۱۰ شخصیت منفور تاریخ سینما
لذت سینما در این واقعیت نهفته است که اغلب میتوانیم از طریق آن با شخصیتهایی آشنا شویم که خودمان را در آنها پیدا میکنیم. با آنها ارتباط برقرار کرده و همذاتپنداری میکنیم. همذاتپنداری با این شخصیتهای خیالی که میتوانند مابهازای حقیقی داشته باشند، باعث میشوند دنیا برایمان کمی کمتر ترسناک و منزویکننده شود. جادوی سینما در همین است. اما خب همچون زندگی سینما فقط قرار نیست شخصیت خیر و مثبت بسازد. شخصیت منفور تاریخ سینما هم به هر حال برای خودش جایگاهی دارد.
حالا منظور از این شخصیت منفور چیست؟ لزوماً این شخصیتها آدمهای بدی نیستند. میتوانند به دلایل زیادی مثل لحن صدا، طرز رفتار با دیگران یا صرفاً به خاطر بامزه نبودن، آزاردهنده باشند. گاهی اوقات، حتی قرار نیست آزاردهنده باشند، یعنی به آن اندازه که در نهایت برای مخاطب آزاردهنده میشوند. آنها فقط به دلایلی توصیفناپذیر، نفرتانگیز از آب درمیآیند. بدون شک سینما شخصیتهای شرور و ضد قهرمانی دارد که به خاطر پرداخت خوبشان آزاردهنده نیستند. شخصیتهای عامدانه «آزاردهنده» دوستداشتنی هم دارد؛ اینها را گذاشتهاند تا میزان صبوری ما را محک بزنند.
این شخصیتها باعث میشوند پیش خودمان فکر کنیم که آیا میتوانیم تا پایان فیلم دوام بیاوریم. در بعضی موارد، شخصیتها قرار است عنصر طنز قصه باشند، اما آزاردهنده میشوند، مثل جار جار بینکس در سهگانه پیشدرآمد «جنگ ستارگان» که طرفداران این مجموعه هرگز خالقانش را به خاطر ضربهای که به اپرای فضایی محبوبشان زدند، نمیبخشند. همیشه یک عده تماشاگر هستند که خیلی راحت از شخصیتها بدشان میآید. شخصیت منفور تاریخ سینمایی زیاد دارند. اما ده شخصیت منفور تاریخ سینمای این فهرست از نظر عده زیادی آزاردهندهاند؛ روی منفور بودنشان اتفاق نظر وجود دارد.
۱۰ شخصیت منفور تاریخ سینما
۱. اسکرپی دو در «اسکوبی دو» (Scooby-Doo)
آزاردهندهترین شخصیتها همیشه انسان نیستند. گاهی اوقات، سگهای انیمیشنی کوچکی هستند که عقده خدایی دارند و تشنه انتقام هستند. شخصیت اسکرپی دو در ابتدا سال ۱۹۷۹ به عنوان یک سگ کوچک و پرانرژی معرفی شد که برادرزاده سگ اصلی داستان «اسکوبی دو» بود. او را با شخصیت پرجنبوجوش و بعضاً شجاعانهاش میشناختند. بهرغم این واقعیت که اسکرپی دو (با نام کامل اسکرپی کورنلیوس ‘دپی’ دوو) اغلب به عنوان یکی از اعضای باند در اپیزودهای قدیمی «اسکوبی دو» نشان داده میشد، حتی برنامه خودش را هم داشت، در نسخه لایو اکشن محصول ۲۰۰۲ دچار تغییر مهمی شد. به یکباره تبدیل به شخصیت منفی شد.
در نسخه لایواکشن سال ۲۰۰۲ «اسکوبی دو» مشخص میشود که او مغز متفکر پشت هرج و مرج است و رباتی را کنترل میکند که خودش را جای مونداواریوس (روان اتکینسون نقشش را بازی میکند) جا زده است. اسکرپی شیطان خالص است، او مونداواریوس واقعی را زندانی میکند و بعد تبدیل به یک هیولا میشود و سعی میکند اعضای باند را بکشد. واقعاً چیزی برای دوست داشتن اسکرپی وجود ندارد، آن صدای خشن و جیغجیغی را با آن ظاهر را واقعاً نمیتوان دوست داشت. حتی سعی می کند ما را با اعلان «قدرت توله سگ» مجذوب کند. این یک توله سگ ناز نیست. اسکرپی یک آزاردهنده و یک روان پریش است.
