۱۰ فیلم موزیکال برتر عصر طلایی هالیوود
عصر طلایی هالیوود دوران یکهتازی فیلمهای موزیکال بود. پروژههای موزیکال در آن زمان بودجههای هنگفت، بهترین کارگردانان و بزرگترین ستارگان زمان خود را جذب خود میکردند. پس از فروپاشی سیستم استودیویی در هالیوود و تغییر ذائقهی مخاطبان به سمت آثار رئالیستی، تولید آثار موزیکال با بودجهی فراوان هم رو به کاهش رفت. گرچه هنوز هم هرازگاهی فیلمهایی در این ژانر تولید میشوند و چراغ جادوی قدیمی را برای لحظهای روشن میکنند، اما امروزه بهطور کلی موزیکالها از سوی مخاطبین سینما، به عنوان ژانری مرده و بیفروغ شناخته میشوند. درعوض، بیشتر مخاطبان ترجیح میدهند فیلمهای موزیکال قدیمیتری که شاید حتی پیشتر دهها بار دیدهاند را مرور کنند. و مهم هم نیست که چند بار آنها را مرور می کنید، بهترین فیلم های این ژانر با وجود گذشت زمان، لذتبخش و تماشایی باقی میمانند. در لیست زیر، ده تا از بهترین فیلمهای موزیکال عصر طلایی هالیوود آورده شده است. با هم آنها را مرور میکنیم. به سالهای بین دههی ۲۰ تا دههی ۶۰ که سیستمهای استودیویی بر هالیوود حکمفرما بودند عصر طلایی هالیوود گفته میشود.
۱۰. هفت عروس برای هفت برادر (Seven Brides for Seven Brothers)
- محصول: ۱۹۵۴
- کارگردان: استنلی دونن
- بازیگران: هاوارد کیل، جف ریچاردز، مت متوکس و…
- امتیاز متاکریتیک: ۷۵ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
فیلم «هفت عروس برای هفت برادر» با الهام از یک افسانهی روم باستان در مورد سربازانی که زنان را از قلمروی رقیب میربایند ساخته شده. نام آن افسانه، زنان سابین است. تعجبآور نیست که چنین داستانی امروزه بیرحمانه و ارتجاعی بهنظر برسد. ترکیبی از فضای جامعه در تاریخ اکران فیلم(دهه ۱۹۵۰) و فضایی که فیلم در آن میگذرد (دهه ۱۸۵۰) شرایطی ویژه برای رخداد داستان عاشقانهای ایجاد کرد که به تمامی مفاهیم عمیق و مترقی دربارهی مفهوم جنسیت بیاعتنایی میکند. البته بهنظر میرسد که داستان، خودآگاهی نسبی دربارهی اینکه چهچیز صحیح است و چهچیز صحیح نیست دارد، اما صحنههایی هم در آن وجود دارند که هیچجوره قابل دفاع نیستند.
با همهی این احوال، اینکه دربارهی فیلم استنلی دونن اینگونه صحبت کنیم و از ابعاد دیگر بررسیاش نکنیم، به ارزشهای سینمایی و استفادههای بلیغی که از امکانات ژانر موزیکال در فیلم شده ضرر میرساند. وقتی بهدنبال نمونههای قابل تأمل از رقصیدن روی صحنه میگردیم، مثالهای زیادی به ذهنمان نمیرسد. اما این فیلم شامل یکی از بهترین سکانسهای رقصیست که میتوانیم به آن ارجاع دهیم. مهارت و آمادگی جسمانی بازیگران بینظیر است. سکانس رقص در انبارْ مهارت و کنترلی را به نمایش میگذارد که ما را شوکه میکند. تماشای تعادل مردان در حال پریدن روی تیرهای چوبی باریک، باعث میشود نتوانید آنچه میبینید را باور کنید. در اواسط فیلم و صحنهی خواستگاری مردان، با رقصی خیرهکننده و بهشدت خلاقانه روبهروییم.
