چرا انیمیشن «دنیای عجیب» دیزنی به یک فاجعه‌ی بزرگ تبدیل شد؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۸ دقیقه
انیمیشن دنیای عجیب

سه‌گانه‌ی شکست‌های تجاری بزرگ دیزنی حالا با انیمیشن «دنیای عجیب» (Strange World) تکمیل شده است. این شرکت که در ۲۰ سال اخیر، پادشاه بی‌چون‌وچرای دنیای انیمیشن‌ بوده، همواره گیشه‌ی «روز شکرگزاری» را هم در سلطه‌ی خود داشته است. آن‌ها آثاری همچون «موانا»، «گیسوکمند» و «داستان اسباب‌بازی‌ ۲» را در همین بازه‌ی زمانی از ماه نوامبر اکران کردند تا موفقیتشان تضمین شود. آن‌ها بی‌تردید برای امسال هم برنامه‌ی مشابه‌ای داشتند و دو فیلم بزرگ روی پرده فرستادند که اگرچه اولی، «پلنگ سیاه: واکاندا تا ابد» به موفقیتی بزرگ تبدیل شد اما دومی که انیمیشن بود، شرایط کاملا متفاوتی را تجربه کرد: «دنیای عجیب» در آخر هفته تنها ۱۲ میلیون دلار و در پنج روز اول ۲۰ میلیون دلار فروخت. برای مقایسه، انیمیشن «یخ‌زده» در همین بازه‌ی زمانی، یک افتتاحیه‌ی ۹۳ میلیون دلاری داشت و حتی انیمیشن «دایناسور خوب» که یک شکست تجاری بود، با افتتاحیه‌ی ۵۵ میلیون دلاری کار خود را آغاز کرد. اما چه اتفاقی رخ داد؟ آیا حنای دیزنی دیگر رنگی ندارد؟

دنیای عجیب با بودجه‌ی ۱۸۰ میلیون دلاری، پس از سیزده روز، ۴۲.۳ میلیون دلار در گیشه‌ی بین‌المللی فروخته است. تحلیل‌گران انتظار داشتند که فیلم در پنج روز ابتدایی حداقل ۴۰ میلیون دلاری بفروشد؛ پس از شب افتتاحیه، این عدد به ۲۳ میلیون دلار رسید اما دنیای عجیب در نهایت با ۱۲ میلیون دلار آخرهفته را به پایان رساند. این آغاز تراژیک که «ورایتی» آن را « فاجعه‌آمیز» توصیف کرده، بدین معنا است که فیلم ۱۰۰ الی ۱۵۰ میلیون دلار به دیزنی ضرر مالی خواهد رساند. این انیمیشن اگر می‌خواهد هزینه‌های ساخت و تبلیغات خود را جبران کند، باید ۳۶۰ میلیون دلار بفروشد که با توجه شرایط فعلی، می‌توانیم با قاطعیت بگوییم امکان‌پذیر نیست. این ساخته‌ی «دان هال» که در ۴۳ کشور (منهای کانادا و ایالات متحده) ۱۶.۸ میلیون دلار فروخته است، در کشور چین و روسیه هم به نمایش درنخواهد آمد تا خوش‌بین باشیم که شاید معجزه‌ای رخ دهد.

تحلیلگر گیشه، «پل درگرابدیان» دراین‌باره می‌گوید: «فیلم‌های خانوادگی دیزنی معمولا در این مقطع سال مخاطبان را به سینماها می‌کشانند. [شکست این فیلم] نشان می‌دهد که ما هنوز در مسیر سازگاری با محدودیت‌های ناشی از پاندمی هستیم». درست است، کووید ۱۹ می‌تواند باعث‌وبانی همه‌چیز باشد. اگر چند فیلم انگشت‌شمارِ بزرگ همانند واکاندا تا ابد و «تاپ گان: ماوریک» را کنار بگذاریم، مخاطبان برای اکثر فیلم‌ها به سالن‌های سینما قدم نمی‌گذارند. پیش از اینکه کرونا از راه برسد، گیشه‌ی داخلی ایالات متحده برای پنج سال متوالی، از مرز ۱۱ میلیارد دلار فروش سالیانه عبور کرده بود. اما در سه سال اخیر، کل فروش سینماها ۱۳ میلیارد دلار بوده است. در یازده ماه اخیر، ۴۴۸ فیلم به اکران درآمده‌اند که مجموع فروش آن‌ها ۶.۷ میلیارد دلار است، یعنی نصف سال ۲۰۱۸ که ۹۹۳ فیلم روی پرده رفت و صنعت سینما به درآمد حیرت‌انگیز ۱۱.۹ میلیارد دلاری رسید.