۲. جار جار بینکس در سهگانه پیشدرآمد «جنگ ستارگان» (Star Wars)
جار جار بینکس یکی از شخصیتهای معروف و در عین حال بسیار بحثبرانگیز مجموعه فیلمهای «جنگ ستارگان» است. او اولین بار در فیلم «جنگ ستارگان: قسمت اول – تهدید شبح» (The Phantom Menace) محصول ۱۹۹۹، یعنی قسمت اول سهگانه پیشدرآمد به عنوان یکی از اعضای نژاد گونگان از سیاره نابو معرفی شد. طرفداران «جنگ ستارگان» اصلاً با این شخصیت ارتباط برقرار نکردند و حضورش را بیمورد دانستند. او موجودی احمقی است که قرار است عنصر طنز فیلم باشد اما بیشتر آزاردهنده است. حتی جامعه گونگانها او را به دلیل اشتباهات مکررش طرد کردهاند و به نوعی از بقیه همنوعانش جدا شده است.
جار جار بینکس در طول فیلم «تهدید شبح» با کوایگان جین و اوبی-وان کنوبی آشنا میشود و به آنها کمک میکند تا به نابو بازگردند و با ارتش درویدها مقابله کنند. جار جار به طور عمده به عنوان یک شخصیت کمدی و بعضاً احمق به تصویر کشیده میشود. او اغلب با حرکات و حرفهای خندهدار و نابجایش باعث به وجود آمدن موقعیتهای کمدی میشود. یعنی قرار است چنین شود. او در اصل شخصیت بیگناهی است که تلاش میکند به دیگران کمک کند، اما اغلب به دلیل ناشیگری و ناآگاهیاش، مشکلات بیشتری به وجود میآورد.
بسیاری از طرفداران «جنگ ستارگان» معتقدند که شخصیت جار جار بینکس بیش از حد کودکانه و نامناسب برای فضای داستانی فیلمهای «جنگ ستارگان» است. طراحی بصری او و حرکات اغراقآمیزش به نظر بعضی طرفداران از جدیت داستان کاسته و به طنز نابجا تبدیل شده است. جار جار بینکس به عنوان یک شخصیت کمدی طراحی شده بود، اما بسیاری از بینندگان او را بیشتر آزاردهنده یافتند تا خندهدار. حضور او در بعضی صحنههای مهم فیلم از نگاه بسیاری ناخوشایند تلقی شد، چرا که مانع تمرکز روی بخشهای مهم داستان میشد.
یکی از جنجالهای بزرگ پیرامون شخصیت جار جار بینکس، اتهامات به نژادپرستی نهفته در طراحی و صحبتهای او است. بعضی منتقدان و طرفداران ادعا کردند که لهجه و رفتارهای او به نوعی به کاریکاتورهای نژادی شباهت دارد، و این منجر به اعتراضات گستردهای شد. یکی دیگر از انتقاداتی که به شخصیت جار جار بینکس میشود، مسئولیتهای سنگینی است که در قصه بر عهده او گذاشته میشود. در قسمت دوم «جنگ ستارگان: حمله کلونها» جار جار بینکس به طور غیرمستقیم مسئول تصویب لایحهای میشود که به امپراتور پالپاتین قدرت مطلق میدهد و نهایتاً به سقوط جمهوری و شکلگیری امپراتوری کهکشانی منجر میشود. این تصمیم اوست که باعث شده عدهای او را یکی از دلایل اصلی سقوط جمهوری بدانند. میزان نفرت مخاطبان «جنگ ستارگان» از این شخصیت منفور تاریخ سینما منجر به حذف کلی آن از فیلمهای اصلی مجموعه «جنگ ستارگان» شد.
۳. ددپول در مجموعه «ددپول» (Deadpool)
به نظر میرسد طرفداران مارول درباره ددپول دچار اختلاف نظر شدهاند. بعضیهاشان کاملاً عاشق این شخصیت پرحرف هستند که رایان رینولدز نقشش را بازی میکند و بعضی دیگر او را کاملاً آزاردهنده میدانند. آنها که دوستش دارند، رفتار غیرقابلپیشبینی و شوخطبعی را میپسندند و متعتقدند که رینولدز در بازی در این نقش بسیار موفق عمل کرده و جان تازهای به آن بخشیده است. اما احتمالاً حق با دسته دوم است. او یک ابرقهرمان بسیار بینمک و آزاردهنده است که لیاقت دنبالهها، از جمله فیلم اکران تابستان ۲۰۲۴ «ددپول و ولورین» (Deadpool and Wolverine) را ندارد. طنز متا او که مدام مخاطب را مورد خطاب قرار میدهد، حتی زمانی که شخصیتهای دیگر دارند او را تماشا میکنند، بهسرعت تکراری میشود و شما را به این فکر فرو میبرد که چه کسی اولین بار فکر کرد که این ایده خوب است.