فیلم بهخودی خود زیباست و تنها صفحهی عریض و طویل سینماست که میتواند عدالت را در حق تصاویرش رعایت کند. باوجود لحظات تلخ در داستان، کلیت فیلم بسیار شاد و سرگرمکننده است و بهخوبی، جادوی فرار از دنیای واقع، این خصلت فیلمهای موزیکال را در خود دارد. مواجههمان با این فیلم، یک پیشنهاد برای نحوهی قضاوت آثار تاریخگذشته نیز هست؛ اینکه بدانیم و بپذیریم که کدام بخش این آثار، امروزه دیگر قابل دفاع نیستند اما از تحسین بخشهای قابل تأمل اثر سر باز نزنیم.
۹.بانوی زیبای من (My Fair Lady)
- محصول: ۱۹۶۴
- کارگردان: جورج کیوکر
- بازیگران: آدری هپبورن، رکس هریسون، استنلی هالووی و…
- امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
مشهورترین اقتباس سینمایی از پیگمالیون جورج برنارد شاو، در سالهای آخر دورهی طلایی موزیکال هالیوود عرضه شد و بهراحتی در صدر جدول ردهبندی فیلمها قرار گرفت. در دههای که سینما درگیر پوستاندازی بود و دورهی فیلمهای استودیویی داشت به سر میرسید، موزیکال پرانرژی جورج کیوکر به اقبالی بینظیر در بین مخاطبان عصرش دست یافت.
جک وارنر تصمیم گرفت برای تولید یک موزیکال سینمایی، بهسراغ اثری برود که پیشتر در صحنهی تئاتر به موفقیت رسیده بود (مسیری که بسیاری از موزیکالهای دیگر نیز طی کردند). او آدری هپبورن، بزرگترین ستارهی آن زمان هالیوود را برای نقش مقابل رکس هریسون که در صحنهی تئاتر برادوی خوش درخشیده بود، در نظر گرفت و این ترکیبات مطابق انتظارش به نتایج کمنظیری دست یافت. «بانوی زیبای من» هشت تندیس اسکار را به خانه برد؛ از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگری مرد.
اگر قرار باشد تنها یک فیلم را از لیستمان انتخاب کنیم که بهخاطر موسیقیاش حائز اهمیت است، بیشک آن فیلم، «بانوی زیبای من» است. چیزی در ملودیهای گرم و اشعار روان فیلم وجود دارد که مدتها پس از پایان با شما میماند. خوانندگی رکس هریسون بیبدیل است. او به تکنیکهای خوانندگی مسلط است و تجسمی از تیپ اشرافزادههای انگلیسیست.
آدری هپبورن نقشی را ایفا کرد که جولی اندروز در نسخهی تئاتری اثر روی صحنه میبرد. آهنگهای این نقش را مارنی نیکسون دوبله کرده بود. از «بانوی زیبای من» در فیلمشناسی درخشان هپبورن بهعنوان یکی از بهترین کارهایش یاد نمیشود، اما با این وجود صرف حضورش در فیلم، اثر را بسیار تماشایی کرده.
طراحی صحنه نیز مجلل و تحسینبرانگیز است و تصاویر دیدنیای از لندن ویکتوریایی بهنمایش میگذارد؛ تصاویری در تضاد کامل با دنیای طبقهکارگری الیزا دولیتل.
۸. یک آمریکایی در پاریس (An American in Paris)
- محصول: ۱۹۵۱
- کارگردان: وینسنت مینلی
- بازیگران: جین کلی، لزلی کارون، اسکار لوان و…
- امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
«اینجا پاریس است». این اولین کلماتیست که جین کلی، هنگام آغاز و در حالی که تصاویری مونتاژشده از بناهای معروف شهر را میبینیم ادا میکند. و خب، جملهاش دروغ محض است! بهجز برخی شاتهای خارجی در ابتدا، تمام آنچه که روی صفحه میبینیم در امجیام تولید شده است؛ جادوی خالص هالیوود! فیلم بهگونهای ما را به تصاویر رمانتیک و پرزرق و برقش خیره میکند که حتی یک بار هم در طول تماشایمان، به این توهم دلنشین شک نمیکنیم.
