۶ شباهت بین فصل چهارم «چیزهای عجیب» و «هری پاتر و تالار اسرار»
فصل چهارم «چیزهای عجیب» (Stranger Things) بدون شک یکی از موردانتظارترین سریالهای سال بود و بعد از پخش نیمهی اولش نقد و نظرهای مثبت بسیاری دریافت کرد. هم هواداران سریال آن را شدیدا دوست داشتند و هم منتقدان و یادداشتنویسهای سینمایی.
هشدار – در این مقاله داستان فصل چهارم «چیزهای عجیب» لو میرود
هر فیلم و سریال موفق و محبوبی ناخودآگاه ما را وادار میکند که آن را با آثار موفق و محبوب گذشته مقایسه کنیم. بعضیها این مقایسهها را بهعنوان یک تعریف در نظر میگیرند، و بعضیها حس میکنند اتفاق چندان مثبتی نیست. در هر صورت، حالا که صنعت سرگرمی سابقهای بیش از یک قرن دارد، شباهت بین بعضی نقاط داستانی و ایدههای فیلمها و سریالهای گوناگون ناگزیر است. فصل چهارم «چیزهای عجیب» شباهتهای جالب و جذابی با دومین قسمت از «هری پاتر» (Harry Potter) دارد. شباهتهایی که احتمالا خیلیهایشان عمدی نبوده است، ولی اشارهی به آنها ممکن است برای هواداران هر دو اثر جذاب باشد.
۱. مکس میفیلد و جینی ویزلی: تسخیر
شباهت بین این دو کاراکتر محبوب به رنگ موهایشان محدود نمیشود و در جنبههای بزرگتر و اساسیتری از قصه خودش را نشان میدهد. هم جینی و هم مکس، اولین نفر در بین گروه شخصیتها هستند که رو در رو و مستقیم، با تهدید و خطر مرگبار دستوپنجه نرم میکنند.
جینی ویزلی، خواهر کوچکتر رونالد ویزلی، ناخواسته و تحت اوامر دفترچهی خاطرات تام ریدل، تالار اسرار را باز میکند. از سوی دیگر، مکسین که از دوستان شخصیتهای اصلی است و حالا خودش هم یکی از شخصیتهای اصلی به حساب میآید، اولین نفر بین گروه نوجوانهای «چیزهای عجیب» است که مستقیم با وکنا مواجه میشود. در هر دو مورد، درگیر شدن این دو دختر در ماجرای تهدیدآمیز اصلی است که باعث میشود قصه جلو برود و دیگر شخصیتها را برای حل بحران به فکر بیندازد.
۲. تام مارولو ریدل و هنری کریل: گذشتهی مرموز
مواردی که در ادامه میآید، اسپویلرهای بزرگی هستند و اگر فصل چهارم «چیزهای عجیب» را ندیدهاید و به هشدار ابتدای مقاله هم توجه نکردهاید، بهتر است خواندنش را ادامه ندهید!
در جایی از فصل چهارم، اِل برای بازگرداندن قدرتهای ذهنیاش وارد برنامهای به اسم پروژهی نینا میشود (بعدا در مورد این پروژه بیشتر توضیح میدهیم). پروژهی نینا، در واقع سیستمی است برای یادآوری خاطرات اِلِوِن تا به یاد بیاورد چه اتفاقهایی در آزمایشگاه هاوکینز افتاد. اِل با مرور خاطرات و تجربهی دوبارهی آنها، به یاد میآورد که زمان حضورش در آزمایشگاه هاوکینز با پسر جوان لاغراندام و مرموزی به نام هنری کیل آشنا شده، کسی که ظاهرا از خدمهی آزمایشگاه بوده و ارتباط عمیقی با اِل برقرار کرده است. هنری کیل به اِل کمک میکرد تا قدرتهای ذهنیاش را گسترش دهد و بعد هم راهی برای فرار از آزمایشگاه پیدا کند.
این خط داستانی و افشاگریهایی که دربارهی هنری کیل میشود (اینکه او در واقع همان وکنا است) شبیه ماجرای تام ریدل در «هری پاتر و تالار اسرار» است. در آنجا هم هری پاتر بعد از روبهرو شدن با تجسمی از خاطرهی نوجوانی تام ریدل، در مییابد که او لرد ولدمورت است. تام ریدل هم مثل هنری کیل، در ابتدا خودش را پسر نوجوان بیخطری معرفی میکرد که فقط قصد داشت به هری کمک کند و از طریق دفترچهی خاطراتش، پرده از راز اتفاقهای گذشتهی هاگوارتز بردارد. در حالی که تمام مدت نقشهی دیگری در سرش داشت.
۳. پروژهی نینا و دفترچهی تام ریدل: مرور خاطرات زنده
راستش را بخواهید، پروژهی نینا بیشتر شبیه قدح اندیشه کار میکند، ظرفی مخصوص که جادوگران در آن خاطراتشان را میریختند و میتوانستند آنها را مرور کنند و در لحظاتی که قبلا برایشان (یا برای فرد دیگری) رخ داده حضور یابند و تصاویر را به شکلی ببینند که انگار خودشان هم در صحنه حضور دارند. پروژهی نینا هم با تحریک مغز اِل، کاری مشابه انجام میدهد، اما شکل و روش آن بیشتر شبیه کاری است که دفترچهی تام در «هری پاتر و تالار اسرار» میکند.
