۸ ارجاع پنهانی سریال ابرقهرمانی «پسران» به سریال اسطورهای «سوپرنچرال»
یک سفر جادهای ۱۵ ساله و کشتار هیولا در این حین چه وجه اشتراکی با یک نمایش طنز ابرقهرمانی دارد؟ شوخطبعی، موسیقی گریم، طنز سیاه و البته اریک کریپک. کریپک قبل از ساخت اقتباس تلویزیونی کمیک «پسران» گارث انیس و داریک رابرتسون برای استریم پرایم ویدئو هم نیمهی تاریک خود را در فولکلور و اسطورهشناسی سریال «سوپرنچرال» (Supernatural) به نمایش گذاشته بود.
این سریال درام داستان دو برادر را دنبال میکند که در کشور پرسه میزنند تا کسانی که در خطر موجودات ماوراء طبیعی مختلف هستند را نجات دهند. با وجود اینکه پخش سریال «سوپرنچرال» به مدت ۱۵ سال ادامه داشت، کریپک در پایان فصل پنجم از تیم تولید آن کنار کشید و کار را به تیم جدیدی از تولیدکنندگان سپرد. اما این که او از «سوپرنچرال» عقب کشید به این معنی نیست که این سریال را کاملاً فراموش کرده است.
کریپک از همان فصل ابتدایی نکات کوچک و پنهانیای از سریال محبوب خود را در آخرین ساختهی خود گنجانده است. اگر دقت کنید، میتواند این ارجاعات از «سوپرنچرال» را در فصل اول سریال «پسران» ببینید. اما پیامد علاقهی کریپ به «سوپرنچرال» به همین جا ختم نمیشود و او در فصل اخیر با فراخوانی یکی از وینچسترها، «سوپرنچرال» را به صورت علنی به «پسران» آورده است. جنسن اکلز یا همان دین وینچستر دوستداشتنی سریال «سوپرنچرال» به عنوان قهرمان قهرمانان، پسر سرباز، به صفوف ابرقهرمانان پیوست. و دقیقا از زمانی که اکلز جلوی دوربین «پسران» قرار گرفت، شکار ارجاعات پنهانی این سریال هم شدت گرفت. در ادامه هر باری که «پسران» به «سوپرنچرال» اشاره کرده است برای شما آورده شده.
- آیا پسر سرباز به سریال «پسران» برمیگردد؟
- ۱۰ نکته درباره شخصیت بیلی بوچر در سریال «پسران» که هواداران از آن متنفر هستند
۱. به بابی سینگر رای دهید!
در فصل اول «پسران»، ووت مشغول نقشه ریختن با دولت ایالات متحده شد به همین دلیل هم باید به ملاقات وزیر دفاع، رابرت سینگر (جیم بیور) میرفت. برای افرادی که هیچ یک از قسمتهای «سوپرنچرال» را ندیدهاند، این صحنه چیزی نبود جز معرفی یکی دیگر از شخصیتهای جدید، با برخی پیامدهای شوم برای آینده سوپ (مخفف سوپرنچرال) در ارتش. اما طرفداران سرسخت حماسهی شکار هیولا، احتمالاً متوجه چیز بسیار جالبی در مورد وزیر دفاع شدهاند: او هم نام و هم چهرهی بابی سینگر، پدر خشن و دوست داشتنی وینچسترها است.
بله جیم بیور یکی از همین ارجاعات است اما ارجاعی که در نمایش گذشته هم وجود داشت. نام او در سریال شبکه CW، ترکیب بابی با نام فامیل نویسنده، کارگردان و تهیهکنندهی سریال «سوپرنچرال» بود. اکنون این شوخی در سریال جدید هم ادامه دارد. وقتی جنسن اکلز در فصل ۳ به گروه بازیگران سریال «پسران» پیوست، رویارویی این دو شخصیت به نظر اجتنابناپذیر میرسید و همه مطمئن بودند که صحنهای از برخورد این دو خواهند دید. کریپک هم مطمئن شد که صحنهای در فیلم باشد که وقتی پسر سرباز در خیابان های نیویورک قدم میزند، پوستری از کمپین سینگر را ببیند.
