محبوبترین ابرقهرمانهای قرن ۲۱ به تفکیک سال
قرار است با هم بررسی کنیم که از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۹، هر سال چه کسی محبوبترین ابرقهرمان دنیا بوده و مردم برای دیدنش حسابی ذوقزده شدهاند.
قرن ۲۱، ابرقهرمانها سلاطین بلامنازع فرهنگ عامه به حساب میآیند. هر سال با انتشار فیلمها و سریالهای ابرقهرمانی جدید، محبوبیت ابرقهرمانها بین مردم سراسر جهان بیشتر و بیشتر میشود و بسته به اینکه داستانشان را چقدر خوب روایت میکنند و چطور با مسائل روز ارتباط میگیرند، هواداران بیشتری را به دنبال خودشان میشکانند.
- ۷۵ فیلم ابرقهرمانی برتر تاریخ سینما بر اساس نظر منتقدان
- فیلمهای ابرقهرمانی سال ۲۰۲۰ از بدترین تا بهترین
از سال ۲۰۰۰ تا کنون، ابرقهرمانهای مشهور گیشههای هر سال سینمایی را تسخیر کردهاند، حالا یا با فیلمهای مستقل و تکی یا با کنار هم قرار گرفتن در فیلمهایی مثل انتقامجویان و مردان ایکس. اما محبوبیت این ابرقهرمانها همیشه وابسته به فروش و موفقیتهای چشمگیر در گیشه نیست و مؤلفههای مختلفی باعث میشود که یک ابرقهرمان بهخصوص، محبوبترین شخصیت آن سال به حساب بیاید.
در ادامه میبینید که در این بیست سال گذشته کدام ابرقهرمانها محبوبتر از سایرین بودهاند.
سال ۲۰۰۰ – مردان ایکس
این ابرقهرمانهای جهشیافتهی مارول با «مردان ایکس: سریال انیمیشنی» (X-Men: The Animated Series) اکثر بینندگان تلویزیونی دههی ۹۰ میلادی را مجذوب خودشان کرده بودند. ولی وقتی فیلم مردان ایکسِ برایان سینگ سال ۲۰۰۰ اکران شد، تبدیل به محبوبترین ابرقهرمانهای کرهی زمین شدند.
اولین قسمت مردان ایکس در گیشههای جهانی به فروشی نزدیک ۳۰۰ میلیون دلار رسید و منتقدان هم نقدهای مثبتی برایش نوشتند. فیلم برایان سینگر سنگ بنایی بود برای آثار سینمایی دنبالهدار در جهان مردان ایکس که هر چند سال یک بار این قهرمانهای جهشیافته را کنار هم میآورد. فیلمهای مردان ایکس همیشه موفق نبودهاند، چندین تجربهی شکستخورده داشتند و خط زمانی داستانهایشان به قدری در هم گره خورده که خودشان هم نمیدانند چه خبر است، ولی با همهی اینها هنوز هم بهعنوان آثار ابرقهرمانی تأثیرگذار و پرطرفدار شناخته میشوند.
مردان ایکس برایان سینگر پایهگذار ایدههای زیادی بود که بعدها در آثار ابرقهرمانی مختلف استفاده شدند. مثلا استفاده از بازیگران مطرح و درجهیک در فیلمهای ابرقهرمانی تا پیش از آن خیلی سابقه نداشت. در اینجا میدیدیم که ایان مککلن نقش مگنیتو، ضدقهرمان اصلی داستان را بازی میکرد و همین وزن و اعتباری به فیلم میبخشید که باعث میشد همه جا بیشتر جدی گرفته شود. حضور شخصیتی مثل ایان مککلن به قدری برای برایان سینگر مهم و ضروری بود که برنامههای فیلمش را به خاطر او تغییر داد. مدت کوتاهی بعد از اینکه مککلن نقش مگنیتو را قبول کرد، پیتر جکسون نقش گندالف را در ارباب حلقهها به او پیشنهاد داد. مککلن که بهشدت علاقه داشت در ارباب حلقهها بازی کند، به سینگر اطلاع داد که مجبور است از پروژهی مردان ایکس کنارهگیری کند. ولی سینگر به او قول داد که برنامهریزیهای مردان ایکس را تغییر دهد تا فیلمبرداری صحنههای مککلن تا پایان سال ۱۹۹۹ تمام شود و او وقتش برای حضور در ارباب حلقهها آزاد باشد. خوشبختانه برنامهها درست پیش رفت و ما توانستیم سِر ایان مککلن را در نقش دو تن از مطرحترین شخصیتهای داستانی ببینیم.
جالب اینجاست که برایان سینگر سه بار ساخت فیلمی دربارهی مردان ایکس را رد کرده بود، چون فکر میکرد کمیک بوکها و داستانهای ابرقهرمانی زیادی سادهاند و جای کار زیادی ندارند. اما وقتی کمیکهای مردان ایکس را خواند و سریال انیمیشینی مردان ایکس را دید، نظرش عوض شد و فهمید که مضامین عمیق و پیچیدهای در آنها مطرح شده.
مردان ایکس یک جورهایی انتقامجویانی بود که انتقامجویان نیست. سالها قبل از آنکه مرد آهنی، کاپیتان آمریکا، بیوهی سیاه، هالک و… کنار هم جمع شوند و مردم را حسابی هیجانزده کنند، مردان ایکس با ولوورین و سایکلاپس و پروفسور ایکس و امثالهم همین ایده را به مردم نشان داد و حسابی جواب گرفت.
حتی الان که ۲۰ سال گذشته، هواداران مردان ایکس از تماشای آن لذت میبرند و بازیگرانش را میستایند. بهویژه هیو جکمن که با بازی در نقش لوگان/ولوورین تاریخساز شد و او را برای همیشه بهعنوان ولوورین سینما میشناسند. خود جکمن هم علاقهی ویژهای به کاراکتر ولوورین دارد و در مصاحبهای که سال ۲۰۱۳ داشت گفت: «ولوورین شخصیت مسحورکنندهای است و تا ابد دوستش دارم. کاراکتری واقعا انسانی که گذشتهای تراژیک دارد و قهرمانی است که شبیه ضدقهرمانها رفتار میکند.»
سال ۲۰۰۱ – سوپرمن
در پی موفقیت مردان ایکس، استودیوها به ساخت فیلمهای ابرقهرمانی متعددی چراغ سبز دادند. ولی تا زمان اکران این پروژهها زمان زیادی باقی مانده بود. همزمان در تلویزیون و شبکهی CW سریالی لایو اکشن دربارهی سوپرمن روی آنتن رفت و بهشدت محبوب شد؛ «اسمالویل» (Smallville).
البته محبوبیت این سریال طی سالهای بعد افول کرد و مردم کمکم فراموشش کردند، ولی در آن مقطع و سال ۲۰۰۱ باعث شد توجه همه به سوپرمن جلب شود و این ابرقهرمان معروف آمریکا دوباره سر زبانها بیاید.
این سریال داستان کلارک کنت جوان را روایت میکند که در شهر خیالی اسمالویل زندگیش را میگذراند و هنوز تبدیل به مرد پولادین معروف نشده. چهار فصل اول سریال روی ماجراهای کلارک و دوستانش در دبیرستان تمرکز دارد و به روایت قصهای عاشقانه بین او و لانا لانگ میپردازد. از فصل پنجم، سریال وارد فضای جدیتری میشود و رابطهی کلارک را با لوییس لین در روزنامهی دیلی پلنت نشان میدهد، همچنین ضدقهرمانها و دشمنهای معروف سوپرمن را در این بخش میبینیم.
قبل از کلید زدن این سریال، ساخت سریالی دربارهی جوانیهای بروس وین و مسیر او تا تبدیل شدن به بتمن پیشنهاد شده بود که به نتیجه نرسید. ولی زمینهساز ساخت اسمالویل شد و از ایدههای اولیه و کلا بستری برای روایت دوارن پیش از قهرمان شدن یک قهرمان، استفاده کردند تا ماجرای سوپرمن جوان را بگویند.
طراحان سریال میخواستند سوپرمن را بدون لباس معروف و پرواز کردنهایش به نمایش بگذارند و داستان زندگی او را تا قبل از قهرمان شدن روایت کنند. این ایدهای بود که به مدیران وارنر گفتند تا چراغ سبز تولید سریال را بگیرند. به این ترتیب تماشاگران اسمالویل موفق شدند یک کلارک کنت جوان و بیتجربه را تماشا کنند که میخواهد جایگاهش را در این دنیا بیابد و با آدمهای اطرافش ارتباط بگیرد.
سریال را در ابتدا در اطراف ونکوور بریتیش کلمبیا فیلمبرداری کردند، جایی که مراکز تجاری کمتری داشت و رفت و آمد مردم مزاحم ساخت سریال نمیشد و اتمسفر کلی آن هم به اسمالویل میخورد. موسیقی شش فصل اول سریال را مارک اسنو ساخته بود که از مؤلفههای آشنای موسیقی معروف جان ویلیامز برای سوپرمن استفاده کرد و به این طریق خاطرهی بینندگان سریال تازه شد.
اسمالویل در هنگام شروعش عموما نظرات مثبتی از سوی منتقدان و مردم دریافت کرد. کریستوفر ریو که قبلا نقش سوپرمن را در نسخههای سینمایی بازی میکرد، از این سریال راضی بود و حتی دو بار به صورت بازیگر مهمان در سریال حاضر شد. وقتی قسمت اول سریال روی آنتن رفت، ۸٫۴ میلیون نفر به تماشای آن نشستند که رکورد تازهای برای سریالهای وارنر بود. طی ده فصل سریال، هر قسمت به طور متوسط ۴٫۳۴ میلیون بیننده داشت و فصل دوم با ۶٫۳ میلیون بیننده بالاترین رقم را بین بقیهی فصلها کسب کرد.
اسمالویل در فصل جوایز مختلف هم خوب ظاهر شد و نامزدیهای زیادی در اِمی و جایزهی منتخب نوجوانان از آن خود کرد. در پی موفقیتهای زیاد سریال، محصولات چندرسانهای مختلفی با الهام از آن ساخته شد از جمله مجموعه رمانی ویژهی جوانان، کمیک بوکهای ماهانهی دیسی و محصولات مختلف مرتبط. پس از اینکه سریال سال ۲۰۱۱ به انتهای خود رسید، داستانش را در کمیک بوکها ادامه دادند و از آوریل سال ۲۰۱۲ منتشرش کردند.
سال ۲۰۰۲ – مرد عنکبوتی
سهگانهی مرد عنکبوتی سم ریمی از سال ۲۰۰۲ شروع شد و خیلی سریع پیتر پارکر را تبدیل به محبوبترین و پرسودترین شخصیت کل هالیوود کرد که مردم سراسر جهان برای دیدن او سر و دست میشکندند.
در این فهرست ابرقهرمانهایی حضور دارند که شاید در جایگاهشان برای محبوبترین ابرقهرمان آن سال تشکیک وجود داشته باشد، ولی برای سال ۲۰۰۲ و مرد عنکبوتی هیچ جای شکی نیست. همه میدانیم که در این سال هیچ قهرمانی محبوبتر از پیتر پارکر وجود نداشت و مرد عنکبوتی قلب همه را تسخیر کرده بود.
ساخت فیلم لایو اکشن با محوریت مرد عنکبوتی از دههی ۸۰ میلادی در برنامههای مارول بود. فیلمسازانی همچون توب هوپر، جیمز کامرون و جوزف زیتو در مقاطعی برای کارگردانی فیلم انتخاب شدند. ولی به خاطر مشکلات حقوقی و مالی مختلف، پروژهی سینمایی مرد عنکبوتی به سرانجام نرسید. نزدیک ۲۵ سال به همین منوال گذشت و ساخت فیلمی دربارهی مرد عنکبوتی به حالت تعلیق باقی ماند. تا اینکه سال ۱۹۹۹ استودیو کلمبیا تمام حقوق مادی و معنوی فیلمنامههای قبلی را خرید و شروع کرد به طراحی داستانی جدید و روایتی نو که به فضای زمانه بخورد.