ددپول با نام اصلی وید ویلسون اولین بار در شماره ۹۸ از کتاب کمیک New Mutants در سال ۱۹۹۱ معرفی شد. او یک ضد قهرمان مزدور است که به دلیل آزمایشات برنامه سلاح X تواناییهای فراانسانی و قابلیت بهبود سریع زخم دارد. او تقریباً نامیراست و بدنش میتواند به سرعت پس از هر نوع آسیب بهبود یابد. ددپول را با شخصیت دیوانهوار، پرحرف و بیپرده، و شکستن دیوار چهارم (توانایی صحبت مستقیم با مخاطب و آگاهی از اینکه او یک شخصیت کمیک است) میشناسند. او غالباً به طنز سیاه، شوخیهای بیادبانه و رفتارهای غیرمتعارف متوسل میشود. همین طنز تلخ و شوخیهای بیپرده و اغلب توهینآمیز او یکی از دلایلی است که بسیاری به او انتقاد میکنند. عدهای ممکن است این سبک طنز را نپسندند یا آن را افراطی بدانند.
جز این، ددپول خشن و بیرحم است و هیچ تردیدی در کشتن دشمنانش به خود راه نمیدهد. این خشونت گاه افراطی میتواند برای بعضی تماشاگران ناخوشایند باشد. شکستن دیوار چهارم هم با اینکه میتواند ویژگی بسیار جذاب و متفاوتی در تعریق یک شخصیت باشد اما بعضی آن را در شخصیت ددپول گیجکننده یا خستهکننده میدانند. شخصیت ضدقهرمان و غیرمتعارف او که قوانین را زیر پا میگذارد، اصول اخلاقی مشخصی ندارد و اغلب خودخواه و خودمحور است، به مذاق بسیاری خوش نمیآید.
۴. موری کسلر در «رفقای خوب» (Goodfellas)
بعضی شخصیتها آنقدر آزاردهنده هستند که وقتی آخرش در فیلم با مرگشان روبهرو میشوی، نفس میکشی. موری کسلر فیلم تحسینشده مارتین اسکورسیزی «رفقای خوب» از این شخصیتهاست. فیلم بر اساس داستان واقعی هنری هیل، یک گانگستر نیویورکی و فعالیتهای او در دنیای جرم و جنایت ساخته شده است. چاک لو نقش موری کسلر را بازی میکند و هیچ ایرادی به بازی او وارد نیست، فقط موری شخصیت افتضاحی است. او یک فروشنده کلاهگیس و کلاهخود است که با هنری هیل و سایر گانگسترهای نیویورکی در ارتباط است. او در قالب فردی سادهلوح و همیشه نگران به تصویر کشیده شده است که فقط به دنبال پول و کسب سود است. موری همکار و دوست گانگسترهای اصلی فیلم است و سعی میکند از ارتباط با آنها به نفع خود استفاده کند. او فردی سادهلوح و همیشه نگران است که فقط به دنبال پول و کسب سود است.
موری یکی از افرادی است که در سرقت معروف «لوفتانزا» دست دارد؛ یکی از بزرگترین سرقتهای تاریخ ایالات متحده که در سال ۱۹۷۸ رخ داد. اما دائماً درخواست سهم خود از پول را دارد و همین باعث عصبانیت جیمی کانوی (شخصیت رابرت دنیرو) میشود. دلیل منفور بودن شخصیت موری کسلر همین اصرارهای مداوم و بیوقفهاش برای گرفتن سهم خود از سرقت لوفتانزاست. این رفتارهای مکرر او باعث میشود که سایر گانگسترها هم از دست او خسته و کلافه شوند. از سویی، از آنجا که شخصیت احمق و سادهلوحی دارد و از خطرات و پیامدهای کارهایی که میکند، کاملاً غافل است، بین گانگسترها کسی جدیاش نمیگیرد. اصرارهای احمقانهاش هم باعث میشود در نهایت تبدیل به هدف قتل جیمی کانوی شود. او نه تنها جیمی را آزار می دهد، بلکه با نق زدنش مخاطب را هم آزار میدهد. بنابراین، جیمی که نگران است حماقت موری کار دستشان بدهد، دستور میدهد که تامی دویتو با بازی جو پشی او را بکشد. صحنه مرگ او بسیار دردناک است، از پشت سر چاقو میخورد، اما به طرز عجیبی مخاطب از مرگ او خوشحال میشود.