وینسنت مینلی واقعاً پادشاه موزیکال هالیوود بود و این اثر یکی از بهترینهای کارنامهاش است. این اثرش یک تجربهی جسورانهی موفق است؛ با استفاده از صحنهپردازی استادانه و رنگهای زنده و قاببندیهای خاص. دوربین بهطور مکرر به جاهای مختلف میجهد. در جهانهای متفاوت سفر میکند و به رویاها سر میزند و چشماندازهای دیدنی زیبا و عاشقانهای را زنده میکند. دشوار میتوانید در این رمانس پاریسی مینلی غرق نشوید. او شهر پاریس را با دکورهای هماهنگ مجلل، کمدی جذاب و رقصهای لذتبخشی پر میکند که همگی بر روی ملودیهای جورج و ایرا گرشوین ساخته شدهاند.
جیم کلی نقش عاشقپیشهی خود را بیدردسر و با ظرافت تمام تجسم میبخشد و وقتی زمان رقص فرا میرسد، حرکات پای دشوار و پیچیده را هم همانقدر راحت انجام میدهد. لزلی کارون در اولین حضور سینمایی خودش بیبدیل ظاهر میشود؛ با ایفای نقشی کمنقص و آمادگی جسمانی بسیار خوب.
آن دو با هم یک داستان عاشقانهی شیرین سنتی را رقم میزنند. اما یک بدبینی ظریف هم در اشتیاق آنها وجود دارد. آنها میان دوراهی جاهطلبیهای شخصی و اهمیت دادن به امیال دیگری سردرگم میشوند تا ما را بهیاد خصایل عمیق انسانی بیندازند. همین چالشهاست که داستان را همانقدر که جلوههای بصری عالی عمل میکنند، برای ما جذاب میکند.
با همهی اینها، باید صادقانه اعتراف کنیم که این فیلم برای پایانبندیاش در این لیست قرار گرفته. سکانس معروف ۱۸ دقیقهای باله که بر روی قطعهی تولید ۱۹۲۸ گرشوین ساختهشده، یکی از مهمترین و خیرهکنندهترین لحظات در تاریخ سینمای موزیکال است. پس از موفقیتی که پاول و پرسبرگر با سکانسی مشابه در فیلم کفشهای قرمز به هم زدند، مینلی توانست گردانندگان استودیوی امجیام را متقاعد کند که مشابه آن را در این فیلم هم بسازند. اثرْ گردبادی بیوقفه از رقصهای دیدنی و رنگهای چشمنوازیست که از تاریخ هنر پاریس الهام گرفته شده. حتی امروز هم از تماشای این رنگها به وجد میآییم، چه رسد به سال ۱۹۵۱!
این اثر برندهی اسکار بهترین فیلم در زمان خودش شد. اسکاری که بابت بردنش آماج انتقادهای بسیاری قرار گرفت(چرا که از رقبایی چون اتوبوسی بهنام هوس و مکانی در خورشید پیشی گرفته بود). اما باید از این فیلم قدردانی شود! کافیست همین الان تماشایش کنید تا ببینید دست به چه ابداعات رادیکالی نسبت به موزیکالهای پیش از خود زده.
۷.اشکها و لبخندها (The Sound of Music)
- محصول: ۱۹۶۵
- کارگردان: رابرت وایز
- بازیگران: جولی اندروز، کریستوف پلامر، چارمیان کار و…
- امتیاز متاکریتیک: ۶۳ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۳ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
«اشکها و لبخندها» در خود جذابیتی جاودانه دارد که کمتر فیلمی، چه موزیکال و چه غیر آن، میتواند مانندش را بیافریند. این فیلم که بر اساس نرخ تورمْ اکنون ششمین فیلم پرفروش تمام تاریخ است، تاثیری فراموشناشدنی بر فرهنگ عامهی مردم جامعهاش به جای گذاشته. اغلب مردم تصویر جولی اندروزی که میان مزارع میدود را بهخوبی میشناسند و حتی میتوانند برخی از قطعات موسیقی فیلم را زمزمه کنند، بیآنکه بدانند مبدأ آنچه که زمزمهاش میکنند چیست.
جولی اندروز ستارهی بلامنازع فیلم است. او پیش از اینکه بابت بازی در فیلم ماری پاپینز برندهی اسکار شود به این فیلم اضافه شد. این ریسکی بود که رابرت وایز کارگردان پذیرفت و نتیجهی مثبتش را نیز دید. اندروز با ایفای نقش این فیلمْ درست پس از بازی در فیلم ماری پاپینز، جایگاه خود را به عنوان برترین ستارهی موزیکال در عصرش، و همچنین بزرگترین چهرهی این ژانر پس از جودی گارلند تثبیت کرد.
