار هم اکران شود، هنوز نمی‌توان مشخص کرد که او قرار است دوباره تا چه اندازه قواعد بازی را تغییر دهد.

صحنه‌های زیادی در فیلم‌های کامرون وجود دارند که می‌توان از آن‌ها به عنوان بهترین‌ها یاد کرد و حتی می‌توان تمام این مطلب را تنها به پیدا کردن صحنه‌های برتر «نابودگر ۲: روز داوری» (Terminator 2: Judgment Day) اختصاص داد. فرقی نمی‌کند در اعماق دریا باشیم یا در فضا، گذشته یا آینده، کامرون همیشه می‌تواند ما را هیجان‌زده کند.

۱۴. رز، با جک خداحافظی می‌کند – تایتانیک

پس از این که کشتی عظیم تایتانیک غرق شد، بسیاری از بازماندگان مجبور شدند درون آب‌های سرد اقیانوس شناور بمانند و برای زنده ماندن تا رسیدن کمک، دعا کنند. در صحنه‌ی نهایی داستانی که کامرون از این حادثه‌ی تاریخی روایت می‌کند، جک و رز، دو عاشق دل‌داده که موفق شده بودند وسیله‌ای شناور پیدا کنند و به آن بچسبند به یک‌دیگر قول می‌دهند که هرگز از هم جدا نشوند.

در نهایت کشتی‌های نجات می‌رسند و رز سعی می‌کند جک را بیدار کند، اما درمی‌یابد که او مرده است. او پس از این‌که دست‌های سرد جک را در آغوش می‌گیرد، خداحافظی احساسی‌ای با او می‌کند و سپس او را رها می‌کند تا در اعماق اقیانوس غرق شود و تنها چیزی که با او می‌ماند، خاطرات جک است.

جیمز کامرون تا پیش از «تایتانیک» به خاطر آثار خود در ژانرهای علمی-تخیلی و اکشن به شهرت رسیده بود، اما وقتی نوبت به ساختن یک درام ۲۰۰ میلیون دلاری رسید، او یک‌بار دیگر ثابت کرد که هرکاری از دستش بر می‌آید. این صحنه‌ی بین جک و رز، تنها یک صحنه‌ی احساسی نیست، بلکه گواهی است بر این که مخاطبان تقریبا سه ساعت به تماشای داستان عاشقانه‌ی این دو جوان که از دو دنیای مختلف بودند، نشسته‌اند و حالا آماده‌اند با جدایی آن‌ها اشک بریزند.

۱۳. تعقیب‌شدن توسط کامیون یدک‌کش – نابودگر ۲: روز داوری

جان کانر پس از این که در فروشگاه به سختی از چنگال تی-۱۰۰۰ می‌گریزد، دوچرخه قدیمی خود را برمی‌دارد و به قسمتی خالی از مسیل رودخانه‌ی باسین لس‌آنجلس می‌گریزد و با خود فکر می‌کند که خطر رفع شده است. اما این تنگ‌بودن مجرای رود نمی‌تواند مانع از حمله‌ی تی-۱۰۰۰ و ورود او به این مسیر، با کامیون یدک‌کش، باشد.

البته که تی-۱۰۰۰ تنها نابودگر حاضر در این صحنه نیست. تی-۸۰۰ با موتورسیکلت خود وارد صحنه می‌شود و موفق می‌شود جان را از کشته‌شدن نجات دهد، اما این کار برای او به سادگی ممکن نمی‌شود. این تعقیب و گریز با انفجاری بزرگ به پایان می‌رسد و برای نخستین‌بار مخاطب را با قالب حقیقی و کاملا مایع تی-۱۰۰۰ آشنا می‌کند.