شکست دنیای عجیب در حالی از راه رسیده است که دیزنی چند ماه قبل، با انیمیشن «لایت‌یر» شرایط مشابهی را تجربه کرده بود. این نسخه‌ی فرعی از مجموعه‌ی داستان اسباب‌بازی، افتتاحیه‌ی درخشان ۵۱ میلیون دلاری داشت اما از هفته‌ی دوم، سقوط آزاد را تجربه کرد، در نهایت ۲۲۶ میلیون دلار فروخت و ماه اوت در سرویس «دیزنی پلاس» قرار گرفت. آیا خانواده‌ها نمی‌خواهند فرزندانشان را به سینماها ببرند تا بیمار نشوند؟ پس چرا انیمیشن «مینیون‌ها: ظهور گرو» به فروش ۹۳۹ میلیون دلاری رسید؟

دیزنی و اشتباهاتی که تکرار می‌کند

شکست دنیای عجیب چنان بزرگ است که گویی می‌خواهد به «سیاره‌ی گنج» ادای دین کند، انیمیشنی که سال ۲۰۰۲ در همین بازه زمانی اکران شد و افتتاحیه‌ای ۱۲ میلیون دلاری داشت. چنین فروش‌ مفتضحانه‌ای برای آثار انیمیشنی دیزنی به‌ندرت اتفاق می‌افتد. حتی انیمیشن‌های فراموش‌شده و ضعیف آن‌ها شرایط بهتری را تجربه کرده‌اند، «خانه‌ای در مزرعه» ۱۴ میلیون دلار فروخت و فاجعه‌ای به نام «جوجه کوچولو» در سال ۲۰۰۵ افتتاحیه‌ی ۴۰ میلیون دلاری داشت. دنیای انیمیشن در دو دهه‌ی اخیر دگرگون شده است اما سیاره‌ی گنج، دنیای عجیب و «آتلانتیس: امپراتوری گم‌شده» (که اندکی موفق‌تر بود اما همچنان یک شکست به‌حساب می‌آید) نشان می‌دهند که یک مشکل واضح وجود دارد: کارتون‌های فانتزی-ماجراجویی دیزنی جواب نمی‌دهند اما چرا؟

یک جواب ساده می‌تواند کیفیت خود فیلم‌ها باشد. هیچ‌کدام از آن‌ها در معبد بزرگانِ دیزنی جایگاهی ندارند. موقعیت سیاره‌ی گنج بهتر است، به یک فیلم کالت تبدیل شده و از نظر بصری خلاقانه است اما نمی‌توان از کنار شخصیت‌‌پردازی نامناسب و ضعف‌های داستانی آن عبور کرد. همه‌ی این آثار جذابیت‌های خاص خود را دارند، از نظر کیفیت ساخت هم راضی‌کننده هستند (شاید به جز جوجه کوچولو که نمی‌توان از آن دفاع کرد). در نتیجه، مشکل این فیلم‌ها «کیفیت» نیست. سیاره‌ی گنج همچنان طرفدار دارد و آن را گاهی در فهرست‌ انیمیشن‌های قدرنادیده‌ی تاریخ مشاهده می‌کنید (به همین منوال، آتلانتیس هم محبوب است). دنیای عجیب شاید در سال‌های آتی، مسیر مشابه‌ای را طی کند، اثری که پیام‌های آن بیش از حد مستقیم عرضه می‌شود و بی‌گمان ضعف‌های واضحی دارد اما یک انیمیشن علمی-تخیلی سرگرم‌کننده با چرخش‌های داستانی غیرمنتظره است.

