بین دو جهان؛ چالشهای یک مهاجر نسل دوم
چیزهایی دربارهی مهاجر نسل دوم بودن و داشتن والدین مهاجر هست که هیچ کس دربارهی آنها صحبت نمیکند. این یک واقعیت کاملا شناخته شده است که مهاجرانی که میخواهند در یک کشور جدید از نو شروع کنند با موانع زیادی روبهرو هستند.
با این حال، چالشهای بسیار کودکانی که از والدین مهاجر به دنیا میآیند، به ندرت در حوزهی عمومی یا در محافل دانشگاهی مورد بحث قرار میگیرند. به ویژه، مهاجر نسل دومی که با مشکلاتی مانند ناهماهنگی فرهنگی، احساس انزوا و بحران هویت دست و پنجه نرم میکند.
در این نوشته، دربارهی مشکلات و آسیبهای بسیاری که مهاجران نسل دوم تجربه میکنند، صحبت میکنیم و به مسائل بحثبرانگیزتری مانند غلبه بر گناه ناخودآگاه پیشی گرفتن از والدین، وابستگی مشترک، والد شدن و آسیب بین نسلی میپردازیم.
مهاجر نسل دوم دقیقا چه کسی است؟
بیایید با تعریفی از مهاجر نسل دوم شروع کنیم. تعاریف مختلف و گاه متناقضی در اینترنت وجود دارد. اصطلاح مهاجر نسل دوم یک اصطلاح عجیب و غریب است. بنابراین به راحتی میتوان فهمید که چرا مردم با شنیدن آن گیج میشوند. در حالی که ما از اصطلاح مهاجر نسل دوم استفاده میکنیم، برخی افراد اصطلاح مهاجر نسل اول را برای توصیف کسانی که از والدین مهاجر در کشور میزبان متولد شدهاند ترجیح میدهند.
در این نوشته، ما تعریف این اصطلاح را از اداره سرشماری ایالات متحده اتخاذ میکنیم. از نظر آنها نسل اول مهاجران اولین اعضای خانواده خود هستند که شهروند کشور مقصد یا ساکنان دائمی آن میشوند. بیشتر اوقات، از این افراد به عنوان والدین مهاجر یاد میشود. برعکس، مهاجران نسل دوم شهروندانی هستند که از والدینی متولد شدهاند که اصالتا از کشور دیگری بودهاند. بنابراین اگر برای مثال در ایالات متحده از پدر و مادری مهاجر متولد شده باشید، اساسا به عنوان یک مهاجر نسل دوم در نظر گرفته میشوید.
چالشهای پیش روی مهاجران نسل دوم
در ادامه چالشهای مهمی که مهاجر نسل دوم با آنها روبهرو میشود را میخوانید. در این نوشته دربارهی راههای مقابله با این چالشها صحبتی نکردهایم و قصدمان تنها توصیف و شناخت این مشکلات است.
۱. وزن گناه ناگفته
به عنوان یک مهاجر نسل دوم، ممکن است با دیدن والدین مهاجر خود در مشاغل متعدد یا تحمل محیطهای کاری متخاصم بزرگ شده باشید. ممکن است آنها قادر به فراهم کردن پوشاک خوب یا حتی سرگرمیهای اولیه نبودهاند. آنها تلاش کردند تا درد و استرسی که در اثر این شرایط وجود داشت را پنهان کنند، اما شما میتوانستید آن را در چشمها و زبان بدن آنها بخوانید. شاید فکر میکنید خیلی جوان بودهاید و نمیتوانستید در قبال فداکاریهای والدین خود احساس مسئولیت کنید، اما خاطرات سختیهای آنها همیشه با شما خواهد بود. برخی از والدین مهاجر دائم گذشته و همهی چیزهایی را که برای مهاجرت باید کنار میگذاشتند، مطرح میکنند.
