نقد فیلم «تفریق» مانی حقیقی از پویان عسگری؛ میعاد در لجن
در ظاهر به دنبال خویشتنِ خویش و مسئله بحران هویت و حذف همزاد طبیعی، اما در باطن نجوای عاشقانه و نیاز به رابطه و تمنای عاطفه. «تفریق» تریلر معمایی/رازآمیز مانی حقیقی این تمها را جستجو میکند. از خلال درام پیچیدهاش با منطق سوررئال و به واسطه موکد کردن مهمترین انگاره برآمده از جامعه ایرانی طی دو دهه اخیر؛ «کلنجار زشتی/سترونی با زیبایی/زایایی». بهترین فیلم کارنامهی فیلمسازی حقیقی که هم مایههای فیکشنالاش روزآمد و جذاب شده و هم علاقهی قدیمی فیلمسازش در رسیدن به بیانی کنایی در خوانش استعاری از جامعه ایرانی، بالاخره ثمر داده است. با سرشتی توامان ویرد/عاشقانه یادآور بهترین فیلمهای لوکا گوادانینو («من عشق هستم»، «مرا به نامت صدا بزن» و «تا ته استخوان») که «عشق آزاد» را از آن سوی عدم/نیستی احضار میکند و با لحنی تراژیک به یک لحظه تکاندهنده پایانی میرسد. «تفریق» هم چرخه فیلمهای بازیگوش/خلاق ایرانی در دهه چهل و پنجاه شمسی و هنر آوانگارد آن دوران را بخاطر میآورد و هم با استعانت از «شاید وقتی دیگر» بهرام بیضایی، به دالانهای مخوف ناخودآگاه جمعی ایرانی سرک کشیده و به همزاد مرموزتر و مریضتر «فروشنده» فرهادی در زمینه نمایش «زیست دوگانه ایرانیان» بدل میشود. در این مسیر کاراکتر بچه (نسل بعدی) شبیه به یک «وجدان بیدار» کارکردی نمادین پیدا کرده و شاهد خاموش و آگاهِ حقیقت سرکوبشده میشود؛ او تقلب را نظاره کرده و در نهایت مچ متقلبین زشتکردار را میگیرد.
ترانه علیدوستی در جایگاه قلب تپنده فیلم، حضوری درخشان در “تفریق” دارد و نوید محمدزاده تلاش ناقصماندهاش در “خفهگی” فریدون جیرانی، در ترسیم یک کاراکتر شریر را تکمیل میکند. این فیلمی است با چهار کاراکتر متنوع از نظر رفتاری که بواسطه تردستی و مهارت نظرگیر دو بازیگر اصلی به دست آمده. علیدوستی ور معصوم/شادابِ زن قصه را با ظرافتی تازه (در میمیک و بیان کلمات) بازی میکند و زنانگیِ باطراوت کاراکتر را به تدریج در سکانسهای عاشقانه به اوج میرساند. جایی که خواسته و ناخواسته درگیر ور طفلکی/رمانتیک مرد قصه شده و سیر تراژیک فیلم را با تصمیماتاش رقم میزند. تصویر دو دست در قاب پایانی فیلم – متاثر از پایانهای تراژیک بهترین آثار گوادانینو – همچون ثمر دادن گل میماند در لجن. به یاد آن شعر قدیمی که میگفت؛ میعاد در لجن. اینجا هم عشق (آن معجزه غریب سرکوبشده) از میان آتش و نابودی، آزادانه سر بر میآورد و قرار/همراهی انسانی را در یک لحظه طلب میکند؛ دمی زیستن عاشقانه در آتش یا تقلای عاطفه به قصد رهیدن از پژمردگی!
علاوه بر تمام این امکانات جالب، «تفریق» همانند «بیرویا» آرین وزیردفتری، واجد فرمی منحصربفرد در چهارچوب سینمای آرتهاوسی امروز ایران است که ماهیتی “دو وجهی” دارد. چیزی شبیه به الگوی فرمی/ساختاری «بچه رزمری» رومن پولانسکی. به این دو فیلم، بنا به منطق فانتزی/سوررئالی که دارند از دو سمت میشود نگاه کرد؛ پذیرش فرض خیالانگیز و ورود به یک جهان فانتزی غریب یا عدم پذیرش آن و برداشتی کاملا ذهنی برآمده از مغز مریض شخصیت زن. واقعیت خیالی یا خیال واقعی شده. یک جهان عینیِ کابوسزده که بنا به امر فانتزی/عجیب (فرض سوررئال) کمکم از ریخت میافتد یا یک دنیای ذهنیِ برآمده از وهم کاراکتر که هذیان ذهناش آرام و بطئی واقعیت را قورت میدهد. فضاسازی بصری فیلم با حال و هوای سرد و کدر بارانزده که حاصل همکاری فوقالعاده مرتضی نجفی فیلمبردار و محسن نصرالهی طراحصحنه است به خوبی وجوه ملانکولیک فرم و قصه را بر هم منطبق میکند و حاشیه صوتی/موسیقی عمدا فریکی و آزاردهنده رامین کوشا، ذره ذره لحن ماخولیایی «تفریق» را مشوشتر کرده و ناخودآگاه تماشاگر را آماده ورود به تاریکی مجنونوار فیلم میکند.
این فیلم یک سند است که نباید جامعه هنری ایرانی را در مسائل مهم مردم ایران، جدی گرفت، چون هنرمندان ما ادای روشنفکری در می آورند و از اندیشه تهی هستند….