یک قانون بین‌المللی وجود دارد که اگر قرار باشد کارگردانی برای صحنه‌های اکشن انتخاب کنید، بهترین انتخابتان جیمز کامرون خواهد بود. کامرون پس از این‌که سال ۱۹۸۴ با «نابودگر» (The Terminator) خودش را به اثبات رساند، سال ۱۹۸۶ با «بیگانه‌ها» (Aliens) یک‌بار دیگر خودش را ثابت کرد و وقتی که زمان ساختن «نابودگر ۲: روز داوری» فرا رسیده بود، او تبدیل به یک استاد تمام‌عیار اکشن شده بود.

۱۲. جیک برای نخستین‌بار سوار یک بنشی می‌شود – آواتار

جیک درحالی که می‌خواهد در شکل آواتار خود، تبدیل به یکی از اعضای جامعه‌ی ناوی‌ها شود، باید یاد بگیرد که چگونه بنشی‌های کوهستانی، موجودات غول پیکری شبیه به اژدها، را رام کند و از آن‌ها سواری بگیرد. او پس از این‌که در ابتدا چندین‌بار باعث ترسیدن بنشی‌ها و فراری دادن آن‌ها می‌شود، بنشی‌ای را پیدا می‌کند که پس از یک مبارزه‌ی طولانی بر لبه‌ی پرتگاه، راضی می‌شود او را پشت خودش بنشاند و پرواز کند.

به محض این که جیک موفق می‌شود با بنشی ارتباط برقرار کند و او را به پرواز دربیاورد، مخاطب با زیبایی خیره‌کننده‌ی پاندورا مواجه می‌شود. جیک با این موفقیت خود نه تنها اعتماد جامعه‌ی ناوی‌ها را به دست می‌آورد، بلکه موفق می‌شود نیتیری، یک دختر ناوی که جیک به او علاقه‌مند است، را هم تحت تاثیر قرار دهد.

داستان و شخصیت‌های «آواتار» شاید بهترین‌ها در بین آثار کامرون نباشند، اما فیلم در زمینه‌ی زیبایی‌های بصری و پیش‌گامی در زمینه‌ی جلوه‌های ویژه، بی‌رقیب است. منظره‌ی خیره‌کننده‌ی پاندورا در این صحنه به طور نفس‌گیری جذاب است و باعث می‌شود ما، بیش از پیش، به دیدن قسمت‌های بعدی این فیلم علاقه‌مند شویم.

۱۱. تیراندازی در باشگاه شبانه‌ی تک‌نوآر – نابودگر

وقتی سارا کانر درمی‌یابد که کسی در حال به قتل رساندن سارا کانرهای دیگر در محله‌ی او است، در باشگاه شبانه‌ای به نام تک‌نوآر مخفی می‌شود. او با پلیس تماس می‌گیرد و درخواست کمک می‌کند. آن‌ها از سارا می‌خواهند همان‌جا بماند تا نیروی کمکی برسد. پیش از نیروی پلیس اما تی-۸۰۰ به باشگاه می‌رسد و آماده است تا ماموریت خود را با کشتن سارا، به پایان برساند.

ناگهان کایل ریس، مردی که از آینده فرستاده شده‌است تا امنیت سارا را تضمین کند، از راه می‌رسد و مانع تی-۸۰۰ می‌شود. تی-۸۰۰ کاری که برای آن ساخته شده است را به بهترین شکل ممکن انجام می‌دهد؛ او هم‌زمان به سارا و کایل شلیک می‌کند و هرکسی که سر راهش قرار می‌گیرد را می‌کشد. سارا و کایل موفق می‌شوند به سختی از این مخمصه بگریزند.

نقطه‌ی قوت اصلی این صحنه، توانایی کارگردانی بالای کامرون است. در صحنه‌ای که سارا کانر پیش از آشنایی با تی-۸۰۰ به اشتباه فکر می‌کند کایل کسی است که می‌خواهد او رابکشد، کامرون موفق می‌شود تعلیقی خیره‌کننده خلق نماید. مخاطب اما از قبل تی-۸۰۰ را می‌شناسد و می‌داند که سارا دچار سوتفاهم شده است. دیدن این که تی-۸۰۰ چگونه هرکس بر سر راهش قرار می‌گیرد را نابود می‌کند، یکی از خشن‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین صحنه‌های سینمایی است.