جدا از این واقعیت که صدای او عمیقاً گوشنواز است، چهرهاش نیز در صفحه نمایش دوست داشتنیست؛ گرچه بسیار ساده، اما همزمان سرشار از جذابیت است. از همان ابتدا مشخص است که او بر فرزندان بدخلق و پدر مستبد آنها پیروز خواهد شد، زیرا خب، آنها چگونه می توانند او را دوست نداشته باشند؟ لحظات شادی او مسری است و کشمکشها و تردیدهایش در طول فیلم بالیده میشوند؛ او با مشکلات خود روبرو می شود و بدون تکیه بر احساسات، شخصیتش را رشد میدهد.
قبلاً هم بهصدای بینظیرش اشاره کردیم. آن صدا را با موسیقی افسانه ای راجرز و همرستین جفت کنید تا فیلم موزیکالی داشته باشید که همیشه در صدر خواهد ماند. فیلمهای موزیکال اندکی هستند که مجموعهی آهنگهایشان حتی برای کسانی که فیلم را ندیدهاند هم شناختهشده و جذابند. هر لحظهی این فیلم موزیکال به طرز شگفتانگیزی طراحی شدهاست و عکسبرداری و تدوین هم، هرکدام عالی و پر از نکات جالباند.
۶.مرا در سنت لوئیس ملاقات کن (Meet Me in St. Louis)
- محصول: ۱۹۴۴
- کارگردان: وینسنت مینلی
- بازیگران: جودی گارلند، مارگارت ابریان، ماری استور و…
- امتیاز متاکریتیک: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
این دومین فیلم از وینسنت مینلی در لیست دهتایی ماست. آیا تا به حال کارگردانی بهاندازهی وینسنت مینلی، شیفتهی بازیگر نقش اولش بوده؟ و وقتی از شیفتگی حرف میزنیم منظورمان صرفاً شیفتگی عاشقانه نیست(گرچه مینلی نهایتا پس از پایان فیلمبرداری با جودی گارلند ازدواج هم کرد)، بلکه از شیفتگی به عنوان یک فیلمساز صحبت میکنیم. گونهای که او گارلند را در قاب دوربینش جای میدهد، گریم، طراحی لباس و طراحی رقص منحصر بهفرد، ویژگیهایی هستند که ما را به پرسیدن سوال بالا وا میدارند. گفته میشود این تنها فیلمیست که گارلند در آن احساس زیبایی میکند و اگر باانصاف باشیم نقشآفرینیاش نیز، به اندازهی ظاهرش خیرهکننده است. مینلی هم با چیرگیاش در کارگردانی، به بینقص بودن این ایفای نقش کمک میکند.
در مقایسه با دیگر فیلمهای این لیست، در این فیلم با داستان سادهتری روبهروییم؛ روایت زندگی یک خانواده در طول یک سال. مینلی جامعهای سنتی را در دوران گذار به مدرنیته طراحی میکند و همزمان با بزرگداشت برخی ارزشهای قدیمی نهاد خانواده، آگاهی خود را از تغییرات و آینده نشان میدهد. موسیقی نیز با این آشفتگی همراه است و بهخوبی بر این تضادهای زمانه و خانواده مینشیند.
۵.جادوگر شهر اُز (The Wizard of Oz)
- محصول: ۱۹۳۹
- کارگردان: ویکتور فلمینگ
- بازیگران: جودی گارلند، برت لار، جک هالی و…
- امتیاز متاکریتیک: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
«جادوگر شهر اُز» دلایل محکمی برای بودن در لیست ماندگارترین فیلمهای تاریخ سینما دارد. تعداد کمی از تصاویر تاریخ سینما هستند که مانند ماجراجوییهای دوروتی در سرزمین خیالی اُز در خاطرهی جمعی ثبت شدهاند و بهنسلهای مختلفی از کودکان آموزش میدهند که هیچ جایی مثل خانهی خود آدم نیست.
