۱۰ مفهوم مهم که سریال «تد لاسو» به آنها میپردازد
سریالهای کمدی مدرن خیلی کمی هستند که به چیزی بیش از خندهداربودن و سرگرمکنندگی توجه میکنند. البته این واضح است که کمدیها باید خندهدار باشند، اما وقتی این ژانر با چیزهای دیگری چون درام، تراژدی، موزیکال و دیگر ژانرها ترکیب میشود، در صورتی که به درستی و با کیفیت بالا تولید شده باشد، میتواند به اثری بسیار تأثیرگذار تبدیل بشود و سراغ مفاهیمی عمیق برود. یکی از این سریالهای کمدی که خود را درگیر مفهوم مهم میکند، سریال «تد لاسو» است.
تد لاسو یکی از بهترین سریالهای ورزشی سالهای اخیر به تهیهکنندگی اپلتیوی است که بر اساس یک تبلیغ بازرگانی از شبکهی انبیسی ساخته شده و پس از چند سال، بسیاری جایزه و تحسین از آن خود کرده و بازیگرانش به ستارگان دنیای تلویزیون تبدیل شدهاند. کمدی پخته، تصاویر دوستداشتنی و ارتباط متقابل سریال «تد لاسو» با فرهنگ عامه همگی با منجر به ساختهشدن یک فیلمنامهی بینقص شده.
فصل آخر سریال «تد لاسو»، ماجراجویی او را به پایان رساند و تد با آگاهی و اعتمادبهنفسی بسیار بالاتر، به همراه همان طنزی که از ابتدا در خود داشت سفرش را پایان بخشید و به کشورش برگشت. حالا و پس از پایان سریال، فرصت این را داریم که سیر پیشرفتش را مطالعه کرده و مضامین و مفاهیم آن را بیرون بکشیم. در این مطلب، ۱۰ مفهوم مهم سریال تد لاسو را مورد بررسی قرار میدهیم.
۱۰- دوری از خانواده
در ابتدای سریال، تد در حالی از آمریکا به بریتانیا مهاجرت میکند که حتی اطلاع ندارد فوتبال با فوتبال آمریکایی (یعنی رشتهای که او در آن سررشته دارد) متفاوت است. در نتیجه او به اشتباه این شغل را پذیرفته و برای اولین بار در بریتانیا با این واقعیت روبرو میشود. با این حال، او به خودبودنش ادامه میدهد؛ یعنی به پدربودن و همسربودن.
گرچه خانوادهی تد هم با مشکلات متعددی روبروست و تد حالا مجبور است با تیمش یک خانواده تشکیل دهد. آن هم تیمی که مدتهاست در هیچ مسابقهای برنده نشده و با تد هم میانهی خوبی ندارد و مدیریتش او را استخدام کرده تا به تیم ضربه بزند. با این وجود، در جریان ۳ فصل سریال، تد موفق میشود با دوستان جدید، ورزش جدید و مرد جدیدی که خودش به آن تبدیل شده یک خانوادهی صمیمی بسازد.
۹- برد و باخت همه چیز نیست
یک مفهوم دیگر تد لاسو شاید این باشد که برد و باخت همه چیز نیست. اگر فصل یک رویکردی خوشبینانه پیشه میکرد و باشگاه ریچموند را به صدر تیمها میرساند، از واقعیت دور میافتاد و همین باعث میشد انگیزهای برای ساختن فصلهای بعدی سریال باقی نماند. تیم پیشرفت میکند. اما این پیشرفت آهستهآهسته رخ میدهد و برای این پیشرفت آهسته، تیم نیازمند تحمل باختهای متوالیست.
سخنرانیهای رختکن به لطف نویسندگی عالی و ویژگیهای شخصیتی کاراکترها تبدیل به لحظاتی ماندگار شدند که سریال را به چیزی فراتر از یک سریال کمدی عادی تبدیل کردند؛ به سریالی دربارهی متحدشدن، پیشرفتکردن و مواجهه با هر چالشی که پیش روست. حتی اگر این چالش، بزرگترین تیم فوتبال لیگ جزیره باشد.
۸- فراتر از دوستی
همهی ما آرزو داشتیم که با تد دوست باشیم. او مردی مورداعتماد و بامزه است و به آدم کمک میکند که از موقعیتهای نامطلوبی که در آن گیر کرده رهایی یابد. اما مربی بیرد چطور؟ یا ربکا ولتون؟ یا حتی کیلی جونز؟
سریال مملو از شخصیتهاییست که هرگز تکراری نمیشوند و هرکدام ویژگیهای شخصیتی مخصوص به خودشان را دارند و گواهی هستند بر گرمایی که سراسر سریال را فرا گرفته. همهی ما آرزو داریم بخشی از باشگاه ریچموند میبودیم. و این آرزو بهخاطر افرادیست که در کنارمان میداشتیم. افرادی که بهطور حتم، رابطهای فراتر از یک دوستی با ما میساختند.
۷- کار گروهی
میدانیم که لاسو چقدر در ساخت گروه توانمند بود. این همان دلیلیست که او را در مقامش ماندگار کرد و تیمش را از نابودی نجات داد. مواقعی بود که تیم اهدافش را فراموش میکرد. او سعی میکرد در این مواقع آنها را قانع کند که همه چیز تنها به بردن و باختن محدود نمیشود. واکنشها و رفتارها و وجه مثبت رهبران باعث میشود که یک سریال به منبع خوبی برای یادگیری تبدیل شود.
۶- بخشش
فصل دوی سریال پایانی بهشدت تکاندهنده داشت. نِیت، دستیار تد که نقشی اساسی در نجاتیافتن ریچموند ایفا کردهبود، به ریچموند پشت کرد و به استخدام رقیب اصلی تیم در آمد. فصل ۳ به طور کل بر همین بحران تمرکز داشت. اما در پایان، بر خلاف نفرتی که هواداران نسبت به او در دل پرورده بودند، خط داستانی سریال به جهتی رفت که نِیت بخشیده شود و به تیم برگردد.
در بسیاری از موقعیتهایی که در سریال پیش آمد، سریال نشان داد که بخشیدن یکی از اساسیترین قسمتهای ورزش است و تد هم در این میان، توانایی خیرهکنندهای در بخشیدن دیگران داشت. با این وجود، چندان با خودش میانهی خوبی نداشت.
۵- تو احساسات داری و این چیزی قابلقبول است
شخصیتپردازی تد در فصل ۲ رشدی تصاعدی کرد و این رشد، لحظهای رخ داد که او این فرصت را پیدا کرد که خود را به دید قربانی خودش، شرایط و ناتوانیاش در مقابله با مشکلاتش ببیند. این گرداب احساسات بخشی از ویژگی سریال بود. تا بتواند کاراکترها را خندهدار، اما متقاعدکننده تصویر کند(تا حدودی مشابه آن چیزی که در مایکل اسکات سریال آفیس میبینیم).
این مسئله به تد محدود نمیشود. بحرانهای دیگری مانند سردبودن ربکا در موقعیتهای اجتماعی، نگرانیهای سم برای وضعیت کشورش و حتی شرایطی که جیمی با پدرش داشت هم جزو این دسته قرار میگیرند. این مفهوم هم سریال تد لاسو، جزو آن دسته از مفاهیم است که باید حتماً بیشتر مورد بحث قرار بگیرد.
۴- عشق خودش را به شکلهای متنوعی بروز میدهد
روابط عاطفی در سریال ماهیتی برجسته دارند و به خوبی مورد بررسی قرار میگیرند اما بسیار متکی به احساسات هستند. بهطوری که فصل ۲ ماهیتی بسیار احساساتی پیدا میکند. اما این هم بخشی از مسیر ارگانیکی است که سریال باید طی کند تا روند رشد شخصیتهایش به خوبی طی شود.
۳- پوشیدن لباس تیم، تنها بخشی از چیزی بزرگتر است
اگر تنها یک بخش باشد که سریال با وجود نشاندادنش، در کاملکردنش ناکام است، آن بخش، عشق به ورزش و مسئلهی هواداری است. به طور حتم، طرفداران هم به اندازهی کافی در سریال نشان داده شدهاند. اما بیشتر حضور آنها معطوف به رستوران مِی است.
اما کسانی که با ورزش فوتبال آشنایی بیشتری دارند، میدانند که هواداری فوتبال جنبههای وسیعتری را در بر میگیرد. خیلی مهم نیست که تیم مورد علاقهات ببازد یا برنده شود. آنها در هر صورت همتیمی تو خواهند بود. اگر فصل ۴ سریال تولید شود، این بخش میتواند منبع الهام خوبی برای داستانش باشد.
۲- فوتبال میتواند زندگی باشد و این مشکلی ندارد
دنی روخاس بازیکنی است که دائما از جملهی «فوتبال یعنی زندگی» استفاده میکند. رویکرد خوشبینانهی مسری او باعث میشود که همتیمیهایش در لحظات فراموشی، به یاد بیاورند که باید فراتر از باور رویاپردازی کنند. فوتبال برای بازیکنان ریچموند یک «کار» است. اما خیلی دشوار نیست، دیدن اینکه فوتبال علاوه بر آن، «زندگی» هم باشد.
۱- شیوهی متفاوت رهبریکردن
ایدهی محوری سریال «تد لاسو» بر این استوار است که تد برای مربیگری، از روشهای غیرمعمول استفاده میکند. فصل سوم از این نظر کمی افت میکند. اما پایههای سریال اینقدر قوی بنا گذاشته شدهاند که کاراکتر را در آستانهی امتحان شیوههای جدیدی قرار میدهد که محتمل است سبب ناکامیاش شود.
به طور کل، قابلیت تد در هدایت یک تیم ورزشی که با ورزش تخصصی خودش مغایر است، ایدهی مربیگریاش را تبدیل به موضوعی بامزه میکند. او با ورزش آشنایی ندارد، ولی وقتی که برنامهریزی میکند، منظورش را متوجه میشویم؛ برنامهریزیای که بیشتر متأثر از مشورت دستیارانش است.
منبع: MovieWeb