سرانجام دیوید کوئپ را برای نگارش فیلمنامه استخدام کردند. کارگردانهایی مثل تیم برتون، رولند امریچ، انگ لی، کریس کلمبوس، ام. نایت شیامالان، تونی اسکات و دیوید فینچر را برای ساخت فیلم در نظر گرفته بودند که در نهایت سال ۲۰۰۰ سم ریمی بهعنوان کارگردان فیلم انتخاب شد.
اسکات روزنبرگ فیلمنامهی کوئپ را بازنویسی کرد و در زمان پیش تولید آلوین سارجنت روی دیالوگها سر و دستی کشید تا روانتر شوند. فیلمبرداری در لس آنجلس و نیویورک انجام شد و از هشتم ژانویه تا سیام ژوئن ۲۰۰۱ به درازا کشید.
آوریل ۲۰۰۲ مرد عنکبوتی روانهی سینماها شد و نظر مثبت منتقدان و تماشاگران را جلب کرد. اولین فیلمی بود که در هفتهی اول به فروش ۱۰۰ میلیون دلاری رسید و همچنین موفقترین فیلمی به حساب میآمد که تا آن زمان از روی کمیک بوکها ساخته بودند. مرد عنکبوتی در زمان خودش و با مجموع فروش جهانی ۸۲۱ میلیون دلاری، سومین فیلم پرفروش سال ۲۰۰۲، پرفروشترین فیلم ابرقهرمانی سینما و ششمین فیلم پرفروش تاریخ سینما به حساب میآمد. علاوه بر فروش فوقالعاده، مرد عنکبوتی سم ریمی فیلمهای ابرقهرمانی را برای همیشه تغییر داد و جانی تازه به بلاکباسترهای تابستانی بخشید.
قسمت اول مرد عنکبوتی در راتن تومیتوز و بر اساس ۲۴۵ نقد، امتیاز ۹۰% را کسب کرده. به باور منتقدها، مرد عنکبوتی سم ریمی نه تنها صحنههای اکشن سرگرمکننده و جذاب به ما نشان میدهد، بلکه گرما و صمیمیتی درون خودش دارد که مخاطب را درگیر میکند و به دنبال داستان میکشاند. در متاکریتیک هم بر اساس نقد ۳۸ منتقد، امتیاز ۷۳ از ۱۰۰ برای این فیلم ثبت شد که نشان از موفقیت تیم سم ریمی و توبی مگوایر داشت.
مرد عنکبوتی یک فیلم ابرقهرمانی و بلاکباستری پرخرج برای جذب حداکثری مردم برای گیشه بود، ولی در همین ابعاد متوقف نماند و سعی کرد با اضافه کردن مؤلفههای جدی و مضامین عمیق داستانی، تأثیری ماندگار روی مردم بگذارد و در خاطرهی سینمادوستان ثبت شود. به همه نشان داد که میتوان فیلم پرفروش ساخت و همزمان داستان خوبی تعریف کرد.
سال ۲۰۰۳ – مردان ایکس
بعد از موفقیت فیلم اول در گیشه و فروش خیلی خوبی که داشت، تیم پشت و جلو دوربین مردان ایکس بار دیگر کنار هم قرار گرفتند تا دنبالهای برایش بسازند. وقتی ایکس۲ یا اتحاد مردان ایکس سال ۲۰۰۳ اکران شد، ابرقهرمانهای جهشیافتهی سینما دوباره محبوبترین شخصیتهای دنیا شدند و ولوورین هم مثل همیشه جایگاه اول را در بین آنها کسب کرد.
کار روی قسمت دوم مردان ایکس با فاصلهی کوتاهی بعد از اکران فیلم اول شروع شد. موفقیت قسمت اول مردان ایکس در گیشه و محبوبیتش بین منتقدان باعث شد که کمپانی فاکس قرن بیستم بلافاصله برای ساخت دنباله اقدام کند. برایان سینگر از نوامبر سال ۲۰۰۰ مشغول بررسی کمیک بوکهای مردان ایکس شد و خط داستانی تعداد زیادی از آنها را نگاه کرد تا برای فیلمش ایده پیدا کند. سینگر قصد داشت به مؤلفههای انسانی این داستانها بپردازد و خشم کوردلانهای را بررسی کند که درون جوامع انسانی جریان دارد و موجب جنگافروزی و تروریسم میشود.
دیوید هیتر و زک پن هرکدام فیلمنامهی جداگانهای نوشتند و در نهایت مؤلفههایی را که حس میکردند بهترین بخشهای فیلمنامههاست با هم تلفیق کردند و فیلمنامهی واحدی شکل گرفت. در نهایت فیلمنامه را بازنویسی کردند و تغییراتی در بعضی شخصیتها دادند تا نقش هالی بری در فیلم بیشتر شود. دلیل این ماجرا محبوبیت هالی بری در آن سالها بود که به خاطر بازی در فیلم «مهمانی هیولا» (Monster’s Ball) جایزهی اسکار بهترین بازیگر زن را گرفت.
ایدهی این قسمت از فیلم الهامگرفته از خط داستانی کمیکهایی مثل «بازگشت به سلاح ایکس» (Return to Weapon X) و «خدا عشق میورزد، انسان میکشد» (God Loves, Man Kills) بود. فیلمبرداری از ژوئن ۲۰۰۲ آغاز شد و نوامبر همان سال به پایان رسید که بیشترش در استودیو بود.
برای ساخت ایکس ۲ بیشتر از ۶۴ دکور در ۳۸ لوکیشن مختلف ساختند و حسابی هزینه کردند. گروه تولید برای بخشهایی از داستان که در مناطق برفی میگذشت به مشکلات زیادی برخوردند و چون به مقداری که نیاز داشتند برف نباریده بود، مجبور شدند حجم زیادی از برف مصنوعی به کار بگیرند تا تصاویر دلخواه کارگردان تأمین شود.
مشکلات فیلم در مراحل پس از تولید هم دست از سر عوامل برنداشت و ماجرای درجهبندی سنی فیلم برایشان مسأله شد. نظام درجهبندی فیلمها در ابتدا درجهی بزرگسال و R به فیلم داده بودند چون صحنههایی از آن خشونت زیادی داشت. در نهایت برایان سینگر فصل حملهی نیروهای استرایکر به قصر ایکس را دوباره تدوین کند و نماهای خشنش را بردارد، تا درجهی PG-13 بگیرد.
برایان سینگر و تهیهکنندهی فیلم تام دیسانتو میخواستند شخصیت شرور این قسمت یک انسان عادی باشد و به این طریق باورپذیری قصه را بیشتر کنند. رویکرد آنها نسبت به ایکس ۲ شبیه قسمت دوم جنگ ستارگان بود، اینکه شخصیتها از هم جدا میشدند و در بخشهای مختلف داستان به بررسی انگیزههایشان میپرداختند و در نهایت هم افشاگریهای تکاندهنده داشتند، یا قصهی عاشقانهای که در زمینهی ماجرا قرار داشت و به نقطهی مهمی میرسید.
قسمت دوم مردان ایکس می سال ۲۰۰۳ در سینماهای آمریکا اکران شد و به خاطر خط داستانی جذاب و جسورانه، صحنههای اکشن دیدنی و نقشآفرینی بازیگرانش تحسین شد. فروش فیلم در گیشههای جهانی به مجموع ۴۰۷ میلیون دلار رسید و همه را به آیندهی فیلمهای مردان ایکس و به طور کلی آثار ابرقهرمانی امیدوار کرد.
سال ۲۰۰۴ – مرد عنکبوتی
این سالی بود که کتوومن، هلبوی و پانیشر روی پردهی سینماها آمدند، ولی هیچکدام به پای مرد عنکبوتی در قسمت دوم فیلم سم ریمی نمیرسیدند. پیتر پارکر با بازی توبی مگوایر بار دیگر محبوبترین ابرقهرمان تمام دنیا شد و مرد عنکبوتی جایگاهش را بیش از پیش تثبیت کرد. حواستان باشد که هنوز جهان سینمایی مارول شکل نگرفته بود و مرد عنکبوتی یکتنه موفق شد مارول را در صدر نگه دارد.
مرد عنکبوتی ۲ حتی هنوز هم در بین بهترین فیلمهای ابرقهرمانی قرار دارد و با امتیاز ۹۳% راتن تومیتوز یکی از موفقترین فیلمهای مارول به حساب میآید.
سم ریمی ایدهی این قسمت را از کمیک بوکهایی الهام گرفت که در آنها شخصیت دکتر اختاپوس برای اولین بار به دنیای مرد عنکبوتی معرفی میشدند؛ کمیکهایی که سال ۱۹۶۴ و ۱۹۶۶ منتشر شد. همچنین برای بخشی که در آن پیتر پارکر تصمیم میگرفت دیگر مرد عنکبوتی نباشد، نگاهی داشت به خط داستانی کمیکهای سال ۱۹۶۷.
ریمی بلافاصله بعد از ساخت قسمت اول، تمایل داشت دنبالهی آن را هم بسازد. آوریل سال ۲۰۰۲ سونی آلفرد گو و مایلز میلار را استخدام کرد تا فیلمنامهی قسمت دوم را بنویسند. هشتم می ۲۰۰۲ و بعد از فروش افتتاحیهی خیرهکننده و ۱۱۵ میلیون دلاری مرد عنکبوتی، سونی رسما اعلام کرد که ساخت قسمت دوم در برنامههایشان است و قصد دارند آن را برای سال ۲۰۰۴ آماده کنند. در ابتدا قرار بود نام فیلم را به سنت کمیک بوکها، مرد عنکبوتی شگفتانگیز بگذارند ولی بعدها نظرشان عوض شد.
برای ساخت قسمت دوم مرد عنکبوتی بودجهی ۲۰۰ میلیون دلاری تعیین کردند و برنامهی اکرانش را برای هفتم می ۲۰۰۴ چیدند. دیوید کوئپ به تیم نویسندهها اضافه شد تا با کمک هم فیلمنامه را تکمیل کنند.
سپتامبر سال ۲۰۰۲ مایکل شیبون برای بازنویسی فیلمنامه استخدام شد. در نسخهی اولیهای که او نوشت، دکتر اختاپوس جوانتر بود و به مری جین علاقه پیدا میکرد، چنگکهایی که به بدن او متصل میشدند درد زیادی داشت و برای تسکین این درد، با استفاده از همانها اندورفین به بدنش تزریق میکرد و در نبرد نهایی با مرد عنکبوتی، چنگکهای مکانیکی دکتر اختاپوس اتصالی میکردند و باعث مرگ او میشدند. همچنین در این نسخه از فیلمنامه مشخص میشد که دکتر اختاپوس طراح عنکبوتی بود که با نیش زدن به پیتر پارکر، او را تبدیل به مرد عنکبوتی کرد. گویا او با دستکاری ژنتیکی، عنکبوتهایی خلق کرده بوده که قابلیتهای جدید داشتند. در این فیلمنامه دکتر اختاپوس پادزهری به پیتر میداد که قدرتهای او را خنثی میکرد. هری آزبورن که به دنبال انتقام از مرد عنکبوتی بود، جایزهای ۱۰ میلیون دلاری برای سر او تعیین میکرد که در نتیجهاش شهروندان زیادی علیه قهرمانشان میشدند. این بخش از فیلمنامه با تغییرات زیادی به نسخهی اکران شده رسید و تضاد و تقابل هری و مرد عنکبوتی را به طریق دیگری شاهد بودیم.
فیلمبرداری اولیهی فیلم از آوریل سال ۲۰۰۳ در نیویورک و لس آنجلس شروع شد. چند ماه بعد برخی صحنهها را دوباره گرفتند و سرانجام دسامبر همان سال فیلمبرداری به پایان رسید.
مرد عنکبوتی ۲ سیام ژوئن سال ۲۰۰۴ در سینماهای آیمکس و معمولی روی پرده رفت و تحسین منتقدان را برانگیخت و به مجموع فروش جهانی ۷۸۹ میلیون دلار رسید، یعنی سومین فیلم پرفروش آن سال. در ۷۷امین دورهی مراسم اسکار جایزهی بهترین جلوههای ویژه را از آن خود کرد و نامزد دریافت بهترین صداگذاری هم بود.
