۸ سریال درام جنایی شبیه «پرندهی سیاه» براساس جنایتهای واقعی
با این درامهای جنایی فوقالعاده به اعماق تاریکی بروید. ژانر جنایات واقعی بعد از روی کار آمدن سرویسهای پخش آنلاین کارشان حسابی سکه شده است، و به نظر میآید با گذشت زمان این ژانر دارد توجههای بیشتری را به خودش جلب میکند. این که چرا این موضوع انقدر به یکباره محبوب شده هنوز به طور کامل مشخص نیست. شاید بخاطر این است که ما نمیتوانیم به راحتی قبول کنیم کسی آن جنایات نمایش دادهشده را انجام داده باشد. یا حتی شاید دلیل لذتمان بخاطر این باشد که تصویر بزرگتری از زندگی خودمان داریم با تماشای این نوع سریالها.
در هر صورت عطش دیدن این نوع سریالهای ژانر جنایت واقعی به طرز عجیبی زیاد شده است که خب خود این دلیل ساخت این همه فیلم، سریال و مستند در این ژانر را توضیح میدهد. تقریبا هر هفته در میان یک محصولی در این ژانر منتشر میشود و اخیرا اثر دنیس لیهین با نام «پرندهی سیاه» منتشر شده که یکی از جدیدترین و جالبترینهاست.
طرح سریال «پرندهی سیاه» (Black Bird) بر اساس کتاب اتوبیوگرافی جیمی کین در سال ۲۰۱۰ پایه نهاده شده با عنوان: « شیطان» که داستان قهرمانی از دست رفته، قاتلی سریالی، موردی خطرناک برای بخشیده شدن است که روی جیمی به عنوان شخصیت کاریزماتیک و همزمان فروشندهی مواد مخدر تمرکز دارد که به مدت ۱۰ سال به زندان محکوم شده است. نقش جیمی توسط تارون ایگرتون فوقالعاده بازی میشود که قبول کرده وارد زندانی فوق امنیتی شود و دوست قاتلی بدنام و سریالی به نام لری هیل با بازی پال والتر هاوزر شود. ماموریتش این است که با هیل دوست شود و کاری کند که هیل به جنایاتش اعتراف کند و محل دفن قربانیان کم سن و سالش را بگوید. «پرندهی سیاه» به کشف این میپردازد که اساسا خلافکاران چطور به دنیا میآیند، چیز خیلی رازآلودی نیست و فقط هم به اصلاح مربوط نمیشود. این سریال با مهارت هر چه تمامتر پیوند در حال گسشترش دو خلافکار غیر منتظره را نشان میدهد.
اجرای نقش اصلی از همان تریلر سریال درخشان است و بازی هاوزر در نقش لری هیل باعث لرزه بر اندامتان میشود. یک اجرای وهمانگیز است که به سریال حالتی مرموز و فوقالعاده میدهد.
اگر از «پرندهی سیاه» لذت بردید، ممکن است دنبال سریالهای مشابه هم بگردید، اما بعضی اوقات مشکل است دانستن این که از کجا شروع کنید از بس که این ژانر شلوغ است. به همین خاطر ما اینجا لیستی از سریالهای جنایی گرد هم آوردهایم که شبیه «پرندهی سیاه» هستند و فکر میکنیم شما از تماشای آنها لذت خواهید برد.
۱. شکارچی ذهن (Mindhunter)
«شکارچی ذهن» بر اساس واقعیت ساخته شده که برای نمایش تلویزیونی حالتی داستانی به آن داده شده که همین باعث تفاوتش با بقیه سریالهای جنایی نیز شده است. سریال شخصیتهایی داستانی را دنبال میکند که در نقش ماموران واقعی FBI برای پیدا شدن قاتلین سریالی در دههی ۱۹۷۰ تلاش میکنند. بیشتر سریال در دانشکدهی FBI در ویرجینیا میگذرد و تمرکز بیشتر سریال هم روی دو مامور با نامهای هولدن فورد (Jonathan Groff) و بیل تنچ (Holt McCallany) است که مسئول بخش علوم رفتاری در دانشکده هستند.