بعد از یک سری اتفاقهای ناگوار، اِل مجبور میشود که به ریشههایش بازگردد و با کمک دکتر برنر، سراغ خاطراتش برود تا قدرتهایش را بازیابی کند. وقتی ۸ دقیقهی ابتدایی قسمت اول این فصل را دیدیم، فکر کردیم با جنبهی تازه و خطرناکی از اِل آشنا شدهایم و هیولایی وحشی و خونخوار درونش پنهان شده که هر آن امکان رها شدن دارد. اما بعد از قسمت هفتم، همه چیز ابعاد تازهای پیدا کرد و یک خط داستانی جدید و غیرمنتظره شکل گرفت. حالا همه میدانیم که نبرد نهایی و بزرگ سریال قرار است بین چه کسانی باشد.
۴. عقاید لرد ولدمورت و وکنا: دنیایی برای موجودات برتر
ولدمورت و وکنا هر دو بینی ندارند، ولی فارغ از شوخی، اگر در عقاید و افکار این دو شخصیت شرور دقیق شویم پی به شباهتهای جذابی میبریم و میفهمیم که هر دوی این شخصیتها تمایل دارند با روشهایی رادیکال و خشونتآمیز، جهان ایدهآل خودشان را شکل دهند.
لرد ولدمورت به جهانی پاکیزه از جادوگران دورگه، جادوگرانی که از پدر و مادر غیرجادوگر به دنیا آمدهاند و کلا غیرجادوگرها اعتقاد داشت و میخواست با پاکسازی دنیا، جهانی برای جادوگران و نژادهای برتر بسازد. از سوی دیگر وکنا هم اصول خودش را دارد، او از کودکی حس میکرد بالاتر از سایر انسانها قرار میگیرد و تحمل آدمهای عادی دور و برش برای او سخت بود. برای همین به دنبال دنیایی بود که با قواعد ذهنی او کار کند تا بتواند از سیر تکراری و آزاردهندهی انسانها خلاص شود.
چیزی که الان میخواهیم به آن اشاره کنیم در حد نظریه است و هنوز خود سریال آن را تأیید نکرده، ولی به نظر میرسد هنری کریل/وکنا در نهایت بعد از اینکه از اِل شکست میخورد و به جایی میان فضا و زمان پرتاب میشود، شروع به خلق دنیای مخصوص خودش میکند، همین دنیای وارونه که از فصل اول «چیزهای عجیب» برای همه دردسر ایجاد کرده است. احتمالا به همین دلیل است که دنیای وارونه عینا شبیه دنیای ماست، منتهی به شکل و شمایلی ترسناک و تاریک. همان ساختمانها و همان خیابانهایی که در دنیای ما وجود دارد، در دنیای وارونه هم به چشم میخورد. بعید نیست که هنری کیلر برای خلق جهان مطلوب خودش، از جهان اصلی انسانها گرتهبرداری کرده باشد.
۵. اِلوِن و هری پاتر، بچههایی که زنده ماندند
در «هری پاتر»، جادوگر شرور و پلید و قدرتمندی مثل لرد ولدمورت، کسی که همه (به جز دامبلدور)از او میترسیدند و نمیتوانستند مقابلش بایستند، در مقابل یک نوزاد شکست میخورد و بدن فیزیکیاش را از دست میداد. ولدمورت که به خاطر یک پیشگویی گمان میکرد باید هری پاتر را در نوزادی بکشد تا بعدا برای نابودی او قد علم نکند، عملا کاری کرد که مسیر طولانی نابودیاش در همان شب شوم شروع شود.
در قسمت هفتم فصل چهارم «چیزهای عجیب»، مخاطب با واقعیت کشتار آزمایشگاه هاوکینز آشنا میشود، کشتاری که در ابتدای فصل آن را دیده بودیم و گمان میکردیم اِل مسبب و باعث و بانیاش است. اما در قسمت هفتم متوجه میشویم که جریان چیز دیگری بود.
اِل در آن مقطع هنوز کودکی کمتوان بود که کاملا به قدرتهایش تسلط نداشت، ولی با این حال موفق شد هنری کیل را شکست دهد و او را به دنیایی بین فضا زمان تبعید کند. این رویارویی بین اِل و هنری مشابه چیزی است که بین ولدمورت و هری پاتر رخ میداد. همانطور که هری پاتر در نوزادیاش به خاطر قدرت عشق مادرش، ولدمورت را به کمتوانترین حالتش میرساند و او مجبور میشد سالها در حالتی جهنمی بین مرگ و زندگی دست و پا بزند، اِل هم هنری کیل را به جهانی نامعلوم فرستاد، جهانی که بعدها تبدیل به دنیای وارونه شد.
۶. فرد بنسون و کالین کریوی: خبرنگارهای قربانی
این مورد آخر، نقش چندانی در قصهی اصلی ندارد و صرفا شباهتی بامزه است که احتمالا برای هواداران «هری پاتر» جالب خواهد بود. کالین کریوی پسر نوجوانی است که در «هری پاتر و تالار اسرار» معرفی میشود. او عکاس مدرسه است و مدام دنبال هری راه میافتد تا از او عکس بگیرد. اما او یکی از اولین کسانی است که قربانی باسیلیسک میشود و به لطف لنز دوربینش، از حملهی او جان سالم به در میبرد و فقط خشکش میزند.
همکار نانسی ویلر یعنی فرد بنسون هم دچار سرنوشتی مشابه کالین میشود و وکنا به دنبالش میافتد و در نهایت جانش را میگیرد. چیزی که این دو شخصیت را به هم شبیه میکند، ارتباطشان با کار مطبوعاتی و همچنین قربانی شدنشان است. در هر دو مورد، این شخصیتها به خودی خود نقش مهمی در داستان ایفا نمیکنند، ولی نقطهای کلیدی برای حل و درک معما به حساب میآیند.
منبع: GAMERANT
حق بود