سال ۲۰۰۵ – بتمن
کریستوفر نولان و کریستین بیل به همراه جمعی از بازیگران رده بالا و درجهیک هالیوود کنار هم جمع شدند تا یکی از تأثیرگذارترین و تاریخسازترین سهگانههای ابرقهرمانی شروع شود. بتمنی که کریستوفر نولان ساخت خبر از هوایی تازه میداد و مخاطبان سراسر دنیا را با فضاسازی درست و صحنههای اکشن باورپذیر و شخصیتهای چندلایه شیفتهی خودش کرد.
در پی شکست «بتمن برای همیشه» (Batman Forever) و «بتمن و رابین» (Batman & Robin) طی سالهای ۱۹۹۵ و ۱۹۹۷، استودیو وارنر چند تلاش ناموفق برای احیای فیلمهای بتمن ترتیب داد. ساخت فیلمهای سینمایی دربارهی بتمن به مدت هشت سال به تعویق افتاد تا بالاخره نولان و دیوید اس. گویر اوایل سال ۲۰۰۳ شروع کردند به نوشتن ایدههای اولیهی خودشان. نولان و گویر با رویکردی جدیتر، تاریکتر و واقعگرایانهتر سراغ داستان بتمن رفته بودند و یکی از اهداف اولیهاشان این بود که مخاطب با دیدن فیلمشان هم با بتمن همذاتپنداری کند هم با بروس وین تا هردو هویت این قهرمان نقشی اساسی در ماجراها داشته باشد.
نولان «بتمن آغاز میکند» را در انگلستان، ایسلند و شیکاگو فیلمبرداری کرد و به جای استفاده از جلوههای ویژهی بصری، از دکورها و جلوههای میدانی باورپذیر کمک گرفت تا به این طریق مخاطب با دنیای فیلم ارتباط بیشتری بگیرد و اتفاقها تأثیر ماندگاری داشته باشند. برای همین در فیلم نولان نسبت به دیگر فیلمهای اکشن و ابرقهرمانی، جلوههای ویژهی کامپیوتری کمتری میبینیم.
برای نوشتن فیلمنامهی این فیلم از کمیکهایی مثل «مردی که سقوط میکند» (The Man Who Falls)، «بتمن: سال اول» (Batman: Year One) و «بتمن: هالووین طولانی» (Batman: The Long Halloween) الهام گرفتند.
بر خلاف بتمنهای جوئل شوماخر و تیم برتون که شهر گاتهام را بدون استفاده از نماهایی از شهرهای واقعی ساخته بودند، نولان نماهای خارجی گاتهام را با فیلمبرداری در لندن، نیویورک و شیکاگو ضبط کرد چون میخواست گاتهامی را بسازد که برای تماشاچی آشناست و با دیدنش احساس غریبی نکند. نولان که از سوپرمن و دیگر بلاکباسترهای دههی ۷۰ و اوایل دههی ۸۰ الهام گرفته بود، بخش زیادی از مراحل تولید فیلم را در انگلستان و بهویژه استودیو شپرتون گذراند. دکوری برای غار بتمن (بت کِیو) در این استودیو ساخته شد که ۱۲ متر ارتفاع داشت و طول و عرضش ۷۶ و ۳۷ متر بود. طراح صحنهی فیلم ناتان کراولی ۱۲ پمپ آب در آنجا تعبیه کرد تا آبشاری مصنوعی برای غار درست کند و سنگهای روی دیوارهها را با استفاده از کپکهای غارهای واقعی ساخت.
بتمن آغاز میکند ۱۵ ژوئن سال ۲۰۰۵ در ۳۸۵۸ سینمای آمریکا روی پرده رفت و هفتهی اول اکرانش به فروش ۴۸ میلیون دلاری در گیشههای آمریکا رسید و ۳۷۳ میلیون دلار هم در سینماهای جهانی فروخت. واکنش بسیار مثبتی از سوی منتقدان دریافت کرد و همگی اتمسفر گیرای فیلم، نقشآفرینی کریستین بیل، صحنههای اکشن جذاب و باورپذیر، موسیقی، کارگردانی و بار حسی عمیق داستان را تحسین کردند، چیزی که در فیلمهای قبلی بتمن به چشم نمیآمد.
بتمن آغاز میکند نامزد دریافت اسکار بهترین فیلمبرداری شد و همیشه از آن بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین آثار دههی ۲۰۰۰ یاد میشود که فیلمهای ابرقهرمانی را دچار تغییر و تحول اساسی کرد.
سال ۲۰۰۶ – سوپرمن
سال ۲۰۰۶ سر ابرقهرمانها حسابی شلوغ بود. پخش سریال «قهرمانان» (Heroes) به تازگی از شبکهی انبیسی شروع شده بود، سهگانهی اصلی مردان ایکس با فیلم «مردان ایکس: آخرین ایستادگی» (X-Men: The Last Stand) به ایستگاه آخرش رسیده بود و مارول هم کمیک بوک جنگ داخلی را منتشر کرد که ده سال بعد الهامبخش جهان سینمایی مارول شد.
با همهی اینها، مردم برای هیچ پروژهای به اندازهی «بازگشت سوپرمن» (Superman Returns) هیجان نداشتند. نزدیک ۲۰ سال فیلمی دربارهی سوپرمن ندیده بودیم و وقتی خبر ساخته شدن بازگشت سوپرمن پخش شد، هواداران این ابرقهرمان حسابی هیجانزده شدند.
فیلمی که برایان سینگر با محوریت سوپرمن ساخت ششمین و آخرین بخش از مجموعه فیلمهای اولیهی سوپرمن به حساب میآمد و یکجور ادای دین بود به سوپرمن (۱۹۷۸) و سوپرمن ۲ (۱۹۸۰). برندون روث نقش کلارک کنت/سوپرمن را ایفا میکرد، کیت بوسورث در نقش لوئیس لین ظاهر شده بود و کوین اسپیسی هم نقش لکس لوثر را بازی میکرد.
داستان فیلم از این قرار بود که سوپرمن بعد از پنج سال غیبت، به زمین بازمیگشت و متوجه میشد همه چیز چقدر تغییر کرده؛ عشقش لوئیس لین زندگی جدیدی برای خودش دست و پا کرده و با نبود سوپرمن کنار آمده بود و دشمن قسمخوردهاش لکس لوثر طرح و توطئهای برای کشتن سوپرمن و تغییر شکل آمریکای شمالی چیده بود.
برایان سینگر که کارگردانی و تهیهکنندگی فیلم را بر عهده داشت، ایدهی داستانی «بازگشت سوپرمن به زمین بعد از پنج سال غیبت» را زمان فیلمبرداری قسمت دوم مردان ایکس در ذهنش پروراند. سینگر این ایده را با تهیهکنندهی ایکس ۲ لورن شولر دانر و همسرش ریچارد دانر، کارگردان فیلم سوپرمن (۱۹۷۸) مطرح کرد و دانر حسابی از این ایده خوشش آمد. مارس ۲۰۰۴ استودیو وارنر برنامه داشت تا پیشتولید فیلمی با نام «سوپرمن: فلایبای» (Superman: Flyby) را آغاز کند که اکرانش برای ژوئن ۲۰۰۶ چیده شده بود. امسیجی قراردادی برای کارگردانی فیلم امضا کرد و فیلمنامه را جی. جی. آبرامز نوشت. اما مدتی بعد و ژوئن ۲۰۰۴ پروژه را لغو کردند. همان ماه استودیو وارنر سراغ برایان سینگر آمد تا ایدهی بازگشت سوپرمن او را بررسی کند. برایان سینگر به همراه نویسندههای ایکس ۲ مایکل دوتری و دن هریس به سفری کوتاه در هاوایی رفت و همانجا با هم شروع کردند به نوشتن طرح و خلاصه داستان فیلم. جولای ۲۰۰۴ سینگر قراردادی برای کارگردانی بازگشت سوپرمن امضا کرد.
با اینکه برایان سینگر از هواداران کمیک بوکها نبود، ولی حسابی تحت تأثیر فیلم سوپرمن ریچارد دانر بود و از نویسندگانش هم میخواست که بازگشت سوپرمن را با الهام از آن فیلم بنویسند. سینگر که درگیر پروژهی سوپرمن شده بود، از کارگردانی قسمت سوم مردان ایکس کنارهگیری کرد.
نیمی از بودجهی بازگشت سوپرمن را استودیو وارنر تأمین کرد و نیم دیگر به عهدهی لجندری پیکچرز افتاد و نوامبر ۲۰۰۴ پروژه را کلید زدند. تا فوریهی ۲۰۰۵، نویسندگان فیلم شش بار فیلمنامه را بازنویسی کردند و هربار تغییراتی اعمال شد. برای مثال در یکی از نسخههای اولیه، اشارههایی به حملات یازده سپتامبر میشد که حذفش کردند.
بعد از اکران فیلم و فروش معمولی آن که مدیران وارنر را راضی نکرد، ساخت دنبالههایش منتفی شد و استودیو تصمیم گرفت سراغ ساختن ریبوت برود و در نهایت به سوپرمن جذاب و کاریزماتیک هنری کویل رسیدیم.
سال ۲۰۰۷: مرد عنکبوتی
سم ریمی بعد از دو فیلم مرد عنکبوتی بهشدت موفق، سهگانهی خودش را با مرد عنکبوتی ۳ به پایان رساند. متأسفانه هواداران این ابرقهرمان، فیلم سوم را به اندازهی دوتای قبلی دوست نداشتند و بین منتقدان هم نظرات خوبی نگرفت. ولی به هر حال سود زیادی کرد و بخشی از هواداران دوستش داشتند.
برنامهریزی برای تولید مرد عنکبوتی ۳ بلافاصله بعد از موفقیت قسمت دوم شروع شد و از همان زمان، اکران آن را برای سال ۲۰۰۷ مشخص کردند. سم ریمی در زمان پیش تولید فیلم قصد داشت شخصیت شرور دیگری را در کنار مرد شنی بیاورد و به درخواست تهیهکنندهی فیلم آوی آراد، وِنوم را بهعنوان شخصیت شرور دوم به داستان اضافه کرد. تهیهکنندهها همچنین درخواست حضور گوئن استیسی را بهعنوانی یکی از شخصیتهای فرعی به ریمی دادند و به این ترتیب برایس دالاس هاوارد به پروژه اضافه شد.
فیلمبرداری اولیهی مرد عنکبوتی ۳ از ژانویه سال ۲۰۰۶ آغاز شد و در لس آنجلس و کلیولند به جریان افتاد، سپس گروه سازنده به نیویورک رفتند و از می تا جولای سال ۲۰۰۶ به فیلمبرداری ادامه دادند. بعد از ضبط نماهای باقیمانده در آگوست، فیلمبرداری سومین و آخرین مرد عنکبوتی سم ریمی اکتبر ۲۰۰۶ به پایان رسید، ولی کارهای اصلی هنوز مانده بود. در مرحلهی پس از تولید، چیزی بالغ بر ۹۰۰ نما که با جلوههای ویژهی کامپیوتری کار شده بود آماده کردند. قسمت سوم مرد عنکبوتی با بودجهای که حدود ۲۵۸ تا ۳۵۰ میلیون دلار تخمین زده شده، پرخرجترین فیلمی بود که در زمان خودش روی پرده میرفت.
مرد عنکبوتی ۳ شانزدهم آوریل سال ۲۰۰۷ برای اولین بار در توکیو روی پرده رفت و چهارم می همان سال در سینماهای آمریکا اکران شد. مجموع فروش فیلم در گیشههای جهانی به رقم ۸۹۰ میلیون دلار رسید که بیشترین میزان فروش بین سه فیلم مرد عنکبوتی بود و سومین فیلم پرفروش سال ۲۰۰۷ به حساب میآمد و تا قبل از اکران «مرد عنکبوتی: دور از خانه» (Spider-Man: Far From Home) که سال ۲۰۱۹ آمد، پرفروشترین فیلم مرد عنکبوتی سینما بود.