یک چیز تقریبا عجیب که در مورد سریالهای قاتلین سریالی وجود دارد این است که تقریبا هیچوقت انتظار قتلهای سریالی را نداریم. بله، در مورد تعداد زیادی از قاتلان سریالی است، منتهی اغلب سریال در زندان میگذرد. در واقع بیشتر سریال تمرکزش روی این موضوع است که قاتلین را راضی کند رازهایشان را برملا کنند تا مشخص شود راه منحصر بهفرد هر قاتل برای افتادن در این ورطه چه بوده و چه شده که کارش به آن نقطه در زندگی کشیده شده است. در سریال شکارچی ذهن (Mindhunter) شما هیچوقت با صحنههای قتلهای مستقیم و خشن رو به رو نمیشوید بلکه عکسهای مبهمی از صحنهی جنایات یا کروکیهای گچی را میبینید.
در ژانری که به طور عمومی روی خشونت تمرکز دارد. هم خشونت جنسی و هم اقسام دیگری از خشونت، شکارچی ذهن در این میان اما توجهش روی قدرت کلمات، روایات و خاطرات است. عموما ترساندن مخاطب بدون نمایش قسمتهای ترسناک کار سختی است و شکارچی ذهن این وظیفه را عالی به سرانجام میرساند. معمولا هم با انتخاب درست صحنه، بازی فوقالعاده و مکالمات درست انتخاب شده این قضیه انجام میگیرد.
۲. موجود فضایی (The Alienist)
موجود فضایی یک درام تاریخی آمریکاییست که بر اساس رمان کالب کار (Caleb Carr) با همین اسم نوشته شده است. بخش اول سریال که شامل ۱۰ قسمت بود در ژانویهی ۲۰۱۸ پخش شد که توسط حسین امینی از نوشته شده و جیکوب وربرگن (Jakob Verbruggen) آن را کارگردانی کرده است. دنیل برول، لوک ایوانز و داکوتا فنینگ عضو یک تیم مستقل پلیس هستند که دنبال یک قاتل سریالیاند که اهدافش بچههای خیابانی نیویورک در اواسط ۱۸۹۰ هستند. سریال واقعیت را با فانتزی مخلوط میکند، به طور مثال از شخصیتهای تاریخی مثل تئودور رزولت وام میگیرد که بین ۱۸۹۵ تا ۱۸۹۷ مامور پلیس بوده. ادامهی سریال بر پایه دنبالهی رمان با نام «فرشتهی تاریکی» سفارش داده شد که ۱۹ ژولیهی ۲۰۲۰ پخش شد.
مکالمات بین کاراکترهای متعدد آدم فضایی خیلی هوشمندانه نوشته شده و هدفدار استفاده میشوند. و خیلی خوب شخصیتها رابه نمایش بازمیگرداند. به غیر از قسمتهای محدودی که بعضی از مکالمات ضروری در سریال جا داده شدهاند، روند عادی سریال خیلی طبیعی و با مکالمات هوشمندانه و با سرعت درست پیش میرود. هیچ بحثی در حس و حال مناسب فضای ساخته شده نیز بوجود ندارد. انگار که واقعا در همان زمان و فضا فیلم ساخته شده باشد، میخواهد بازاری شلوغ باشد یا کوچهی مهگرفتهای غمناک با یک لامپ نیمسوز روشن در وسط.
با توجه به مشکلات اجتماعی وقت، مانند جنبش حقرای و مسائلی از این قبیل سریال خیلی سرزنده به نظر میرسد تا اینکه بخواهد سریالی گران و سفارشی به نظر برسد.
۳. غیر قابل باور (Unbelievable)
مینیسریال غیر قابل باور (unbelievable) درامی بر پایهی جنایات واقعی محصول نتفلیکس است. مینیسریالی که تونی کولت، مریت وور و کتلین دور در آن به ایفای نقش میپردازند. سریال در مورد سلسله تجاوزاتیست که در کلورادوی ایالت واشنگتن اتفاق میافتد.
