سیمون دوبووار؛ نویسندهای که برای حقوق زنان میجنگید
سیمون دوبووار با نام کامل سیمون لوسی ارنستین ماری برتراند دو بووار، متولد ۹ ژانویه سال ۱۹۰۸ در پاریس است. او در خانوادهای کاتولیک متولد شد و در دوران نوجوانی به مدرسهی کاتولیکی رفت. حرف «دو» قبل از نامخوانوادگی دوبووار نشان از خانوادهی اشرافی دارد، اما پدرش ثروتی نداشت. سیمون آنقدر مذهبی بود که میخواست راهبه شود ولی در ۱۴ سالگی دچار بحران اعتقاداتی شد و در نهایت خودش را آتئیست معرفی کرد. سیمون بر خلاف دختران دور و اطرافش، به تحصیل علاقه داشت و فقط رویای ازدواج در سر نداشت. در ۱۸ سالگی خانه را بهخاطر تحصیل در دانشگاه سوربن ترک کرد و آنجا فلسفه خواند. او امتحانات و پایان نامهاش را سال ۱۹۲۹ دربارهی ریاضیدان و فیلسوف آلمانی «گوتفرید ویلهلم لایبنیتس» به پایان رساند و در همان سال با «ژان پل سارتر» آشنا شد. این ملاقات رابطهای پایدار بینشان بهوجود آورد که هم زندگی شخصی و شغلی آنها و هم باورهای فلسفیاشان را بهشدت تحت تأثیر قرار داد. سیمون در گروهی متشکل از دانشجویان مدرسهی «اکول نورمال» پاریس عضو شد که «ژان پل سارتر» هم در آن گروه حضور داشت ولی خود دوبووار دانشجوی این مدرسه نبود.
سیمون دوبووار در دههی ۱۹۳۰ مشغول به تدریس فلسفه و ادبیات بود، اما در طول جنگ جهانی دوم پس از اشغال پاریس توسط ارتش آلمان، از سمتش کنار گذاشته شد. دوبووار بسیاری از تفکرات و نوشتههای خود را به تحقیق دربارهی پیری و مرگ اختصاص داد. دوبووار کتاب «مرگ بسیار آرام» را در سال۱۹۶۴ چاپ کرد. در این کتاب به خاطرات و احساسات اعضای خانوادهاش در هفتههای پایانی زندگی مادرش، پرداخته است.
محتوای کتابهای سیمون دوبووار
سیمون دوبووار یکی از برجستهترین فیلسوفان و نویسندگان اگزیستانسیالیست فرانسوی است. او در کنار دیگر اگزیستانسیالیستهای مشهور مثل ژان پل سارتر، آلبر کامو و موریس مرلوپونتی، مجموعهای غنی از نوشتهها را به وجود آورد که شامل آثاری در زمینه اخلاق، فمینیسم، رمان، زندگینامه و سیاست بود. سبک او ابعاد مختلف سیاسی و اخلاقی را در برداشت. از نظر او مسألهی ذهنیت و عقلستیزی پاسخی به مسائل جنسیتی است و او در همهی داستانهایش به اثبات این قضیه پرداخته است. تمامی آثارش آزادی، مسؤولیت و ابهام و مضامین اصلی فلسفه وجودگرایی را بیان میکند. او فردی کاملا روشنفکر و نسبت به مسائل عصر خودش کاملا متعهد بود.
سیمون دوبووار در طول زندگی طولانی خود آثار زیادی را منتشر کرد که اغلب دارای مضامین اگزیستانسیالیستی بودند. از جمله آثار مهم او کتاب «جنس دوم» است که کتاب پیشگامی در زمینهی جنبش فمینیسم مدرن محسوب میشود. این کتاب که سال ۱۹۴۹ منتشر شد، تقریبا ۱۰۰۰ صفحه انتقاد از مردسالاری و جایگاه درجهدویی است که در طول تاریخ به زنان داده شده است. این کتاب با جنجالهای زیادی روبهرو شد و واتیکان این اثر را در لیست متون ممنوعه کلیسا قرار داد.
سیمین دوبووار در قسمتهایی از کتاب خاطرات خود نوشته است: «ژاک، شاعران و نویسندگان زیادی را میشناخت که من دربارهی آنها هیچ چیزی نمیدانستم. همراه با او معمولا همهمهای دور از جهانی که دروازههایش به روی من بسته بود، به خانه میآمد. وای که چقدر دلم میخواست در این جهان جستوجو کنم. پدر با غرور میگفت: «سیمون ذهن مردها را دارد، مثل مردها فکر میکند. اصلا یک پا مرد است.» با این همه با من مثل دختر بچهها رفتار میکرد. ژاک و دوستانش کتابهای واقعی میخواندند و در جریان تمام وقایع روز بودند. آنها در فضایی باز و آزاد زندگی میکردند و من محبوس کودکستان بودم.»
دیدگاه فکری و مرگ سیمون دوبووار
سیمون دوبووار بعد از سال ۱۹۶۸ بهعنوان «مادر فمینیسم» شناخته میشود. زمانی که سیمون دوبوار از حقوق زنان مینوشت، فمینیسم به صورت امروزی توسعه پیدا نکرده بود و سالهای زیادی طول کشید تا نظریهی فمینیسم (طرفداری و دفاع از حقوق زنان) رشد کند. سیمون دوبووار در جریان مطالعاتش به این نتیجه رسیده بود که حتی در مطالعات فلسفی، زن در جایگاهی پایینتر از مردان قرار دارد.
در قسمتی از مصاحبهی «آلیس شواتزر» با سیمون دوبووار و ژان پل سارتر میخوانیم:
آلیس شوارتزر: «خط مشی زندگی شما چگونه است؟ برای مثال، آیا شما همیشه حقیقت را به همدیگر میگویید؟»
ژان پل سارتر: «احساس میکنم که من همیشه حقیقت را گفتهام، اما من این کار را خود به خود انجام دادهام. لازم نبوده است که از من در اینباره سؤالی شود. البته آدم همیشه بلافاصله آن را نمیگوید، شاید هشت یا چهارده روز دیرتر بگوید، اما آدم بالاخره همه چیز را میگوید، لااقل من میگویم.»
سیمون دوبووار: « فکر میکنم از این مطلب نمیشود قاعدهای درست کرد. برای ما عملا این مسأله روشن بود، ما روشنفکریم و کاملا دقیق میدانیم؛ همانطور که سارتر گفته است که فرقی نمیکند اگر آدم حقیقت را امروز یا هشت روز دیرتر بگوید، یا اینکه در ابرازش پیشقدم باشد و از این قبیل… اما نمیشود به همه زوجها توصیه کرد که همیشه حقیقت را با صراحت به همدیگر ابراز کنند.».
سیمون دوبووار ۱۴ آوریل سال ۱۹۸۶ به دلیل بیماری ذاتالریه در پاریس درگذشت و در کنار سارتر به خاک سپرده شد. پس از مرگش چند مجموعه از یادداشتها، خاطرات و نامههایش منتشر شدند.
کتابهای سیمون دوبووار
نوشتههای او شامل رمان، مونوگرافی دربارهی فلسفه، مسائل سیاسی و اجتماعی، مقاله و زندگینامه است. سیمون را بیشتر به خاطر رمانهای فلسفیاش، از جمله «او آمد که بماند» و «ماندارینها» میشناسند، اما مشهورترین اثر او کتاب «جنس دوم» است که یکی از مبانی فمینیسم معاصر محسوب میشود. دوبووار سال ۱۹۴۵، عضو تحریریهی نشریهی «دوران تازه» شد. این نشریه بهدست ژان پل سارتر اداره میشد.
چندین جلد از کارهای سیمون دوبووار از جمله «خاطرات یک دختر مطیع»، «شاهدی بر زندگی من»، به نوشتن زندگی نامهاش اختصاص پیدا کرده است.
۱. جنس دوم
کتاب جنس دوم اثر سیمون دوبووار، سال ۱۹۴۹ نوشته شده است. این کتاب توسط قاسم صنعوی به فارسی ترجمه شده است و به تجزیه و تحلیل ستمی که در طول تاریخ به جنس زن شده است میپردازد. کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که مطالعههای علمی دربارهی جنبشهای زنان و فمینیسم داشته باشد ولی این کتاب را نخوانده باشد.
همهی مدافعان ساختارهای کهن، از کلیسا گرفته تا مجمعهای محافظه کار با کتاب جنس دوم دشمن شدند و به سیمون دوبووار حمله کردند. دوبووار در این کتاب میپرسد که زن کیست و چرا بهعنوان «دیگری» مطرح است، چرا جنس «دوم» است، چرا فرعی است، چرا در مقایسه با مرد کمارزش است.
این کتاب بهعنوان یکی از مهمترین و قدیمیترین آثار فمینیسم شناخته میشود.
در قسمتی از متن کتاب «جنس دوم» میخوانیم:
امری که واقعیت دارد این است که امروزه برای زنها خیلی دشوار است که در آن واحد وضع فرد مستقل و سرنوشت زنانهشان را باهم قبول کنند؛ منبع ناشیگریها و ناراحتیهایی که سبب میشوند گاهی زن به مثابه “جنس از بین رفته” درنظر گرفته شود همین است و بدون شک تحمل بردگی کورکورانه راحتتر است تا اقدام برای رها شدن از قید بردگی؛ مردگان نیز بهتر از زندگان با خاک انطباق یافتهاند. به هر حال بارگشت به گذشته، همان قدر که دیگر امکان ندارد، آرزو کردنی هم نیست. چیزی که باید امیدش را داشت این است که مردان به نوبه خود وضعی را که در شرف ایجاد است بدون قید و شرط بپذیرند، فقط آن زمان است که زن میتواند بدون دوپارگی، با این وضع سر کند. آنوقت، زن به طور کامل، موجودی انسانی خواهد بود، وقتی که بردگی بیپایان زن درهم شکسته شود، وقتی که زن برای خود و از طریق خود، زندگی کند، و مرد – که تا آن زمان نفرتانگیز است – حکم مرخصیاش را به او داده باشد.
۲. سوءتفاهم در مسکو
این کتاب شش سال بعد از مرگ سیمون دوبووار منشر شد و مهستی بحرینی آن را به فارسی ترجمه کرده است. مترجم در مقدمه دربارهی این کتاب نوشته است: «این کتاب را نمیتوان در زمرهی آثار اتوبیوگرافیک دوبووار به حساب آورد. این اثر مدتی پس از مرگ این نویسندهی فرانسوی و در بین دست نوشتههایش کشف و منتشر شده است. این اثر همان تم و درونمایهی همیشگی آثار دوبووار را دارد و قلمش مانند آثار دیگر او پخته و منسجم است. بووار با توانایی خاصی که در نگاه به جهان پیرامون خود داشت، در این داستان هم با نشان دادن چند صحنهی کوتاه از زندگی روزمره در شوروی و گفتوگوها و بحثهایی که میان شخصیتهای داستان درمیگیرد، تصویری از شوروی سابق را ترسیم کرده که با آنچه در روایتهای رسمی او از سفرهای متعددش به شوروی؛ از آن جمله د کتاب دست آخر مانده است، همخوانی کامل دارد.
در توضیحات پشت جلد کتاب «سوءتفاهم در مسکو» میخوانیم:
آنچه در شکوفایی شخصیت سیمون دوبووار نقشی تعیین کننده داشت، آشناییاش با نویسنده و فیلسوف نامدار فرانسوی، ژان پل سارتر بود. سیمون از نخستین دیدار، شیفتهی سرزندگی و هوش و ذکاوت شگفت انگیز سارتر شد: “اگر با سارتر برخورد نکرده بودم، اندیشه ام چگونه تحول مییافت و رشد میکرد؟ آیا در هر صورت، از فردگرایی، آرمانگرایی و اعتقاد به اصالت روح دست نمیکشیدم؟ نمیدانم. آنچه اهمیت دارد،اشنایی من با سارتر است که نقشی سرنوشتساز در زندگی من بازی کرد. با او میتوانستم همه چیز را قسمت کنم. میدانستم که هرگز از زندگیام بیرون نخواهد رفت.
۳. خون دیگران
ژان بلومارت راوی و شخصیت اصلی این کتاب است. همهی داستان در طول یک شب بیپایان میگذرد که معشوق ژان به اسم «هلن» در بستر مرگ است. ژان بلومارت کسی است که هلن را به مأموریتی فرستاده است و این مأموریت باعث شده که هلن در بستر مرگ قرار بگیرد. در این داستان از طریق یک سری فلشبک، دربارهی دشخصیتها و رابطهی آنها با یکدیگر خواهیم فهمید.
بر اساس این کتاب فیلمی به کارگردانی کلود شابرول در سال ۱۹۸۴ روی پرده رفت. خون دیگران نمایشی کاملا شگفتانگیز از مبارزات فرانسه است که منجر به حمله و آتش بس نازیها میشود.
در قسمتی از کتاب خون دیگران میخوانیم:
تنها عشق من. آیا واقعا این تویی؟ آیا هنوز هم میتوانم بگویم تو آنجا هستی؟ بله چون کسی که اینجاست به جز تو دیگری نمیتواند باشد. در یک ساعت گذشته او عوض شده است، میتوانم بفهمم که رنج و دردی عظیم دارد. نفسهایش کوتاهتر و برجستگی رگهای بدنش از زیر پوست بیرنگش نمایان شده است. تو خودت در انتخاب این تنفس پررنج، دانههای عرقی که از درد بر پیشانیت نشسته، لکههای ارغوانی که اینجا و آنجا در چهرهات نمایان میشود، و بوی مرگ و نیستی که از حالا از تن تو به مشام میرسد، هیچ دخالتی نداشتی. «من خودم انتخاب میکنم» براستی انتخابکننده چه کسی بود؟ تو با چهره رنگ پریده و موهای پریشان روبروی من نشسته بودی و معصومانه باور داشتی که تمامی وجود و حواست آنجاست، ولی من خوب میدانستم که تو در آن زمان جای دیگری هم بودی. در آیندهای دور و دستنیافتنی.
جانان بیا که غم مرد ستیزی کشت ما را ،زنان هیچوقت قدرت اینو نداشتن نظام زنسالاری برپا کنن چون همیشه این آقایون بودن که حس برتر بودن داشتن و به تعبیر دیگه ای زن رو جزو اموال خودشون میدونن در صورتی که اینطور نیست زنان شاید تابع شما باشن ولی هیچوقت شما عزیزان رو مالک خودشون قرار نمیدن با این حقیقت تلخ کنار بیاید در آخر باید این مورد رو ذکر کنم چهار چیز در دنیا وجود ندارد ۱_اسب تک شاخ ۲_پری دریایی۳_کشور کوردستان ۴_مردستیزی
بیاد بیانکا لمبلین ، تف تو روح این و دوست پدوفیلیش …. اگه در طول تاریخ به زنان ظلم شده . یا باهوش نبودن که بفهمن داره ظلم میشه ، یا قدرتشو نداشتن از خودشون دفاع کنن . الان میگین خب از بچگی تو ذهنشون فرو کردن ، ولی اینطوری چطوری اولین فمنیست ها به وجود امدند؟ فمنیسم اصلا برابری نیست ، فمنیسم انسان ستیزیه ، مقابله با هر زن و مردی،
اگر میخواین برابری خواه باشید . بگید ایکوالیستم ، کلاسشم براتون بیشتره(چون بیشتر مردم برای کلاس و اینکه نگن امله این جنبش ها و دین هارو میپذیرن…) فمنیسم اگه برابری بود از انسان حمایت میکرد ، هم از زن و هم از مرد
فمن ریشه زن و برتری زن هست …
فمنیسم مرد ستیزی و زن ستیزی و جنایت و ول بودن و سقط جنین و وحشیگریه ، اونها مشکلات قانونی مردان مثل سربازی رو در برابر مشکل بیولوژیک خودشون مثل زایمان، هیچ میدونن…
و این بسیار بده
هر چیزی رو قبول نکنین…
آقای محترم ، شما اول طرز صحبتتون رو درست کنید … بعد بیاید برای ما سخنرانی کنید !
یه پدوفیل که تلاش میکرد این کارو قانونی کنه کتابش چه خوندنی داره .
این افراد برای حقوق زنان نمیجنگیدن بلکه برای جا انداختن بی بندو باری های خودشون تو جامعه تلاش میکردن .
دقیقا همینطوره ، یه آدم فاسد که فقط ارزش زن و پایین آورده