این کار معنایی واضح دارد؛ تو بهتر است زندگیای را انتخاب کنی که من اگر گزینههای تو را که داشتم، انتخاب میکردم. در حالی که میدانید که نیت والدینتان خوب است و نمیخواهند به شما فشار بیاورند، نمیتوانید احساس کنید که چیزی به آنها مدیونید. همهی کودکان به طور طبیعی در قبال رنج والدین خود احساس مسئولیت میکنند. اگر میدانید که والدین مهاجر شما به کشور جدیدی آمدهاند تا «زندگی بهتری به شما بدهند»، احساس گناه ناموجه شما حتی شدیدتر خواهد شد. شاید ذهن جوان شما زمانی که آنها را در ناراحتی میدیدید به طور خودکار شما را سرزنش میکرد و متقاعد میشد که حتما کار اشتباهی انجام دادهاید یا نتوانستهاید به اندازهی کافی کمک کنید.
بنابراین شما سختتر مطالعه میکردید، کارهای خانه را بیشتر انجام میدادید، به آنها مشاوره میدادید، پناه عاطفی آنها میشدید و حتی کیسهی بوکسشان. شما هر کاری که ممکن بود انجام دادید تا فرزندی مطیع و کوشاتر از آنچه که قبلا بودید باشید، اما مشکلات والدینتان علیرغم تلاش شما همچنان ادامه داشت. احساسات ناشی از گناه (من به اندازه کافی تلاش نکردم) یا شرم (من کافی نیستم یا ناقص هستم) میتواند پیامدهای ماندگاری داشته باشد. اگر احساس میکردید که در کودکی لایق شادی نیستید، این باور ناخودآگاه میتواند شما را به خرابکاری در زندگی شخصی و حرفهای در بزرگسالی سوق دهد. احساس گناه حل نشده میتواند به روشهای نامرتبط ظاهر شود.
شاید قادر به مراقبت از خود نیستید و رابطه ضعیفی با پول دارید. زمانی که برای استراحت یا تفریح مرخصی میگیرید یا بیش از حد کار میکنید، احساس بدی دارید. علیرغم تمام موفقیتهای ظاهریتان احساس میکنید یک کلاهبردار هستید. در محل کار بدرفتاری و استثمار را تحمل میکنید.
اگر به شما یاد دادهاند که شکایت از هر چیزی اشتباه است، اکنون احساسات خود را سرکوب میکنید. شما از آسیبپذیری میترسید و در رابطه با هر کسی محتاط هستید حتی در دوستیهای نزدیک و شراکتهای عاشقانه. برای رهایی از این چالش مهم اما رایجی که مهاجران نسل دوم با آن مواجه هستند، میتوانید یک تحقیق درونگرایانه دربارعهی ریشههای گناه و شرمندگی خود داشته باشید. البته احساسات شما بسیار واقعی هستند، اما هیچ مبنای منطقی ندارند.
شما برای پدر و مادرتان سختی ایجاد نکردید. هدف اصلی اکثر والدین مهاجر تضمین شادی و موفقیت فرزندانشان است. آنها واقعا میخواهند که شما شکوفا شوید. ممکن است نتوانید چیزی را که باعث احساس گناه یا شرم ناخودآگاه شما شده است را تغییر دهید، اما میتوانید برای غلبه بر آنها تلاش کنید و زندگی را شروع کنید که شایسته آن هستید.
۲. راهی برای تماس با خانه ندارید
اگر از والدینی که مهاجر بودهاند به دنیا آمدهاید، ممکن است احساس کنید که در تمام عمر خود بین دو فرهنگ زندگی کردهاید. هویت مهاجران نسل دوم پیچیده و پویاست. بر خلاف والدینتان، احساس شما از خود صرفا حول میراث شما از کشور قدیمی نمیچرخد.
به عنوان یک مهاجر نسل دوم، شما دائم بین احترام به تاریخ خانواده خود و پذیرش فرهنگ مدرنی که در آن قرار گرفتهاید، سرگردان هستید. ممکن است برای شما طبیعی شده باشد که در اطراف خویشاوندان خود رفتاری متفاوت و با دوستان خود رفتار دیگری داشته باشید.
چیزی که در محل زندگی شما پذیرفته شده است، ممکن است در زادگاه والدین شما با مخالفت مواجه شود. ممکن است از لذت بردن از جنبههای فرهنگ جدید که توسط قدیمیها پذیرفته نشده نیست، احساس بدی کرده باشید. فقدان هماهنگی درونی میتواند منجر به سرخوردگی مداومی شود که به سختی از بین میرود.