سریال بر اساس تحقیقی توسط کریستین میلر و کن آرمسترانگ در سال ۲۰۱۵ و به تبع آن کتابی با نام «یک گزارش اشتباه» در سال ۲۰۱۸ ساخته شده است. داستان سریال «غیر قابل باور» حقیقت دارد و حقیقتا خیلی ناراحتکننده است واقعی بودن این داستان. داستان با محوریت ماری ادلر جلو میرود که نقشش توسط کتلین دور بازی میشود و توسط مرد نقابداری که وارد خانهاش میشود مورد تجاوز قرار میگیرد و بعد از آن توسط پلیس و رسانهها مورد سوال قرار میگیرد چون به ظن آنها داستانی را که تعریف میکند از خودش در آورده است. آنها پافشاری کردند و بخاطر فشار رسانهها ماری داستانش را عوض میکند. بخاطر منحصر به فرد بودن این مورد دو کارآگاه زن مسئولیت این پرونده را به عهده میگیرند و روی ابعاد ماجرا تحقیق میکنند تا به متجاوز سریالی داستان برسند. قسمت غیرقابل باور ماجرا این است که هنگامی که ماری تحت بازجویی پلیس قرار میگیرد جانش به لبش میآید و میگوید «خر ما از کرگی دم نداشت» و کل ماجرا را انکار میکند. هر کسی به اندازهی کافی سریال درام جنایی دیده باشد به ناشی بودن کاراگاه مرد در مورد تعرض و نابود کردن قربانی در روند تحقیقات پی میبرد. در مورد سریال «غیرقابل باور» این اتفاقات به خوبی نمایش داده میشوند.
سریال «غیرقابل باور» سریالیست که داستانی مخلوط شده با جنایات واقعی را بر اساس تحقیقات روی مجرمی سریالی پیش میبرد. سریال بر اساس پرسپکتیو دو زن بنا نهاده شده و داستان از طریق آنها منتقل میشود که کمتر سریال جنایی از این حیث را سراغ داریم که همین باعث میشود سریال برای بینندگان افقی تازه داشته باشد و از تکراری بودن بپرهیزد. همینطور سریال به خوبی نشان میدهد چطور زنان قربانی بعد از همهی این موارد همچنان بیرحمانه مورد سوال قرار میگیرند داستانهایشان بدنام میشوند.
۴. راچد (Ratched)
رایان مورفی و ایوان رومانسکی در خلق ثریلر-روانشناسی آمریکایی رچد (ratched) با هم همکاری کردهاند. سریالی با حضور سارا پالسن در نقش پرستاری با نام میلدرد رچد. سریال پیشدرآمدی برای فیلم «پرواز بر آشیانهی فاخته» نیز است. فیلمی که توسط میلو فورمن کارگردانی شده و بر اساس کتابی با همین نام ساخته شده. کتابی که سال ۱۹۶۲ توسط کن کسی نوشته شده است. سریال در واقع زندگی زندگی میلدرد رچد را قبل از فیلم مذکور به پرده در میآورد هر چند به جای اینکه در ارگون اتفاق بیفتد، در کالیفرنیا حوادث پیگیری میشوند. دو فصل اول از سریال را قرار شد که نتفلیکس شروع کند که فصل اول در سپتامبر ۲۰۲۰ پخش شد.
به نمایش در آوردن و توضیح شخصیت زنانهای شیطان صفت تازگی ندارد. چه از خود شخصیت باشد، چه خالق اثر یا حتی استودیوی فیلمسازی. البته خلق این آثار اعتراضاتی را از سمت فمینیستها به همراه دارد و آنها خواستار ارزیابی مجدد این خطوط روایی هستند.
