قانون استرجن؛ ۹۰ درصد هر چیزی دور ریختنی است
قانون استرجن (Sturgeon’s law) در واقع یک ضربالمثل است که میگوید «نود درصد از هر چیزی بیارزش است.» این ضربالمثل توسط تئودور استرجن، نویسنده و منتقد ادبی آمریکایی ابداع شده است.
این ضربالمثل به واسطهی مشاهدات استرجن از شیوهی برخورد منتقدین با آثار علمی تخیلی الهام گرفته شده است. داستانهای علمی تخیلی آن دوران اغلب به دلیل کیفیت پایین آثار توسط منتقدان مورد تمسخر قرار میگرفتند، اما استرجن معتقد بود که حجم عمدهای از آثار در سایر عرصههای هنری نیز از کیفیت پایینی برخوردارند و تنها سهم اندکی از آنها واجد کیفیت لازم است. در نتیجه داستانهای علمی تخیلی (که سبک نگارش خود استرجن هم بود) در این زمینه به لحاظ کیفی تفاوتی با سایر آثار ندارند.
این اصل بر این فرض شکل گرفته که به طور کلی، اکثریت قریب به اتفاق آثاری که در هر زمینهای تولید میشوند، با احتمال خیلی زیاد کیفیت پایینی دارند. قانون استرجن در واقع یک قاعده کلی و مفید است که میتواند به شما در نحوه ارزیابی و مصرف اطلاعات و همچنین نحوه تصمیمگیری در مورد اهمیت خیلی از امور کمک کند.
به عنوان مثال طبق قانون استرجن، ۹۰ درصد از برنامههای تلویزیونی و فیلمهایی که اکران میشوند کیفیت پایینی دارند، به این معنی که به احتمال زیاد ارزش تماشا کردن ندارند یا اینکه ۹۰٪ از تمام محصولات جدیدی که به بازار عرضه میشوند کیفیت پایینی دارند، یعنی آنها یا کاربرد چندانی ندارند یا به احتمال زیاد ارزش خرید ندارند.
اما امروزه دامنهی تعمیم و کاربرد این قانون تنها به ارزیابی آثار هنری و محصولات تجاری محدود نمیشود و این قانون به عرصههای مختلفی از علم و فرهنگ پا گذاشته است. به عنوان مثال از منظر روانشناختی وقتی که شما با این رویکرد پیامهای ارتباطی دیگران را تحلیل کنید که تمام گفتههای افراد آن چیزی نیست که واقعا منظور آنها است، از شدت حساسیت شما و احیانا بروز تعارضات میان فردی به مقدار قابل توجهی کاسته میشود.
در ادامهی این مقاله از دیجیکالا مگ، ما به بررسی ابعاد مختلف قانون استرجن و نحوهی اعمال آن در موقعیتهای مختلفی که در زندگی با آنها روبرو میشوید میپردازیم. با ما همراه باشید.
تاریخچهی قانون استرجن
ماجرا از این قرار است که استرجن این اظهار نظر را اولین بار در یک میزگرد مربوط به ادبیات علمی تخیلی در ارجاع به این سبک ادبی بیان کرد و هنگامی که تماشاگران به او اعتراض کردند، استورجن بیدرنگ پاسخ داد: نود درصد همه چیز بیارزش است. علاوه بر این مشخص نیست که استورجن در اصل گفته است که ۹۰٪ از هر چیزی «بیارزش» است یا «چرند».
وقتی که این داستان برای اولین بار در سال ۱۹۷۹ همگانی شد، اکثر افراد ابراز داشتند گه استرجن گفته «چرند»، اما به خاطر محدودیتهای حاکم بر صنعت نشر و مطبوعات این لغت تحت عنوان «بیارزش» انعکاس پیدا کرده است.
اگرچه این ایده احتمالاً خیلی قدیمیتر از این حرفها است. بنیامین دیسرائیلی در سال ۱۸۷۰ در یکی از کتابهای خود نوشت: «کتابها کشنده هستند: آنها نفرین نسل بشر هستند. نه دهم کتابهای جهان مزخرف هستند و ده درصد کتاب باقیمانده هم همگی در رد این مزخرفات است.»
در هر صورت، وقتی به این قانون فکر میکنید به نظر منطقی میرسد. هنگامی که ملاک اصالت و خلاقیت از عرصهی تولیدات فکری یا هنری حذف میشود، میتوانید به سادگی این قانون را در عمل مشاهده کنید؛ حالتی که هرکسی میتواند هر چیزی را بدون هیچگونه نظارت کیفی برای عموم منتشر کند.