۳. شکاف فکری
مسئله تابویی که مهاجران نسل دوم با آن روبهرو هستند، شکافی است که والدین مهاجر شما باید از آن عبور کنند تا از نظر فکری از شما عقب نمانند. در حالی که خانوادههای دیگر میتوانند دربارهی رویدادهای جاری بحثهای جذابی داشته باشند، ممکن است والدین شما ریشه در گذشته داشته باشند و قادر به نگاه فراتر از دیدگاه محدود خود نباشند.
مثلا پدر و مادر شما هیچ درکی از تنوع، فمینیسم، جنبه منفی سرمایهداری و غیره نشان ندادهاند و شما هرگز در خانه درگیر بحثهای فکری یا سیاسی دربارهی این موضوعات نبودید. به نظر میرسد که آنها فقط به اساسیترین مسائل مانند امنیت، وضعیت اقتصادی و سرپناه علاقهمند هستند. فاصلهی فکری بین شما و والدینتان میتواند حتی روزمرهترین مکالمات را سخت کند. اگر اهل مطالعه، دانا، اهل سفر و دارای ذهنی باز باشید، نمیتوانید پتانسیل والدینتان و شکاف بین اوضاع و احوال و چگونگی آنها را ببینید.
وقتی پدر و مادرتان چیزهایی را میگویند یا انجام میدهند که خلاف ارزشهای شماست، احساس ناراحتی یا ناچاری میکنید. با این حال، اگر سعی کنید آنها را اصلاح کنید، ممکن است حالت تدافعی پیدا کنند یا از شما دوری کنند. هر بار که به والدین خود انتقاد میکنید، ممکن است احساس عذاب وجدان شما را فرا بگیرد. شما از نظر وجودی در خانه خود احساس تنهایی میکنید، اما هیچ کس را ندارید که دربارهی آن صحبت کنید زیرا این یک تابو است.
۴. احساس میکنید خانواده خودتان شما را نادیده میگیرند
با وجود تمام تلاشهایتان، افرادی که شما را به این دنیا آوردهاند، یعنی والدین مهاجرتان، نمیتوانند ببینند که واقعا چه کسی هستید. آنها استانداردهای بالایی برای عملکرد تحصیلی، وقتشناسی در خانه و سختکوشی در انجام کارهای خانه و وظایف شما داشتند.
اما هیچ کس واقعا کنجکاو به نظر نمیرسید که شما را در پشت نقش بچهی خوب، بشناسد. نه به این دلیل که شما را دوست ندارند، بلکه به این دلیل که توانایی آن را ندارند. آنها نمیدانند چگونه از توانایی شما در تفکر مستقل، تمایل شما برای دفاع از آنچه به آن اعتقاد دارید، تعهد شما به عدالت اجتماعی و شجاعت شما برای دفاع از حقیقت، قدردانی کنند.
اگر والدینتان دائم در تلاش هستند تا از شما ایدهآل خود را بسازند، شما را به سمت ایجاد چیزی سوق میدهند که روانشناسان آن را «خود کاذب» مینامند. وقتی احساسات و افکار واقعی خود را از دیگران و خود پنهان میکنید، احساس پوچی، بیروحی و غیرواقعی بودن میکنید و گویی به جای زندگی خود، زندگی دیگری دارید. شما رنج میبرید زیرا بخشی از شما (کودک درون شما) هنوز میخواهد توسط والدینی که هرگز نداشتهاید، شناخته شود.
۵. وابستگی متقابل
متأسفانه بسیار رایج است که والدین و فرزندان در خانوادههای مهاجر به سطح ناسالمی از وابستگی مشترک مبتلا شوند. وابستگی اشکال مختلفی دارد، اما در هستهی خود، رابطهی نامتعادلی است که در آن احساس ارزشمندی یک فرد به میزان فداکاری برای دیگری بستگی دارد.