۱۰. تعقیب و گریز در فلوریدا کیز – دروغ‌های حقیقی

وقتی که هلن تسکر و جونو اسکینر در یک لیموزین، گروگان گرفته شده‌اند، هری تسکر با گیب دیدار می‌کند و دو هواگرد سفارش می‌دهد تا مانع ورود گروه جهادی به آمریکا شوند. درحالی که هواگردها موفق می‌شوند مسیر حرکت تروریست‌ها را منفجر کنند و مانع رسیدن آن ها به مقصد شوند، لیموزینی که هلن را حمل می‌کند هم آسیب می‌بیند و نزدیک است منفجر شود.

از آن‌جایی که هری این هواگردها را سفارش داده است، خودش هم همراه آن‌ها به پرواز درآمده تا بتواند به زمین نزدیک شود و همسر خود را نجات دهد. او موفق می‌شود چند ثانیه پیش از سقوط لیموزین به دریا، از روی پل منفجرشده، دست همسر خود را بگیرد و او را نجات دهد.

کامرون برای خلق کردن این صحنه، از تمام حقه‌های بصری موجود استفاده می‌کند؛ تا پیش از این صحنه، به سختی ممکن بود بتوان صحنه‌ای را یافت که تا این اندازه از جلوه‌های ویژه‌ی میدانی و بصری استفاده کرده باشد.

۹. سربازان نیروی دریایی یخ می‌زنند – بیگانه‌ها

سربازانی که برای رمزگشایی به سیاره‌ی ال‌وی-۴۲۶ رفته‌اند، به دنبال سرنخ می‌گردند و داستان وجود موجودات فضایی بیگانه را باور نمی کنند، تا زمانی که دیگر خیلی دیر شده است. وقتی سربازان درمی‌یابند که کلونی‌ها تبدیل به مراکز زاد و ولد زنومورف‌ها شده‌اند، دیگر زمانی برای فرار ندارند و گروهی از بیگانه‌ها که بیدار شده‌اند، به آن‌ها حمله‌ور می‌شوند.

سربازها، یکی پس از دیگری، غیب می‌شوند، ارتباطات از بین می‌رود و گروه متحد سربازها تبدیل به توده‌های جدا از هم و بی‌سروسامان می‌گردند. همین باعث می‌شود ریپلی کنترل اوضاع را به دست بگیرد و پس از مجهز کردن خود، به دنبال نجات دادن سربازهای باقی‌مانده برود.

جیمز کامرون موفق می‌شود در این سکانس، هم‌زمان که سربازهای ساده‌لوح به سمت کلونی‌ها می‌روند، تعلیقی نفس‌گیر خلق کند. این تعلیق با توجه به نقطه نظر ریپلی که با فاصله از گروه سربازها ایستاده است و تنها تصویر و صدای آن‌ها را از صفحات نمایشگر می‌بیند، به شکلی انفجاری پیش می‌رود و بیش‌تر می‌شود. اگرچه «بیگانه‌ها» در این قسمت بیش از این که فیلمی ترسناک باشد، فیلمی علی-تخیلی بود، اما این سکانس هم‌چنان وحشت‌آور و ترسناک است.

۸. کوه یخ! درست روبه‌رومونه! – تایتانیک

کمی پس از این‌که داستان عاشقانه‌ی جک و رز به شکوفایی رسید، سرنوشت در شمایل یک کوه یخ، در مقابل تایتانیک ظاهر شد. در این صحنه تعدادی افسر که در عرشه‌ی پیشین کشتی ایستاده‌اند، متوجه کوه یخ عظیمی می‌شوند که درست در مقابل آن‌ها قرار گرفته است.