این احتمال وجود دارد که اِلمان‌های بصری منحصربه‌فردی که برای این فیلم‌ها استفاده شده است، دلیل فاصله افتادن میان آن‌ها و مخاطب باشد. هر سه فیلم را می‌توانیم وابسته به «رتروفیوچریسم» (ترکیبی از گذشته و آینده) بدانیم: جزیره‌ی گنج، جهان‌ بیگانگان را با رمان کلاسیک محبوبِ «رابرت لویی استیونسن» پیرامون دزدان دریایی تلفیق کرده است. قصه‌ی آتلانتیس اوایل قرن بیستم اتفاق می‌افتد و حول محور کشف یک منبع انرژی بی‌پایان جریان دارد؛ و دنیای عجیب هم ترکیبی از آثار ماجراجویی کلاسیک و مدرن ارائه می‌دهد که در آن هم کشاورزی وجود دارد و هم سفینه‌های فضایی فوق ‌پیشرفته.

انیمیشن دنیای عجیب

انیماتورها بارها نشان داده‌اند که به این دنیاهای رتروفیوچریست علاقه‌ی شدیدی دارند، زیرا می‌توانند نوآوری‌های بیشتری به خرج دهند. «استیم‌پانک» و «اِسپیس‌پانک» به آن‌ها اجازه می‌دهد تا با هیچ محدودیتی روبه‌رو نباشند، هرآنچه در ذهن دارند را به دنیای انیمیشن بیاورند و چیزهایی خلق کنند که در یک فیلم لایو-اکشن قانع‌کننده نخواهد بود. و احتمالا تصادفی نیست که سیاره‌ی گنج و دنیای عجیب، هر دو از یک «حباب» که می‌تواند تغییرشکل دهد، به‌عنوان یک شخصیت فرعی استفاده می‌کنند. این دو شخصیت، تلاش سازندگان برای خلق چیزی فراتر از یک موجود فرعی دوست‌داشتنی را نشان می‌دهد، آن‌ها می‌خواهند به‌واسطه‌ی چنین شخصیت‌ انعطاف‌پذیری، خلاقیت‌های خود را به رخ بکشند.

اما برای مخاطب مدرن، رتروفیوچریسم و این زیبایی‌شناسی‌های جذاب هرگز جایگزین خیال‌پردازی‌های عامیانه نمی‌شود؛ شاید به همین دلیل است که آثار استیم‌پانک و قصه‌های ماجراجویانه‌ی مجله‌های زرد (پالپ) طرفداران خاص خود را دارند و اغلب در حاشیه هستند. مخاطبان به آثار فانتزی-ماجراجویانه‌ای علاقه‌مند هستند که از نظر زمان و مکان، در «جهان قابل‌درک‌تری» اتفاق می‌افتد، همانند «مهاجمان صندوق گمشده» یا «مومیایی». در سوی دیگر، فیلم‌هایی همچون «کاپیتان اسکای و دنیای فردا» و «غرب وحشی وحشی» که قصد داشتند ساختاری مشابه را در فضای متفاوتی پیاده‌سازی کنند، با شکست روبه‌رو شدند. گرایش انیماتورها به این ماجراجویی‌های مدرن-کلاسیک یک مشکل دیگر هم ایجاد می‌کند. این آثار از گذشته‌ی دور، با هدف جذب پسران نوجوان نوشته یا ساخته می‌شدند که فی‌نفسه باعث می‌شود تا اثر، بخش اعظمی از مخاطبان خود را از دست دهد اما حالا همان پسران نوجوان هم لذتی از این آثار نمی‌برند. دیزنی که انیمیشن‌های متعددی پیرامون پرنسس‌ها و شخصیت‌های مونث ساخته است، احتمالا با چنین فیلم‌هایی می‌خواهد مخاطب پسر بیشتری بدست بیاورد، تلاشی که آن را تا این لحظه باید شکست‌خورده بدانیم.