تبدیل به والد شدن، انتظار از کودکان که نقش یک بزرگسال را بر عهده گیرند و از والدین خود مراقبت کنند، اغلب با وابستگی مشترک در خانوادههای مهاجر همراه است. والد شدن میتواند به روشهای مختلفی رخ دهد.
برخی از مثالهای این تغییر نقش، درخواست از کودک برای انجام کارهای خانه مانند آشپزی یا نظافت در سنین پایین، نگهداری از خواهر و برادر کوچکتر در زمانی که والدین دور هستند، راهنمایی والدین آسیبپذیر عاطفی، قرار گرفتن به جای شریک عاطفی یا داشتن گفتوگوهای کودک و بزرگسال دربارهی مسائل مالی یا مسائل جدی است. بچهها وقتی خیلی زود مسئولیتهای والدین را بر عهده میگیرند، غرق، سردرگم و آسیبدیده میشوند.
آنها شروع به این باور میکنند که فقط به خاطر مفید بودنشان به جای بودن طبیعیشان، ارزشگذاری میشوند. آنها بزرگ میشوند و نمیتوانند ارزش خود را باور کنند یا خود را لایق عشق بیقید و شرط بدانند.
اگر از سنین کودکی پدر و مادر بودهاید، از کودکی بیدغدغه محروم شدهاید. این یک خلأ غیرقابل حل ایجاد میکند که هرگز نمیتوان آن را پر کرد. هنگامی که وابستگی مشترک بین کودکان و والدین آنها وجود داشته باشد، رابطه سمی ایجاد میشود. ممکن است احساس کنید موظف هستید که نیازهای والدین خود را بر نیازهای خود ترجیح دهید، خود را به خاطر مشکلات آنها سرزنش کنید، دائم نگران آنها باشید، در قبال شادی آنها احساس مسئولیت کنید، قادر به نه گفتن یا تعیین حد و مرز نباشید و نیازهای خود را نادیده بگیرید. بخشی از شما در ماموریت نجات یا کمک به والدین خود به دام افتاده، در حالی که بخشی دیگر از شما مملو از خشم و رنجش است.
۶. انتقاد والدین مهاجر از سبک زندگی شما
والدین مهاجر شما ممکن است زندگی یا سبک زندگی شما را ناعادلانه قضاوت کنند. آنها ممکن است قضاوت کنند که با چه کسی هستید، برای امرار معاش چه کار میکنید، مجرد هستید، متاهل هستید و غیره. بدتر این است که بسیاری از چیزهایی که آنها فکر می کنند انتخاب شماست، بخشی از شخصیت شما هستند.
آنها ممکن است سعی کنند تعصبات خود را پنهان کنند، اما با این حال ممکن است با اظهارنظرهای معمولی، حالات چهره یا سکوتهای تنبیهی آنها احساس تضعیف کنید. متأسفانه، دیدگاه آنها ریشه در دانش سادهلوحانه و بالقوه منسوخ شده آنها درباره جهان دارد. بسیاری از نسل بیبی بومرها (baby boomers) دنیا را مکانی خطی میدانند که در آن موفقیت و رضایت فقط با پیروی از یک مسیر شغلی و برنامهی زندگی اثبات شده حاصل میشود.
آنها در زمانی بزرگ شدهاند که مفاهیمی مانند اصالت، تنوع و شمول کمتر برجسته بودند. شاید آنها در کلیسا یا مدرسه یاد گرفتهاند که اگر از هنجار منحرف شوید، سزاوار شادی کمتری هستید. البته، ما نمیتوانیم بگوییم که همهی بومرها یکسان هستند؛ این یک تعمیم شاید ناعادلانه است. چیزی که شما را آزار میدهد نتیجه سوگیری ناخودآگاه آنهاست و احتمالا عمدا این کار را انجام ندادهاند. پس از چندین بار تلاش ناموفق، ممکن است تماس با آنها را محدود کنید و به دنبال تایید آنها نباشید.