ولی بر خلاف دو قسمت قبلی که هم فروش خوبی داشتند و هم نظر مثبت منتقدان را کسب کردند، فیلم سوم با نقد و نظرهای متناقضی روبهرو شد که بخشی از آن به اختلاف نظر بین سم ریمی و سونی و تهیهکنندگان برمیگشت. خیلیها به منسجم نبودن قصه ایراد گرفتند و حضور تعداد زیادی شخصیت شرور را به ضرر آن دانستند.
قرار بود قسمت چهارمی هم در کار باشد و برنامهی اکرانش را هم برای می ۲۰۱۱ چیده بودند، که قرار بود بعد از اکران اسپین آفی دربارهی ونوم روی پردهها برود. اما هر دو پروژه به دلیل جدایی سم ریمی از کار کنسل شد. گویا ریمی با تهیهکنندهها و نویسندگان این پروژهها اختلاف نظر اساسی داشت و نمیتوانست به همکاری ادامه دهد.
برنامههای مارول برای چند سال به تعویق افتاد و مرد عنکبوتی را هم دوبار ریبوت کردند (یک بار با حضور اندرو گارفیلد و کارگردانی مارک وب و بار دیگر با تام هالند و جهان سینمایی مارول) و فیلم ونوم هم با بازی تام هاردی سال ۲۰۱۸ روی پردهی سینماها رفت.
سال ۲۰۰۸ – بتمن
سال ۲۰۰۸ سال مهمی برای مارول بود، مرد آهنی سنگ بنای جهان سینمایی بزرگشان را گذاشت و یکی از بهترین فیلمهای ابرقهرمانی به حساب میآمد، ولی همهی اینها زیر سایهی اثری عظیم و حیرتانگیز قرار گرفت که تکلیف محبوبترین ابرقهرمان این سال را مشخص میکرد.
سال ۲۰۰۸ تحت سیطرهی بتمن بود. موفقیت چشمگیر و تکاندهندهی شوالیهی تاریکی و نقشآفرینی حیرتانگیز هیث لجر باعث شده بود تا تماشاگران سراسر دنیا برای دیدن دومین بتمن نولان صف بکشند.
کریستوفر نولان برای ساخت این قسمت از چند کمیک الهام گرفت؛ یکی اولین حضور جوکر در کمیکهای بتمن بود که سال ۱۹۴۰ منتشر شد، دیگری کمیک معروف «جوک کشنده» (The Killing Joke) که سال ۱۹۸۸ منتشرش کردند و در آخر کمیک هالووین طولانی که به بازتعریف داستان و خاستگاه هاروی دنت میپرداخت. لقب شوالیهی تاریکی برای اولین بار در کمیک شمارهی یک بتمن (۱۹۴۰) و داستانی نوشتهی بیل فینگر به کار گرفته شد و نولان تصمیم گرفت در عنوان فیلمش از اسم بتمن استفاده نکند و شوالیهی تاریکی را انتخاب کرد.
نولان شوالیهی تاریکی را در لوکیشنهای متعددی در آمریکا، انگلستان و هنگکنگ فیلمبرداری کرد. این اولین فیلم جریان اصلی بود که در بخشهایی از آن از دوربینهای آیمکس ۷۰ میلیمتری استفاده شده بود و نولان ۲۸ دقیقه از فیلم را با نگاتیوها و دوربینهای آیمکس گرفت، از جمله سکانس سرقت بانک اول فیلم که معرفی جوکر است.
استودیو وارنر برنامههای تبلیغاتی گستردهای برای فیلم ترتیب داد و در وبسایتها و تریلرهای فیلم تصاویر هیث لجر در نقش جوکر را به نمایش میگذاشت. هیث لجر ۲۲ ژانویه ۲۰۰۸، چند ماه بعد از پایان فیلمبرداری و شش ماه قبل از اکران فیلم در اثر استفادهی زیاد از داروهای آرامبخش درگذشت و توجه رسانهها نسبت به فیلم بیشتر از قبل شد. اجرای بینظیر لجر در نقش جوکر یکی از بهترین نقشآفرینیهای سینما است و به گواه همه، هیچ جایگزینی برای او پیدا نمیشود. هیث لجر نه فقط در دنیای فیلمهای کمیک بوکی و ابرقهرمانی، بلکه در تاریخ سینما هم جایگاه ویژهای پیدا کرده و برای همیشه در ذهن و خاطرهی سینمادوستان ثبت شده.
شوالیه تاریکی یکی از بهترین فیلمهای دههی خودش بود و همواره بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای ابرقهرمانی سینما شناخته میشود. منتقدان بتمن دوم نولان را به خاطر فیلمنامهی خیلی خوب، جلوههای ویژهی تماشایی، موسیقی میخکوبکننده، مضامین عمیق و مهمتر از همه نقشآفرینی مسحورکنندهی هیث لجر ستودند. همچنین شوالیه تاریکی چندین رکورد را هم جابهجا کرد.
این فیلم در لیست برترین فیلمهای ۲۸۷ منتقد حضور داشت و منتقدان بسیاری آن را بهترین فیلم اکران شدهی آن سال دانستند. با فروش بیش از یک میلیارد دلار در سراسر دنیا، پرفروشترین فیلم ۲۰۰۸ و چهارمین فیلم پرفروش تاریخ سینما (در آن زمان) شد. شوالیه تاریکی رکورد فروش افتتاحیه را هم شکست و در هفتهی اول اکرانش ۱۵۸ میلیون دلار فروخت. رکوردی که تا سه سال بعد از اکران هم از آن شوالیه تاریکی بود.
در ۸۱ امین دورهی مراسم اسکار، فیلم نامزد ۸ جایزه شد و ریچارد کینگ برای بهترین صداگذاری و هیث لجر فقید به خاطر بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برنده شدند. سال ۲۰۲۰ شوالیهی تاریکی را به خاطر «تأثیر شگرفت فرهنگی، تاریخی و زیباییشناختی» در فهرست ملی ثبت فیلم در کتابخانهی کنگرهی آمریکا قرار دادند.
سال ۲۰۰۹ – واچمن
سال ۲۰۰۹ هنوز موفقیتهای شوالیه تاریکی ادامه داشت و مشغول خبرسازی در فصل جوایز بود. ولی چیزی نگذشت که هواداران ابرقهرمانها و کمیک بوکها با اثری غیرمتعارف و جریانساز مواجه شدند؛ واچمن به کارگردانی زک اسنایدر. موفقیت واچمن در گیشه و نظر مثبت منتقدان نسبت به آن، نشان داد که هواداران کمیک بوکها مشتاق دیدن فیلمهایی هستند که داستان شخصیتهای کمتر شناختهشده را روایت میکنند.
بحث بر سر ساخت فیلم لایو اکشن از کمیکهای واچمن سابقهای دور و دراز دارد. از سال ۱۹۸۷ تا اکتبر سال ۲۰۰۵ چندین بار صحبت از ساخت فیلم واچمن مطرح شده بود و هربار به دلایلی اتفاق نیفتاد و پروژهی سینمایی واچمن تا مدتها معلق ماند. لارنس گوردون و جوئل سیلور از تهیهکنندگان هالیوود، در ابتدا پروژه را با کمک استودیو فاکس قرن بیستم راه انداختند و بعد به استودیو وارنر رفتند و تری گیلیام را برای کارگردانی انتخاب کردند. اما گیلیام معتقد بود کمیکهای واچمن زیادی پیچیده هستند و نمیتوان فیلمی بر اساسشان ساخت.
طی سالهای دههی ۲۰۰۰، گوردون و لوید لوین با کمپانیهای یونیورسال، روولوشن استودیوز و پارامونت صحبت کردند تا تولید فیلم راه بیفتد. با کارگردانهایی مثل دیوید هیتر، دارن آرونوفسکی و پل گرینگرس هم گفتگو کرده بودند ولی پروژه در نهایت به دلیل مشکلات بودجه زمین خورد.
اکتبر ۲۰۰۵، پروژهی سینمایی واچمن به استودیو وارنر بازگشت و زک اسنایدر هم برای کارگردانی فیلم استخدام شد. پارامونت پخش جهانی فیلم را بر عهده گرفت و وارنر پخش آن را در سینماهای آمریکا.
فیلمبرداری اولیه از سپتامبر ۲۰۰۷ در ونکوور آغاز شد و زک اسنایدر استوری برد فیلمش را مطابق با تصاویر کمیک بوکها طراحی کرد تا بیشترین وفاداری را نسبت به منبع اقتباس داشته باشد. واچمن مارس ۲۰۰۹ در سینماهای عادی و آیمکس اکران شد و هفتهی اول اکرانش ۵۵ میلیون دلار فروخت و فروش جهانیش به رقم ۱۸۵ میلیون دلار رسید. فیلم زک اسنایدر بین منتقدان و هواداران دودستگی ایجاد کرد. سبک بصری فیلم و اتمسفر کلی آن را ستودند ولی اسنایدر متهم شد به اینکه یک فیلم اکشن سطحی ساخته و ظرافت و هوشمندی کمیکها را ندارد.
بخش بازیهای ویدیویی استودیو وارنر در جهت تبلیغات فیلم، یک بازی اپیزودیک ساخت به نام «واچمن: پایان کارمان قریبالوقوع است» (Watchmen: The End Is Nigh) که فقط در آمریکا منتشر میشد. استودیو وارنر عمدا این رویکرد کم سر و صدا را اتخاذ کرد و بازی را در بازار محدود فرستاد، چرا که بازیهای ویدیویی اقتباسشده از فیلمها معمولا به دلیل عجله در کار، نتیجهی خوبی نمیگرفتند و آنها میخواستند با آرامش و بدون حاشیه کار کنند. داستان این بازی دههی ۷۰ میلادی میگذرد و نویسندهاش لن وین، ویراستار کمیکهای واچمن، است و دیو گیبونز از مشاورینش بوده.
جولای ۲۰۰۹ نسخهی تدوین کارگردان فیلم با ۲۴ دقیقه اضافهتر از نسخهی اکران شده منتشر شد. یک نسخهی دیگر هم با عنوان «کات نهایی» سوم نوامبر ۲۰۰۹ منتشر شد که ۳ ساعت و ۲۵ دقیقه زمان داشت و بخش انیمیشنی «حکایتهای کشتی سیاه» (Tales of the Black Freighter) را در خودش جای داده بود، همانطور که در کمیکهای اصلی میدیدیم. نسخههای تدوین کارگردان محبوبیت بیشتری پیدا کرد و نظرات مثبت زیادی داشت.
سال ۲۰۱۰ – مرد آهنی
زمانی که مرد آهنی ۲ سال ۲۰۱۰ اکران شد، مردم دنیا دوباره عاشق رابرت داونی جونیور شده بودند و این بازیگر محبوب و بااستعداد از شرایط نامطلوب گذشتهاش فاصلهای نجومی گرفته بود و هواداران فیلمهای ابرقهرمانی او را میپرستیدند. علاوه بر این، قسمت دوم مرد آهنی جایی بود که نشانههای بیشتری از جهان سینمایی مشترک مارول نمایان میشد و دوستداران این قهرمانها میتوانستند تعدادی از آنها را کنار هم ببینند که خیلی اتفاق هیجانانگیزی بود.
در پی موفقیت تجاری مرد آهنی و محبوبیتش بین مردم و منتقدان، استودیو مارول خیلی سریع فرآیند ساخت دنبالهی آن را شروع کرد. ماه جولای، جاستین ثرو فیلمنامهی قسمت دوم را نوشت و جان فاورو برای کارگردانی فیلم دوم هم قرارداد امضا کرد. فیلمبرداری از آوریل تا جولای سال ۲۰۰۹ انجام شد و بیشتر بخشهای آن را مثل فیلم اول در کالیفرنیا گرفتند. در قسمت دوم مرد آهنی برخلاف قسمت اول که جلوههای کامپیوتری را با جلوههای میدانی تلفیق کرده بودند، از جلوهها کامپیوتری بیشتری استفاده کردند. در اینجا بیشتر صحنههای اکشن فیلم را با جلوههای کامپیوتری ساختند و در اکثر نماها لباس مرد آهنی دیجیتالی ساخته شده بود.