نقش پالسن در سریال و چگونگی تبدیل تنهایی و خشم شخصیت میلدرد به شخصیتی که بیشتر ما با آن آشنایی داریم به خوبی نمایش داده شده است. چیزی که باعث برجستگی رچد میشود از طرفی استفاده از طیف رنگی سبز و قرمزهای متفاوت و رنگهای محکم هم است که باعث میشود سریال رنگ و بوی وحشتی مدام به خود بگیرد فارق از اینکه چه صحنهای در حال نمایش است.
۵. فراتر از شیطان (Beyond Evil)
فراتر از شیطان سریالی محصول ۲۰۲۱ از کرهی جنوبی است که داستانش در شهر کوچکی میگذرد که قتلهای متعددی در آن رخ داده است. دو شخصیت اصلی سریال هم یکی پسر رییسپلیس آیندهی سئول است و با توجه به سنش سمت و مقام بالایی دارد و دیگری هم افسر پلیسی که سابق بر این کارآگاه بوده و تنزل رتبه پیدا کرده است.
فراتر از شیطان سریالیست که تا مدتها بعد از آنکه تماشایش تمام شد ذهنتان را درگیر میکند. سریال ابعاد انسان بودن و تناقضات آن را به طور شگفتانگیزی به تصویر میکشد و البته مورد آزمایش قرار میدهد. دو بازیگر اصلی واقعا درخشان در نقش خود ظاهر شدهاند و تا جای ممکن بهترین بازی را از خود به نمایش گذاشتهاند. شخصیتهای این دو اکثر سریال را در بر میگیرند و اگر صراحت و ظرافت این دو در هنرپیشگیشان نبود، میتوانست هم برای خودشان و هم برای سریال گران تمام شود. با توجه به اینکه هر شخص حامل رازیست که در طول سریال برملا میشود، تعدد شخصیتها ضروریست و بعد از برملا شدن هر راز به عنوان سریال گریزی میزند و همزمان از این سوال ویش پا افتاده که شیطان واقعا چیست پرهیز میکند. در عوض به این نکته اشاره دارد که اعمال و رفتار شیطانی معمولا نامحسوس، معمول و ساده است و عملا چیز خیلی دور از ذهنی نیست. سیم نا یئون در این محصول کارگردانی فوقالعاده است. احساس کلاستروفوبیا در شهرهای کوچک و اینکه قهرمانهای داستان چگونه اسیر وجدانند به طرز ملموسی از طریق تکنیکهایی مانند کلوزآپ، اسلو پنینگ و سکانسهای دنبالهدار به بیننده منتقل میشود.
۶. هانیبال (Hannibal)
هانیبال سریالی ثریلر-روانشناسی آمریکایی است که خالقش برایان فولر است. سریال روی ارتباط محقق FBI با نام ویل گراهام با بازی هیو دنسی و دکتر هانیبال لکتر با بازی مدز میکلسن تمرکز دارد. دکتر هانیبال روانپزشکی در پزشکیقانونی است که رابطهی فریبندهای با بزرگترین رقیبش ویل گراهام دارد که همزمان با دشمنی تنها کسیست که میتواند او را بفهمد. شخصیتهای سریال بر اساس رمانهای توماس هریس به نامهای اژدهای قرمز (۱۹۸۱)، هانیبال (۱۹۹۹) و طلوع هانیبال (۲۰۰۶) شکل گرفته است. بازی درخشان ستارگان کلیدی سریال و خوشساختی سریال از نظر زیباییشناختی توسط منتقدان مورد تشویق زیادی قرار گرفت.
هانیبال توانسته هواداران زیادی به سمت و سوی خود جذب کند اما این نباید باعث شود که فکر کنیم تماشای این سریال با وجود نحوهی ساخت، سخنرانیهای پر زرق و برق و خشونتهای پرتلاطم کار سادهای است.
این نکته که هانیبال با گذشت هر فصل تکامل پیدا میکند از ویژگیهای فوقالعاده این سریال است. در حالی که فصل اول روی پروندههای قاتلین سریالی با تکیه به تواناییهای ویل و هانیبال تمرکز دارد، فصل دوم بیشتر به دعواهای روانشناسانهی این دو میپردازد و با نتیجهگیری درخشان، دراماتیک و همزمان راضیکنندهای پایان پیدا میکند. فصل سوم هم بسیاری از کاراکترها را ایزوله میکند و سریال را به اروپا میبرد که ما را غرق در تعلیقو رازآلودی سمبلیک میکند.
