شادروان؛ لطفا صلوات بلند ختم کنید (جشنواره فیلم فجر)
اگر و فقط اگر میزان درک فیلمسازان ایرانی از منطق و شعور مخاطب افزایش پیدا کند، مشکل عمدهی سینمای ایران حل میشود؛ چطوری؟ با ساخته نشدن خیلی از فیلمها که واقعا ضرورتی به ساختشان نیست و روایت نکردن قصههایی که در اصل قصه نیستند و فقط به واسطهی دامن زدن به سوءتفاهم و کژفهمی و پایین آوردن سطح هوش شخصیتها پیش میروند. طبعا شما میتوانید فیلمی بسازید که در آن اتفاقات نادر میافتد و شخصیتها تصمیمات و اقدامات شاید توجیهناپذیر داشته باشند ولی اینکه کاراکترها حتی با توجه به مختصات تعریفشده برای خودشان برخلاف عقل و منطق عمل کنند، قابل قبول نیست. نمونهی چنین رویکردی در «شادروان» یکی از فیلمهای بخش مسابقهی چهلمین جشنوارهی فیلم فجر هم دیده میشود که واقعا خیلی هم فیلم بدی نیست ولی فیلمنامهی بیمنطق چنان به ضرر کلیت اثر عمل میکند که در پایان تمام امتیازات آن را هم خنثی میسازد
ماجرا با یک مرگ غیرمنتظره در ابتدای فیلم آغاز میشود؛ با مرگ پدر، اعضای فقیر خانواده باید مراسم کفن و دفن را برگزار کنند، اما آه در بساط ندارند. برای تسویه حساب بیمارستان و تحویل جنازه پولشان کفاف نمیدهد و از طرف دیگر یک لشگر مهمان برای عزاداری به سمت خانه سرازیر شده. بچههای خانواده خیلی سریع باید راهی برای جور کردن پول و برگزاری مراسم پیدا کنند، اما هر تلاشی به یک گره تازه در کار منجر میشود و اوضاع بدتر میشود. چیزی شبیه فیلم کمدی انگلیسی «مرگ در تشییع جنازه» که در حاشیهی شهر تهران اتفاق میافتد و همراه با کلیشهها و قراردادهایی که از فیلمهای ایرانی سراغ دارید.
فیلم در مجموع با اجرای قابل قبول مشکلات متنیاش را میپوشاند تا بیش از حد توی ذوق نزد؛ میزانسنهای شلوغ و چندلایه با حضور بازیگران و هنروران به اندازهی لازم جزییات دارند، بازیها درخشان نیستند ولی به کمک طراحی مناسب ظاهر شخصیتها به اندازهی کافی متفاوت جلوه میکنند و شوخیها هم با وجود کهنگی باز در بعضی لحظات جواب میدهند. مشکل از جایی شروع میشود که گرههایی که روی هم سوار میشوند نه تنها مشکلات منطقی قبلیها را برطرف نمیکنند، بلکه به آنها دامن میزنند. برای همین اگر خیلی مسائل و مشکلات فیلم تا نیمه خیلی اذیتتان نکند، از جایی به بعد که با باز شدن گرههای قبلی، به گرههای تازه میرسید، دیگر تحمل و باور خیلی از ایدهها برایتان سخت، ارتباط با فیلم سست و اتفاقات بعدی قابل پیشبینی میشود. از طرف دیگر بیش از اندازه محافظهکار است و در پردهی پایانی میخواهد گستاخیها (از نظر خودش) را جمع کند و همه چیز را بر مبنای اخلاق به سرانجام برساند. در همین راه خیلی از نکتهها و ایدههای فقط به صورت مکانیکی کنار هم چیده شده و فراتر از این کارکرد درست و حسابی پیدا نمیکنند، مثل همین قضیهی شباهت و علاقهی شخصیت اصلی قصه به مارادونا که قرار بوده ضربهی نهایی را در پایان به تماشاگر بزند ولی الان بود و نبودش تفاوت چندانی ندارد.
بر همین اساس حاصل کار فیلمی شده که اگر توقع زیادی نداشته باشید و هدفتان از تماشا دیدن یک فیلم ایرانی استاندارد باشد، بدون نکتهی ویژه و عجیب، به زحمت کارش را انجام میدهد و این گروه از مخاطبانش را راضی نگه میدارد؛ شاید حتی تجربهی بدی هم نباشد و بازیها و موقعیتهای فیلم نظرتان را جلب کند. اما در صورتی که دنبال کشف هستید و از حسین نمازی که نویسندگی و کارگردانی «شادروان» را بر عهده داشته، توقع بیشتری دارید، ناامید سالن را ترک میکنید.
امتیاز نویسنده: ۲ از ۵