۵. دلوریس آمبریج در مجموعه «هری پاتر» (Harry Potter)
مجموعه «هری پاتر» شخصیتهای آزاردهنده زیادی دارد. اما اکثر مردم تردیدی ندارند که دلوریس آمبریج با بازی ایملدا استونتون منفورترین شخصیت این مجموعه است. میل دلوریس به بیادبی، شرّ و قدرت به اندازهای است که او را منفورتر میکند. وزیر سحر و جادو او را سمت مأمور تفتیش عقاید را به او میدهد، اما او بهترین فرد برای این نقش نیست. ما به راحتی میتوانیم آن دسته از افراد قدرتطلب را که در زندگی روزمره با آنها ملاقات میکنیم، چه معلمان چه والدین، در شخصیت دلوریس ببینیم. او یکی از منفورترین شخصیتهای سری فیلمها و کتابهای «هری پاتر» اثر جی.کی. رولینگ است که ابتدا در کتاب «هری پاتر و محفل ققنوس» (کتاب پنجم) معرفی میشود و در نسخه سینمایی آن که در سال ۲۰۰۷ اکران شد، ایملدا استنتون نقشش را بازی کرد.
دلوریس آمبریج یک جادوگر قدرتمند و افراطی است که در وزارت سحر و جادو خدمت میکند. او اول معاون وزیر در وزارتخانه است و بعدها به عنوان استاد «دفاع در برابر جادوی سیاه» در هاگوارتز منصوب میشود. آمبریج تحت حمایت وزارتخانه و به ویژه کورنلیوس فاج (وزیر سحر و جادو) به هاگوارتز فرستاده میشود تا نظارت بیشتری بر مدرسه و دانشآموزان داشته باشد، به ویژه در برابر تلاشهای دامبلدور و هری پاتر برای هشدار دادن به جامعه جادوگران دربازه بازگشت لرد ولدمورت.
دلوریس ظاهری شیرین و باطنی خشن دارد. او در ظاهر با لباسهای صورتی و دکوراسیون خانهاش که پر از تزئینات شیرین و عروسکهای گربهای، آرام و مهربان به نظر میرسد. اما پشت این ظاهر، شخصیتی ستمگر و بیرحم پنهان است. آمبریج وسواس نظم و کنترل دارد و از هر ابزاری برای تسلط بر دیگران و اجرای قوانین سختگیرانهاش استفاده میکند. او نمیتواند تحمل کند که کسی از او سرپیچی کند. او به شدت نسبت به هر کسی که مخالف نظر او یا وزارتخانه باشد، بیرحم و ظالم است و از روشهای تنبیهی شدید و غیرانسانی برای کنترل دانشآموزان استفاده میکند.
آمبریج شخصیتی مستبد است که قدرت خود را برای سرکوب و کنترل دیگران به کار میبرد. او بدون هیچگونه دلسوزی یا همدلی، دانشآموزان را مجازات میکند و از زور برای حفظ نظم استفاده میکند. یکی از مشهورترین رفتارهای او، مجبور کردن هری پاتر به نوشتن با یک قلم جادویی است که باعث میشود هر چیزی که مینویسد، در پوست دستش حک شود. آمبریج به شدت با شخصیتهای محبوبی مثل هری پاتر و آلبوس دامبلدور مخالفت میکند و تلاش میکند آنها را سرکوب کند. او به صورت علنی از مقام خود برای تضعیف و بیاعتبار کردن آنها استفاده میکند که باعث میشود تماشاگران بیشتر از او متنفر شوند. ظاهر آرام و مهربان آمبریج در تضاد با ذات واقعی اوست. این دورویی و نفاق باعث میشود که مخاطبان از او بیشتر بیزار شوند. او همیشه لبخندی مصنوعی بر لب دارد، در حالی که رفتارهایش پر از شرارت و بدخواهی است.
آمبریج به نوعی نماد بوروکراسی فاسد و ناکارآمد در دنیای جادویی است. او نماینده وزارتخانهای است که حقیقت را انکار میکند و به جای مواجهه با تهدید واقعی ولدمورت، تلاش میکند تا همه چیز را تحت کنترل خود درآورد و از قدرتش برای سرکوب کردن مخالفان استفاده میکند. دلورس آمبریج به دلیل ترکیب منحصربهفردی از استبداد، دورویی و ستمگری، یکی از منفورترین شخصیتهای دنیای «هری پاتر» است. او نه تنها به دلیل رفتارهای ظالمانهاش بلکه به دلیل نحوهای که قدرت خود را برای تحمیل نظرات و کنترل دیگران به کار میگیرد، در خاطرهها باقی مانده است. بسیاری از طرفداران «هری پاتر» او را حتی از ولدمورت نیز منفورتر میدانند، چرا که شرارت آمبریج به شکلی واقعیتر و ملموستر در دنیای فیلم به تصویر کشیده شده است.