این فیلم در استفاده از تکنیکالر برای خلق دنیای خارقالعاده و پر از شگفتی و جادو یک پیشگام بود. «جادوگر شهر اُز» تصاویری که پیش از این تنها محدود به تخیل میشد را روی پردهی نقرهای به نمایش گذاشت. لحظهای که دوروتی برای اولین بار وارد دنیای رنگارنگ اُز میشود کمنظیر است. صحنهپردازی امجیام شگفتانگیز است و در زمانهی خودش بسیار جسورانه و پیشگام محسوب میشود.
جودی گارلند با موفقیت احساسات خود را از دنیای کودکی به فیلم منتقل کرد. مارگارت همیلتون هم دیگر بازیگر برجستهی این فیلم محسوب میشود. نقش او به عنوان جادوگر شرور همچنان معیار و الگویی برای جادوگران سینماست. او جوری فریاد میکشد و انگشتان پنجهدارش را به رخ میکشد که انگار برای این کار به دنیا آمده. این فیلم یکی از همان فیلمهای کلاسیک آشناییست که هر صحنهشان تبدیل به تصویری نمادین در تاریخ سینما میشود و هر چیزی که در فیلم گفته میشود، قابلیت استفاده به عنوان دیالوگهای ماندگار را در خود دارد.
موسیقی فیلم هم قابل تأمل است. قطعات ساختهشدهی هربرت استوارت برای این فیلم – که جایزهی اسکار بهترین موسیقی متن را نیز از آن خود کرد – آواهای جادویی و شگفتانگیزی را به فیلم متصل میکند که سبب تقویت فضاسازی فیلم میشود. قطعهی «آنسوی رنگینکمان» شاهکاری کلاسیک است. سرنوشت حرفهای جودی گارلند در سینما در این قطعه دگرگون میشود. دیگر قطعات فیلم نیز جای خود را اینجا و آنجا محکم کردهاند. ملودیهایی مانند «دنگ دنگ! جادوگر مرده است» و «ما برای دیدن جادوگر رفتهایم» در فرهنگ عامه ریشه کردهاند. هیچ فیلمی تصادفی به این جایگاه نمیرسد و آن را حفظ نمیکند.
۴.آقایان موطلاییها را ترجیح میدهند (Gentlemen Prefer Blondes)
- محصول: ۱۹۵۳
- کارگردان: هاوارد هاکس
- بازیگران: مرلین مونرو، جین راسل، چارلز کوبرن و…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
هاوارد هاکس هر کدام از مسیرهای سینمایی زمان خود را حداقل یک بار امتحان کرد و ژانر موزیکال هم از این قاعده مستثنی نبود. میان فیلمشناسی مملو از درامهای کلاسیک و مردانهی هاکس، موزیکال «آقایان موطلاییها را ترجیح میدهند» خودنمایی میکند. ویژگیهای بنیادین هاکس در این فیلم هم قابل ردیابیست. او شخصیتهایش را در این فیلم نیز بهشکلی عمیق پرورده. مرلین مونرو و جین راسل بهعنوان یکی از زوجهای رامنشدنی تاریخ سینما در این فیلم میدرخشند و کمدی سرگرمکنندهای را همراه با سکانسهای شگفتانگیز موزیکال ارائه میکنند.
مونرو هرگز در هیچ نقشی بهتر از لورلی لی ظاهر نشد. تعلیقهای کمیک و زبان طعنهآمیزش در تمام صحنهها طنز شیرینی خلق کرده که توجهها را به سمت خود میکشد. در نگاه اول اینطور بهنظر میرسد که دوباره با همان مونروی همیشگی، یعنی یک بلوند جذاب تکراری روبهروییم. اما لورلی بسیار باهوشتر است. در مقابل او هم دوروتی رک و شوخی که جین راسل ارائه میکند، تعادل دلنشینی برای فیلم میسازد. دوستی آنها یک دوستی فوقالعاده است که باید ۹۰ دقیقه به تماشایش بنشینیم. هر دوی آنها باورنکردنی بهنظر میرسند؛ تماشایی و در لباسهای چشمگیر.