با این حال، این بدان معنا نیست که شما باید احساسات خود را نادیده بگیرید یا پنهان کنید. میتوانید با گفتن جملاتی مانند «آنها تمام تلاش خود را کردند» یا «تقصیر آنها نیست» وضعیت را توضیح دهید. با این حال، اهمیتی ندارد که این جملات چقدر از نظر منطقی برای شما درست باشد. به هر حال منعکسکننده واقعیت احساسی شما در طرد شدن توسط افرادی نیست که باید شما را دوست داشته باشند و بپذیرند. حتی اگر از دست آنها ناراحت یا عصبانی باشید، باز هم میتوانید به والدین خود عشق بورزید.
ممکن است نسبت به والدین خود احساس کینه داشته باشید و در عین حال از فداکاریهایی که انجام دادهاند یا از عمق محبت آنها قدردانی کنید. شما میتوانید آزرده باشید و در عین حال از حسن نیت آنها قدردانی کنید. نه شما و نه والدینتان نمیخواهید در چرخهی احساس گناه و رنجش گیر کنید. تنها راه خروج از این چرخه این است که احساسات واقعی خود را بپذیرید.
۷. بزرگ شدن با درماندگی آموخته شده
شرم درونی و ستم اجتماعی نیز منابع دردناکی برای مهاجران نسل دوم هستند و میتوانند به بحران هویت منجر شوند. اگر در یک خانواده مهاجر متولد شده باشید، ممکن است در کودکی تبعیض نهادی، خشونت و نژادپرستی را تجربه کرده باشید. به عنوان فرزند مهاجران، ممکن است باوریهای منفی مانند «من به اندازهی کافی خوب نیستم» یا «من شایسته نیستم» را درونی کرده باشید.
حتی اگر هرگز نتوانستهاید نامی برای احساس بیارزشی، ناتوانی، شرم، یا تحقیری که تجربه کردید، پیدا کنید. روانشناسان از اصطلاح «درماندگی آموخته شده» برای توصیف تأثیر قرار گرفتن در معرض ظلم و بیعدالتی سیستماتیک به طور منظم بدون اینکه قادر به انجام کاری در مورد آن باشید، استفاده میکنند. ممکن است این ایده را درونی کرده باشید که هر چقدر هم که تلاش کنید، در نهایت به چیزی تبدیل نمیشود. این ممکن است به عزت نفس و توانایی شما برای پیگیری اهداف در بزرگسالی آسیب برساند.
همچنین ممکن است در برابر بیعدالتی و فساد جهانی احساس ناتوانی کنید. شما نمیتوانید فقط از آنها شانه خالی کنید یا وانمود کنید که وجود ندارند، بلکه از این باور که تغییر جهان غیرممکن است فلج شدهاید.
۸. هیچکس هرگز به شما نمیگوید دوستت دارم
در حالی که نیازهای فیزیکی شما ممکن است در خانه برآورده شود، بسیاری از فرزندان مهاجر گزارش میدهند که نیازهای عاطفی آنها برآورده نمیشود. چنین فقر عاطفی در خانه میتواند ناشی از عوامل متعددی از جمله مشکلات مالی، هنجارهای فرهنگی، آسیبهای بین نسلی، مبارزه با نژادپرستی و احساس حقارت باشد.
والدین مهاجر شما ممکن است با غم خانواده و دوستان از دست رفته، سازگاری با فرهنگ جدید، غلبه بر نژادپرستی و تبعیض، مقابله با تهدید اخراج، و غلبه بر احساس فریبکار بودن با وجود موفقیتهایشان، دست و پنجه نرم کرده باشند. زمانی که آنها تحت فشار قرار گرفتند نمیتوانستند به احساسات خود فضایی بدهند. اگر احساسات خود را بیرون بریزند و بعد نتوانند آنها را کنترل کنند، چه اتفاقی میافتد؟
آنها دچار فروپاشی روانی میشوند؟ با این ترسها، آنها احساس میکنند که چارهای جز سرکوب هرگونه احساس غم و اندوهی که ممکن است ظاهر شود، ندارند. بنابراین، آنها نمیدانند وقتی شما احساساتی مانند شرم یا غم نشان میدهید باید چه کاری انجام دهند. آنها فعالانه (یا منفعلانه) سعی میکنند احساسات شما را ساکت کنند، بنابراین مجبور نخواهند بود با احساسات خود روبهرو شوند.
منبع: medium