آن‌ها بلافاصله با موتورخانه تماس می‌گیرند و از آن‌ها می‌خواهند که سرعت را کاهش دهند تا کشتی بتواند مسیر حرکت خود را تغییر دهد. آن‌ها موفق می‌شوند از برخورد مستقیم با کوه یخ دوری کنند، اما کناره‌های کشتی با آن برخورد می‌کند و این برخورد شکاف‌های عظیمی در کشتی ایجاد می‌نماید. عوامل کشتی تمام تلاش خود را می‌کنند تا مسافران را آرام نگه دارند، اما آن‌ها هیچ نمی‌دانند اوضاع قرار است تا چه حد بد شود.

ساختن تایتانیک بیش از ۲۰۰ میلیون دلار هزینه برداشت و این هزینه در فیلم کاملا مشخص است. جزئیات خیره‌کننده‌ی موتورخانه، شکافته شدن کشتی به دست کوه یخ و … به طرز دیوانه‌واری دقیق هستند، اما جادو همان تعلیق و تنشی است که کامرون در هر ثانیه‌ی این فیلم درحالی که کشتی باشکوه به آرامی غرق می‌شود، خلق می‌کند.

۷. کابوس هسته‌ای سارا – نابودگر ۲: روز داوری

سارا کانر هنگامی که در حال گریختن از چنگال تی-۱۰۰۰ است، کابوسی می‌بیند درباره‌ی آخرالزمانی در آینده؛ کابوسی که مدت‌ها است از زمان فرار از از دست تی-۸۰۰ او را دنبال می‌کند. در این کابوس، سارا در زمین بازی‌ای رویایی است که کودکان در آن درحال بازی کردن و دنبال کردن یک‌دیگر با شادی هستند، تا زمانی که یک بمب در آسمان منفجر می‌شود.

ساختمان ها به لرزه در می‌آیند، ماشین‌ها منفجر می‌شوند و تمام منظره همراه با کودکان و والدینشان به خاکستر تبدیل می‌شوند. در بین آن‌ها سارا و جان کان جوان هم دیده می‌شوند. در همین حال سارایی که مشاهده‌گر است، بدون قدرت به آن‌ها نگاه می‌کند و کاری جز سوختن از دستش بر نمی‌آید.

این صحنه تقریبا کوتاه است، اما مدت زمان کم آن، باعث نمی‌شود قدرتش کاهش پیدا کند. وقتی سارا کانر با ترس از خواب می‌پرد، درمی‌یابد که اگر پسرش کشته شود، چه بر سر دنیا خواهد آمد. تمام فیلم‌های علمی-تخیلی در زمانی پیش یا پس از یک آخرالزمان اتفاق می‌افتند، اگرچه کامرون همواره به دنبال جابه‌جایی مرزهای خیال‌پردازی بوده است و در این جا هم اتفاقی را به مخاطب نشان می‌دهد که ممکن است سی سال دیگر اتفاق بیافتد یا نیافتد.

۶. هری، عزیز را به آتش می‌کشد – دروغ‌های حقیقی

پس از این که عزیز، فلوریداکیز را با بمبی منفجر می‌کند، هری تسکر درمی‌یابد که دختر او دانا توسط تروریست‌ها دزدیده شده و گروگان آن‌ها است. این خبر باعث می‌شود هری خودش پشت فرمان جت بنشیند و به دنبال دخترش برود. رهبر تروریست‌ها، عزیز، دانا را تا سقف یک ساختمان دنبال می‌کند و زمانی که چیزی نمانده است او را بگیرد، هری با جت سر می‌رسد تا دختر خود را نجات دهد.

دختر هری داخل جت می‌پرد، اما عزیز هم از آن‌جایی که می خواهد کلید انفجار بمب دیگر خود را دوباره به دست بیاورد، همراه او به سمت جت می‌پرد. هری اما با تکان دادن جت، عزیز را روی هلیکوپتری پر از تروریست‌های دیگر پرتاب می‌کند و پیش از این‌کار یکی از دیالوگ‌های ماندگار تاریخ فیلم‌های اکشن را به زبان می‌آورد: «تو آتیش گرفتی.»