۶. روبی رود در «عنصر پنجم» (Fifth Element)
ممکن است کمی سختگیرانه به نظر برسد که ادای احترام کریس تاکر به پرینسِ خواننده در فیلم «عنصر پنجم» را یک کاریکاتور آزاردهنده یا شخصیت منفور تاریخ سینما بدانیم، اما در فیلمی غرق در عناصر افراطی علمی-تخیلی، شخصیت پر زرق و برق افراطی تاکر هنوز به نوعی بیرحم است. نقش راد بهعنوان راوی داستان از طریق نمایش رادیویی بینکهکشانیاش، عجیب و غریب است. زمانهایی در فیلم هست که کارش را درست انجام میدهد اما هر چه این فیلم لوک بسون جلوتر میرود، شخصیت راد از جذاب و قدرتمند به غرغرو و ناخوشایند تبدیل میشود. نیاز بیوقفه او به قرار گرفتن در مرکز توجه و شیطنتهای دراماتیک او به لحظات جدیتر فیلم ضربه میزند و او را به شخصیتی تضادبرانگیز تبدیل میکند.
روبی رود یک مجری رادیویی بسیار مشهور در دنیای آیندهنگرانه فیلم است. او به عنوان یک شخصیت بسیار پرانرژی، پرحرف و اغلب مبالغهآمیز معرفی میشود که سبک زندگی لوکس و جنجالی دارد. او به ظاهر عجیب و غریب و لباسهلی خاصش که همه به او ظاهر و رفتاری به شدت نمایشی و اغراقآمیز میدهد، معروف است. روبی در بخشهای مهم فیلم حضور دارد و به نوعی در کنار شخصیت اصلی فیلم، کربن دالاس (با بازی بروس ویلیس)، در جریان ماجراجوییها قرار میگیرد. او قرار است عنصر طنز فیلم باشد و سعی میکند با انرژی زیاد و شخصیت اغراقآمیزش، فضا را سبک و شوخطبع نگه دارد.
اما همین ظاهر عجیب و نمایشی، رفتارهای بیش از حد پرانرژی، پرحرفی مداوم و صدای بلندش است که برای بعضی تماشاگران خستهکننده یا آزاردهنده است. این نوع شخصیتپردازی که به شدت اغراقآمیز است، میتواند باعث شود که بعضی مخاطبان به جای لذت بردن از آن، احساس نارضایتی کنند. درست است که شخصیت روبی برای ایجاد لحظات طنز و سبک در فیلم قرار داده شده است، اما عدهای بر این باورند که او با فضای کلی فیلم تناسب ندارد و بیش از حد از داستان اصلی فیلم فاصله میگیرد.
البته روبی طرفداران خودش را هم دارد. شخصیت او به دلیل منحصر بهفرد بودن و شجاعتی که در طراحی و اجرایش به کار رفته است، در میان بعضی تماشاگران و منتقدان محبوب است. او نمادی از آیندهنگری و سبکهای نامتعارف است که با دنیای آیندهنگرانه فیلم هماهنگ است. بعضیها هم او را به خاطر جنبههای کمیک و طنزآمیزش دوست دارند و معتقدند که او توانسته است به فیلم انرژی و شادابی بدهد. روبی راد از آن شخصیتهایی است که یا او را دوست دارید یا از او متنفر هستید، و این باعث شده است که او به یکی از شخصیتهای بهیادماندنی اما بحثبرانگیز فیلم «عنصر پنجم» تبدیل شود و پیش عدهای لقب شخصیت منفور تاریخ سینما را هم بگیرد.
۷. کایل شیبل در «لیدی برد» (Ladybird)
کایل شیبل مصداق بارز یک پسر دبیرستانی رومخ است. مخصوصاً اگر از خانوادهای متعلق به طبقه مرفه باشند. او با اینکه جزو شخصیتهای فرعی فیلم تحسینشده محصول ۲۰۱۷ گرتا گرویگ «لیدی برد» است اما دقیقاً به خاطر همین منفور و آزاردهنده بودنش شخصیت مهمی است. یکی از همان پسران خوشقیافه مغروری است که ممکن است به پست هر دختر شهری خوبی بخورد و تجربهای تلخ برایش به یادگار بگذارد. و تیموتی شالامی چه انتخاب خوبی برای این نقش است. از آن صورت زیبای معصوم که بیشتر نقش مثبت بهاش داده میشود، انتظار نداری اینقدر عوضی از آب دربیاید.