اما در پایان فصل ۳ این شوخی را از این هم فراتر میبرد و به این موضوع اشاره میکند که زادگاه رابرت سینگر، سیوکس فالز است، همان منطقهای که در سریال «سوپرنچرال» خانهی بابی سینگر در آن قرار دارد. اینجاست که کریپک شعلههای تئوری توطئهای که چندی پیش روشن شده بود را شعلهور کرد: آیا ممکن است سریال «پسران» جهانی موازی باشد که در آن بابی به جای شکارچی، سیاستمدار است؟
۲. حضور مجدد و افتخاری ایمپالا!
علاوه بر بابی سینگر، در فصل ۲ «پسران» یکی دیگر از شخصیتهای محبوب «سوپرنچرال» هم حضور داشت: ماشین دین! «ایمپالا» که با نام بیبی شناخته میشود، شورلت ایمپالای ۶۷ مشکی که امضای دین است. گفته شده بود این اتومبیل که تاریخچهای طولانی در خانواده وینچستر دارد و در همهی فصول سریال به عنوان محل بسیاری از اعترافات برادرانه و اتفاق افتادن خاطرات شیرین حضور داشت. حالا که صحبت از خاطرات خوش شد، در «پسران» خاطرات جدیدی با ایمپالا خلق شد: پس از اینکه نژادپرستی استورمفرانت (آیا کش) در سریال فاش شد و جو فضای مجازی کاملا علیه او شد، شخصی یک انیمیشن خندهدار از قتل او توسط ایمپالا میسازد.
با جود اینکه استورمفرانت قبلاً (به ظاهر) مرده است، اما اگر او توسط دین وینچستر و ایمپالا با سرعت زیاد کشته شود عالی نیست؟ این جریان میتوانست داستان عالی دیگری برای دین باشد که هر وقت از لاف زدن دربارهی زمانی که هیتلر را کشت خسته شد، تعریف کند.
۳. ورود با شکوه پسر سرباز
و در نهایت فصل سه با بزرگترین ارجاع به سریال «سوپرنچرال». اکلز که بالاخره از جلد دین وینچستر خارج شده، به عنوان ابرقهرمانی قدیمی که هیو (جک کواید)، بوچر (کارل اربن)، و بقیه پسران به طور تصادفی از زندان روسی خارج کردهاند، در جبههی تاریک سریال «پسران» ظاهر میشود. کریپک در هنگام تصمیمگیری برای ورود بزرگ اکلز به سریال، از یکی از بزرگترین و بهیادماندنیترین ورودهای تاریخ «سوپرنچرال» کمک گرفت. او به رسانهی TVLine گفت: «من هنوز هم فکر میکنم احتمالاً بهترین ورود شخصیتی که تا به حال ساختهام، ورود میشا کالینز (در نقش کستیل) است. این دقیقاً چیزی است که برای ورود پادشاه به نمایش انتظار دارید! بنابراین ما خیلی فکر کردیم که واقعاً به چیزی بزرگ و باشکوه برای ورود اکلز نیاز داریم و این ایدهی باشکوهی است: در که باز می شود، او که از میان بخار بیرون میآید، و جریان انفجار عظیمی که با خود دارد.
پسر سرباز به جای اینکه در انباری را باز کند و لامپ ها را بترکاند، ورودی باشکوه و به یادماندنی مخصوص خود دارد: پس از مبارزهای حماسی که رگبار گلوله همه جا بود، وقتی که سوپ معروف برهنه از محفظهای برودتی بخار خارج میشود، نور عظیم از سینهی خود شلیک میکند و تلوتلوخوران فرار میکند، پسران متوجه میشوند که او نمرده است.
این ورودی جهنمی است و آنقدر قدرتمند بود که تمام اینترنت را پر کرد. از آن زمان، اکلز به عنوان عضوی جدید تمام توجه مخاطبان سریال را دزدیده است. همین امر دربارهی میشا کالینز هم پس از ورود باشکوهش به «سوپرنچرال» صادق بود و کستیل از شخصیتی فرعی به بخش مهمی از ده سال آینده سریال تبدیل شد. شاید این واقعیت که کریپک برای پسر سرباز ورودی حماسی ترتیب داده، نشانهای باشد که نشان دهد او اینجاست تا برای ادامهی سریال بماند.
۴. تولدت مبارک دین وینچستر!
در پی برخورد غیرمنتظره با پسر سرباز، پسران حرکات بعدی خود را برنامهریزی میکنند و ام ام (لاز آلونسو) هدف خود را شکار سوپ قرار میدهد تا بتواند عدالت را برای خانوادهاش بدستآورد. و قدم اول در این راه؟ بله تحقیقات!