به نظر میرسد حوزههایی مانند تولید محتوای مبتنی بر وب و علیالخصوص شبکههای اجتماعی نویسندگان بسیار بدتری نسبت به حوزهی نشر حرفهای دارند، و خیلی بهتر منعکسکنندهی قانون استرجن هستند.
هر چند در حوزهی نشر و تولید محتوای حرفهای هم همان ۹۰٪ محتوای بیارزش تولید میشود اما ناشران با رد کردن آنها نقش مهمی در بالا بردن کیفیت خروجی حوزهی کاری خود ایفا میکنند و فقط آن ۱۰٪ آثار باکیفیت و فاخر را منتشر میکنند. یک فرایند فیلتراسیون کیفی که در فضای وب و شبکههای اجتماعی رخ نمیدهد. به عبارت دیگر، اینطور نیست که آثار چاپی به طور متوسط بهتر از انواع دیگر آثار باشند، مسئله این است که شما فقط آثار مزخرف تولید شده را نمیبینید.
قوانین مشابه
قانون استرجن در حوزههای غیرداستانی و علوم دیگر نیز تأثیرات خود را گذاشته است و گرتهبرداریهای فراوانی از آن صورت گرفته است. به عنوان مثال:
- پدیدهای تحت عنوان «اثر دانینگ-کروگر» بر این فرض استوار است که مهارتهای لازم برای ارزیابی میزان توانایی شما در هر حوزهای، دقیقاً همان مهارتهایی است که برای حرفهای بودن در آن حوزه مورد نیاز است. به عبارت دیگر، هرچه در یک زمینه توانایی کمتری داشته باشید، احتمال اینکه تشخیص دهید چقدر در آن حوزه عملکرد بد و بیکیفیتی دارید کمتر است. این پدیدهای است که منجر به بیکیفیت ماندن آثار افراد میشود و قانون استرجن را تقویت میکند.
- پدیدهی دیگری تحت عنوان «اثر بدتر از میانگین» بیان میکند که افراد باصلاحیت بیشتر با رویکردی منفی و منتقدانه کار خود را ارزیابی میکنند. این اصل بر طبق قانون استرجن اینگونه تفسیر میشود که، نویسندگان خوب و حرفهای معمولاً در انتشار آثار خود نسبت به نویسندگان بد و غیرحرفهای، تردید بیشتری دارند، که این مسئله بهنوبهی خود منجر به انتشار بیش از حد آثار نویسندگان بد میشود.
در یکی از کتابهایی که بر مبنای این قانون نگاشته شده، نمونههای دیگری از حوزههای مختلفی که قانون استرجن میتواند در مورد آنها اعمال شود، آورده شده است. هر چند در متن کتاب تاکید شده که این موارد یک تعمیم کلی و تخمینی است، نه یک ارزیابی دقیق و علمی.
نود درصد آزمایشات در زیستشناسی مولکولی، ۹۰ درصد اشعار نو، ۹۰ درصد کتابهای فلسفه، ۹۰ درصد مقالههای مورد بررسی در حوزهی ریاضیات و ۹۰ اخبار روزنامهها مزخرف محض است. آیا این ادعا درست است؟ خوب، شاید کمی اغراقآمیز باشد، اما قطعاً شما هم با من موافقید که کارهای میانمایه و سطح پایین زیادی در تمامی زمینهها انجام شده است.
نکاتی درباره قانون استرجن
اگرچه قانون استرجن میتواند به عنوان یک قاعده کلی مفید باشد، اما توجه به این نکته هم ضروری است که این قانون یک ارزیابی کلی است و همیشه و در همهی موارد الزاماً درست نیست. به طور مشخص، موارد زیر نکاتی در مورد این قانون است که هنگام استفاده از این آن باید در نظر داشته باشید:
- مفهوم «بیارزش» یا «چرند» یک مفهوم ذهنی است و تعریف آن گاهی بحثبرانگیز است. در بسیاری از موارد، تعیین معنای چرند و اینکه آیا چیزی باید چرند تلقی شود یا خیر، دشوار است. این مسئله به خصوص در شرایطی میتواند ایجاد شود که افراد در مورد نحوه ارزشگذاری پدیدهها با هم اختلاف نظر دارند. به عنوان مثال، اگر دو نفر از خواندن دو ژانر ادبی مختلف لذت میبرند، ممکن است در مورد اینکه کدام کتابها از نظر آنها چرند است و کدام موارد چرند نیست، اختلاف نظر داشته باشند.