کایل یک نوجوان جذاب، مرموز و از خود راضی است که در مدرسهای خصوصی در ساکرامنتو تحصیل میکند. او به عنوان یک فرد باهوش، اهل موسیقی و نسبتاً ثروتمند معرفی میشود. کایل نماینده تیپ جوانانی است که به شدت از جریان اصلی جامعه و زندگی معمولی فاصله میگیرند و خود را متفاوت و خاص میدانند. کایل یکی از عشقهای اصلی کریستین «لیدی برد» مکفرسون (با بازی سورشا رونان)، شخصیت اصلی فیلم است. او با رفتار خونسرد و گاهی بیتفاوت خود، توجه لیدی برد را به خود جلب میکند. اتفاقی که برای هر دختر دبیرستانی شهریای ممکن است بیفتد. لیدی برد به خاطر جذابیت و ظاهر مرموز کایل به او علاقهمند میشود، اما این رابطه در نهایت برای او ناامیدکننده است.
کایل به خاطر رفتار بیتفاوت و خودمحورش نسبت به احساسات دیگران، به خصوص لیدی برد، مورد انتقاد قرار میگیرد. او از رابطهاش با لیدی برد بیشتر به عنوان یک تجربه یا سرگرمی استفاده میکند و در نهایت نسبت به احساسات او بیتوجه است. او با یک ادای روشنفکری خود را فردی ضد فرهنگ جریان اصلی معرفی میکند، اما در واقعیت او یکی از بچههای طبقه الیت مدرسه است و از مزایای طبقه اجتماعی بالای خود بهرهمند میشود. این تضاد بین ظاهر و باطن او باعث میشود که شخصیتی دورو و ریاکار به نظر بیاید.
بیاحساسی کایل در یکی از صحنههای مهم فیلم نسبت به لیدی برد، بهخصوص با توجه به شناختی که مخاطب از شخصیت لیدی برد پیدا میکند، او را از چشم مخاطب میاندازد. کایل به نوعی نماینده مردانی است که با استفاده از جذابیت ظاهری و رفتار مرموز، توجه زنان را به خود جلب میکنند اما در عین حال هیچ تعهد یا احترامی نسبت به احساسات آنها ندارند. این نوع رفتار او را به یک شخصیت منفی در چشم بسیاری از مخاطبان تبدیل کرده است.
۸. جنی کوران در «فارست گامپ» (Forrest Gump)
خب، طبیعی است که با یکی از محبوبترین شخصیتهای معروف سینما که نماد معصومیت انسانی است، مثل ابزار رفتار کنی و هیچ توجهی به احساسات او نداشته باشی و به یکی از منفورترین شخصیتهای تاریخ سینما تبدیل شوی. هرچه باشد کسی تحمل ندارد ببیند آدمی به فارست گامپ، قهرمان محبوب فیلم تحسینشده رابرت زمهکیس آسیب برساند. همین است که جهان متفق القول از جنی کوران، دختر محبوب فارست گامپ که رابین رایت نقشش را به زیبایی بازی کرده است، بیزارند. بله، میتوان اعتیاد جنی به مواد مخدر و تصمیمات اشتباهی را که برای زندگیاش میگیرد، ریشهیابی کرد و حتی به او حق هم داد. تربیت بد دوران کودکی به عنوان مثل. اما میل او به آمدن و رفتن از زندگی فارست باعث میشود دشمن شماره یک بسیاری از مخاطبان سینما باشد.
حنی کوران یکی از شخصیتهای مهم زندگی فارست گامپ (با بازی تام هنکس) است. جنی از کودکی تا بزرگسالی دوست نزدیک فارست است و در بسیاری از لحظات مهم زندگی او حضور دارد. جنی در یک خانواده نامناسب بزرگ شده و در کودکی توسط پدرش مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. این تجربههای تلخ، تأثیر عمیقی بر شخصیت او میگذارد و باعث میشود که در طول زندگی به دنبال فرار از گذشتهاش و یافتن معنای زندگی باشد.
جنی شخصیتی ناپایدار و پر از تناقض دارد؛ او همیشه در حال جستوجوی خود و درک معنای زندگیاش است.