مرد آهنی ۲ هفتم می ۲۰۱۰ در سینماهای آمریکا و بهعنوان بخشی از فاز اول جهان سینمایی مارول اکران شد. منتقدان نظر نسبتا مثبتی به فیلم داشتند و از بازی رابرت داونی جونیور و صحنههای اکشن فیلم تعریف کردند. ولی خیلی از منتقدها قسمت دوم را یک پسرفت نسبت به قسمت اول دانستند و ریتم داستان و شخصیتهای شرور فیلم را نپسندیدند. اما در گیشه عملکرد خیلی خوبی داشت و موفق شد به فروش ۶۲۳ میلیون دلاری در سینماهای جهان دست یابد و هفتمین فیلم پرفروش آن سال باشد. در آکادمی اسکار هم نامزد بهترین جلوههای ویژه شد.
جان فاورو جایی گفته بود که در اصل قصد داشته سهگانهای برای مرد آهنی بسازد که در دنبالهی آنها اوبادایا استین (جف بریجز) تبدیل به آیرون مانگر میشد. بعد از ملاقاتهایی که بین فاورو و چندین نویسندهی کمیک بوک از جمله مارک میلار برگزار شد، استین را بهعنوان دشمن اصلی قسمت اول انتخاب کردند. فاورو در ابتدا قصد داشت ماندارین را در داستان بیاورد، ولی میلار حس میکرد ماندارین زیادی فانتزی است و به فضای فیلم فاورو نمیخورد.
یکی از تغییراتی که در قسمت دوم به چشم میآمد، حضور دان چیدل در نقش رودی، دوست قدیمی تونی استارک بود. در قسمت اول، ترنس هاوارد نقش او را بازی میکرد و از جایگزینی چیدل هم حسابی دلخور بود. او در جایی گفته: «هیچ توضیحی ندادند، ظاهرا قراردادهایی که امضا میکنیم برایشان ارزش چندانی ندارد و به قولهایی که دادهاند وفادار نمیمانند. نمیشود به همه اعتماد کرد.»
گویا جان فاورو از همکاری با هاوارد راضی نبوده و اغلب صحنههایی را که او بازی کرده یا مجددا فیلمبرداری میکردند یا در تدوین حذف میشد. مدیر روابط عمومی هاوارد گفته بود که او از بازی در فیلم حسابی راضی بوده و دوست داشته دوباره نقشش را تکرار کند. اما مارول هیچ اظهار نظری نکرد.
ساموئل ال جکسون در جهان سینمایی مارول نقش نیک فیوری، مدیر شیلد را بازی میکند و برای اولین بار او را در پایان تیتراژ مرد آهنی میدیدیم. او در قسمت دوم حضور بیشتری دارد و از اینجا به بعد نقشش در جهان سینمایی مارول بیشتر هم شد و طی قراردادی که با مارول بست، قبول کرد در ۹ فیلم دیگر نقش نیک فیوری را بازی کند.
سال ۲۰۱۱ – کاپیتان آمریکا
سال ۲۰۱۱ دیسی گرین لنترن (فانوس سبز) را با بازی رایان رینولدز منتشر کرد که از هر نظر فاجعه بود. در همین حین کمپانی فاکس تصمیم گرفت جان تازهای به فرنچایز مردان ایکس ببخشد و «مردان ایکس: کلاس اول» ( X-Men: First Class) را ساخت که جهشیافتههای جوان را نشان میداد. استودیو مارول هم مشغول گسترش جهان سینماییش بود و «ثور» (Thor) و «کاپیتان آمریکا: اولین انتقامجو» (Captain America: The First Avenger) را ساخت.
با اینکه سال ۲۰۱۱ پر بود از ابرقهرمانهای رنگارنگ، ولی همه میدانیم هیچکدام به محبوبیت استیو راجرز/کاپیتان آمریکا نمیرسند.
از سال ۱۹۹۷ زمزمههایی برای ساخت فیلم کاپیتان آمریکا شنیده میشد، اما یک مشکل حقوقی طولانی باعث شد تولید پروژه متوقف شود و حل پرونده تا سپتامبر ۲۰۰۳ طول کشید. سال ۲۰۰۵، استودیو مارول وامی از مؤسسه مالی مریل لینچ دریافت کرد و برای تولید و پخش فیلم به همراه کمپانی پارامونت برنامهریزی کرد.
جان فاورو و لوییس لتریه برای کارگردانی فیلم ابراز تمایل کرده بودند تا اینکه سال ۲۰۰۸ جو جانستون برای ساخت فیلم استخدام شد. انتخاب بازیگران از مارس تا ژوئن ۲۰۱۰ انجام شد و تولید فیلم را هم در این ماه آغاز کردند. فیلمبرداری در لندن، منچستر، لیورپول و لسآنجلس ادامه یافت و برای نمایش وضعیت بدنی استیو راجرز قبل از تبدیل شدن به کاپیتان آمریکا، از تکنیکها و جلوههای کامپیوتری مختلفی استفاده شد تا کریس ایونز را بهشدت نحیف و لاغر نشان دهند.
مارس ۲۰۱۰ بود که اعلام شد کریس ایونز را برای نقش کاپیتان آمریکا انتخاب کردهاند و هوگو ویوینگ هم عهدهدار نقش رد اسکال، شخصیت شرور فیلم شده. رایان فیلیپ و جان کرازینسکی از گزینههای ایفای نقش کاپیتان آمریکا بودند تا اینکه ایونز انتخاب شد. آوریل سال ۲۰۱۰، سباستین استن که در گمانهزنیهای رسانهای بهعنوان یکی از گزینههای نقش کاپیتان آمریکا معرفی شده بود، برای بازی در نقش باکی بارنز انتخاب شد.
مدتی بعد اعلام شد که جاس ویدون برای بازنویسی فیلمنامه به پروژه ملحق شده. ویدن در آن مقطع با مارول قرارداد داشت تا قسمت اول انتقامجویان را بنویسد و کارگردانی کند. او گفته بود: «فقط قرار بود ارتباط بین بعضی شخصیتها را درست کنم. ساختار قصه محکم و چفت و بستدار بود و خیلی دوستش داشتم. ولی نیاز داشت موقعیتهایی به آن اضافه کنم تا شخصیت کاپیتان آمریکا بهتر شکل بگیرد، اینکه بفهمیم چرا میخواهد تبدیل به این قهرمان شود و انگیزههایش چیست.»
کاپیتان آمریکا ۲۲ جولای بهعنوان بخشی از جهان سینمایی مارول در سینماهای آمریکا اکران شد و فروشش در گیشههای جهانی به ۳۷۰ میلیون دلار رسید. منتقدان هم نظر مثبتی به فیلم داشتند و مشخصا نقشآفرینی کریس اونز و تصویر قانعکنندهای را که از دههی ۴۰ نمایش میداد ستودند.
در ابتدا برای اکران جهانی فیلم نگرانیهایی وجود داشت و مدیران استودیو فکر میکردند عنوان فیلم یعنی کاپیتان آمریکا ممکن است در بازارهای جهانی طرفدار پیدا نکند چون زیادی ملی و انحصاری است. اما کوین فایگی معتقد بود که کاپیتان آمریکا محبوبیتی بیش از این حرفها دارد و پیام فیلم مهمتر از این دستهبندیهاست. با این همه، فیلم را در سه کشور روسیه، اوکراین و کرهی جنوبی با عنوان دومش یعنی اولین انتقامجو اکران کردند.
سال ۲۰۱۲ – گروه انتقامجویان
۲۰۱۲ هم سال پرهیاهویی برای ابرقهرمانها بود. کریستوفر نولان سهگانهی بتمنش را با شوالیهی تاریکی برمیخیزد به پایان رساند که بهخوبی دو فیلم قبلی نبود، سونی هم ریبوت مرد عنکبوتی را روانهی سینماها کرد.
ولی اگر بخواهیم دربارهی محبوبیت همگانی حرف بزنیم، سال ۲۰۱۲ هیچچیزی مثل انتقامجویان روی بورس نبود. حضور قهرمانهایی مثل مرد آهنی، کاپیتان آمریکا، ثور، هالک، بیوهی سیاه در کنار همدیگر پدیدهای بود که کنجکاوی و هیجان همه را برانگیخت.
بعد از موفقیت اولین قسمت مرد آهنی سال ۲۰۰۸، مارول اعلام کرد که برنامه دارد انتقامجویان را سال ۲۰۱۱ اکران کند و قرار است تونی استارک (رابرت داونی جونیور)، استیو راجرز (کریس ایونز)، بروس بنر (مارک روفالو) و ثور (کریس همسورث) کنار همدیگر قرار بگیرند و با دشمنان زمین مبارزه کنند. وقتی اسکارلت جوهانسون هم برای ایفای نقش بیوهی سیاه قرارداد بست، اکران فیلم به سال ۲۰۱۲ موکول شد.
آوریل ۲۰۱۰ جاس ویدن به پروژه اضافه شد و فیلمنامهی اولیه نوشتهی زک پن را بازنویسی کرد. آوریل ۲۰۱۱ تولید فیلم در البوکرکی نیومکزیکو شروع شد و در نیویورک و کلیولند ادامه یافت. در فیلم بیش از ۲۲۰۰ نمای جلوههای ویژه استفاده کردند.
ایدهی تولید فیلمی بر اساس کمیکهای انتقامجویان از سال ۲۰۰۳ شروع شده بود و آوی آراد مدیر عامل استودیو مارول برای اولین بار سال ۲۰۰۵ ساخت چنین پروژهای را مطرح کرد. برنامهی استودیو این بود که در ابتدا فیلمهای مستقلی از هرکدام از قهرمانها بسازد و منتشر کند و بعد با توجه به بازخوردها ساخت این پروژهی عظیم را کلید بزند. مسؤولان مارول میخواستند مردم با شخصیتها آشنا شوند و بعد همه را کنار هم بیاورند.
زک پن که فیلمنامهی فیلمهایی مثل «هالک شگفتانگیز» (The Incredible Hulk) را نوشته بود، سال ۲۰۰۶ به پروژه ملحق شد تا فیلمنامهی انتقامجویان را بنویسد. در پی اعتصاب سراسری نویسندگان آمریکا که سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ جریان داشت، مارول مذاکرهای با صنف نویسندگان ترتیب داد تا به آنها اطمینان خاطر دهد فیلمهایشان را با الهام از کمیک بوکها میسازند.
وقتی ویدن برای بازنویسی آمد و نسخهی پن را خواند، به کوین فایگی گفت که حس میکند استودیو چیزی در بساط نداشته و بهتر است تظاهر کنند این فیلمنامه اصلا وجود ندارد. بخشی از مشکل ویدن با فیلمنامه، نبود ارتباط بین شخصیتها بود که باعث شد او از خانهی اول شروع کند و همه چیز را بچیند. ویدن طرحی ۵ صفحهای برای ایدههایش نوشت. استودیو مارول ویدن را برای کارگردانی و نویسندگی استخدام کرد با این شرط که ایدههای اصلی دست نخورده باقی بمانند؛ اینکه انتقامجویان علیه لوکی متحد شوند، در میانهی داستان نزاعی بین خود قهرمانها شاهد باشیم، در پایان فیلم نبرد با شخصیتهای شرور را ببینیم و فیلم برای اکران می ۲۰۱۲ آماده شود.
می ۲۰۱۲ انتقامجویان در سینماهای آمریکا اکران و بهعنوان آخرین فیلم فاز اول جهان سینمایی مارول شناخته شد. منتقدها فیلم را به خاطر کارگردانی ویدن و جلوههای ویژه و طراحی داستان و صحنههای اکشنش تحسین کردند و در اسکار و بفتا هم نامزد بهترین جلوههای ویژه شد.
فروش این فیلم در گیشههای جهانی به بیش از ۱٫۵ میلیون دلار سید و خیلی از رکوردهای فروش را جابهجا کرد و سومین فیلم پرفروش تاریخ سینما نام گرفت، همچنین اولین فیلم مارول بود که به فروش میلیاردی میرسید.