هاوارد هاکس این دو بازیگر را به ستارهی صحنه تبدیل می کند و دنیای اطراف آنها را با مردانی خندهدار و بیدست و پا پر میکند. کنترل او بر داستان چشمگیر است. آهنگها نیز بسیار دلنشین هستند.
تعداد کمی از تصاویر در هالیوود کلاسیک به اندازهی مرلین در آن لباس صورتی و دستکش بهیادماندنی هستند، در حالی که لبخندی کامل بر صورتش دارد و توسط خواستگاران خوشلباس با آن الماسهای درخشانشان احاطه شده. این استفاده از تمام امکاناتی که دههی طلایی هالیوود میداد، سبب میشود که فیلم هاکس همچنان در میان بهترین موزیکالهای تمام دوران بایستد.
۳.آواز در باران (Singin’ in the Rain)
- محصول: ۱۹۵۲
- کارگردان: جین کلی و اسنتلی دونن
- بازیگران: جین کلی، دبی رینولدز، دونالد اوکانر و…
- امتیاز متاکریتیک: ۹۹ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
تصور فیلمی که بهتر از همهی فیلمهای دیگر دوران طلایی هالیوود، از امکانات موزیکالها استفاده کند بسیار دشوار است. همهی این فیلمها بهخودی خود و به اندازهی کافی کمنظیر و چشمگیر هستند. اما در «آواز در باران» همه چیز به اوج میرسد. داشتن مشخصههایی چون بازیگران جذاب، رقصهای پر جنبوجوش و صحنهپردازی و موسیقی دلنشین، دوست نداشتن این فیلم را تقریبا غیر ممکن میکند و فیلم را وارد دستهی محبوبترین فیلمهای کلاسیک تمام دوران میکند.
حتی پس از گذشت چندین دهه، «آواز در باران» یک استاندارد و الگو برای فیلمهای هالیوودیست. هر لحظه از این فیلم موزیکال باشکوه، پر از جذابیتهای فیلمسازیست، زیرا همزمان گذشته و اکنون این صنعت را ستایش میکند و به سخره میگیرد. کارگردانان فیلم، استنلی دونن و جین کلی لذت زیادی را با بهکارگیری سرگرمی ناب و نوآوریهای فنی در ساخت فیلم، برای ما به ارمغان میآورند. گرچه ممکن است «آواز در باران» انقلابیترین فیلم موزیکال زمانهی خود، و یا حتی لیست دهتایی ما نباشد، اما با این حال داستان بسیار لذتبخش است و همان قوانین تثبیتشده و نهچندان تازهی هالیوود بهدرستی در آن اجرا میشوند. فیلمهای کمی بهاندازهی «آواز در باران»، ما را از گذشت زمان غافل میکنند.
این فیلم مطابق با همان نگاه ستایشگری که به تاریخ سینما دارد، در انتخاب قطعات موسیقی هم از آهنگهای قدیمی تاریخ استودیوی امجیام استفاده میکند. اما کلی و استودیو جان تازهای به همهی این موسیقیهای قدیمی میدمند. همهی قطعات مسحورکننده هستند. تیتراژ اصلی یکی از برجستهترین قطعات فیلم محسوب میشود و این جادو تا پایان هم ادامه مییابد. کلی در قامت یک بازیگر، هرگز بهتر از عملکردش در این فیلم نبود. او به راحتی نقش ستارهای مثل فیربنکس را ایفا میکند و ما را متقاعد به پذیرفتن شخصیتی چنان شجاع و سرکش میکند. رقصهایش هم عاری از عیب و نقص است. چه در صحنههای انفرادی و چه در کنار دونالد اوکانر، زوج هنری متناسب و هماهنگش، کلی کنشهای جلوی دوربین را با اشتیاق و دقت انجام میدهد.
اوکانر هم بهاندازهی ستارهای که در کنارش ایفای نقش میکند، چشمگیر است. او با مهارت، روی ریتم فیلم سوار میشود و یکی از بهترین بازیهای خود در یک فیلم کمدی را به نمایش میگذارد. اوکانر هرجا که در فیلم جلوی دوربین میآید، تمام توجه روی صحنه را میرباید و از آن خود میکند. دبی رینولدز و ژان هاگن هم نقشهایشان را به خوبی ایفا میکنند. هماهنگی بازیگران باعث میشود که به راحتی بتوانند از لحظات کمدی به لحظات عاشقانه تغییر فضا بدهند، بی آنکه این تغییر برایمان آزاردهنده باشد. فیلمها معمولاً بهسختی میتوانند اینقدر آرام و بدون زائده میان فضاهای کمیک و رمانتیک رفت و آمد کنند و فیلمهای کمتری – حتی در لیست ما – میتوانند با «آواز در باران» رقابت کنند.