فارست از کودکی عاشق جنی بوده و همیشه به او وفادار مانده است. اما جنی همیشه در حال دور شدن از فارست است و به دنبال اهداف خود میرود.
او بارها وارد روابطی ناسالم و مخرب میشود و در مسیر خود به مواد مخدر و زندگی پرخطر روی میآورد. در نقطه مقابل او، فارست نماد معصومیت، صداقت و وفاداری است، در حالی که جنی نماد کسی است که درگیر دنیای واقعی و مشکلات آن شده است. این تضاد باعث میشود که رفتارهای جنی گاهی ناخوشایند و سرد به نظر برسد.
جنی در طول فیلم چندین بار فارست را ترک میکند و وارد روابط و مسیرهای نادرست میشود. این رفتارها به نظر بسیاری از بینندگان، نوعی سوءاستفاده از احساسات و عشق فارست است. با اینکه فارست همیشه به جنی محبت و علاقه نشان میدهد، جنی تا انتهای فیلم قادر به پذیرش کامل عشق او نیست. این هم بسیاری از تماشاگران را ناراحت میکند. رفتارهای خودویرانگر جنی که منجر به تصمیمات اشتباه او میشود، هم به خودش و هم اطرافیانش آسیب میزند.
این رفتارهای خودویرانگرانه شاید همدلیبرانگیز هم باشد اما در عین حال دلیلی برای منفور بودن او هم هست. با این حال، شخصیت جنی به دلیل پیچیدگی و مشکلاتی که در زندگیاش تجربه کرده، برای بعضیها قابل درک و حتی همدردی است. او نماد کسانی است که به دلیل مشکلات و آسیبهای گذشته، قادر به درک و پذیرش کامل محبت و عشق نیستند و در تلاشاند تا معنای زندگیشان را پیدا کنند. برای دوست داشتن این شخصیت منفور تاریخ سینما باید بتوانید از این زاویه به او نگاه کنید.
۹. ویل ترنر در «دزدان دریایی کارائیب» (Pirates of the Caribbean)
شاید پیش خودتان بگویید این شخصیت نباید در این فهرست قرار بگیرد. ویل ترنر انسان درستکار و عاشقپیشهای است که قاعدتاً باید محبوب باشد. اما در جهان «دزدان دریایی کارائیب» و در مقابل جانی دپ و جک اسپاروی کاریزماتیکش، درستکاری و اخلاقگرایی افراطی شخصیت ویل به یک امتیاز منفی تبدیل میشود. ویل ترنر با بازی اورلاندو بلوم یکی از شخصیتهای اصلی مجموعه فیلمهای «دزدان دریایی کارائیب» است. او یک آهنگر شجاع و بااخلاق است که در طول فیلمها به یک دزد دریایی تبدیل میشود. ویل پسر یک دزد دریایی معروف به نام بوتاسترپ بیل ترنر است، اما خودش تا مدت زیادی از این موضوع بیخبر است. او در جوانی به عنوان یک آهنگر در پورت رویال کار میکند و در آنجا عاشق الیزابت سوان میشود.
ویل همیشه به خاطر شجاعت و وفاداریاش مورد تحسین قرار میگیرد. او برای نجات الیزابت و دوستانش بارها جان خود را به خطر میاندازد. او در مقابل ناحقیها و بیعدالتیها میایستد، حتی اگر این به معنی مواجهه با قدرتهای بزرگتر از خودش باشد. ویل در طول فیلمها با تضاد درونیاش بین دو دنیای متفاوت (دنیای قانونمدار و دنیای دزدان دریایی) روبهرو است و سعی میکند مسیری بینابین برای خود پیدا کند. اما عدهای شخصیت ویل را به دلیل سادهلوحی و اخلاقگرایی افراطیاش مورد انتقاد قرار دهند. او همیشه تلاش میکند تا «درست» عمل کند و این میتواند در دنیای خاکستری دزدان دریایی ناامیدکننده به نظر برسد.
تضاد زیاد او با شخصییت اصلی مجموعه، جک اسپارو که جانی دپ نقشش را به زیبایی اجرا میکند، به این ناامیدکنندگی دامن میزند. در مقابل شخصیت وانیلی ویل شخصیت کاریزماتیک و غیرقابل پیشبینی جک اسپارو کمرنگتر و غیرجذابتر به نظر برسد. جک اسپارو با رفتارهای ضدقهرمانانه و شوخطبعیاش محبوبیت بیشتری در بین تماشاگران دارد، و جانی دپ هم صحنه را کاملاً از آن خود میکند. همه اینها باعث میشود که ویل در سایه او قرار بگیرد. حتی با تمام اعمال عاشقانه و فداکارانهاش. البته دلیل منفور بودن شخصیت او فقط این نیست. تصمیمات ویل باعث بروز مشکلاتی برای خودش و دیگران میشود. همین او را به شخصتی ناپخته و ضعیف پیش مخاطب تبدیل میکند.