سال ۲۰۱۳ – سوپرمن
مارول و جهان سینماییاش سرگرم ساختن دنبالههای بیشمارشان بودند که دیسی سال ۲۰۱۳ اولین قدمش را برای ساختن جهان سینمایی خودش برداشت.
سال ۲۰۰۸ استودیو وارنر از نویسندگان کمیک بوکها، فیلمنامهنویسها و کارگردانهای مختلف درخواست کرد تا ایدههایی برای ریبوت سوپرمن بیاورند و برای احیای این فرنچایز اقدام کنند. فیلم بازگشت سوپرمن برایان سینگر آنطور که میخواستند نتیجه نگرفته بود و قصد داشتند ریبوتی بهتر، بزرگتر و جذابتر بسازند. افراد زیادی ایدههای مختلفی ارائه کردند، از جمله متیو وان که میخواست حماسهای ۸ ساعته در سه قسمت بسازد که طی سه سال متوالی (مثل ارباب حلقهها) اکران شود. طبق ایدهی وان، فیلمهای او کل زندگی سوپرمن را پوشش میداد، از سیارهی کریپتون تا حضور روی زمین و در انتها زمانی که خورشید تبدیل به ابرنواختر میشود و قدرت سوپرمن رو به زوال میرود.
ولی در نهایت دیوید اس. گویر ایدهای را برای کریستوفر نولان تعریف کرد و نولان هم آن را به گوش مدیران وارنر رساند و همه قبول کردند. اکتبر ۲۰۱۰ زک اسنایدر را برای کارگردانی فیلم انتخاب کردند و فیلمبرداری اولیهی فیلم از آگوست ۲۰۱۱ آغاز شد.
«مرد پولادین» (Man of Steel) زک اسنایدر یک ریبوت عظیم و پرخرج از سوپرمن بود که در زمان خودش حسابی سروصدا کرد. البته در زمان اکران نقدهای متناقضی دریافت کرد و طرفداران نسبت به آن دودل بودند، ولی هرچه بیشتر گذشت ارزشش را درک کردند و حالا وقتی به آن نگاه میکنیم، فیلمی درخشان میبینیم که سوپرمن را دوباره زنده کرده. هنری کویل جذابیتی مثالزدنی به شخصیت کلارک کنت بخشید و مؤلفههای انسانی او را پررنگتر کرد و زک اسنایدر هم با تصاویر خیرهکننده و صحنههای اکشن نفسگیر و قصهای گیرا مخاطبان سینما را حسابی سر ذوق آورد.
یکی از تغییرات اساسی این نسخه از سوپرمن، لباس مخصوص او بود که شکل و ظاهری کاملا جدید داشت و حسابی چشمنواز و جذاب بود. مایکل ویلکینسون، طراح لباس فیلم در مصاحبهای توضیح داده بود: «در فیلم خیلی تلاش کردیم تا توضیح دهیم چرا لباس سوپرمن به شکل فعلیش طراحی شده. نمیخواستیم اتفاقی و فقط به خاطر زیبایی ظاهری باشد. فیلم در سیارهی کریپتون آغاز میشود، جایی که منشا این لباسها است. کلی تلاش کردیم که این مدل لباسها را بهعنوان بخشی از فرهنگ ساکنین این سیاره نشان دهیم. اگر دقت کنید متوجه میشوید که تمام ساکنین کریپتون لباسهایی مشابه لباس سوپرمن فیلم تنشان کردهاند و بافت و شکل و شمایلی یکسان دارند. همه نشان و سمبل خاندان و خانوادهی خود را روی سینهی لباسها حک کردهاند، برای همین وقتی سوپرمن لباس مخصوصش را میپوشد کاملا درک میکنیم چرا چنین ظاهری دارد.»
مرد پولادین در گیشه به موفقیت خیلی خوبی رسید و به فروش جهانی ۶۶۸ میلیون دلاری دست یافت. اولین قدم دیسی و وارنر برای شکل دادن به جهانی سینماییشان تجربهی نسبتا موفقی بود و آنها برای گسترش دنیایشان، بتمن علیه سوپرمن را هم ساختند که بازخوردهای خوبی نگرفت، اما آن هم نیاز به زمان بیشتری داشت تا هواداران خودش را پیدا کند. ولی متأسفانه مدیران وارنر شتابزده عمل کردند و جهان سینماییشان را تغییر دادند. اصرار آنها برای هرچه شبیهتر شدن به رویکرد مارول باعث شده به دنیای خودشان وفادار نمانند و تمام تلاششان را معطوف دنبالهروی کنند. حالا و با انتشار نسخهی زک اسنایدر از لیگ عدالت، مشخص شده که اگر به اسنایدر و همین جهان سینمایی که ساختند اعتماد بیشتری داشتند، هم هواداران راضیتر بودند و پول بیشتری نصیب استودیو میشد، هم هویت ویژهی خودشان را حفظ میکردند.
سال ۲۰۱۴ – نگهبانان کهکشان
سالی که ابرقهرمانهای بسیار محبوبی چون کاپیتان آمریکا، مرد عنکبوتی، مردان ایکس روی پردهی سینماها ظاهر شدند، این نگهبانان کهکشان بودند که لقب محبوبترین ابرقهرمانهای سال را از آن خود کردند. فیلمی که جیمز گان برای جهان سینمایی مارول ساخت، پروژهی پرریسکی به نظر میرسید، ولی وقتی اکران شد تمام نگرانیها فروکش کرد.
کوین فایگی رییس استودیو مارول اولین بار در کمیک کان سن دیهگو (که سال ۲۰۱۰ برگزار شد) صحبتهایی از ساخت فیلم نگهبانان کهکشان مطرح کرد و گفت: «شاید سراغ یکسری عناوین مثل نگهبانان کهکشان هم رفتیم. داستانهایشان سمت و سوی جذاب و بامزهای پیدا کرده.»
فایگی بعدا در مصاحبهای که سپتامبر ۲۰۱۱ با اینترتینمنت ویکلی داشت گفت: «احتمال زیادی وجود دارد که یک فیلم فضایی حماسی بزرگ بسازیم. همانطور که در ثور دیدیم، دنیای مارول یک بخش کیهانی عظیم دارد که باید بهش بپردازیم.» او همچنین اشاره کرد که نگهبانان کهکشان فیلمی خواهد بود که چند قهرمان کنار هم قرار میگیرند، مثل مردان ایکس.
جیمز گان برای کارگردانی فیلم انتخاب شد ولی پیش از او کارگردانهایی مثل پیتون رید، آنا بودن و رایان فلک بین گزینهها بودند. جاس ویدن که طبق قراردادش با مارول موظف بود برای تولید فیلمهای منتهی به دنبالهی انتقامجویان مشاوره دهد، از انتخاب جیمز گان حمایت کرد و به نظرش اتفاق خیلی خوبی بود. به گفتهی ویدن: «جیمز گان یکی از دلایلی است که باعث شد بفهمم پروژه حتما جواب میدهد. ایدههای بکر زیادی دارد و مغزش دیوانهوار و هوشمند است. مهارت چشمگیری دارد و با دل و جانش کار میکند.»
طبق گفتهی جیمز گان، ساخت صحنهی معرفی کاراکترهای این فیلم از سختترین کارهایش بوده و صحنهی معرفی تانوس از بقیه دشوارتر بوده. «حضور تانوس در این فیلم بیشتر از اینکه برای نگهبانان کهکشان مهم باشد، برای جهان سینمایی مارول اهمیت داشت و همین اضطراب مرا بیشتر میکرد.» ولی با این حال خودش هم اصرار داشت تانوس در فیلمش باشد، بدون اینکه شخصیت شرور اصلی فیلم (رونان) زیر سایهی او برود و فراموش شود.
جیمز گان برای ساخت فیلم از جلوههای میدانی زیادی استفاده کرد تا با تلفیق آن با جلوههای بصری کامپیوتری، تأثیر بهتر و باورپذیرتری خلق کند. دکورهای عظیمی برای فیلم طراحی کردند و تا جایی که امکان داشت، فضای بازیگران و شخصیتها را ساختند تا اتمسفر دلخواه جیمز گان شکل بگیرد. خود جیمز گان انقدر از نتیجهی کار راضی بود که لحظهشماری میکرد فیلم آماده شده را ببیند.
نگهبانان کهکشان اول آگوست ۲۰۱۴ بهعنوان بخشی از فاز دوم جهان سینمایی مارول اکران شد و نظر مثبت منتقدان را دریافت کرد. فروش فیلم در گیشههای جهانی به ۷۷۲ میلیون دلار رسید و پرفروشترین فیلم ابرقهرمانی آن سال شد و سومین فیلم پرفروش سال ۲۰۱۴ نام گرفت. از ویژگیهای مثبت فیلم که تحسین منتقدان را برانگیخت میتوان به فیلمنامه، کارگردانی، موسیقی و جلوههای ویژه اشاره کرد که در کنار هم تجربهای چشمنواز و جذاب برای مخاطب رقم میزد. نگهابانان کهکشان شاید بیشتر از اینکه یک اثر ابرقهرمانی پر زد و خورد باشد، یک کمدی پرخرج و بامزه است که خیلی خوب با مخاطبانش ارتباط میگیرد و با فهرستی از آهنگهای خاطرهانگیز و شنیدنی، اثری ماندگار در ذهن تماشاگران میگذارد.
سال ۲۰۱۵ – انتقامجویان
درست است که این سال سریالهایی مثل «دِردویل» (Daredevil) و «جسیکا جونز» (Jessica Jones) در نتفلیکس منتشر شد، اما وقتی قسمت دوم انتقام جویان یعنی «انتقامجویان: عصر اولتران» (Avengers: Age of Ultron) اکران شد هیچ قهرمانی به اندازهی این گروه شکستناپذیر، محبوبیت نداشت.
با اینکه هواداران مارول این قسمت را کمتر از نسخهی قبلی دوست داشتند، ولی هیجان دیدن این همه ابرقهرمان دوستداشتنی در یک فیلم و گسترش جهان سینمایی مارول هنوز هم هیجان خودش را داشت و مردم زیادی از تماشای آن مشعوف شدند.
می ۲۰۱۲ و در پی موفقیت بزرگ انتقامجویان، اعلام شد که قرار است دنبالهای برایش بسازند و جاس ویدن برای کارگردانی و نویسندگی آن برخواهد گشت. جاس ویدن خاستگاه اولتران را تغییر داد تا در داستان قسمت دوم بگنجد و رابطهاش با انتقامجویان توجیه شود، همچنین شخصیتهای اسکارلت ویچ و کوییکسیلور را به قصه اضافه کرد، شخصیتهایی که بخشی از حقوقشان متعلق به مارول و بخشی از آن متعلق به کمپانی فاکس قرن بیستم بود.
بعد از انتخاب بازیگران و قرارداد با آنها، فیلمبرداری فیلم از فوریه ۲۰۱۴ در کشورهای مختلف دنیا آغاز شد. قسمت دوم انتقامجویان با بودجهای معادل ۳۶۵ میلیون دلار دومین فیلم پرخرج تاریخ سینما به حساب میآید.
البته برنامهریزیها برای ساخت دنبالههایی از انتقامجویان، چند سال قبلش شروع شده بود. اکتبر ۲۰۱۱ کوین فایگی گفت استودیو در حال برنامهریزی برای فاز دوم جهان سینمایی مارول است که با مرد آهنی ۳ شروع خواهد شد و با قسمت دوم انتقام جویان به اوج میرسد. مارس ۲۰۱۲ جاس ویدن اعلام کرد که دلش میخواهد قسمت دوم اثر جمع و جورتر، شخصیتر و دردناکتری باشد و به تکرار مؤلفههای قسمت اول قانع نشوند. همچنین قصد داشت مضمونی اصیل و بدیع به قصه اضافه کند که تأثیر عمیقتری داشته باشد.
با وجود اینکه با شروع تولید، مخارج پروژه بیشتر و بیشتر میشد و فیلم ابعاد عظیمتری پیدا میکرد، فایگی معتقد بود که اولویت آنها همیشه قصه است و به شخصیتها اجازه میدهند مسیر داستان را منطقی و درست پیش ببرند و هدفشان صرفا ساخت پروژهای بزرگتر از انتقامجویان نیست.
در قسمت دوم انتقامجویان شاهد حضور دوبارهی قهرمانهای آشنا بودیم، ولی گویا قصد داشتند شخصیت معروف دیگری هم به داستان اضافه کنند. کوین فایگی بعدها افشا کرد که قرار بوده کاپیتان مارول را هم در قسمت دوم انتقامجویان ببینیم. کاپیتان مارول سال ۲۰۱۹ با فیلم مستقل خودش معرفی شد و بری لارسون نقشش را ایفا کرد، ولی در آن مقطع بازیگری برایش انتخاب نشده بود و فایگی حس میکرد اگر او را بدون معرفی در فیلم مستقل خودش، به انتقامجویان بیاورند نتیجهی خوبی نخواهد داشت. به گفتهی فایگی: «به نظرم زمان مناسبی برای حضور کاپیتان مارول نبود. نمیخواستیم بدون اینکه قبلا معرفیش کرده باشیم، یکهو در انتقامجویان نشانش دهیم که پرواز میکند و میآید و قدرتهایش را به نمایش میگذارد. اول باید به مردم میگفتیم که چه کسی است و از کجا آمده.»
حضور کاپیتان مارول در ابتدا به قدری جدی بود که حتی جاس ویدن برای صحنهای که قرار بود کاپیتان مارول را ببینیم که پروازکنان به مقر انتقامجویان میآید، نماهایی را ضبط کرده بود تا بعدا به صورت دیجیتالی او را به تصویر اضافه کنند. البته این نماها بلااستفاده نماند و به جای کاپیتان مارول، اسکارلت ویچ را در آن گذاشتند.
انتقامجویان: عصر اولتران اول می ۲۰۱۵ در سینماهای آمریکا اکران شد و ۱٫۴ میلیارد دلار در گیشههای جهانی فروخت.
سال ۲۰۱۶ – دِدپول
چه کسی فکرش را میکرد سالی که ابرقهرمانهای محبوب دیسی و مارول به جان هم افتاده بودند و در مبارزاتی نفسگیر دمار از روزگار هم در میآوردند، یک فیلم ابرقهرمانی با درجهبندی سنی بزرگسال تمام معادلات را به هم بزند و سر زبانها بیاید و محبوبتر از بقیه شود؟ شخصیتهای جهان سینمایی مارول با «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» (Captain America: Civil War) و کاراکترهای دیسی با «بتمن در برابر سوپرمن: سحرگاه عدالت» (Batman v Superman: Dawn of Justice) حسابی سر و صدا به پا کرده بودند، ولی ستارهی اصلی سینمای آن سال کسی نبود جز ددپول.
برنامهریزی برای ساخت فیلم ددپول با بازی رایان رینولدز از فوریهی ۲۰۰۴ آغاز شده بود، یعنی پیش از آنکه او در فیلم «خاستگاه مردان ایکس: ولوورین» (X-Men Origins: Wolverine) همین نقش را بازی کند. اما تصویری که در خاستگاه مردان ایکس از ددپول میدیدیم اصلا شباهتی به کمیکها نداشت و تصمیم گرفتند این بار با فیلمی مستقل سراغ او بروند و ویژگیهای معروفش نظیر شکستن دیوار چهارم و صحبت مستقیم با مخاطب را به کار بگیرند. سال ۲۰۱۱ تیم میلر برای کارگردانی فیلم انتخاب شد و به این ترتیب برای اولین فیلم بلند سینماییش قرارداد امضا کرد.
رت ریز و پل ورنیک فیلمنامهای برای نسخهی سینمایی ددپول نوشتند و ۷۰ درصد همان فیلمنامه در فیلم نهایی اجرا شد. به گفتهی ریز، ایدههای فیلمنامه را زیر نظر رایان رینولدز مینوشتند چرا که او چندین سال با شخصیت ددپول درگیر بود و اگر جایی از داستان اصلی بیرون میزدند یا چیزی مینوشتند که به ویژگیهای ددپول نمیخورد، فوری متوجه میشد و تذکر میداد که درستش کنند.
گویا ریز و ورنیک در ابتدا قصد نداشتند خاستگاه ددپول و ماجرای تبدیل شدنش به مدل فعلی را روایت کنند و میخواستند مستقیم سراغ اصل داستانهایش بروند. ولی رینولدز مخالفت کرد چون دلش میخواست همه چیز را از اول ببینیم و با ددپول همراه شویم. در نهایت به این جمعبندی رسیدند که خاستگاه ددپول را به صورت فلاشبکهایی که راوی آن خود ددپول است ببینیم و خط زمانی اصلی فیلم، در زمان حال بگذرد که ددپول دیگر ددپول معروف شده و مشغول کشت و کشتار و مزهپرانی است.
به این ترتیب داستان تلخ و تاریک گذشتهی ددپول در کنار بامزهبازیها و لحن شوخ و شنگ زمان حال قرار گرفت و تعدیل شد تا جدیتش روی مخاطب تأثیر منفی نگذارد. همچنین به خاطر اینکه ماجراهای گذشتهی ددپول در فلاشبکها روایت میشد، فصل مبارزهی ابتدای فیلم تا نیمههای داستان ادامه پیدا کرد، چون در میان زد و خوردها کات میزدند به فلاشبکها و به این طریق از هزینههای فیلم کاسته شد و مجبور نشدند صحنههای مبارزهی بیشتری ضبط کنند.
ددپول با بودجهی ۵۸ میلیون دلاری ساخته شد و وقتی فوریهی سال ۲۰۱۶ روی پرده رفت و ۷۸۲ میلیون دلار فروش کرد، سود حیرتانگیزش موجب شگفتی همه شد و در آن زمان پروفروشترین فیلم با درجه سنی بزرگسال نام گرفت.
ددپول تلفیق مناسبی بود از اکشن، کمدی و مؤلفههای معروف فیلمهای ابرقهرمانی. بخش زیادی از موفقیت ددپول به شوخیهای درونی برمیگردد، اینکه با دنیای ابرقهرمانها و به طور ویژه مردان ایکس شوخی میکرد و تماشاگران فیلم را در لحظاتی مخاطب قرار میداد، برای خیلیها تازگی داشت و رنگ و بوی جدیدی به انبوه فیلمهای ابرقهرمانی این سالها میبخشید.
سال ۲۰۱۷ – لوگان
ولوورین با بازی هیو جکمن از دیرباز محبوبترین عضو مردان ایکس بود، از همان اولین فیلم برایان سینگر تا دنبالههای بعدی و یا حتی حضور کوتاهش در مردان ایکس: کلاس اول، هیچکدام از اعضای رنگارنگ این ابرقهرمانهای عجیب و غریب به پای ولوورین نمیرسیدند. همین واقعیت که از ولوورین تا به حال چند فیلم مستقل ساخته شده گواهی بر محبوبیت بینظیر این شخصیت است.
فیلمهای قبلی که با محوریت شخصیت ولوورین ساخته شدند تجربیات خیلی موفقی به حساب نمیآمدند. اولین فیلم که خاستگاه مردان ایکس بود، از همان زمان انتشار مشکلات زیادی داشت و نتوانست هواداران را قانع کند. فیلم دوم هم که با کارگردانی جیمز منگولد ساخته شد، با وجود نکات مثبتش در قد و قوارهی شخصیت ولوورین ظاهر نشد.
نوامبر سال ۲۰۱۲ کمپانی فاکس قرن بیستم صحبتهایی را مبنی بر ساخت یک فیلم مستقل دیگر با حضور ولوورین مطرح کرد و مذاکراتی با جیمز منگولد ترتیب داد تا طرح و قصهای برای فیلم بنویسد. لورن شولر دانر هم با کمپانی دانر قرار بود بهعنوان تهیهکننده حضور داشته باشد. اما در آن مقطع هیو جکمن حضورش را در فیلم تأیید یا رد نکرده بود و مردم نمیدانستند او برای ایفای نقش لوگان باز خواهد گشت یا نه. اما در چندجا گفت که تمایل زیادی به همکاری مجدد با جیمز منگولد و الون شولر دانر دارد و از تجربیاتشان سر فیلم قبلی حسابی راضی بوده.
جیمز منگولد مدتی بعد اعلام کرد که پیش تولید فیلم هنوز شروع نشده و حتی فیلمنامهی آن را هم ننوشتهاند، ولی گفت ایدههای جذابی در آوردهاند و قصهی اولیه به جاهای خوبی رسیده. به تدریج هیو جکمن هم به پروژه اضافه شده و به همراه جیمز منگولد ایدههای فیلمنامه را گسترش دادند.
فیلمبرداری از دوم می ۲۰۱۶ آغاز شد و سیزدهم آگوست همان سال به پایان رسید. جیمز منگولد برای کارگردانی لوگان از سبک بصری وسترنهای کلاسیک و فیلمهای نوآر الهام گرفت. همچنین به گفتهی خودش، سهگانهی شوالیهی تاریکی کریستوفر نولان هم تأثیر زیادی روی دیدگاه او گذاشت چون سه فیلمی بودند که ژانر ابرقهرمانی را به کل تغییر دادند و فرصت ساخت فیلمهای جدیتر و عمیقتر را فراهم کردند.
لوگان برای اولین بار در ۶۷امین دورهی جشنوارهی بینالمللی برلین و فوریهی ۲۰۱۷ به نمایش در آمد و اکران عمومیش از سوم مارس ۲۰۱۷ آغاز شد. منتقدان حسابی آن را تحویل گرفتند و ستایش و تحسین خیلیها را برانگیخت. از نظر آنها فیلمنامهی جسورانه و نقشآفرینی تأثیرگذار هیو جکمن و پاتریک استوارت (پروفسور ایکس) از عواملی بود که این فیلم را از سایر آثار ابرقهرمانی جدا میکرد. لوگان هواداران مارول را هم حسابی راضی نگه داشت و موفق شد به فروش ۶۱۹ میلیون دلاری در سینماهای جهان برسد و سومین فیلم پرفروش با درجهبندی سنی بزرگسال نام بگیرد.
لوگان در بین فیلمهای مردان ایکس بیشترین امتیاز را از منتقدان دریافت کرد و خیلیها آن را یکی از بهترین آثار ابرقهرمانی نامیدند. در وبسایت راتن تومیتوز و با میانگین رأی ۴۱۷ منتقد، امتیاز ۹۳% را کسب کرد. در متاکریتیک هم با رأی ۵۱ منتقد، به امتیاز ۷۷ از ۱۰۰ رسید. در ۹۰ امین دورهی مراسم اسکار هم حسابی خوش درخشید و تبدیل به اولین فیلم ابرقهرمانی شد که نامزد دریافت بهترین فیلمنامهی اقتباسی میشود.
سال ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ – گروه انتقام جویان
انتقامجویان دو سال پیاپی سینماهای دنیا را قبضه کردند و فکر و ذکر بیشمار هوادار، مشغول گمانهزنیهای مختلف دربارهی سرنوشت ابرقهرمانهای محبوبشان بود.
اکتبر ۲۰۱۴ مارول اعلام کرد که قصد دارد دو دنباله برای انتقامجویان: عصر اولتران بسازد که به صورت یک فیلم دو بخشی منتشر خواهد شد. برنامهی اکران بخش اول را برای چهارم می ۲۰۱۸ چیدند و بخش دوم بنا بود سوم می ۲۰۱۹ روی پردهی سینماها برود. آوریل ۲۰۱۵ اعلام شد که آنتونی و جو روسو هر دو قسمت را کارگردانی خواهند کرد. در ابتدا بنا بود عنوان هر دو قسمت «جنگ ابدیت» باشد، چون فایگی حس میکرد مضمون مشترکی دارند و جریان سنگهای ابدیت و تانوس که اصلیترین بخش داستان بود، این دو فیلم را به هم وصل میکرد. اما بعدها و با مشخصتر شدن خط داستانی قسمت دوم، تصمیم گرفتند عنوان جداگانهای برای آن بگذارند.