۲.کلاه سیلندری (Top Hat)
- محصول: ۱۹۳۵
- کارگردان: مارک سندریچ
- بازیگران: جینجر راجرز، فرد آستر، اریک رودس و…
- امتیاز متاکریتیک: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
تحسین نکردن محصولات دههی ۱۹۳۰ هالیوود دشوار است. فیلمها در این زمان برای تماشاگرانی ساخته میشدند که در حال تجربهی یک رکود بزرگ اقتصادی بودند و هدف اصلیشان تنها و تنها یک چیز بود؛ شاد کردن مردم. سینماروها بهدنبال فرار بهمعنای واقعی بودند. آنها تمنای یک سفر به واقعیتی مجازی را داشتند که در آن واقعیت، همهچیز در انتها درست میشود. از بین تمام ستارگان آن زمان هیچکدام مانند فرد و جینجر قادر به ارائهی این جادو نبودند و هیچ فیلمی بهتر از «کلاه سیلندری» عمل نکرد.
کمدی-رمانتیکهای فرد و جینجر همیشه به فرمولهایی ثابت و آزمایششده پایبند بودند؛ تنشهای میان دو شخصیت جای خود را به اشتیاق و علاقه میدهند. شخصیتهای فرعی با ایرادهای کلامیشان باعث سردرگمی میشوند و جنجالهایی بهراه میاندازند و در نهایت، نوبت را به سکانسهای رقص تماشایی میدهند که فراتر از قدرت کلمات شخصیتها عمل میکنند. «کلاه سیلندری» اولین فیلم از سری ده فیلمی بود که برای فرد و جینجر ساخته شد و عصارهایست از تمام ویژگیهایی که فیلمهای آنها را تماشایی میکند. قطعه به قطعه، رقص پشت سر رقص، شخصیت به شخصیت و خط به خط دیالوگها جادوی باشکوهی میسازند که «کلاه سیلندری» را به ۱۰۰ دقیقهی تماشایی تبدیل میکند.
ستارههای فیلم به راحتی آب خوردن در صحنه میچرخند و دشوارترین حرکات را جوری روی موسیقی فوقالعادهی ایروینگ برلین انجام میدهند که آن را آسان میپنداریم. و در لحظاتی که در حال رقصیدن نیستند، کمدی خندهدارشان شما را مجذوب فیلم نگه میدارد. زمانبندی میان این دو بسیار ظریف چیده شده و این هارمونی تنها معطوف به دو بازیگر اصلی فیلم نمیشود. بازیگران فرعی هم کیفیت خارقالعادهای دارند و دیالوگهای شخصیتهای فرعی هم بسیار تماشاییست.
کارگردان فیلم، مارک ساندریچ کنترل کاملی بر داستان دارد. او تناسب میان کمدی و رمانس و رقصها را به خوبی کنترل میکند و بهتندی میان آنها حرکت میکند. تماشای این فیلم بسیار لذتبخش است و پس از بیش از ۸۵ سال، هنوز یکی از بهترین فیلمهای موزیکال تولیدشده باقی ماندهاست. شاید فرمول ساخت «کلاه سیلندری» دقیقترین معیاری باشد که میتوانیم برای یک فیلم کمدی موزیکال معرفی کنیم؛ فرمولی که تمام فیلمهای دیگر این لیست و خارج از آن، تلاش میکنند به آن برسند.
۱.داستان وستساید (West Side Story)
- محصول: ۱۹۶۱
- کارگردان: جرومی رابینز و رابرت وایز
- بازیگران: ریتا مورنو، ناتالی وود، جورج چاکیریس و…
- امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
«داستان وستساید» که بر اساس یک تئاتر برادوی محصول ۱۹۵۷ تولید شده، به مسائل مهم اجتماعی روزگارش نقب میزند. این فیلم اشاراتی صریح به موضوعاتی چون خشونت گروهی، نژادپرستی، افزایش مهاجرت و مردانگی طبقهی کارگر میکند و بر انتقادهایی که بعضاً بر موضوعات فیلمهای موزیکال میشد، خط بطلان میکشد.
تراژدی شکسپیری امکاناتی در اختیار قرار میدهد که با استفاده از آنها طرحی کلی برای یک قصهی مدرن فراهم شود. طرحی که بر اساس آن، عاشقانهی رومئو و ژولیت با موضوعاتی چون تفاوت فرهنگی، سوءاستفاده از قدرت و بیگانههراسی در آمریکای معاصر ترکیب میشود. گرچه این فیلم به هیچ وجه ادعای رئالیستی بودن نمیکند، اما از طریق آوازها و رقصهایش، ناامیدی و خشم فروخوردهی جوانان ازخودبیگانهی زمانهاش را فریاد میزند.
کارگردان برادوی و طراح رقص مشهور، جروم رابینز ساخت این فیلم را برعهده گرفت و بازیگران خود را تا سرحد تواناییهای فردیشان به کار گرفت تا برخی از خلاقانهترین و جاهطلبانهترین سکانسهای رقصی که تا به آن لحظه ساخته شده بودند را ارائه کنند. رابرت وایزی که پیشتر هم اسمش را در این لیست مرور کردیم، به عنوان یک کارگردان باتجربهی هالیوودی بود برای بهتصویر کشیدهشدن بهتر ماهیت تلخ داستان به جروم رابینز اضافه شد. آنها در تولید این فیلم موزیکال کمنظیر، همکاری لذتبخشی را تجربه کردند. تا اینکه رابینز در نیمهی مسیر تولید از گروه اخراج شد. اما وایز ارتباطش را با او قطع نکرد و رقصهای طراحیشدهی او را دستنخورده باقی گذاشت.
تیم بازیگران فوقالعادهای نصیب کارگردانان خوششانس این فیلم شده بود. حتی بازیگران فرعی کوچکترین نقشها هم ستارگان روزگارشان بودند و بازیهایی جذاب و حرفهای از خود نشان دادهاند. در کمال تعجب، ناتالی وود و ریچارد بیمر که نقش عاشقان جوان فیلم را برعهده دارند، سادهترین بازیها را از خود به نمایش میگذارند. اما هر گوشهی دیگر از جهان فیلم پر از شخصیتهای فوقالعادهای مثل ریتا مونرو، برندهی دو جایزهی اسکار و ستارگاتی چون جورج چاکیریس، تاکر اسمیت، تونی موردنته، ند گلس و سایمون اوکلند است که همگی به عنوان مجموعهای از بازیگران کلاس جهانی، در فیلم میدرخشند.
موسیقی لئونارد برنشتاین و اشعار استفان ساندهیم، بدون دخل و تصرف بنیادین از صحنهی تئاتر به صفحهی سینما منتقل شدهاند و تغییرات اندکی که عمدتاً محدود به ترتیب قطعات میشوند، تاثیری مثبت در روند کار گذاشتهاند. موسیقی به طور کل یک شاهکار در داستانسرایی موسیقاییست که به زیبایی هرچه تمامتر، کشمکشها و اتفاقات فیلم را همراه و همسو با تصاویر توی فیلم بیان میکند.
«داستان وستساید» واقعاً یک فیلم شاخص است؛ فیلمی که همزمان با اقبال فراوان در گیشه، ده جایزهی اسکار از جمله جایزهی بهترین فیلم را دریافت کرد و برای اولین بار در تاریخ اسکار، جایزهی کارگردانی را بهطور مشترک گرفت. جالب است بدانید که استیون اسپیلبرگ نسخهای بازسازیشده از این فیلم را در دست ساخت دارد که اواخر سال ۲۰۲۱ منتشر خواهد شد. بیشک تماشای این فیلم جالب خواهد بود، چرا که حتی اگر استیون اسپیلبرگ بزرگ باشی، برای رسیدن به سطحی که رابینز و وایز به آن دست یافتهاند، کار دشواری پیش رویت داری.
منبع: taste of cinema