نقد فیلم «داستان وست ساید»؛ مانیفستی خشن در تقبیح شاعرانهی خشونت
معمولاً در مواجهه با یک بازسازی سینمایی نمیتوان از نسخهی اصلی رهایی یافت؛ به خصوص اگر اثر اوریجینال موفق و محبوب بوده باشد. به همین خاطر معمولاً حساسیتها نسبت به بازسازیها آن هم بازسازیهای سینمای کلاسیک زیاد است. به ندرت پیش میآید بازسازیها بتوانند ردپای اثر اصلی را به کل از خود پاک کنند و به عنوان اثری مستقل زیر ذرهبین روند، مخصوصاً اگر کارگردان بخواهد به اثر اصلی وفادار باقی بماند. این اتفاقی است که در بازسازی تازهی موزیکال «داستان وست ساید» (Westside Story) به کارگردانی استیون اسپیلبرگ افتاده است. فیلمی که از آثار کنجکاویبرانگیز سال گذشته بود، چراکه اولین تجربهی کارگردانی اسپیلبرگ در ژانر موزیکال است. و خوشبختانه بزرگترین نکتهی مثبت این اثر بازسازی است.
البته اگر بتوانیم از این سؤال بگذریم که چرا اسپیلبرگ تصمیم گرفته است چنین موزیکال کلاسیکی را در چنین دورهای دوباره بسازد. بر کسی پنهان نیست که محبوبیت ژانر موزیکال نه فقط نسبت به دوران طلایی خود بلکه در چند دههی اخیر با افت شدیدی مواجه بوده است. اما نه هالیوود و نه کارگردانی در سطح اسپیلبرگ به این افول وقعی ننهادهاند. هالیوود در سال گذشته با چند موزیکال تقریباً موفق از جمله دارم روانشناختی «انت» (Annette) به کارگردانی لئوکس کاراکس و موفقترین موزیکال سال (که از قضا به زبان لاتین هم هست) «در هایتس» (In the Heights) به کارگردانی جان ام چو تلاش نتیجهبرانگیزی را در زنده نگه داشتن ژانر موزیکال کرده است.
هشدار – در نقد فیلم «داستان وست ساید» خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
اینکه چرا یک موزیکال لاتین محبوبترینِ موزیکالهای برتر سال ۲۰۲۱ بوده است (موسیقی انیمیشن دیزنی «افسون» (Encanto) هم با استقبال زیادی مواجه شد) احتمالاً نشانهی دو چیز است؛ اینکه مخاطبان انگلیسیزبان دیگر با ژانر موزیکال ارتباط برقرار نمیکنند یا تولیدکنندگان موزیکال لاتین سلیقهی مخاطبان را بهتر میدانند. موزیکال به زبان انگلیسی عمر خود را کرده است و وقت سرمایهگذاری روی گسترش این ژانر به زبانها و طبعاً با موسیقی ملیتهای دیگر است. نکتهی جالب دربارهی موزیکال «داستان وست ساید» این است که ترکیبی از انگلیسی و لاتین است؛ اگرچه زبان لاتین در نسخهی اصلی فدای زبان انگلیسی میشود، (در نسخهی جدید چنین نیست و دیالوگهای زیادی به زبان لاتین و بدون زیرنویس انگلیسی است که تأکیدی بر محدود کردن ناعادلانهی زبان اقلیتها و به خصوص لاتینها در امریکاست) اصلاً دعوا بر سر همین است؛ اختلاف مردمان لاتین و انگلیسیزبان. اما اینکه این ترکیب و بازگویی چنین قصهای در چنین زمانهای در قالب موزیکال تا چه اندازه موفق بوده است، سؤالی است که در این مطلب به آن میپردازیم.
«موزیکال «داستان وستساید»، که در واقع اقتباسی مدرن از تراژدی «رومئو و ژولیت» اثر بزرگ ویلیام شکسپیر است و بر اساس نمایش موزیکال محصول ۱۹۵۷ به همین نام اثر آرتور لاورنتز، لئونارد برنستاین، استیون سوندهایم و جروم رابینز تبدیل به نسخهی سینمایی شده است، در اواسط دههی پنجاه میلادی در آپر وست ساید منهتن در نیویورک ایالات متحده میگذرد؛ در محلهای کارگری و چندنژادی. محلهای فقیرنشین که به زودی قرار است به کل تخریب شود تا ساختمانهایی مدرن در آن ساخته شود. تا آن زمان اینجا زاغهی سفیدپوستان و مهاجرانی است که گنگهای خیابانیاش نمیتوانند یکدیگر را بربتابند. دستهای به نام «جتس» که متعلق به سفیدپوستان امریکایی آن منطقه را متعلق به خود و قلمرو اجدادی خود میداند و برای دستهی دوم «شارکس» که متعلق به مهاجران پورتوریکویی است و از فقر و عقبافتادگی به امید رشد به امریکا آمده است، حقی در این قلمرو قائل نیست. هر دو دسته به یک اندازه نسبت به هم خشم دارند و هر دو دسته به یک اندازه خود را محق میدانند.
تا اینجا نسخهی آقای اسپیلبرگ با اولین اقتباس سینمایی این موزیکال به کارگردانی رابرت وایز که در دههی شصت میلادی به نمایش در آمده است، فرق چندانی ندارد. تفاوت جزئی بر سر فضای وهمآلود و سیاهتری است که اسپیلبرگ به وجود آورده و همینطور کلهداغی و خشم بیشتری که در هر دو دسته نسبت به هم مشاهده میشود. و تأکید ویژهای که فیلمساز بر آیندهی نزدیک و روشن این محله، بعد از آنکه ساکنان بینوایش از شدت فقر و خشم همدیگر را دریدند و از بین بردند، دارد. شاید بتوان گفت که کارگردانی، فیلمبرداری دینامیک، طراحی رقصها، اجرا، شخصیتپردازی و بازی بازیگران به طور ویژه بازیگر نقش ریف (با بازی مایک فیست) که سردستهی گنگ است، با توجه به تم کینه و نفرتی که در پسزمینه وجود دارد، از نسخهی اصلی هوشمندانهتر و دقیقتر و البته نوینتر است.
تفاوت اصلی از جایی آغاز میشود که شخصیت مرد اصلی داستان، تونی (با بازی انسل الگورت) وارد قصه میشود. دستهی جتس و دستهی شارکس از آنجا که پلیس بهشان اجازه نمیدهد در خیابان برای هم خط و نشان بکشند و در محله شر بپا کنند، قرار میگذارند،در واقع یکدیگر را تحریک میکنند که در یک مراسم رقص محلی با دختران گروهشان حضور پیدا کنند و دعوا را به دور از چشم پلیس آنجا در قالب رقص ادامه دهند. ریف سردستهی جتس به سراغ دوست قدیمی و صمیمیاش تونی که او هم زمانی جزو گنگ بوده میرود و از او میخواهد به آنها بپیوندد و در مراسم رقص شرکت کند. باقی اعضای گنگ به وفاداری تونی به گروه شک دارند اما ریف همچنان به او و رفاقتش ایمان دارد. تونی که در گذشته جرمی خیابانی مرتکب شده و حالا به عفو مشروط آزاد است و در دارگاستور داک کار میکند، دعوت ریف را نمیپذیرد؛ او که یک سال را در زندان گذرانده، دگرگون شده، مسیر زندگیاش را تغییر داده و دیگر اعتقادی به جدالهای خیابانی و گنگبازی ندارد. این مهمترین تفاوت شخصیت تونی در نسخهی اسپیلبرگ با نسخهی وایز است که تغییری مثبت در فیلمنامه است. در فیلم اوریجینال تونی (با بازی ریچارد بِیمِر) صرفاً تصمیم گرفته مسیر زندگیاش را تغییر دهد، جرمی مرتکب نشده، در واقع کسی را تا حد مرگ کتک نزده که حالا عذاب وجدان و انسانیت بخواهد جلو مشارکت او در آشوب را بگیرد.
طبعاً تونی جدید باورپذیرتر است؛ چرا که دلیلی منطقی برای نفرت و پرهیز از خشونت دارد. این باورپذیری در شخصیت ریف نسخهی جدید هم وجود دارد. ایمان به برادری و رفاقتی که در ریف «داستان وست ساید» محصول ۲۰۲۱ وجود دارد، به مراتب بیشتر و داغتر از ریف دههی ۱۹۶۰ است. که این هم منطق ادامهی خط سیر داستان را توجیهپذیرتر و قویتر میکند. به هر حال، تونی به خاطر رفاقت در شب مراسم رقص در محل حاضر میشود و در بدو ورود با یک نگاه دل در گرو ماریا (با بازی ریچل زلگر)، خواهر کوچک نهیف و لطیف برناردو (با بازی دیوید آلوارز)، سردستهی گروه شارکس، میبندد. و این دو با عشقی ناگهانی در مقابل چشمان همهی ناظران که برای دشمنی و ابراز خشم آنجا جمع شدهاند، به سمت هم جذب میشوند و حالا جدال و خشم در ذهن نفرتپراکنان معنا و دلیلی واقعی و منطقی پیدا میکند. برناردو که نمیتواند بپذیرد خواهر کوچکش با کسی جز همنژاد و همجنس خودشان وارد رابطهی عاشقانه شود، جتز و به خصوص تونی را به مبارزه دعوت میکند. و این عشق ممنوع ناممکن، بهانه و دلیلی منطقی برای جدال محتوم میان آنها میتراشد که جز عاقبتی تراژیک هیچ پایانی برایش ممکن نیست.
هرچه نسخهی سینمایی اوریجینال «داستان وست ساید» که در زمانی ساخته شد که ژانر موزیکال همچنان در دوران اوج و محبوبیت بود، در شکل روایی این قصهی تلخ لطیف و دستبهعصا عمل میکند، نسخهی اسپیلبرگ هیچ رحمی به شرایط ندارد. شخصیتهای زن هر دو فیلم در مقابل مردان خشن و اهل شرّ خود پیشروتر و صلحطلبتر هستند اما شخصیت آنیتا (با بازی آریانا دبوس)، نامزد برناردو، که در فیلم اوریجینال ریتا مورنو نقش او را بازی میکند (ریتا مورنو در نسخهی بازسازی هم حضور افتخاری دارد و هم تهیهکنندهی اجرایی است، در نقش والنتینا، همسر دکتر داک صاحب دارگ استور داک ظاهر شده است؛ در این نسخه آقای داک از دنیا رفته است) در مقایسه با آنیتای نسخهی اصلی اگرچه طرفدار پیشرفت و آزادی در امریکاست اما همچون برناردو کینهی زیادی از سفیدپوستان به دل دارد. آنیتایی که مورنو بازی کرده، به مراتب مهربانتر و لطیفتر است. البته احتمالاً این سردی و کینه به این دلیل در شخصیتپردازی آنیتای جدید قرار گرفته شده است تا وقتی در ادامهی جدال و با مرگ برناردو در میان حلقهی دستهی سفیدپوستان مورد تعرض قرار میگیرد، حقانیتش ثابت و بار دراماتیک قصه بیشتر شود؛ که چنین هم میشود.
تفاوت مهم دیگری که میان نسخهی اصلی و جدید فیلم وجود دارد، در همین سکانس تعرض جمعی اتفاق میافتد. آنیتا به دارگاستور داک آمده تا پیغام ماریا را به تونی که بعد از مبارزهی خونین با گروه شارکس از دست پلیس در فرار است برساند، در محاصرهی اعضای گروه جتس و همینطور دختران همراه گروه قرار میگیرد. در این سکانس با طراحی و میزانسن فوق تأثیرگذار و البته خشنتر کارگردان در مقایسه با نسخهی اصلی، وقتی آنیتا با آزار پسرها مواجه میشود، دختران گروه سعی میکنند او را از دست پسرها نجات دهند اما پسرها آنها را از فروشگاه بیرون میکنند تا اینکه والنتینا که بچهها از او حساب میبرند، از راه میرسد و دختر را نجات میدهد. تفاوتهایی که در این سکانس وجود دارد و همینطور جایگزینی شخصیت دکتر داک با همسرش نشان از ردپای جنبش میتو (به سیاق بسیاری از فیلمهای سال گذشتهی هالیوود) دارد. آزار و اذیت پسرها در نسخهی جدید در این سکانس به مراتب خشنتر از نسخهی اصلی است. همینطور وجود یک شخصیت دختر پسرنما در میان گنگ که در نسخهی فعلی میل به نرینه بودن و عضوی از گنگ بودن را با صدای بلند فریاد میزند اما در نسخهی اصلی ما صرفاً با حضور این شخصیت طرفیم؛ که حضور چندان پررنگی هم نیست. ردپای فعالیتهای جنبش حامیان جامعهی رنگینکمانی هم در اینجا احساس میشود.
برناردو نسخهی فعلی هم از نسخهی اصلی خشنتر و کینهایتر است. حتی برایش شغل بوکسوری هم در نظر گرفته شده تا شکستناپذیرتر به نظر بیاید. برناردوی سال ۱۹۶۱ شغل مشخصی ندارد و به مراتب لطیفتر است. خشونت برناردوی جدید حتی در رابطهی با آنیتا، البته عاشقانه، اما بدویتر است. تفاوت اصلی «داستان وست ساید» اسپیلبرگ با «داستان وست ساید» وایز در همین عریان بودن و شدیدتر بودن خشونت است. بار عاطفی و احساسی نسخهی قدیمی تا حد زیادی از خشونت نهفته در قصه میکاهد. به عنوان مثال در صحنهی اولین رویارویی ماریا و تونی در نسخهی ۱۹۶۱ همهچیز از حرکت میایستد و این با فلو شدن فضای اطراف این دو شخصیت به نمایش گذاشته میشود؛ بعدتر در سکانس عاشقانهی دیگری بین این دو همین تکنیک استفاده میشود. در نسخهی ۲۰۲۱ چنین اتفاقی نمیافتد و در تمام صحنههای عاشقانه با وجود تمام قطعات آوازی که به زیبایی اجرا میشود (ریچل زلگر، بر خلاف ناتالی وود در نسخهی اصلی که اصلاً لاتین هم نیست، خودش بخش آوازی شخصیت ماریا را خوانده است) این کمبود بار احساسی احساس میشود. به طوری که عشق در یک نگاه این دو هم منطقی به نظر نمیآید؛ بماند که از اساس مخاطب امروز عشق در یک نگاه را آن هم در چنان بستری به راحتی نمیپذیرد. اما کارگردان هم در انتقال این عواطف داغ موفق نیست و اگر قطعات رقص و آوازی از فیلم گرفته شود اثری از عشق در نگاه و عملکرد این شخصیتها باقی نمیماند. رابطه و عشق میان برناردو و آنیتا که اروتیکتر است به مراتب واقعیتر و باورپذیرتر است.
اما اگر فیلم در انتقال احساس عاشقانهی میان دو قهرمان ناکامش موفق نیست در مهمترین سکانس فیلم که تراژدی در آن رقم میخورد بسیار موفقتر از نسخهی اصلی عمل کرده است. اینجا همهی عناصر دست به دست هم میدهد که مخاطب داغ و افسوس ناشی از خشونت را که قاتل عشق و صلح است، بیشتر احساس کند و پیام صلحطلبانهی فیلم را در تقبیح باورهای واپسگرایانهی نسبت به مسئلهی نژاد، فقر، بیکاری، بیسوادی و خشونت ناشی از آن دریافت کند. گویا کارگردان در نمایش عشق و معرفت حاصل از رفاقت مردانه و خشم ناشی از کینهی مردانه مهارت بیشتری داشته است. وقتی ریف به خاطر رفیق چاقو میخورد و با لبخند به رفیقش تونی میگوید چاقو را از بدنش بیرون بکشد و وقتی تونی که قسم خورده دیگر دست به خشونت نزند با مرگ رفیق تحریک شده و صحنهای شبیه به همان که به خاطرش به زندان افتاده بود، دوباره حالا با برادر محبوبش تکرار میکند و در نهایت دست به چاقو میبرد، ما مرگ و کشتن در راه رفاقت را ملموستر و تأثیرگذارتر میبینیم. و همینطور سکانس پایانی را که جسد تونی مسیحوار بر دوش یارانش که به همراه ماریا و والنتینا سیزده نفر هستند، میرود تا جایی در میان خرابههای آن قلمرو کینه و نفرت، به دور از چشم پلیس، به خاک سپرده شود.
شناسنامهی فیلم «داستان وست ساید»
کارگردان: استیون اسپیلبرگ
نویسنده: تونی کوشنر
موسیقی: لئونارد برنشتاین
ترانه: استیون سوندهایم
بازیگران: انسل الگورت، ریچل زلگر، آریانا دبوس، مایک فیست، دیوید آلوارز، ریتا مورنو
خلاصه داستان: دعوا و اختلاف دو گنگ خیابانی امریکایی و لاتین به نام جتس و شارکس در محلات فقیرنشین منهتن نیویورک به خاطر رابطهی عاشقانهای که بین یکی از اعضای سابق گروه جتس و خواهر سردستهی گروه شارکس شدید و به تراژدی تبدیل میشود.
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 92 از ۱۰۰
امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۵ از ۱۰۰
امتیاز نویسنده: 3/۵ از ۵