احتمالا کامرون با خود فکر می‌کرد که «نابودگر ۲: روز داوری» به اندازه‌ی کافی انفجار نداشته است و از همین‌رو او تصمیم گرفت فیلم بعدی خود را پر از انفجار کند. دهه‌ی نود میلادی پر است از فیلم‌های اکشن با کیفیت و «دروغ‌های حقیقی» بی‌شک یکی از بهترین‌های آن‌ها است.

۵. نخستین ظهور سودوپاد – ورطه

درحالی که خدمه‌ی زیردریایی منتظرند طوفان فروکش کند تا بتوانند درخواست کمک خود را مخابره نمایند، با موجودی عجیب که پیش‌تر آن را در هیبت نوری محرک دیده بودند برخورد می‌کنند. این‌بار اما این موجود خودش را به شکل مخزنی از آب دریا به حالت انسانی به نمایش می‌گذارد و با کنجکاوی‌ای نجیبانه به اعضای گروه نزدیک می‌شود. به نظر می‌رسد این موجود هم درست به اندازه‌ی خدمه‌ی زیردریایی مشتاق است که موجودات جدیدی که ملاقات کرده است را بشناسد.

اگرچه «نابودگر ۲: روز داوری» فیلمی درخشان در زمینه‌ی جلوه های ویژه بود و تی-۱۰۰۰ با آن شکل مایع خود باعث شگفتی بسیاری از بینندگان شد، اما اگر به خاطر سودوپاد نبود، شاید تی-۱۰۰۰ هرگز ساخته نمی‌شد.

۴. نخستین تجربه‌ی جیک در کالبد آواتاری‌اش – آواتار

جیک یک سرباز نیروی دریایی مجروح است که پاهایش توانایی خود را از دست داده‌اند و همین اتفاق باعث شده است او داوطلب شود تا ذهن خود را وارد یک کالبد آواتاری نماید. عمل با موفقیت همراه می‌شود. هنگامی که جیک به هوش می‌آید به اندازه‌ای از به دست آوردن دوباره‌ی توانایی راه رفتن خوشحال است که به گوشزدهای پزشکان درباره‌ی با آرامش رفتار کردن هیچ توجهی نمی‌کند. او به سرعت بیرون می‌دود و سعی می‌کند از توانایی راه رفتن لذت ببرد و احمقانه مانند کودکان به این سو و آن سو می‌دود.

«آواتار» تا به امروز ساختارشکنانه‌ترین فیلم جیمز کامرون است، چرا که او با «آواتار» برای نخستین‌بار به جهانیان ثابت کرد که تصاویر کامپیوتری می‌توانند تا چه حد واقعی به نظر بیایند. دیدن جیک که کاملا در بدنی جدید دوباره متولد شده‌است، باعث شد همه بدانند که دنیای جلوه‌های ویژه وارد عصر جدیدی شده است.

۳. تی-۸۰۰ به ایستگاه پلیس حمله می‌کند – نابودگر

پس از این که سارا کانر و کایل ریس توسط پلیس به پایگاه محلی پلیس برده می‌شوند، تی-۸۰۰ وارد می‌شود و می‌خواهد سارا را ببیند. وققتی پلیس‌ها این اجازه را به او نمی‌دهند، او قول می‌دهد که بازگردد. تنها چند دقیقه بعد، او ماشینی را درست در مقابل ایستگاه پلیس می‌دزدد و با آن ماشین وارد ایستگاه می‌شود.

تی-۸۰۰ از ماشین پیاده می‌شود و یکی پس از دیگری پلیس‌ها را می‌کشد تا به سارا برسد. او بارها مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد، اما با توجه به بدن مخصوص‌اش، به سختی می‌توان گفت که آیا متوجه گلوله‌ها شده است یا نه. به هرحال او نابودگر است و چند اسلحه‌ی معمولی قرن بیستمی نمی‌توانند جلوی او را بگیرند.

اگرچه «نابوگر» یک فیلم علمی-تخیلی محسوب می‌شود، اما وحشتی که در این صحنه آفریده می‌شود کم نظیر است. تی-۸۰۰ با هر حرکت خود یادآور نام فیلم می‌شود. این صحنه باعث می‌شود یک‌بار دیگر به یاد بیاوریم که این موجود یک ماشین کشتار توقف‌ناپذیر است و همین صحنه است که باعث می‌شود دیالوگ پیشین تی-۸۰۰ و قول او به پلیس‌ها ماندگار شود: «من برمی‌گردم.»

۲. ریپلی با ملکه‌ زنومورف می‌جنگد – بیگانه‌ها

درست زمانی که به نظر می‌رسد ریپلی و یاران‌اش موفق شده‌اند نجات پیدا کنند، کامرون یک جنگ دیگر را پیشکش مخاطبان می‌کند و مشخص می‌شود که ملکه‌ی زنومورف‌ها در قسمت کشتی فرار سکنا گزیده بوده است. ملکه حضور خود را با حمله کردن و از بین بردن تعداد محدود بازماندگان به نمایش می‌گذارد و ریپلی تنها کسی است که می‌تواند با او بجنگد. این جنگ در نهایت به پرتاب شدن ملکه‌ی بیگانه‌ها به فضا خاتمه می‌یابد. دنیا تنها می‌تواند یک ملکه داشته باشد و آن ریپلی است.

اگرچه هرگز نمی‌توان گفت «بیگانه» (Alien) بهتر است یا «بیگانه‌ها»، اما همه می‌توانند با هم توافق کنند که «بیگانه‌ها» کامرون ادامه‌ای درخشان است برای «بیگانه» ریدلی اسکات. کامرون از تکنیک‌های گرافیکی فراوانی بهره برده‌است تا بتواند این صحنه را به بهترین شکل ممکن خلق نماید و تعلیق کشنده‌ی آن یک‌بار دیگر اثبات کننده‌ی استعداد و توانایی فراوان کامرون در ساختن فیلم‌های علمی-تخیلی و اکشن است.

۱. نبرد در کارخانه‌ی فولاد – نابودگر ۲: روز داوری

در این صحنه‌ که نقطه‌ی اوج فیلم است، تی-۱۰۰۰، تی-۸۰۰، سارا و جان را تا یک کارخانه‌ی فولاد دنبال کرده است، اما از آن‌جایی که پیش تر با نیتروژن مایع منجمد شده و سپس منفجر شده بود، آسیب دیده است. اگرچه هیچ آسیبی به اندازه‌ی کافی ققوی نیست که یک ماشین کشتار مایع را متوقف کند. تی-۱۰۰۰ موفق می‌شود تی-۸۰۰ را شکست دهد و چیزی نمانده است که ماموریت خود در راستای کشتن جان را پس از تغییر قیافه دادن و تبدیل شدن به مادرش سارا به انجام برساند، اما ناگهان سارای حقیقی با یک شات‌گان سر می‌رسد و موفقق می‌شود تی-۱۰۰۰ به اندازه‌ای کند کند که انرژی پشتیبانی تی-۸۰۰ فعال شود و یکی از بهترین کشتارهای نهایی تاریخ سینما را به انجام برساند.

این صحنه اوج خلاقیت و توانایی جیمز کامرون است. در این صحنه تعلیق، اکشن، جلوه‌های ویژه و همه‌ی آن‌چه نیاز است در هم طنیده شده است و مخاطب بدون این که بتواند لحظه‌ای سر خود را برگرداند، چاره‌ای جز دنبال کردن آن ندارد. از آن‌جایی که کامرون مارا مجبور کرده است به شخصیت‌ها اهمیت بدهیم، نمی‌توانیم به تی-۸۰۰، سارا و جان فکر نکنیم . مجبوریم تا لحظه‌ی آخر این صحنه را دنبال کنیم و ضربان قلب خودمان را با ریتم آن تنظیم نماییم.

منبع: slashfilm



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. مسعود

    بنظرم یبار این فیلمها را ببینید هم بد نیست تو نابودگر ۲ کجا جان کانر دوچرخه قدیمی داشت یه مینی موتور داشت

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما