سایلنت هیل ۳ آخرین اثر ارزشمند مجموعه بود؛ چرخهی بیپایان رنج
هر زمان که گیمرها به سری سایلنت هیل فکر میکنند، به یاد نسخهی دوم یا P.T خواهند افتاد. با این حال سایلنت هیل ۳ را نباید نادیده گرفت. این بازی در سبک ترس و بقا توسط تیم سایلنت توسعه یافت و کمپانی کونامی آن را در سال ۲۰۰۳ برای کنسول پلیاستیشن ۲ منتشر کرد.
گفتنی است که سایلنت هیل ۲ هیچگونه وابستگی به نسخهی اول نداشت و تنها با استفاده از فضای مهآلود و مرموز شهر سایلنت هیل داستان خود را روایت کرد که از قضا عالی از آب در آمد. با این حال سایلنت هیل ۳ با وجود مشکلات مختلف در روند توسعه سعی کرد بازگشت به فرقه و شخصیتهای بازی اول را هدف خود قرار دهد و در نهایت با توضیح منشأ ترسناک شهر سایلنت هیل نتوانست تاثیرگذاری نسخههای قبلی را به همراه داشته باشد. در واقع بسیاری بر این باور بودند که پرداختن به داستان بازی اول تصمیم خوبی از سوی سازندگان نبوده است. با این حال شاید چیزی که سایلنت هیل ۳ را بعد از نسخهی دوم ارزشمند میکند، این است که این نسخه آخرین بازی عالی این سری بود و همواره به عنوان یکی از بهترین بازیهای ترسناک تاریخ نامبرده خواهد شد.
داستان
به طور خلاصه، شما در نقش یک دختر نوجوان به نام هدر قرار خواهید گرفت و به سرعت متوجه میشوید که او تناسخ السا و شریل از بازی اول مجموعه است. در آن بازی هری میسون در نقش یک پدر، کودک تناسخ شده را از شهر جهنمی سایلنت هیل نجات داد و او را تا حد امکان از شهر و فرقهی شیطانپرستش دور کرد. با این حال به نظر میرسد که این فرقهی شیطانی که اکنون با نام «نظم» (The Order) نیز شناخته میشود، چندان مشتاق این نبوده که هری خدای شیطانی آنها را بکشد و دختر را بدزدد. بنابراین، هری و دخترش هفده سال است که از شهری به شهر دیگر نقل مکان و از این فرقه تا حد امکان دوری کردهاند.
در خلال تلاش برای فرار از دست فرقه، هری در واقع یکی از اعضای آنها را برای محافظت از هدر کشت و این تنها باعث شعلهور شدن آتش نفرت فرقه از او شد. در تلاشی قابل توجه برای گرفتن انتقام از هری، کلودیا ولف، کاهن اعظم The Order، کارآگاهی خصوصی با نام داگلاس کارتلند را استخدام میکند تا هدر و هری را پیدا کرده و هدر را به هر قیمتی به سایلنت هیل بیاورد.
بازگشت به کابوسی به نام سایلنت هیل
ما داستان را دقیقا با دیدن کارهای هدر برای پدرش در مرکز خرید آغاز میکنیم. پس از یک روز طولانی دویدن در اطراف یک مرکز خرید، هدر خسته میشود و در یک رستوران به خواب میرود. پس از آن او در مورد سایلنت هیل خواب میبیند. او هرگز به یاد نمیآورد که از آن مکان دیدن کرده باشد و با این حال، با شهربازی ویران شدهای که در آن خود را پیدا میکند، به طرز وحشتناکی احساس آشنایی میکند؛ گویی مدتها پیش به نوعی آن جا بوده است. قبل از اینکه بتواند خاطرات دیگری را به یاد بیاورد، توسط یک ترن هوایی زیر گرفته میشود و از خواب بیدار میشود. پس از بیدار شدن، او متوجه میشود که در قسمت دیگری از مرکز خرید است و داگلاس از او استقبال میکند.
هنگامی که او برای اولین بار با کارآگاه روبرو میشود، مانند هر دختر نوجوانی در مواجه با مرد عجیبی که بینش مبهمی از گذشتهی وحشتناک او ارائه میدهد، متزلزل و سرگردان است. بنابراین، او را رها میکند و سعی میکند به خانه نزد پدرش برگردد. متأسفانه برای هدر، سایلنت هیل به سمت او میآید و سعی میکند او را به جایی که سرنوشتش را رقم میزند، بازگرداند. شهر این کار را با فرو بردن او در محیط جهنمی جهان دیگر (Otherworld) انجام میدهد و مرکز خرید را به یک کابوس زنگزده و پوشیده از خون تبدیل میکند که فقط با هیولاهای ترسناک پر شده است. با این حال، این بار رویایی در کار نیست و او باید تلاش کند تا سرانجام راهی برای بازگشت به دنیای واقعی پیدا کند.
مرگ هری
پس از فرار از جهان دیگر، هدر راه خود را به خانه پیدا میکند، اما با یک اتفاق وحشتناک مواجه میشود. پدرش، هری میسون، مرده است. بله، هری میسون، قهرمان دوستداشتنی بازی اول مجموعه، توسط یکی از اعضای فرقه کشته شده است. در نهایت، هدر با داگلاس ملاقات میکند و پس از فهمیدن اینکه او اساسا پول گرفته است تا هدر را از خانه اش بیرون کند تا پدرش کشته شود، احساس وحشتناکی میکند.
هدر که دچار نفرت و هوس انتقام شده، قول میدهد به سایلنت هیل بازگردد و هر کسی را که این کار را با پدرش کرده، بکشد. داگلاس سعی میکند او را متقاعد کند که انتقام چیزی را حل نمیکند، اما او در تصمیم خود برای بازگشت به شهری که از روز تولد او را صدا میکند، مصمم است. داگلاس که نمیخواهد هدر تنها برود، موافقت میکند که او را به شهر ببرد.
پایان چرخهی رنج
در این نقطه بهتر است به پایان داستان بپردازیم زیرا سایلنت هیل ۳ به مراتب روی شخصیتهایش متمرکز است. هدر در نهایت میفهمد که او تناسخ السا است و چرخهای از نفرت که اجازه میدهد تا خدای شیطانی بتواند زنده شود، همچنین او را به طور دائمی زنده نگه میدارد. تنها راه شکستن چرخه این است که هدر به سایلنت هیل بازگردد و خدای شیطانی را به دنیا آورد. اگر او تلاش کند تا از شهر دور بماند، بدبختی پس از بدبختی با او همراه خواهد بود و او از احساس ترس و وحشت به حدی پر خواهد شد که مجبور شود به سایلنت هیل بازگشته و شیطان را در دنیا آزاد کند.
برای تحقق این امر، هدر به چرخه دست پیدا کرده و اجازه میدهد تا خداوند نفرت از طریق او متولد شود. با این حال، ناامید به پایان دادن به چرخهی رنجی که زندگی السا و پدرش را نابود کرده، و در حال حاضر مرگ پدر هدر را به ارمغان آورده است، او مقداری از همان معجون را میبلعد که هری هفده سال قبل از آن برای کشتن خدای شیطانی استفاده کرد. او با خوردن این معجون در حالی که خدای شیطانی را در درون خود پرورش میدهد، او را به صورت جنین بالا میآورد و یک بار دیگر آن را میکشد.
اینکه آیا اقدامات هدر چرخهی نفرت و رنجی را که در شهر رسوخ کرده از بین برده است یا خیر، به تخیل بازیکن واگذار میشود و ما فقط میتوانیم امیدوار باشیم که او توانسته به تلاشهای The Order برای تولد یک خدای ترسناک پایان دهد. قبل از اینکه به شخصیتها بپردازیم، مهم است که توجه داشته باشیم که سایلنت هیل ۳ کاملا مضامین اولین نسخه را را تکرار میکند. اگر به خاطر داشته باشید ما در مورد چرخه سوء استفاده که به طور کامل شهر سایلنت هیل را کنترل میکند، صحبت کردیم. این سوء استفاده از السا بود که در وهلهی اول منجر به تولد خدای شیطانی شد و ادامه وجود فرقهی نظم و تلاش آنها برای آوردن خدا به این دنیا بود که هری میسون را کشت و هدر را به شهر بازگرداند.
به این ترتیب، داستانی که در نسخهی سوم تکرار میشود، بر مضامینی که در بازی اول وجود داشت، تأکید میکند. سوء استفاده و خشونت دورهای هستند و وقتی جامعهای حول سرپوش گذاشتن بر اعمال وحشتناک و چشمپوشی از آنها به دلیل یک هدف والا ساخته میشود، مردم بیگناه به خاطر آن رنج خواهند برد. در چرخهای از رویدادها، متوجه میشویم که السا حتی پس از وقایع بازی اول اجازه استراحت نداشته است. حتی با اینکه هری به طور موثر او را نجات داد، او به طور غیرقابل برگشتی با خدای شیطانی سایلنت هیل مرتبط است. بنابراین، هر زمان که The Order تلاش میکند این خدای ترسناک را احضار کند، دوباره رنج را درون السا شکل خواهد داد. مبهم بودن پایان سایلنت هیل ۳ ما را با امید چندانی رها نمیکند و به این معناست که تا زمانی که سایلنت هیل وجود داشته باشد، این چرخهی هولناک سوء استفاده و آزار و اذیت نیز وجود خواهد داشت.
شخصیتها
مطابق با سنت سری سایلنت هیل، میبینیم که مضامین داستان در شخصیتهایی که در طول بازی با آنها ملاقات میکنیم، نیز وجود دارند. با این حال، برخلاف بازی اول که در آن اساسا هر شخصیت را میتوانستیم به عنوان سوءاستفادهگر طبقهبندی کنیم، این بازی در عوض شخصیتهایی را به ما نشان میدهد که همگی در طول زندگی خود قربانی این چرخهی ذکر شده بودهاند.
هدر میسون (Heather Mason)
بیایید با هدر شروع کنیم که از هفده سال پیش که هری با او از شهر فرار کرد، ناخواسته درگیر مسائل فرقه بوده است. هدر شخصیتی با اراده و جسارت است که با وجود انگیزهی انتقامجویی، فردی فوقالعاده باهوش و همدل نیز محسوب میشود. اگرچه او در ابتدای بازی نسبت به داگلاس کارتلند احساس خوبی ندارد، اما رفته رفته به او نزدیکتر میشود و پس از از دست دادن هری با او بهعنوان یک پدر رفتار میکند. هدر از همان لحظهای که به دنیا آمد قربانی دسیسههای مختلف شده و زمانی که پدرش به طرز وحشیانهای به قتل میرسد، متوجه میشود که روابطی ناگسستنی با شهری پر از خشونت و آزار دارد.
داگلاس کارتلند (Douglas Cartland)
داگلاس کارتلند به عنوان یک کارآگاه خصوصی، مردی است که در آستانهی شکسته شدن است. پس از اینکه او نتوانست پول کافی برای حمایت از خانوادهاش بدست آورد، همسرش از او طلاق گرفت و سپس پس از کشته شدن پسرشان در حین سرقت از یک بانک در تلاش برای نجات خانواده از شرایط سخت مالی، خودکشی کرد. داگلاس طبیعتا خود را برای مرگ همسر و پسرش مقصر میداند و به وضوح فکر نمیکند که شایستهی بخشش باشد.
چیزی که در مورد داگلاس غمانگیز است این است که بر خلاف دیگر قهرمانان سایلنت هیل، مشکلات زندگی او به خودی خود به او تحمیل نشدهاند. ناتوانی او در تأمین مخارج خانوادهاش مشکلی بود که تنها زمانی برای او بدتر شد که دو بار خانوادهاش را به دلیل آن از دست داد؛ یک بار طلاق و بار دیگر به دلیل مرگ. گناه داگلاس، مشکلی نیست که بر سر او و خانوادهاش آمده باشد، بلکه نوعی مجرم کردن خود در دنیای سایلنت هیل است. او موافقت کرد که خواستهی فرقه را انجام دهد تا از نظر مالی خود را نجات دهد، اما در این روند هری و هیدر میسون را اذیت کرد. به این ترتیب، او به عاملی ناخواسته تبدیل شد که اذیت و آزار را به قربانیان نهایی آن رساند.
کلودیا ولف (Claudia Wolf)
کلویا کاهن اعظم فرقهی نظم و زنی است که به داگلاس پول داد تا هدر را به سایلنت هیل بازگرداند. کلودیا در واقع دختر کاهن اعظم فرقه، یک متعصب که معتقد بود شکنجههای شدید تنها راه تربیت کودک است، محسوب میشود. او این باور را در کلودیای جوان القا کرد که تمام زندگی با رنج معنا پیدا میکند و تنها راه نجات از آن کشته شدن به دست خدای شیطانی است. این باورها با این واقعیت تشدید شد که بهترین دوست او، السا گیلسپی، به عنوان قالب خدای شیطانی انتخاب شد و قرار بود برای همیشه در شکنجه نگه داشته شود تا همهی اعضای فرقه بتوانند نجات یابند.
کلودیا برخلاف دالیا، از همان ابتدا محکوم به فنا بود. در حالی که دالیا هر لحظه می توانست تصمیم بگیرد با دخترش مانند یک انسان رفتار کند، کلودیا در عوض با این باور بزرگ شده بود که مردم فقط ابزاری هستند که میتوان از آنها برای افزایش رنج دنیا استفاده کرد. او توسط پدرش از نظر جسمی و ذهنی مورد آزار قرار گرفت، به طوری که تمام زندگیاش در رنجی بود که تنها با رنج السا قابل مقایسه بود. به این ترتیب، کلودیا ولف مورد کلاسیک یک فرد مورد آزار و اذیت قرار گرفته است که تبدیل به یک ظالم شده و تنها هدفش حفظ این چرخه است.
وینسنت اسمیث (Vincent Smith)
در نهایت، وینسنت اسمیث را داریم. وینسنت قربانی نیست و شاید تنها شخصیت سایلنت هیل باشد که آنقدر سادیست، همدل و روانپریش است که کاری جز تداوم این چرخه به بدترین شکل ممکن نمیتواند انجام دهد. او عملا همان کسی است که در وهلهی اول چرخه را حرکت داده است. او یک مرد باهوش و مرموز است که گهگاهی در بازی ظاهر میشود تا هدر را وادار به انجام کارهایی کند که ممکن است از آن پشیمان شود. او کشیش اعظم فرقه و بخشی از یک خانوادهی بسیار قدیمی و بسیار ثروتمند در سایلنت هیل است.
او به هدر علاقهمند است نه به این دلیل که لزوما میخواهد خدای شیطانی را به دنیا بیاورد، بلکه به این دلیل که موقعیتش، او را به مهمترین فرد برای فرقه تبدیل میکند. با قرار گرفتن هدر تحت فرمان او، وینسنت کنترل کاملی بر کلودیا و همهی اعضای فرقه خواهد داشت و اساسا به نوعی خدا از نظر خود تبدیل خواهد شد. هر بار که بازیکن با او روبرو میشود، وینسنت این تصور را در ذهن بازیکن ایجاد میکند که خیلی بیشتر از آنچه نشان میدهد میداند و اغلب به این نکته اشاره میکند که شهر بسیار موذیتر از آن چیزی است که ما تصور میکنیم. در واقع، او از اتفاقات کل سری آگاه است و بازیکن متعجب میشود که او در تمام این مدت کجا بوده است.
وینسنت اسمیث یکی از شرورترین شخصیتهایی است که بازی میتواند ارائه دهد زیرا به نظر میرسد که او در کل از شرایط پیش آمده بیشترین سود را خواهد برد. کلودیا، داگلاس و هدر هر کدام در گذشتهی خود رویدادهای وحشتناکی تجربه کردهاند که باعث میشود چرخ آزار و خشونت را بچرخانند و با این حال وینسنت بالای آن چرخ مینشیند و به رنج مردم میخندد. او همچین دیالوگهایی دارد که نگاه بازیکن را به کل دنیای سایلنت هیل عوض میکند. دیابوگهایی که بهتر است خودتان آنها را بشنوید.
در حالی که سایلنت هیل ۳ بینش بیشتری را در مورد ماهیت خشونتآمیز سوء استفاده به بازیکنان ارائه میدهد و فرقه را بیشتر کاوش میکند، با این حال بسیاری وجود آن را بیاستفاده میدانند. بازی اول به خوبی این ایدهها را مدیریت کرد و تمام کاری که این دنباله انجام میدهد این است که امیدی که بازی اول ارائه کرده بود را از بازیکن دور کند. بازی نه در پرتویی از نور، بلکه در سایهای مبهم و تاریک به پایان میرسد و نشان میدهد که این چرخهی هولناک تا زمانی که سایلنت هیل وجود دارد، هرگز نمیتواند متوقف شود.
گیمپلی
در بخش گیمپلی واقعا چیز زیادی برای گفتن وجود ندارد. گیمپلی بازی همان چیزی است که در دو قسمت قبلی دیده بودیم با این تفاوت که تمرکز سایلنت هیل ۳ بیشتر بر فرار از دست دشمنان است و رویارویی با آنها از اولویت کمتری برخوردار است. در بین کاتسینها پازل هایی با دشواریهای مختلف وجود دارد و گهگاه با یک باس روبرو میشوید که به دویدن و جاخالی دادن بیشتری نسبت به دشمنان معمولی نیاز دارد.
موسیقی
موسیقی نیز مانند گیمپلی، با دو نسخهی قبلی این سری از نظر کیفیت برابری میکند. آکیرا یامائوکا مثل همیشه عالی کار کرده و در این بازی وحشتناکترین موسیقیها را در مقایسه دیگر بازیهای مجموعه تولید کرده است. مشخص است که یامائوکا دقیقا نوع لحنی را که شهر در موقعیتهای مختلف داشته، درک کرده است. نسخهی مهآلود شهر به معنای واقعی غمانگیز است، در حالی که جهان دیگر بسیار ترسناک و تنشزا است. یکی از آهنگهای بازی با عنوان «تو اینجا نیستی» (You’re Not Here) با اجرای مری الیزابت مکگلین، دارای بخشهای ترسناک و ناامیدکنندهای است که میتوان آن را بهعنوان دلتنگی هدر برای پدر مردهاش یا اشتیاق السا برای دیدار نیمهی دیگرش تفسیر کرد.
جلوههای بصری
جلوههای بصری سایلنت هیل ۳ معیاری برای شناخت توانایی گرافیکی کنسول پلیاستیشن ۲ محسوب میشوند. کاتسینها و گیمپلی به طور کامل رندر میشوند و انتقال بین صحنههای سینمایی و گیمپلی به طرز خوشایندی یکپارچه است. از طرفی مانند نسخهی اول شاهد تفاوت فاحش این صحنهها با گیمپلی بازی نیستیم و مدلهای شخصیتها نسبت به نسخهی دوم بهبود پیدا کردهاند. از طرفی حرکت شخصیتها، مه و بافتها کیفیت بالاتری دارند. به طور کلی سایلنت هیل ۳ از لحاظ گرافیک یکی از بهترینهای سری محسوب میشود.
جمعبندی
سایلنت هیل ۳ با استقبال خوبی از سوی منتقدان و بازیکنان روبرو شد، اما بسیاری اعتقاد داشتند که در افق این مجموعه چیزهای خوبی دیده نمیشود. این بازی کاوش خوبی در مفاهیم آزار و اذیت انجام میدهد و دستاوردهای صوتی و بصری همچنان تا به امروز جذاب باقی ماندهاند، با این حال پس از خلق چنین داستان باورنکردنی در سایلنت هیل ۲ و سپس بازگشت به فرقهی عجیب و غریب بازی اول، به نظر میرسد که تیم سایلنت نتوانسته موفقیت خود را تکرار کند. نمیتوان تصور کرد که چرا توسعهدهندگان پس از موفقیت شگفتانگیز بازی دوم که از جهات بسیار درخشانی با بازی اول تفاوت داشت، به عقب رفت و داستان السا را ادامه داد. در هر صورت پس از سایلنت هیل ۲، به نظر میرسید که این سری قرار است یک مجموعهی آنتولوژی باشد که در شهر سایلنت هیل اتفاق میافتد.
در عوض به جای انجام این کار، به نظر میرسید که آنها از قبل ایدههای خود را مصرف کردهاند و این برای منتقدان و بازیکنان کاملا واضح بود. سایلنت هیل ۳ اگرچه در نوع خود یک بازی عالی بود، اما این سری را محکوم به استفاده از فرقه و تشریفات عجیب شیطانی کرد. در حالی که این المانها میتوانند برای استفاده در یک یا دو داستان جذاب باشند، اما پس از مدتی تکراری و خستهکننده خواهند شد. در ادامه سایلنت هیل ۴ سعی کرد متفاوت باشد اما موفق نشد و در نهایت آخرین میخ در تابوت تیم سایلنت بود.
در نهایت میتوان گفت که سایلنت هیل ۳ آخرین بازی ارزشمند مجموعه نبود، بلکه پایان خلاقیت این سری ترسناک بود.
منبع: With A Terrible Fate
متاسفانه سایلنت هیل ۳ زیاد بین مخاطب ها محبوب نیست خدایی جادوی سایلنت هیل ۲ رو هیکدوم از نسخه های سایلنت هیل نتونستن بوجود بیارن
امیدوارم روزی سایلنت هیلز یا همون پی تی ساخته بشه و دوباره مجموعه سایلنت هیل به دوران اوجش برگرده و البته امیدوارم سه گانه سایلنت هیل هم ریمیک بشه دقیقا مثل رزیدنت ایول که ریمیک شد البته کونامی تا الان هیچ غلطی نکرده
ولی انصافا هری خیلی مسخره کشته شد البته بعدا دوباره تو ریبوت سایلنت هیل برش گردوندند
واقعا حیف شد بعد از سایلنت هیل ۳ کار این مجموعه تموم شد و کلا به فنا رفت
من واقعا تعجب میکنم چطور بعد از شاهکار سایلنت هیل ۲ تیم سایلنت به عقب برگشت و داستان نسخه اول رو ادامه داد درسته سایلنت هیل ۳ بازی جذابیه ولی اصلا به پای قسمت دوم نمیرسه سایلنت هیل ۲ شاهکار بود ولی قسمت سومش هم خوب بود
و افول مجموعه از این نقطه به بعد شروع می شود…
ممنون از یادآوری خاطرات
حتی اگه downfall و homecoming رو هم بررسی نمیکنین
خواهشاً shattered memories رو بررسی کنین که از نسخه های خوب بعد از افول بود