۷. شکار انسان (Manhunt)
شکار انسان سریالی بریتانیایی با ژانر درام بر پایهی تحقیقات با هنرپیشگی مارتین کلونز در نقش سرکارآگاه کالین ساتل است. فصل اول بیشتر به قتل دانشآموزی فرانسوی با نام آملی دولاگرانژ میپردازد. لوی بلفیلد کسی است که بخاطر قتل دولاگرانژ و بقیهی پروندههای حلنشدهی قتل تحت تعقیب قرار دارد که پس از مدت زمان بسیار زیادی و کش و قوس فراوان پیدایش میشود. فصل دوم بیشتر به تعقیب متجاوز بینام و نشانی در جنوب شرقی میپردازد که قربانیانی بالای ۱۷ سال دارد و همه را به وحشت وا داشته است.
چیزی که باعث وجه تمایز شکار انسان میشود میزان واقعی به نظر رسیدن آن است. و احتمالا دلیل این میزان واقعی به نظر رسیدن بخاطر این است که سریال بر اساس خاطرات واقعی یک کاراگاه و افسر پلیس ساخته شده است. به همین خاطر روند سریال بدون شک در ابعاد انسانی تا جای ممکن واقعی و طبیعی پیش میرود. همینطور اعمال و رفتار افسران پلیس هم خیلی طبیعی و واقعی طراحی شده است. این سریال بیشتر از بقیهی سریالهای این ژانر حال و هوای یک مستند را هم بخاطر نحوهی روایت، چالشهای مسیر و وقایع اتفاق افتاده دارد. مارتین کلونز واقعا در قامت یک ستاره در این سریالبه ایفای نقش میپردازد، توانا و رهبر نشان میدهد و همیشه به خود و اعمالش ایمان دارد. در نقشش به طرز مرموزی ساکت و آرام است و به دور از هیاهو نقشش را جلو میبرد.
۸. Oz
تام فونتانا خالق و نویسندهی اصلی اُز است. درامی تلویزیونی که داستانهایش در زندانی ساختگی میگذرد. اولین سریال شصتدقیقهای HBO بود که تعریف و تمجید فراوانی را برای HBO از طرف منتقدان به ارمغان آورد. شش فصل اُز از ۹۷ شروع شد و پایانش شش سال بعد سال ۲۰۰۳ بود. اُز لقب زندان فوق امنیتی بود که به مرکز بازپروی اُزوالد داده بودند که قبلا اسمش زندان یا همان ندامتگاه اُسوالد بود.
سریال از تصویر کردن ابعادی از زندگی که ما شاید درک و تصور عمیقی از آنها نداشته باشیم ابایی ندارد و روابط افرادی که زندگی آنها را خیلی کم میشناسیم را به تصویر میکشد. خشونت در سریال نقش پررنگی را ایفا میکند و به صراحت نمایش داده میشود. با وجود نقصهای پررنگ تصویرسازی زندان در سریال، اُز همچنان با توجه به دیالوگهای عالی و هنرمندی بازیگرانش سریال فوقالعادهای حساب میشود. سریال با تشکر از بازیگرانی مانند ارنی هادسون، ادی فالکو و سیمونز و البته بقیهی بازیگران خیلی پرتنش و احساسی دنبال میشود. اُز ما را به زندانی میبرد که خلافکاران برای بقا دست به هر کاری میزنند، مطلقا هر کاری. همیشه چیزی برای شگفتزده کردنتان دارد با توجه به زندان و افراد داخلش روابط و بین آنها و داستانهایشان.
«اُز» سریالیست که احساسات شما را بصورت خیلی واقعگرایانهای درگیر میکند و تناقض شخصیتهایش خیلی طبیعی جلوه میکنند.
منبع: collider