۱۰. وروکا سالت در «ویکی وانکا و کارخانه شکلاتسازی» (Willy Wonka & The Chocolate Factory)
در حقیقت، «ویلی ونکا و کارخانه شکلاتسازی» فیلم کلاسیک محصول ۱۹۷۱ تعداد زیادی شخصیت دارد که میتوانستند به فهرست ده شخصیت منفور تاریخ سینما راه پیدا کنند. اولاً، خود صاحب کارخانه که اسمش در عنوان قصه هست و کل مردم را در ازای شکلات به بردگی گرفته است، شاید تأسفبارترین شخصیت تاریخ سینما باشد. به او پدربزرگ جو را هم اضافه کنید که بلافاصله پس از اینکه فرصت یک بازدید رایگان در کارخانه بدنام ویلی ونکا پیش میآید، از خواب غفلت خود خارج میشود.
یک مشت بچه به شدت مزاحم و آزاردهنده هم هستند که خود ونکا در طول تور آنها را مرخص میکند. اما از میان تمام این شخصیتهای منفور، یک نفر در صدر قرار میگیرد. وروکا سالت. «همین الان میخواهم!» جملهای است که همیشه خون را به جوش میآورد. این لوسی و ننری سالت نه تنها در زندگی روزمره، بلکه در کارخانه ونکا هم نامطلوب است و بدترین ویژگیهای طبقه مرفه را به نمایش میگذارد. فقدان همدلی، درک و عدم تمایل به مهربانی، سالت را به یکی از اولین قربانیان بازیهای ونکا تبدیل میکند.
ورکا سالت یکی از شخصیتهای اصلی فیلم «ویلی وونکا و کارخانه شکلاتسازی» است که بر اساس کتاب «چارلی و کارخانه شکلاتسازی”» نوشته رولد دال ساخته شده و در دو اقتباس معروف سینمایی آن در سالهای ۱۹۷۱ و ۲۰۰۵ به نمایش درآمده است. ورکا سالت یکی از بچههایی است که بلیت طلایی را پیدا میکند و به کارخانه شکلاتسازی ویلی وونکا دعوت میشود. ورکا دختری است بسیار لوس، خودخواه و بدخلق که از والدینش انتظار دارد تمام خواستههایش را برآورده کنند. او همیشه هر چیزی که میخواهد، بلافاصله به دست میآورد، و وقتی چیزی را نمیخواهد، سریعاً ناراحت و عصبانی میشود.
رفتارهای ورکا اغلب توهینآمیز و با بیاحترامی به دیگران است. او به دیگران اهمیت نمیدهد و فقط به خودش فکر میکند. پدر و مادر ورکا او را لوس کردهاند و هرچه او میخواهد، برایش فراهم میکنند. این رفتارهای والدینش باعث شده است که ورکا به هیچ حد و مرزی اعتقاد نداشته باشد و همیشه انتظار داشته باشد که خواستههایش بلافاصله برآورده شود. ورکا همراه با چند کودک دیگر به کارخانه ویلی وونکا دعوت میشود. در طول بازدید از کارخانه، رفتارهای خودخواهانه ورکا باعث میشود که او دچار مشکل شود.
در نسخههای مختلف فیلم، سرنوشت ورکا متفاوت است، اما معمولاً او به عنوان نمونهای از رفتارهای نادرست و پیامدهای آن به تصویر کشیده میشود. بسیاری از تماشاگران شخصیت ورکا را نمادی از تربیت نادرست و لوس کردن کودکان میبینند. او نشان میدهد که چگونه عدم تعیین مرز و محدودیت برای کودکان میتواند باعث شود که آنها به افرادی خودخواه و ناپسند تبدیل شوند. شخصیت ورکا سالت در داستان به عنوان یک نمونه آموزشی برای کودکان و حتی والدین معرفی میشود. او نمادی از رفتارهای نادرست و تربیت نامناسب والدین است و داستان او به گونهای طراحی شده که پیام اخلاقی مهمی را به مخاطبان منتقل کند.
منبع: faroutmagazine