البته انیمیشن‌هایی همچون «افسون»، موآنا و یخ‌زده «فقط برای دختران» نیستند و پسران هم می‌توانند از تماشای آن‌ها لذت ببرند اما تردیدی وجود ندارد که «مخاطب هدف» دیزنی، دختران هستند و آن فیلم‌ها را با همین تفکر بازاریابی کرده‌اند. قابل‌درک است که کارکنان خلاقِ استودیوهای داخلی بخواهند با ژانر بازی کنند و از فرمول‌های جواب‌پس‌داده‌ی دیزنی فاصله بگیرند؛ یک استودیو نمی‌تواند (و اصلا نمی‌خواهد) تنها آثار پرنسسی بسازد. اما واقعیت را نباید نادیده گرفت؛ اکثر انیمیشن‌های دیزنی که به موفقیت تجاری و هنری رسیده‌اند، پیرامون قهرمانان زن جریان داشته‌اند و این شخصیت‌ها با مشکلاتی دست‌وپنجه نرم می‌کنند که برای مخاطب نوجوان ملموس و قابل‌درک است؛ چیزی که برای مثال، در انیمیشن دنیای عجیب وجود ندارد. افزون بر این، جهان علمی-تخیلی دنیای عجیب با اینکه خوب از آب درآمده است اما نمی‌تواند در مقایسه با بزرگانی همچون «جنگ ستارگان» یا آثار «مارول» حرفی برای گفتن داشته باشد و بینندگان را هیجان‌زده کند.

انیمیشن دنیای عجیب

مجموعه‌ها و موفقیت‌های آثار دیگر را که کنار بگذاریم، مشکل سیاره‌ی گنج و دنیای عجیب در نهایت به خود این آثار بازمی‌گردد. پیش از اکران، هر دو نشان می‌دادند که از ساختارهای آشنای دیزنی فاصله گرفته‌اند؛ اتفاقی که در نگاه اول خوب است اما در حقیقت، مخاطبان ترجیح می‌دهند تا همان انیمیشن‌هایی را تماشا کنند که برایشان آشنا به نظر می‌رسد؛ همان آثاری که با توجه به اعتبار دیزنی، می‌توانند مطمئن باشند آن‌ها را راضی می‌کند.

آتلانتیس در ۲۰۰۱ و سیاره‌ی گنج در ۲۰۰۲ بازتابی از جاه‌طلبی‌های دیزنی از اواخر دهه‌ی ۹۰ میلادی بود و شکست این دو به آن‌ها ثابت کرد باید رویکرد خود را تغییر دهند. در مقابل، آثار کمدی کوچک‌ و کم‌ادعایی همچون «زندگی جدید امپراتور» و «لیلو و استیچ» که از دنیاهای بزرگ و غریب فاصله گرفته بودند، با بازخوردهای مثبت‌تری روبه‌رو شدند. حالا در دورانی که سینما از بحران دوران پاندمی عبور کرده است، این مسئله اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. مخاطبانی که مدت‌ها از سینما دور بود‌ه‌اند و خانه‌نشینی را تجربه کرده‌اند، بیشتر به دنبال سرگرمی، احساس راحتی و «دنیاهای آشنا» هستند. علاوه‌ بر این، پاندمی قوائد بازی را هم تغییر داده است؛ با اوج‌گیری سرویس‌های استریم، سینماها مخاطب سابق را ندارند و دیزنی که با پلتفرم دیزنی پلاس به رقیب جدی «نتفلیکس» تبدیل شده، تمرکز خود را روی عرضه‌ی دیجیتالی آثارش قرار داده است. احتمالا به همین دلیل است که آن‌ها در بازاریابی انیمیشن دنیای عجیب ضعیف عمل کردند.

سه‌گانه‌ی شکست‌های دیزنی یعنی آن‌ها باید بار دیگر به فکر تغییر رویکرد باشند. هر سه انیمیشن، از نظر ساختار، مضمون و محتوا، قصد نوآوری داشتند اما کشتی هر سه به گِل نشست. آتلانتیس انیمیشنی است که ماجراجویی‌های کودکانه را با داستانی نوجوانانه پیوند زده است. سیاره‌ی گنج، تلفیقی از انیمیشن‌های دوبعدی و تصاویر رایانه‌ای ارائه می‌دهد و دنیای عجیب، پیام‌هایش پیرامون طبیعت را با یک داستان خانوادگی ترکیب کرده است اما این نکات مثبت کافی نیست؛ چیزی که دیزنی نیاز دارد، ایجاد تعادل میان نوآوری و فرمول‌‌های آشنا است، کاری که با موانا یا یخ‌زده انجام داد.

محصولات دیزنی در دیجی کالا

منبع: Polygon



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما