تشریح فیلم انگاشته (Tenet)؛ پاسخ به تمام سؤالات
در این مقاله به مهمترین سؤالات دربارهی فیلم جسورانه، علمی-تخیلی، پیچیده و درخشان انگاشته «Tenet» ساختهی کریستوفر نولان پاسخ میدهیم و مفهوم واقعی آن را بررسی میکنیم.
به راستی در پایانبندی فیلم انگاشته چه اتفاقی افتاد و این پایانبندی چه معنایی دارد؟ چرا قهرمان (بازیگر نقش اول فیلم با بازی جان دیوید واشنگتن) با نیل (رابرت پتینسون) ملاقات کرد؟ پایانبندی فیلم به این معناست که آیا زمان قابل تغییر است و یا اینکه وقوع این اتفاق میتواند به یک پارادوکس زمانی در گذشته (موسوم به پارادوکس پدربزرگ) بیانجامد؟ چه کسی در نبرد نهایی و برای چه کاری در زمان به عقب و جلو حرکت میکند؟ برنامه آندری سیتور (کنت برانا) چه بود و او برای امیال و خواستههای انسان چه کار کرد؟ کارکرد واقعی آن کپسولهای نقرهای (سیانور) چه بود؟ چه کسی اولین گلوله وارونگی را در سکانس ابتدایی و افتتاحیه فیلم در اپرا شلیک کرد؟ و اینکه آیا این فیلم زمینه را برای تولید تنت ۲ فراهم میکند؟ در این مقاله به تمامی این سؤالات (البته بیشتر از اینها هم) پاسخ داده خواهد شد.
یازدهمین فیلم کریستوفر نولان با نام انگاشته را نمیتوان به طور کامل دنباله فکری فیلم تلقین قلمداد کرد. تلقین در میان سه فیلم ساخته شده او در یک دهه بهعنوان بهترین فیلم این کارگردان هم شناخته میشود؛ گام بزرگ و معیار گونه فیلم شوالیه تاریکی برمیخیزد، جسارت بلند نظرانه فیلم میان ستارهای و روایت غیرخطیه شکننده و ناخوشایند فیلم دانکرک. به طور خلاصه، درست در پایان نیمه اول مربوط به لحظات تخیلی و رویایی لئوناردو دی کاپریو (در فیلم تلقین) و دقیقا قبل از اینکه تماشاچیان به درون نیمه دوم پیچیده و چند لایه (در حالی که همچنان از مکثهای دورهای برای جهتگیری مجدد بهره میگیرد) پرتاب شود، قواعد و چارچوب این رویا برای تماشاچی روشن میگردد، اما این موضوع مهم اصلا در فیلم انگاشته رعایت نمیگردد. در نیمه اول فیلم انگاشته شاهد روایت یک داستان جاسوسی هستیم و اصلا خبری هم از قضیه وارونگی نیست، حتی در نیمه دوم هم وقتی که زمان وارونه است کریستوفر نولان فرض میگیرد که شما (تماشاچیان) آماده تخت گاز رفتن هستید و به همین دلیل هم بدون انجام مکثی برای یادآوریهای مجدد تنها به ادامه دادن و طی کردن مسیر دلخواهش میاندیشد.
در واقع کریستوفر نولان مطمئن است که شما مبانی اصلی فیلم را دنبال خواهید کرد، و در این مسیر حتی اگر چیزی هم دستگیرتان نشود بهراحتی میتوانید بدون کمک به راه خودتان ادامه دهید. رویکردی که البته برای درک گمراه کردن عامدانه پیامش بسیار مهم و کلیدی میباشد. اما بدون تردید ما حالا با سؤالات زیادی درباره این فیلم علمی تخیلی روبهرو هستیم. این مقاله در واقع توصیفی جامع درباره پایانبندی، بزرگترین سؤالات بدون پاسخ، مفهوم واقعی فیلم و آینده قهرمان میباشد.
آیا انگاشته دربارهی سفر در زمان است؟
این فیلم، فیلم کاملی نیست. حداقل قالب مرسومی که تماشاچیان اغلب فیلمهای مربوط به سفر در زمان با آنها آشنا خواهند شد را ندارد. این فیلم در واقع از یک ماشین زمان برای پرش به نقاط ثابتی در زمان استفاده میکند، به بیان دیگر فناوری استفاده شده در این فیلم، درست مثل یک ساعتی که بر خلاف عقربههای ساعت میچرخد، زمان را به عقب میبرد.
هیچ ابزاری وجود ندارد که به وسیله آن شخصیتها بتوانند بدون تجربه کردن یک بازگشت زمانی (که نیازمند یک بازه زمانی مشخص هم است) یک نقطه زمانی را ترک و وارد یک نقطه زمانی دیگری شوند. البته هیچ کسی نمیتواند به دویست سال پیش و دنیای گاوبازها (COWBOYS) بازگردد؛ و البته پرش به جلو در زمان هم تنها از طریق یک گذرگاه زمانی معمول میسر است، بنابراین در آن هیچ هاوربورد و خودروی پرندهای هم وجود ندارد. اساسا این فیلم هیچ شباهتی به فیلم «بازگشت به آینده» ندارد.
معنای انگاشته (TENET) چیست؟
این کلمه دارای چند معنا و مفهوم است که البته هیچ کدامشان هم نمیتوانند معنای عجیب و غریب این کلمه را به درستی بیان کنند. در کاربرد عامیانه و عادی، این کلمه به معنای یک اصل یا عقیده است که در این فیلم میتواند به نوعی یک ارجاع به همان آوای تکرار شده «چیزی که اتفاق افتاده دیگه اتفاق افتاده» و البته همان نیاز بنیادینی باشد که برای تعامل با اشیاء وارونه شده به مقداری ایمان و غریزه نیاز دارد. اما در عالم این فیلم، انگاشته (TENET) یک سازمانی است که قهرمان (همچنین ایوز و سربازانش) را استخدام میکند تا با ضد قهرمانهای مرموز آینده برای کسب اطمینان از حرکت معکوس (در زمان) الگوریتم مبارزه کند.
پس این کلمه یک معنای نمادین که بتواند آن را به ساختار فیلم نولان متصل کند، هم دارد. در این فیلم عدد ۱۰ که یادآور عدد ۱۰ در کلمه TENET به انگلیسی است، به دفعات به نمایش در میآید. یک هشدار ۱۰ ثانیهای بر روی دستگاه محافظ بندر آزاد وجود دارد و یا ملاقات قهرمان با سانجی سینگ ۱۰ دقیقه است و از همه مهمتر آخرین مأموریت هم ۱۰ دقیقه به طول میانجامد. مأموریت نهایی هم یک حرکت گازانبری با شرکت دو تیم مجزا و البته در آن واحد و همزمان است که یکی در زمان به جلو میرود و دیگری با شمارش معکوس ۱۰ دقیقهای (همگام سازی شده) به عقب بازمیگردد. البته خود انگاشته (TENET) هم دهگانهای رو به جلو و عقب را شامل میشود که در نقطه میانی به هم ملحق میگردند. آن همچنین بخشی از مربع کلیدی سیتور است که بیشتر طرح و نقشهها را افشا میکند.
مربع سیتور چیست؟
این مربع یک پالیندروم (واروخوانه یا چیزی که از هر طرف بخوانید معنی دارد) لاتین پنج حرفی است که از عقب و جلو، و بالا و پایین خوانده میشود. این یک نمونه کامل از یک پالیندروم پیچیده است. نولان در واقع از آن بهعنوان پایهای برای ترسیم طرح و نقشه انگاشته بهره میگیرد. هر کدام از این پنج حرف یک بخش کلیدی از یک داستان را شکل میدهند؛ آندری سیتور یک شرور میلیاردر روس (با بازی کنت برانا) است که تورنسیل زمانی خودش را در بندر آزاد تحت مدیریت «روتاس» پنهان میکند و همچنین همان کسی است که زنش با نام کَت (KAT) زمانی رابطه عاشقانهای با یک جاعل هنری به نام آرپو داشته است.
سیتور در اُپرا به دنبال دزدیدن الگوریتم است و انگاشته هم در پی دفع آن است. مربع اصلی هم از روی یک معمای قدیمی ساخته شده است که اصلا با روشهای معمول قابل خواندن و رمزیابی نیست، گویا نولان از این سرنخها برای نشان دادن این موضوع استفاده میکند که شما هر جوری که مایلید میتوانید آن را بخوانید و تفسیر کنید، در واقع انگاشته میتواند بیمعنا و یا دارای چندین معنا باشد. لذت اصلی در تجربه کردن نهاده شده است.
چگونه انگاشته (TENET) یک پالیندروم است؟
قبل از تلاش برای رمزگشایی از شبکه پیچیده این فیلم، ما باید دقیقا بدانیم که در انگاشته چه اتفاقی روی میدهد. به زبان ساده باید بدانیم آیا آن یک پالیندروم است؛ آن در نیمه اول یک حرکت به جلو در زمان را به نمایش گذاشته و سپس به نقطه آغاز (فیلم) عقبگرد میکند. فیلم با یک مأموریت مخفیانه در کیف (اکراین) حرکتش را آغاز میکند، همان جایی که یک مرد ماسکدار مرموز (با یک دکمه قرمز رنگ بر روی کولهپشتیاش) جان قهرمان را قبل از استخدام شدنش توسط انگاشته و اعزام به مأموریتی برای یافتن الگوریتم (یک سلاح پیشرفته که زمان را وارونه میکند) و البته جلوگیری از نابودی دنیا، نجات میدهد.
در طول این مأموریت، قهرمان قبل از شلیک آندری سیتور به همسرش مرتکب دو سرقت میشود و البته همین شلیک هم او را وادار به عقب برگرداندن زمان برای وارونه کردن این قتل و همچنین تلاش برای یافتن تکه نهایی الگوریتم مینماید. و مهمتر اینکه قهرمان در موقع وارونه کردن زمان از طریق لحظات و صحنههای آینهای مربوط به اتفاقات پیشین به عقب بازمیگردد؛ سرقت در بزرگراه، سرقت در فرودگاه و نهایتا یک درگیری مسلحانه و نظامی تمام عیار برای پس گرفتن الگوریتم که در آن یک سرباز (با یک دکمه قرمز رنگ بر روی کولهپشتیاش) جان قهرمان را نجات میدهد. البته آن تأثیری یکسان و مشابه در جلو و عقب رفتن زمان دارد.
وارونگی چگونه در انگاشته روی میدهد؟
بدون اینکه خیلی در مسائل فیزیک غرق شویم که چنین کاربردی هم ندارد، انگاشته وارونگی را فرآیندی توصیف میکند که در آن از یک فرمول میتوان برای هر شی، خواه ذاتی یا زیستی و در راستای معکوس کردن آنتروپیاش و یا حرکتش در طول زمان استفاده کرد. پس افراد وارونه نشده، یک زمان خطی را درست مثل حرکتشان در موازات گذر و جریان زمان، تجربه میکنند و این در حالی است که یک شی وارونه شده در جهت عکس زمان حرکت میکند. از این رو یک گلوله وارونه شده توسط یک تفنگ شلیک که نه، بلکه بلعیده میشود یا وقتی که یک ماشین به سمت عقب حرکت میکند، در مسیر پیچ و تاب میخورد و یا افراد وارونه نمیتوانند در هوای وارونه شدهای که ریههایشان قابلیت استنشاقش را ندارد نفس بکشند، پس بهناچار باید (کپسول) اکسیژن با خودشان حمل کنند.
این فرمول توسط دانشمند آیندهنگری که ابتدا آن را تسلیحاتی و سپس آن را به یک فرمول ۹ بخشی فیزیکی که در حالت مرکب میتواند زمان را معکوس نماید (الگوریتم) کشف و معرفی میگردد.
الگوریتم چیست و چگونه بازیابی شده است؟
درست مثل فیلم تلقین که انقلابی شگرف را در فیلمهای علمی تخیلی و البته شایسته ساخت مانند همین فیلم انگاشته را رقم زد، کلید حل مسائل در دستان دانشمند آیندهنگری است که فرمولی که برای وارونه کردن اشیاء خلق کرده در راستای تسلیحاتی کردن این ایده استفاده میکند و همچنین به یک سلاح فیزیکی اجازه میدهد تا با بازگشت در زمان بتواند گذشته را نابود کند. وقتی که فعال میشود (الگوریتم) میتواند بهراحتی زمان را وارونه نماید اما به جای دستیابی به این تک هدف، موجب بروز اتفاقاتی میگردد که میتواند زندگی کل بشریت را نابود کند.
این دانشمند بینام که از اختراعش هم نادم و پشیمان شده نهایتا تصمیم میگیرد تا الگوریتم را به ۹ تکه تقسیم نماید. همچنین او برای اینکه برنامه سازمان را برای نابود کردن دنیا در آینده متوقف کند، هر کدام از تکههای الگوریتم را در زمانهای مختلفی پنهان مینماید. و نهایتا هم هر کدامشان به یک شی فیزیکی تبدیل میشوند که با سرهم بندی و یکپارچه کردن میتوان به همان فرمول اصلی دست یافت.
در ابتدای فیلم مشخص میگردد که سیتور هشت تکه از الگوریتم را به دست آورده و دنبال تکه نهایی آن است. در واقع سیتور اعلام میکند که با راهنمایی شخصی که برایش کار میکند (احتمالا به واسطه همان دانشمند) توانسته مکان آن هشت تکه موجود در زمانهای مختلف را بازیابی نماید.
برنامهی سیتور چه بود و برای امیال و خواستههای انسان چه کار کرد؟
برنامه آندری سیتور بسیار شبیه خودسریهای شرورانه جیمز باند است. در ابتدا سیتور از طریق افراد متمولی که از گذشته به سراغش میآیند ترغیب میشود اما در یک سوم نهایی فیلم مشخص میگردد که او دارد میمیرد و به همین دلیل میخواهد کل دنیا را همراه با مرگش از بین ببرد. او همین موضوع را نیز به شکل تیاتر گونهای با گفتن این جمله ابراز میکند: «اگه من زنده نباشم پس کس دیگهای هم نمیتونه زنده باشه.»
چرا آرزو و خواستهی کسانی که در آینده زندگی میکنند نابودی گذشتهشان است و توجیهشان چیست؟ در واقع این یک پاسخ به بشر مدرنی است که از طریق تأثیرات زیست محیطی این سیاره را تا حد غیر قابل بازگشت و جبرانی به ورطه نابودی کشانده است. در فیلم به این موضوع هم اشاره شده که آینده دنیای فاسدی است که در آن سیاره زمین دارد به گونهای نابود میگردد که تنها راه نجاتش به عقب برگرداندن زمان است. و وقتی که قهرمان سؤال میکند که آیا نابود کردن گذشته میتواند آنها را واقعا پاک کند، نیل از ایده پارادوکس زمانی در گذشته (موسوم به تضاد پدربزرگ) صحبت میکند و میگوید: «چیزی که اتفاق افتاده دیگه اتفاق افتاده.»
حالا این پارادوکس چیست؟ طبق این پارادوکس امکان ندارد یک نفر بتواند با عقبگرد زمانی پدربزرگ خودش را بکشد چرا که اگر این اتفاق بیافتد او فرصت به دنیا آمدن را از دست خواهد داد! البته وقتی نیل این را میگوید راه حل دیگری وجود ندارد و در واقع آن یک پارادوکس بدون پاسخ میباشد. به بیان دیگر، امکان ندارد با پاک کردن زمان حال بتوان آینده را متوقف کرد.
چرا سیتور برای خاتمه دادن به این دنیا انتخاب شده است؟
همان گونه که در فیلم هم تصویر میگردد، آندری سیتور به این دلیل توسط آینده استخدام میشود که او در زمان و مکان درستی قرار دارد. و مهمتر اینکه نوع پذیرش شما از این موضوع به چگونگی تطبیق و پذیرفتن کسی ارتباط پیدا میکند که به دلیل داشتن پیش آگاهیهایی درباره اتفاقات آینده میتواند آنها را کنترل کند. البته شایان ذکر است که سیتور در یکی از شهرهای بسته شوروی سابق (استالاسک ۱۲) بزرگ شده و یک روز هم وقتیکه مشغول بازیابی کلاهکهای هستهای از هم پاشیده است به یک نوشته درباره آینده (که مکان تکههای الگوریتم را به او نشان میدهد) در کنار میلههای طلا برمیخورد. آنها برای او ابزاری را برای ساخت یک تورنسیل ارسال میکنند و بعد از ساخت آن است که او میتواند بعد از وارونه کردن خودش، آن طلایی را که برای کمک به او در این سفر برایش فرستادهاند را هم از وارونگی خارج کند.
شهرهای بسته چه جور شهرهایی هستند؟
نام شهرهای بسته در فیلم انگاشته توسط شخصیت سِر مایکل کین و در تک صحنه از بازی وی در این فیلم (در نقش یک مأمور اطلاعاتی انگلیسی) و همزمان با حضورش در آن رستوران مجلل (برای ذکر چند نکته کلیدی) برده میشود. او به قهرمان میگوید که سیتور متولد شهر بسته استالاسک ۱۲ است، یکی از آن شهرهای با قانون منع تردد در زمان شوروی که به دلیل انجام عملیاتهای حساس، تنها افراد و خانوادههایشان شاغل در پایگاهها و آزمایشگاههای مربوطه در آنها زندگی میکردند. هیچ نشانی از این شهرها بر روی نقشه وجود نداشت، در واقع این مکانهای رازآلود بهعنوان پایه و اساس برنامه هستهای شوروی قلمداد میشدند و جالبتر اینکه هویت اغلبشان هم تنها بعد از فروپاشی شوروی بود که برای همگان روشن گردید.
چرا شخصیت اصلی فیلم تنت نامش قهرمان است؟
جان دیوید واشنگتن در این فیلم نامی جز نام عملیاتیش «قهرمان» ندارد که در وهله اول مربوط به کاری است که افرادی همچون او انجام میدهند و ثانیا به اهمیتش در این داستان اشاره دارد. در این روند داستان گویی مرسوم، قهرمان مرکز ثقل موضوع اصلی فیلم است و هم این که نقش او به قدری اساسی و تأثیرگذار است که حتی خودش هم از آن اطلاعی ندارد! به نظر میرسد که این نام به نوعی یک سرنخ پنهانی برای نشان دادن این واقعیت است که او تنها کسی است که همه چیز را درباره آینده میداند و به همین دلیل هم میباشد که میتواند نمونه اولیه از خودش را (در زمان) به جلو و عقب ببرد. و برای تماشاچیان هم این نام مانند یک یادآورنده است؛ به این معنا که حتی در زمانیکه قهرمان را هم نمیبینند او را مسؤول اتفاقات داخل فیلم قلمداد میکنند.
قهرمان برای چه کسی کار میکند؟
جواب کوتاه برای این سؤال این است که همه افراد داخل فیلم برای قهرمان کار میکنند. در واقع سرمنشأ اصلی همه چیز درباره عملیات کیف (اکراین)، کشیدن دندانش (قهرمان) برای استخدام دیگر عاملان، و همچنین تشکیل یک ارتش موقتی کامل به ریاست ایوز و ویلر و البته یک سازمان مخفی به سردمداری رییس اجرایی در سایهی مارتین داناوان به شخصیت اصلی فیلم (قهرمان) مربوط میشود.
قهرمان و همکارانش، به نوعی آنها قهرمانهای دیگری هستند که گویا در خدمت او هستند، یک گروه آیندهنگر مرموزی هستند که با سرمایهگذاری در الگوریتم در پی عقب راندنش در زمان و البته مخفی نگه داشتنش در گذشته هستند. وقتی شما دنبال این هستید که سیتور از کجا این موضوع را میداند (و البته مأمور کیف که الگوریتم را در افتتاحیه فیلم در اپرا میدزدد) به موضوعات دیگری همچون احتمال همراهی او با کسانی که در پی نابودی گذشته هستند هم برخورد میکنید.
چه کسی اولین گلوله وارونگی را در اپرا شلیک کرد و جان قهرمان را نجات داد؟
پارتیزان ماسکدار مرموزی که همزمان با قرار گرفتن قهرمان در معرض شلیک یکی از نیروهای ویژه اکراین ظاهر میشود همان کسی است که در انتهای فیلم برای متوقف کردن الگوریتم جا ساز شده در زیر بمب، در را برای قهرمان باز میکند. همانگونه که در لحظات پایانی فیلم هم مشخص میشود، همین مرد مرموز یعنی نیل (رابرت پتینسون) که برای قهرمان هم کار میکند میگوید که در بمبئی استخدام شده و حتی قبل از ورود قهرمان به این طرح و نقشه، در آن حضور داشته است.
در زمان انجام حمله تروریستی کیف هم نیل که از قبل در این سازمان حضور داشته، بهعنوان یک عضو جدا شده و برای نجات جان قهرمان (در آن شلیک گلوله و البته بدون اینکه هویتش فاش شود) به گروه قهرمان ملحق میشود.
کارکرد واقعی آن کپسولهای نقرهای (سیانور) چه بود؟
بعد از انجام عملیات تروریستی کیف، قهرمان دستگیر و شکنجه میشود و توسط همکارش فرصت خودکشی را با قرص سیانور تولیدی CIA به دست میآورد. اما در نهایت به دلیل قلابی بودن قرص سیانور، که در واقع برنامهای برای اثبات پایبندی او به آرمان و تیمش بوده، جان سالم به در میبرد. و وقتی هم که قهرمان مرگ را به افشای اسرار ترجیح میدهد، سازمان تنت او را استخدام میکند. البته کارآمد نبودن آن قرصهای نقرهای اصلا به معنای نبودن قرصهای مشابه و اصل نیست چرا که سیتور هم با خوردن قرص سیانور نقرهایه متعلق به خودش که گویا تنها به آن ایمان دارد، دست به خودکشی میزند. آیا این احتمال وجود دارد که تنت او را به نیرنگ و دروغ معتقد به واقعی بودنش کرده باشد؟ و اینکه آیا سیتور به لطف نفوذ و قدرتش با CIA ارتباط داشته است؟ و موضوعات بیشمار دیگری که بدون جواب و پاسخ میمانند.
چرا قهرمان و نیل با یکدیگر ملاقات کردند؟
در پایان فیلم مشخص میگردد که نیل قبل از اولین ملاقاتش با قهرمان در سازمان تنت کار میکرده است. این از همان ابتدا و همزمان با اولین ملاقاتشان در فیلم پیداست چرا که نیل با سفارش دادن نوشیدنی دلخواه قهرمان در هتل بمبئی به او نشان میدهد که بر همه چیز اشراف کامل دارد. اما واقعیت، همانگونه هم که در لحظات پایانی فیلم هم تصویر میگردد، این است که قهرمان جایی در گذشته نیل که برای نیل برای اثبات یک رفاقت ماندگار و زیبا به اندازه کافی هم طولانی بوده را استخدام کرده است.
او اشاره میکند که آنها دوتایی در چندین ماجراجویی که احتمالا برای محافظت از یک عقبگرد زمانی ایمن توسط الگوریتم انجام گرفته، مشارکت داشتهاند. در یک پارادوکس پیچیده، نیل انگار به دلیل اینکه به قهرمان پیشنهاد میدهد تا نیل جوانتر را در گذشته به خدمت بگیرد او را استخدام میکند. همچنین بسیاری معتقدند که نیل همان پسر کوچک کت است که قهرمان او را تربیت و استخدام میکند.
- فیلم انگاشته (Tenet)؛ ناپختگی یک فیلمساز خلاق
- کریستوفر نولان: از فروش فیلم انگاشته نتیجهگیری اشتباه نکنید
همانطور که وارونگی، آنتروپی یک شی را معکوس میکند، در یک لحظه از فیلم مشخص میشود که یک انفجار وارونه میتواند به بازگشت سرمای شدید (ناشی از انفجار) منجر شود. در این صحنه، قهرمان در ماشینش (که باعث یخ زدنش هم شده) گرفتار شده اما نجات مییابد. البته زخمهای گلولههای معکوس متفاوت هستند.
آنها در فیلم و قبل از شلیک سیتور به کت (الیزابت دبیکی) زخمهایی بسیار زشت معرفی میشوند، و در ادامه نیز مشخص میگردد که علت زشت بودنشان وقوع یک تشعشع سمی همزمان با شلیکهای معکوس است. این زخمها به گونهای هستند که حتی اگر زخم کَت خوب هم شود اما نیل و قهرمان و ایوز، خودشان و او را برای التیام این زخم معکوس نکنند، باز هم کت جانش را از دست میدهد.
در واقع فرآیند التیام یافتن کت به سلولهای وارونه شده که تشعشع و روند التیام را معکوس میکنند بستگی دارد، موضوعی که گویا در پی افشای این حقیقت است که یک نفر در صورت رفت و آمد دایمی بین وارونگی و جریان عادی زمان نامیرا میشود. درست مثل معکوس کردن آنتروپی سلولها که نه تنها باعث التیام جراحات میشود بلکه خود بالا رفتن سن را هم معکوس میکند.
البته این موضوع احتمالا به زنده و دوباره زنده کردن (همیشگی) همین دوره زمانی نیاز خواهد داشت و همین مسأله، نامیرایی را هزینهزا میکند. وارونگی کت باعث التیام سلولهای آسیب دیدهاش و زنده ماندن او میگردد و از آن زخم تنها یک جای خراش باقی میماند، البته همین جای زخم هم نقشی مهم در معرفی او به سیتور (قبل از اینکه کَت بزرگتر بتواند سیتور را بکشد) ایفا میکند و بدین شکل قضیه ختم به خیر میشود.
چگونه نبرد نهایی تنت اتفاق افتاد؟
درست در میانه فیلم است که سر و کله ایوز (آرون تایلر جانسون) پیدا میشود تا به همه بگوید که احتمال انجام یک عملیات گازانبری با شرکت دو تیم وجود دارد، عملیاتی که در آن یک تیم برای مشاهده نحوه وقوع اتفاقات آتی (در زمان) به جلو و تیم دیگر (همزمان) به طرف عقب حرکت مینماید و به همین دلیل از اتفاقات رقم خورده توسط تیم دیگر آگاه و بهرهمند میشوند. درست به همین شکل هم سیتور میتواند تکه نهم الگوریتم را از قهرمان در یک تعقیب و گریز بزرگراهی وارونه شده بدزدد و پایان داستان را به تصویر بکشد.
در بخش نهایی فیلم، ارتش تنت به دو تیم قرمز و آبی تقسیم میشوند، در یک تیم نیل و ویلر (در زمان) به عقب و در تیم دیگر قهرمان و ایوز به جلو (با آگاهی کامل از اطلاعات مربوط به تیم نیل) حرکت میکنند. البته این تنها یکی از چندین عملیات گازانبری انجام شده تا قبل از رو شدن این موضوع است که اصلا کل فیلم در واقع بخشی از یک عملیات گازانبری بوده است.
آیا پایانبندی فیلم بدین معناست که زمان میتواند تغییر کند؟
به طور کلی داستان اصلی فیلم انگاشته درباره قابل تغییر بودن زمان است و با توجه به این مهم گویا دستور کار اصلی این فیلم این است که با عقب رفتن در زمان بتواند جلوی نابودی و پایان دنیا را بگیرد. در این موضوع میتوان انگاشته را مشابه فیلم تلقین قلمداد کرد؛ سرنوشت تغییرپذیر و وابسته به آزادی اراده که در تنش دراماتیک با مرگ مال، همسر کاب، رقم میخورد.
در واقع به نظر میرسد که آن مبتنی بر تهدید شوم ناشی از «پسماندها و آوارهای یک جنگ زمانی در پیشرو» بنا نهاده شده باشد، موضوعی که البته هشداری هم برای زمان حالی است که چنین آیندهای را در پیش رو دارد. ملاقات قهرمان با دانشمند (با بازی کلمنس پوئسی) یک نقطه پرش برای او محسوب میشود چرا که در این نقطه او به هدفش میرسد؛ جلوگیری از وقوع یک جنگ آخرالزمانی در آینده. البته هنوز هم این روند نمیتواند یک روند مرسوم قلمداد شود چرا که پسماند واقعی میتواند همان شاه ماهیهای قرمز ارسالی انگاشته برای قهرمان در راستای راضی کردنش برای قبول شغلش باشد؛ البته بدون گفتن همه حقیقت به او. همین ناآگاهی هم مهمترین دارایی او در طول زمانهای مختلف است.
سرنوشت نیل مهمترین موضوع برای به تصویر کشیدن قابل تغییر بودن زمان است، چرا که در پایان نیل بعد از اینکه متوجه میشود این اتفاقات در گذشته روی داده و چارهای جز متوقف کردن الگوریتم توسط قهرمان و ایوز وجود ندارد، ترجیح میدهد که بمیرد. حتی در نهایت هم نیل خودش تصمیم میگیرد تا اینکار را انجام دهد چرا که معتقد است: «چیزی که اتفاق افتاده دیگه اتفاق افتاده». همانگونه که قهرمان در همان ابتدا هم به شکل بسیار گیج کنندهای به نیل میگوید، مهمترین موضوع این است که آنها همچنان زنده هستند تا ماموریتشان را آغاز کنند و همین یعنی موفقیت.
با همین منطق که در سراسر فیلم هم مستحکم و مستحکمتر میشود، زمان نمیتواند قابل تغییر باشد حتی فکر کردن بیش از حد به اولین زمانی که در آن آینده خواسته که گذشته را نابود کند هم به همان پارادوکس مرغ و تخممرغ منتهی میگردد که نه قابل حل است و نه اقناع کننده. گویا نکته اصلی هم همین است. منطق هر چه هم باشد اما متأسفانه نیل واقعا میمیرد.
آیا این فیلم زمینه ساخت انگاشته ۲ را فراهم میکند؟
پاسخ کوتاه درباره پتانسیل دنبالهدار شدن این فیلم احتمالا این است که آن به برنامههای خود کریستوفر نولان مربوط میشود. همانگونه که او میتواند تلقین ۲ را بسازد، او قادر خواهد بود که انگاشته ۲ را هم بسازد. او میتواند این فیلم را همچون پالیندرومی مستقل و کامل بنامد و یا اینکه (البته ایرادی هم ندارد) پایان فیلم را وسط داستان (برای ساخت انگاشته ۲) در نظر بگیرد و یک روزی از این ایده استفاده کند. البته پایانبندی این فیلم پتانسیل داشتن توجه و نگاه بیشتر به این دنیا را دارد، دنیایی که در آن آینده قهرمان شامل مخفی کردن الگوریتم، آغاز انگاشته، مواجه شدن با رقبا و دشمنان در آینده و نهایتا هم استخدام نیل و برنامهریزی برای تلقین شکل جوانتر خودش در راستای آغاز انگاشته میشود. در واقع تماشاچی تا الان تنها نیمی از این زنجیره را مشاهده کرده و قطعا همچنان فضا برای انجام اکتشاف بیشتر وجود دارد.
معنای واقعی پایانبندی این فیلم چیست؟
پایانبندی فیلم انگاشته دارای چندین نکته مهم و اساسی است. با توجه به علاقه نولان به سطوح ادراکی مختلف، در سطحیترین برداشت ممکن هشداری است درباره در پیش بودن یک فاجعه زیست محیطی. به این معنا که اگر ما به راهمان (به همین شکل) ادامه دهیم، آینده همهی ما را خواهد کشت. البته این موضوع اصلا به شکل موعظهآمیز که نه بلکه در قالب پیام اصلی فیلم تصویر و تفسیر میگردد.
در سختترین نوع برداشت، این فیلم درباره آزادی اراده است. در یک صحنه، قهرمان از دانشمند که البته همان فرد مربوط به آینده نیست، گرچه این هم محتمل است، سؤال میکند که واقعا آزادی اراده وجود دارد؟ و دانشمند در جواب میگوید که خواه یک چیز وارونه شده باشد و یا نشده باشد، تنها کانالی است برای اینکه آن به راهش ادامه دهد و همین آزادی اراده میباشد.
در واقع او است که تصمیم میگیرد با یک اسلحه وارونه شده شلیک کند یا نکند و در این میان، مسیر حرکت گلوله اصلا اهمیتی نخواهد داشت. البته این تمام داستان نیست، چرا که آوای تکراری نیل «چیزی که اتفاق افتاده دیگه اتفاق افتاده» آن را به شکل بنیادین به چالش میکشد و وقتی هم که او خودش را قربانی میکند بهخوبی میداند که این اتفاق در گذشته به وقوع پیوسته و همینکه آزادی ارادهاش هم او را از انجام اینکار بر حذر میدارد. زمانی هم که قهرمان از او میخواهد که یکبار دیگر به این موضوع فکر کند، او صمیمانه میگوید که نمیتواند اتفاقی را که در گذشته رخ داده تغییر دهد.
اساسا موضوع اصلی این است که آزادی ارادهای وجود ندارد، اما با این حال خواسته واقعی نولان این نیست که آن وجود دارد یا ندارد بلکه او میخواهد تماشاچیانش را به چالش بررسی این موضوع بکشاند. معنا و خواسته اصلی نولان را باید در یک پالیندروم پنج حرفی، پارادوکس پدربزرگ و یک معمای قدیمی بدون پاسخ جستجو کرد. آینده همیشه نحوه وقوع حال و گذشته را مشخص خواهد کرد و مهمتر اینکه «چیزی که اتفاق افتاده دیگه افتاده» به معنی درس گرفتن و بهرهبرداری حداقلی از تجربیات گذشته نیست.
در اصل آن استفاده و کنترل زمان برای نظم دهی به دنیا میباشد. با بررسی اضطراب مرگومیر دائمی که به طور عام زیربنای هنر است و به طور خاص هم در آثار نولان همچون تلقین و میان ستارهای دیده میشود (پیشنهاد خلق و به یادگار گذاشتن یک میراث ماندگار) به این نتیجه میرسیم که نولان در حال قالببندی مجدد ایدهی زمان، البته نه بهعنوان یک چیز ثابت و ماندگاری که دائما ترس و وحشت از دست دادنش را داریم، بلکه بهعنوان یک سازوکاری که میتوانیم با آن دنیا را کنترل کنیم، است. این یک موضوع بسیار آرمانی که نه بلکه یک موضوع فلسفی صرف است؛ یک راهکار برای بررسی چیزی به وسعت و چالشزایی آزادی اراده از طریق یک مدیوم جسورانه در تنت که البته به همان اندازه هم چالش برانگیز است.
منبع: Screenrant
یقینا تنت را میتوان نولانیترین و شخصیترین اثر نولان دانست..تمام مولفههای سینمایش در حد اعلی در آن یافت میشود..از فانتزی نوآرِ پستمدرن و تجسم تروما و خاطره وابسته به آن تا کذب قهرمان و شناختشناسی موسیقی و فلسفه زمان و کارکرد همزاد و وانمودین..
تنت،بلوغ جنون کارگردانی اوست..
تو صحنه آخر فیلم همسر سیتور خودش رو میبینه. این در حالی هست که حتماً یک نفرشون باید ماسک داشته باشه، اینو یکی توضیح بده لطفاً
اونجااا زمان وارونه نبود..بالعکس تو آینده(آینده گذشته) این اتفاق افتاده بود..
فیلم زیبایی بود و من تقریبا تونستم بفهمم و یکی از بزرگترین چیزهایی که نفهمیدم این بود که آیا نیل همون بزرگ شده ی فرزند کت(الیزابت دیبکی) بود ولب فیلم خوبی نشون داد و اگر این رو مطالب رو باز تر میکرد و در دو یا سه تا فیلم بهتر میشد
یکی از مشکلات شما اینه که نمیدونید سی تور تو حال زندگی میکرد و با گذشتش ارتباط بقرار میکرد برای اون سلاح ها ولی قهرمان فیلم در گذشته داشت زندگی میکرد که آیندش نیل رو فرستاده بود
وای قدمت این پالیندروم خیلی زیاده، بیست قرن پیش….
حالا چرا نولان از کلمه تنت رو از روی این پالیندروم برداشته که از چهار جهت قابل خوندن هست خدا میدونه
الان یه چی میگم میاین میگین دارم بلوف میکنم من یه بار فیلم رو دیدم و فهمیدم همه چی رو
اگه فهمیدی به این سوالات پاسخ بده: تروریست های اپرای کیف چه کسانی بودند و قهرمان در بین آنها چه کار می کرد؟ پریا کیه و چه نقشه ای داره؟ دستگاه های معکوس کننده رو کی ساخته و چطور به دست تنت افتاده؟ چطور میشه به وسیله یه موبایل با آیندگان صحبت کرد؟(آخر فیلم) و…
Tenet درحدسایر فیلم های نولان نیست.فیلمی خسته کننده وگنگ است.شخصیت پردازی ضعیفی دارد داستان پردازی ندارد و کلیشه جاسوس روس رو تکرارمیکند
بقیه میگن که مشکل این فیلم شخصیت پردازی اش بود ولی من کاملا مخالفم
درسته شخصیت اصلی فیلم مشکل داشت و ما هم هیچی ازس نفهمیدیم ولی بقیه شخصیت های فیلم به خصوص نیل ( رابرت پتینسون ) عالی بودن
نیل از بهترین شخصیت هایی عه که دیدم حتی بهتر از تایلر داردن و جوکر و….
سرنوشت اش رو پذیرفت و با اینکه فهمید چه جوری میمیره ولی بازم غمگین نبود و تو سکانس های آخر هم لبخند میزد
از مرگ نمیترسید ، سرنوشت اش رو پذیرفت ،و چیزی که براش مهم بود دوستی اش بود
رابرت پتینسون هم که فوق العاده بازی کرد
این فیلم اسکار نگیره کدوم فیلم میخواد بگیره؟
یکسوال در مورد تلقین هنوز مبهم هست؛
دیکاپریو ۴ بار خوابید (۵ دنیا) و اخر فیلم فرفره هنوز میچرخید. دنیای اولی واقعی هست و فرفره نباید بچرخه، پس دیکاپریو توی کدوم یکی از ۴ تا دنیا برگشت؟
نکته دیگه اینکه اخر فیلم چهره بچه هاش رو دید که توی هیچ خوابی نمی تونست ببینه
هنوز نمیچرخید یا میچرخیدش معلوم نبود … این کنایه ای بر این بود که شاید این دنایی هم که فکر میکنیم واقعی هست به قول سقراط در خواب هستیم.
من هنوز تلقین رو ندیدم ولی همیشه به فکر این بودم که شاید این رو برای یکی دارم تعریف میکنم یا خوابم همه این اتفاق ها تو خوابمه
احساس میکنم قبل از اینکه این مطلب و بخونم راحت تر فهمیده بودم فیلم رو.
ی چیز عجیب هم اینه ک هیچکس ب موضوعِ جهانِ موازی اشارهای نمیکنه، چون اینجوری خیلی جاها قابل توجیه میشه.
خب خداروشکر دو تا چیز که ازش فهمیده بودم هم پرید
عزت عالی متعالی
یقیناTENƎꓕرا میتوان نولانیترین و شخصیترین اثر نولان دانست؛تمام مولفههای سینمایش در حد اعلی در آن یافت میشود؛از فانتزی نوآرِ پستمدرن و تجسم تروما و خاطره وابسته به آن تا کذب قهرمان و شناختشناسی موسیقی و فلسفه زمان و کارکرد همزاد و وانمودین.
تنت،بلوغ جنون کارگردانی اوست.