- مقدار ۹۰ ٪ فقط یک تخمین تقریبی است. اساساً، مقدار ٪۹۰ صرفاً روشی است برای بیان مفهوم «اکثریت قریب به اتفاق»، نه یک قاعدهی تجربی و دقیق که لزوماً در هر شرایطی صادق است. به این ترتیب، گاهی ممکن است اینطور باشد که در یک زمینهی خاص، به جای اینکه ۹۰ درصد آثار دارای کیفیت پایین باشند، فقط ۸۰ درصد آنها بیکیفیت باشند، یا اینکه ۹۵ درصد.
- قانون استرجن در مورد همه شرایط اعمال نمیشود. به عنوان مثال، در زمینههایی که موانع زیادی برای ورود به آنها وجود دارد، ممکن است بیشتر مواردی که تولید یا منتشر میشوند از کیفیت بالایی برخوردار باشند. مثلاً اگر یک نهاد اطلاعاتی ۹۰٪ پِرتی کار و خروجی بیکیفیت داشته باشد، ممکن است تبعات سنگینی برای آن کشور به دنبال داشته باشد. علاوه بر این، اگر بخواهید این قانون را در مورد بخشهای کوچکتری از یک حوزه اعمال کنید، این اصل ممکن است با آن شدت اولیه پاسخگو نباشد. به عنوان مثال، ممکن است ۹۰ درصد روزنامهها مزخرف باشد، اما اگر یک روزنامه با کیفیت بالا را بررسی کنید، ممکن است فقط بخش کوچکی از مقالاتی که منتشر میکند بیکیفیت باشد.
علاوه بر این، چندین نکته دیگر هم وجود دارد که باید در هنگام اعمال قانون استرجن در نظر داشت. به طور مشخص:
- اگرچه قانون استرجن بیان میکند که ۹۰ درصد آثار در هر زمینهای مزخرف و بیارزش هستند، اما این بدان معنا نیست که این آثار به طور تصادفی در این حوزه توزیع شدهاند. به عنوان مثال، حتی اگر ۹۰٪ از کتابهای جدید مزخرف باشند، ممکن است آن ۱۰٪ کتابهای خوب را صرفاً بتوان به تعداد ناچیزی از نویسندگان نسبت داد. به عنوان مثال ۱٪ از نویسندگان ممکن است آن ۱۰٪ از کتابهای خوب را منتشر کرده باشند.
- تنوع قابل ملاحظهای بین ۱۰٪ آثار برتر و ۹۰٪ آثار سطح پایین وجود دارد. به عنوان مثال، ممکن است در بین ۱۰٪ آثار خوب، فقط تعداد معدودی از آنها آثار عالی تلقی شوند و در بین ۹۰٪ آثار بیکیفیت، برخی از آنها بسیار بدتر از دیگر آثار باشند.
- حتی اگر یک اثر خاص بیکیفیت یا مزخرف تلقی شود، این بدان معنا نیست که آن اثر هیچ ارزشی ندارد. به عنوان مثال، حتی اگر کسی کتاب خاصی را مزخرف بداند، ممکن است با مطالعهی کامل آن متوجه شود که چند نکتهی مفید هم در این کتاب وجود دارد. علاوه بر این، حتی اگر کسی تصور کند که یک فیلم کمدی مزخرف است، ممکن است از تماشای آن لذت ببرد و به واسطهی آن بعد از یک روز طولانی و پرکار به سکون و آرامش برسد.
نکتهی پایانی
مسئله مهم در مورد پذیرش یا اعمال این قانون در ابعاد مختلف زندگی، پرهیز از تعمیم نابجای آن و تفسیر تمام پدیدهها با این تناسب کیفی است. همانطور که گفته شد عرصههای در زندگی وجود دارد که به دلیل شرایط خاصشان مثلا فیلترهای ورودی شدید و حساسیت نوع کار، معمولا خروجی بسیار با کیفیت با درصد پِرتی بسیار پایینی دارند. این که صرفا بخاطر پذیرش قانون استرجن بخواهید دستاورد هر حوزهای را بیارزش یا کم ارزش جلوه دهید، کمی بیانصافی است.
منبع: Effectiviology, TVTropes
میشه اینطور هم از این قانون برداشت کرد که توی مثلا کتابی که جزو ۹۰ درصد بی ارزش قرار گرفته، ۱۰ درصد از مطالبش با ارزشه.
موافقم، قانون استرجن به طور تلویحی داره میگه ۱۰٪ از هر چیزی با ارزشه، حتی زباله. باز دوباره تو ۹۰٪ باقیموندهی بیارزش هم ۱۰٪ با ارزش وجود داره و همینطور فراکتالی تا بینهایت…