وقتی او در حال تماشای فیلم ضبطشدهی آزمایش روی پسر سرباز در یک آزمایشگاهی قدیمی روسی است، شنیده میشود که دانشمندی میگوید: «لطفاً توجه داشته باشید که در روند آزمایش در تاریخ ۲۴ ژانویه، سوژه هنوز سطوح بالایی از تابش را ثبت میکند.» این گزارش از روند آزمایش پسر سرباز اتفاقاً در تاریخ بسیار مهمی در دنیای «سوپرنچرال» رخ می دهد: روز تولد مشترک دین وینچستر و دوستدختر سم، جسیکا مور. اما شاید مهمتر از همه، این روز روز تولد همسر اریک کریپک هم است!
۵. عه! نگاه کنید! ضد مسیح.
قبل از این که پسر سرباز از تأسیسات روسیه بیرون بیاید، ما او را در فلشبکی ملاقات میکنیم. از طریق همین فلشبک هم متوجه میشویم که اولین قهرمان ووت دستیاری داشت: باروت. نوجوانی علاقهمند به سلاح گرم. باروت در زمان کنونی وقتی با بوچر درگیر میشود بسیار مهمتر میشود، اما به طور خلاصه ما در این فلشبک نسخه جوانتری از او را میبینیم که به پسر سرباز در ساحل بربری کمک میکند. از آنجایی که او مدت زیادی بود که روی صحنه حضور نداشت، تشخیص این بازیگر ممکن است کمی دشوارتر از جیم بیور باشد، اما در واقع این شخصیت هم یکی دیگر از شخصیتهای «سوپرنچرال» است: گاتلین گریفیث.
در دهه اول پخش «سوپرنچرال»، زمانی که کریپک هنوز در راس کار بود، وینچسترها در میانهی جنگی بین بهشت و جهنم گیر افتادند که آنها را با ضد مسیح روبرو کرد، پسری ده ساله به نام جسی ترنر (گریفیث). کستیل جسی را کودکی نیمه انسان و نیمه شیطان با قدرتهای نامحدود معرفی میکند و به این نتیجه میرسد که قبل از این که قویتر شود باید کشته شود. اما وینچسترها که دلرحم بودند، نپذیرفتند. در عوض حقیقت را به جسی گفتند و به او کمک کردند. در پایان اما، جسی فرار کرد و از شیاطین، فرشتگان و حتی وینچسترها به طور یکسان پنهان شد.
این داستان در نهایت به یکی از پایانهای باز بدنام سریال «سوپرنچرال» تبدیل شد که هرگز نتوانست آن را جمع کند. همیشه به نظر میرسید که ضد مسیح قرار است برای دردسر درست کردن برای آنها برگردد، اما این اتفاق هرگز رخ نداد. شاید پس از جدایی کریپک از سریال، در میان یافتن مجری و کارگردانی جدید برای داستان، جسی فراموش شده بود اما خود کریپک شماره گاتلین گریفیث را به خاطر میسپارد تا به موقع با او تماس بگیرد و دوباره او را با جنسن اکلز متحد کند.
۶. من نمیتوانم با این احساس مبارزه کنم
ماهیت سریال «سوپرنچرال» با راک کلاسیک گره خورده است. خود دین وینچستر هم یکی از طرفداران پروپاقرص راک اند رول کلاسیک بود و همیشه صدای موسیقی گروههای AC/DC، STYX، Def Leppard و دیگر گروههای راک تا کیلومترها اطراف ایمپالای او به گوش میرسید. درست است که او اصرار داشت هیچ کس دیگری حق ندارد در ایمپالای او کنترل موسیقی را بدست بگیرد، اما هرازچندگاهی شخصیت دیگری هم با موسیقیهایی که دین نمیتوانست درمقابل آنها مقاومت کند، وارد صحنه میشد.
در فصل ۲، جو آهنگ «نمیتوانم با این احساس مقابله کنم» (Can’t Fight This Feeling Anymore) از گروه REO Speedwagon را در جوک باکس Roadhouse پخش میکند با وجود انتقاد اولیهی دین از انتخاب آهنگ، این آهنگ در نهایت در ذهن دین گیر میکند (که این خود اشارهای بود به احساسات عمیق او نسبت به جو). دین حتی در ایمپالا هم این آواز را میخواند! ظاهراً پسر سرباز هم با دین در زمینهی موسیقی همسلیقه است، در قسمت ۷ فصل ۳ سریال «پسران»، او همان آهنگ را از بلندگو پخش میکند. با این تفاوت که بهجای لحظهی عاشقانهی سالم و زیبای دین، پسر سرباز آهنگ را به دلیلی کاملاً متفاوت اجرا میکند.