انتقامجویان: جنگ ابدیت از ۲۷ آوریل سال ۲۰۱۸ در آمریکا و بهعنوان بخشی از فاز سوم جهان سینمایی مارول اکران شد. منتقدان و مردم از حضور جاش برولین در نقش تانوس حسابی شگفتزده شده بودند و تصمیم جسورانهی مارول در حذف نیمی از ابرقهرمانهای محبوبشان مثالزدنی بود. البته همه میدانستیم که در قسمت بعدی فیلم قرار است بازگردند، چون انبوهی پروژهی سینمایی در آیندهی مارول وجود داشت و سرمایه و پول و هزینهی صرف شده برای آنها اجازه نمیداد چنین تصمیمی ماندگار باشد. ولی به هر حال، پایانبندی جنگ ابدیت از تأثیرگذارترین بخشهای جهان سینمایی مارول بود.
جنگ ابدیت در سینماهای جهان به رقم فروش ۲ میلیارد دلار رسید و رکوردهای زیادی را جا به جا کرد. برادران روسو و کوین فایگی با هوشمندی تمام، جنگ ابدیت را در نقطهای به پایان رساندند که بیشمار هوادار جهان سینمایی مارول را در تعلیق و انتظاری کشنده نگه داشت تا یک سال آینده را مشغول حدس و گمانهای مختلف باشند.
سال ۲۰۱۹ سرانجام فرا رسید و مارول با فیلمی حماسی و ۳ ساعته بازگشت تا پاسخ سوال همهی هواداران را بدهد و نقطهی پایانی بگذارد بر فاز سوم جهان بزرگش. برادران روسو فیلمبرداری این قسمت را همزمان با قسمت قبلی انجام میدادند تا همه چیز طبق برنامهریزیهای مارول جلو برود.
انتقامجویان: پایان بازی (راه حل نهایی) به فروش حیرتانگیز ۲ میلیارد و ۷۹۷ میلیون دلار دست یافت و برای مدتی آواتار را در پرفروشترین فیلم تاریخ سینما پشت سر گذاشت. در میانههای اکران، وقتی فروش فیلم از تایتانیک فراتر رفت، جیمز کامرون نامهای برای تبریک به برادران روسو فرستاد. این اولین فیلمی بود که در هفتهی اول اکرانش به فروشی بیش از یک میلیارد دلار میرسید که نشان میداد مردم سراسر جهان چقدر تشنهی دیدن آن هستند.
در زمان پیش فروش بلیتهای فیلم، دو تا از بزرگترین سایتهای فروش بلیت سینماها تنها دقایقی بعد از شروع پیش فروش، به خاطر هجوم مردم از کار افتاد. این قسمت از انتقامجویان بیشترین میزان پیش فروش را تا به حال داشته که اتفاقی بیسابقه بوده.
همچنین فروش فیلم در برخی سینماهای سراسر دنیا به حدی زیاد بود که سینمادارها مجبور میشدند سانسهای جدید بیشماری به برنامههای روزانهی خود اضافه کنند تا جوابگوی نیاز سینمادوستان باشند. منتقدان هم حسابی فیلم را تحسین کردند و در وبسایت راتن تومیتوز بر اساس میانگین رأی ۵۳۸ منتقد، امنیاز ۹۴% را برای خودش ثبت کرد. در متاکریتیک هم بر اساس رأی ۵۷ منتقد، امتیاز ۷۸ از ۱۰۰ ثبت شده.
انتقامجویان: پایان بازی فقط قسمت آخر فاز سوم جهان سینمایی مارول و نتیجهگیری داستان تانوس نبود، برادران روسو با ایدهی سفر در زمان و بازگشت ابرقهرمانها به موقعیتهای گذشته، این فرصت جذاب را برای تمام هواداران فراهم کردند که سری بزنند به خاطرات دوستداشتنیاشان از فیلمهای قبلی. یک نوع فن سرویس بامزه که مخاطبان را هیجانزده و احساساتی میکرد و در خدمت قصه هم بود.
منبع: Screen Rant
بابا دیگه دی سی باید قبول کنه بجز شوالیه ی تاریکی و اکوامن همه ی فیلم هاش مزخرفن بعد یک نفر به پر فروش تمرین فیلم جهان گفت آشغال یک بی سواد دیگم گفت اولین فیلم ایرونی من ۲۰۰۸ بوده و اولین فیلم بتمن سال هزار نهصد خورده ای اصلا اولین فیلم دنیای سینمایی دی سی سال ۲۰۱۳ بوده و آن فیلم رو اصلا دی سی درست نکرده اگه هم اون شکلی حساب کنی اولین فیلم آیرون من خیلی قبل تر از ۲۰۰۸ بوده بعد پر طرفدار تمرین شخصیت اسپایدر من هست این لیست هم یک اشتباهاتی داشته مثلاً سال ۲۰۱۳ اسپایدر من پر طرفدار تمرین بوده بعد دی سی فن ها نسوزید 😝 چون مارول حداقل تو این بیست سال خیلی بهتر از دی سی بوده قابل مقایسه نیست
بابا مارولی ها یه مشت بچه صالن که از بچه با این چیزای بچه گونش بزرگ شدن و حالا طرفشو میگیرن مارول الکی اومده بالا شکی هم نیس و ما دیسی فن ها اینو میدونیم یه روزی میرسه که دیسی از مارول میاد بالا حالا ببین کی گفتمدبابا سینما مارول کلا فیلماش زشته بابا تو به سریال های دیسی نگا کنی معتادشون میشی ایقد قشنگن و اینکه من که تحقیق درست کردم از سایت ها فیلما خیلی تحقیق کردم فهمیدم که مارول ۱۷ تا از ابر شرور ها و قهرمان های دیسی رو کپی کرده و دیسی فقط ۵ تا پس شکی در این نیس ک دیسی بهتر تازه تو تحقیقاتم فهمیدم مارول قدیما یه جاسوس گذاشته بود تو شرکت دیسی فیامارو میدزدید میداد مارول و یه روز شک کرد دیسی و داستان علکی نوشت گذاشت تو صندوق و فردا تو دوربین دیدن کی دزدیدش و اینکه اینو بگم مارول فن های عزیز جوکر ک ترکوند بزار بعدی هاش هم دارن میان
بر خلاف شما افراد تعصبی من خودم رو یه کمیک فن واقعی میدونم که طرفدار هر دو طرف مارول و دیسی هستم
شما هیچ کمیک بوکی نخوندید و فقط با دیدن فیلم و سریال ها میگید که من طرفدار دیسیم
شما طرفدار دیسی نیستید اگه بودید به خودتون زحمت خوندن دوتا کمیک بوک میدادید و اراجیف نمی نوشتید
واقعا براتون متاسفم
من نه طرف مارول نه دی سی اما فیلم های دیسی اصلا ترتیب و اساس ندارن ولی برای دیدن یک فیلم از مارول باید تمام فیلم های قبلیشو ببینن
و اینکه باهوش خان نه مارول نه دیسی ابر قهرمان خودشون رو ندارن
اینا همه چیز رو از کمیک ها بر میدارن سلطان هوش
وقتی ایده از کمیکه جاسوس میخان چیکار زمنن اگر فیلم گرفتن از جاسوس چرا از مارول شکایت نکردن؟
اگر مدرک دارن میتونن از مارول میلیون ها دلار جریمه بگیرن
دروغگو
حداقل اگه دروازه میگی یک زره روش فکر کن
دیسی از بین رفته امیدیهم بهش نیس
بابا مارولی ها یه مشت بچه صالن که از بچه با این چیزای بچه گونش بزرگ شدن و حالا طرفشو میگیرن مارول الکی اومده بالا شکی هم نیس و ما دیسی فن ها اینو میددنیم یه روزی میرسه که دیسی از مارول میاد بالا حالا ببین کی گفتمدبابا سینما مارول بده ها بد ریده باو تو به سریال های دیسی نگا کنی معتادشون میشی ایقد قشنگن و اینکه من که تحقیق درست کردم از سایت ها فیلما خیلی تحقیق کردم فهمیدم که مارول ۱۷ تا از ابر شرور ها و قهرمان های دیسی رو کمی کرده و دیسی فقط ۵ تا پس شکی در این نیس ک دیسی بهتر تازه تو تحقیقاتم فهمیدم مارول قدیما یه جاسوس گذاشته بود تو شرکت دیسی فیامارو میدزدید میداد مارول و یه روز شک کرد دیسی و داستان علکی نوشت گذاشت تو صندوق و فردا تو دوربین دیدن کی دزدیدش و اینکه اینو بگم مارول فن های عزیز جوکر ک ترکوند بزار بعدی هاش هم دارن میان
چرا سینمای ثور رو نذاشتید واقعا معرکه بود من واقعا طرفدارشم محشره
آقایون آقایون یکم آروم باشین چرا دعوا میکنین در ضمن من میانگرا نیستم
اعتقاد من اینه که دی سی خیلی از مارول کپی میکنه نمونشم دارک سایده تو زک اسنایدر که مثل تانوس ما میمونه و استپن وولف رو میفرسته عین لوکی.بعدشم تنها اینا نیس الان میگم
مثل اتم که از مرد مورچه ای برداشتن
مثل آکوآمن که از تور برداشتن
مثل لکس کورب که از آزکورب برداشتن
مثل خود بتمن که از مرد آهنی برداشتن
اینا همش حرفه که اکثر دی سی ها میزنن پارسال دیسی به والنسیا اعتراض داد که چرا لوگوی خفاش روی لوگوی تیمتونه اوناهم گفتن باشگاه ما فلان وقت تاسیس شد که شما اون زمان بز میچروندید مارول وقتی انتقامجویان ساخت ۲۰۱۲ بود دی سی هم لیگ عدالتشو ۲۰۱۸ ساخت اونم با هزار اشکالات که زک اسنایدر مجبور شد دوباره از روش بسازه شد ۲۰۲۱ یعنی ۹ سال اختلاف در یک فیلم ابر قهرمانی اتحادی
بیاید فیلمی مثل لوگان بسازین اونوقت میگیم خوبین حداقل یه بازی از لیگ عدالت ندارین اگرم دارین قدیمیه و به درد امروز نمیخوره اما ما مارول اونجرز رو داریم از همه بهتر مایلز مورالس
برای کل دنیای دی سی یه مرد عنکبوتی بسه تمام…
دوست عزیز
یه نکته
این فیلم ها از روی کمیک بوک ساخته میشن
قدمت شخصیت های دیسی که تو نام بردی توی کمیک خیلی بیشتر از شخصیت های مارول هست که گفتی دیسی از اونا تقلید کرده !! شخصیت های دیسی و گروه جاستیس لیگ مال دهه ۳۰ و ۴۰ میلادی هستن
شخصیت های مارول و اونجرز مال دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی
این همه بازی در ضمن کی میگه از لیگ عدالت بازی نداره؟ شاهکاری هم مثل اینجاستیس داره که
لوگان ؟ دیسی فیلم هایی مثل شوالیه تاریکی، جوکر و وی فور وندتا داره
در ضمن خوب بودن دیسی توی سریال و انیمیشن رو نمیشه زیر سوال برد . تو که هیچی نمیدونی و فقط از روی سینما نظر میدی و حتی نمیدونی کمیک چیه لطفاً نظر نده
خیلی متعصبی ها😐 قدمت دیسی از مارول بیشتره
توی کمیک
توی سینما هم در نظر بگیری بتمن از آیرون من کپی نکرده
اولین فیلم آیرون من سال ۲۰۰۸ ساخته شد
اولین فیلم بتمن سال ۱۹۶۶!!
شما هم یکی از افرادی که بدون خوندن حتی یه صفحه کمیک بوک اراجیف مینویسید
دارکساید از کسی تقلید نکرده
استپن ولف هم همچنین
براتون متاسفم
حالت خوبه بچه سال
از اتم سال ۱۹۴۱ رونمایی شده در صورتی که مرد مورچه ای ماله ۱۹۷۵ هست کوچولو تازه اول از همه بتمن و آکوامن بودن سال ۱۹۳۹ بعد ۴۰ سال بعد تور و مرد آهنی اومدن
بعد هم نیمور از روی آکوامن تقلید شده
چیزی رو نمیدونی همینجوری نیا کامنت الکی بذار بی سواد