۷. یک وینچستر در آن صندوق عقب است!
در سرزمین «پسرها»، فیلیپ اسگریچیا، کارگردان سابق «سوپرنچرال»، به کریپک ملحق میشود. نمیشد این دو نفر کنار هم قرار بگیرند و یادی از سریال قبلیشان با صحنهی معروف فیلمبرداری از داخل صندوق عقب نکنند.
وینچسترها دوست داشتند در حین رانندگی در جاده و نجات دنیا، اسلحهخانه خود را همراه داشته باشند. در نتیجه صندوق عقب شوی ایمپالای آنها، همیشه انباری از سلاح برای دفع موجودات ماوراء طبیعی مختلف بود، همه چیز از چاقو و تفنگ گرفته تا آب مقدس و حتی نارنجکانداز در این انبار پیدا میشد. در حالی که آنها تجهیزات خود را برای مبارزه آماده میکردند، دوربین از داخل صندوق عقب به بالا حرکت میکرد. بعد هم صندوق را با جملهی معروف خود میبستند: «یه سری کار برای انجام دادن داریم.»
از آنجایی که «پسران» هم سفرهای جادهای دارد، شات صندوق عقب بیش از یک بار در این سریال هم تکرار شده است. اما در فصل ۳ این تکرار فوقالعاده خاص است زیرا پسر سرباز هم به هیو و بوچر ملحق شده است. اکانت رسمی سریال عکسی از این سکانس را با کپشن: «وینچستری در صندوق عقب وجود دارد، اما از همان مدل نیست [ که شما فکرش را میکنید].» در اینستاگرام منتشر کرد و اکلز هم گستاخانه اظهار نظر کرد: «من دیدم که شما آنجا چه کردید… و خوشم آمد.»
۸. اریک کریپک در مقابل راهبهها
آب مقدس، کشیشان و راهبهها در «سوپرنچرال» به وفور یافت میشد، بهویژه وقتی صحبت از جنگ بین بهشت و جهنم بود. اگرچه شیطان در «پسران» بیشتر در بین ابرقهرمانان دیده میشود نه موجودات ماوراءطبیعی، اما این بدان معنا نیست که راهبهها در سریال حضور ندارند، اگرچه احتمالاً به نفعشان بود که حضور نداشتند. «پسرها» فضای امنی برای راهبههایی نیست که اریک کریپک چدان علاقهای به آنها ندارد. ظاهراً از زمانی که در فصل ۴ «سوپرنچرال» از او خواسته شد تا دست از خشونت علیه راهبهها بکشد، رؤیای قتل راهبهای را داشته است. اما نگران نباشید، رؤیاها قطعاً به حقیقت میپیوندند. کریپک در طول مصاحبه با لوپر در این مورد گفته است: «از وقتی بچهای کوچک بودم با خود فکر میکردم: کاش میتوانستم به هالیوود برسم و چند راهبه را بکشم. همه به شما می گویند رؤیاها به حقیقت نمیپیوندند. به شما میگویند دنیا کارخانهای جادویی نیست، اما حقیقت این است که هست.»
در قسمت «شمعی میآید تا تو را به رختخواب راهنمایی کند»، پسر سرباز با کشتن یک راهبه، هیو را به وحشت میاندازد («آن چیست که همهجایش سیاه و سفید و قرمز است؟»). چیزی دربارهی تماشای دین وینچستر که به راهبهای حمله میکند اشتباه به نظر میرسد… و درعینحال به طرز عجیبی آشنا. تسخیر شدن توسط سوپی که ذهن را کنترل میکند، کمی متفاوت از نگاه کردن به چشمان سیاه یکی از شیاطین است، اما به وضوح، نتیجه یکی است: یک وینچستر درگیر میشود و شر را در مسیر خود متوقف میکند.
منبع: SlashFilm
من واقعاً دلم نمیخواست The Boys رو ادامه بدم، الان حس میکنم بهخاطر این ارجاعهاشم که شده باید برم فصلهای بعدی رو ببینم. *_*