۱۰ برج برتر دنیای ادبیات و بررسی دلایل علاقه نویسندگان به برج‌ها

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۵ دقیقه
برج‌ها

از دید کسی که با ژانر فانتزی و علمی‌تخیلی عمیقاً آشنایی ندارد، شاید این دو سبک از هم بسیار متفاوت به نظر برسند، ولی آرتور سی. کلارک (Arthur C. Clarke) قانونی دارد که می‌گوید اگر تکنولوژی از حدی پیشرفته‌تر شود، تشخیص آن از جادو ممکن نیست؛ با استناد بر این قانون، مشخص می‌شود که این دو سبک چقدر با هم دی‌ان‌ای مشترک دارند (در واقع در گذشته‌های دور هر دو ژانر زیر چترواژه‌ی «ادبیات خیالی» (Fantastic Fiction) طبقه‌بندی می‌شدند). یکی از کلیشه‌ها یا عناصر داستانی هم که در آثار هر دو سبک حضوری پررنگ دارد، برج‌ها هستند.

از «برج» (High-Rise)، اثر جی.جی. بالارد (J.G. Ballard) گرفته تا مجموعه‌ی «برج تاریک» (The Dark Tower)، اثر استیون کینگ، و «دو برج» (The Two Towers)، جلد دوم «ارباب حلقه‌ها»ی تالکین، در این دو سبک شاهد برج‌های بلند زیادی هستیم، ولی برج‌ها صرفاً برای قشنگی به کار نمی‌روند. در واقع این ساختمان‌ها چنان قدرت نمادینی دارند که می‌توانند در بطن روایت کاربردهای زیادی داشته باشند. اجازه دهید هرکدام را بررسی کنیم.

قدرت

در دنیای واقعی، حداقل تا عصر مدرن، هدف از ساختن برج‌ها، عمدتاً به رخ کشیدن این مسئله بود که ما از منابع و توانایی کافی برای ساختن برج برخورداریم (و فقط پادشاهان و امپراتورها بودند که از این حد از منابع و توانایی برخوردار بودند)، ولی برج‌ها کاربرد استراتژیک هم داشتند. از روی برج می‌شد دید وسیعی به زمین‌های اطراف داشت و این امکان وجود داشت تا از ساکنین داخل برج از حمله‌های زمینی محافظت شود. به‌خاطر این دلایل است که معمولاً برج‌ها در آثار فانتزی و علمی‌تخیلی نماد قدرت هستند. به‌خاطر همین است که تالکین آن همه برج کذایی را در سرزمین میانه پخش کرده بود و دور و بر همه‌یشان، شهرها، همچون قارچ‌هایی دور کنده‌ی درخت، گسترانیده شده بودند. میناس مورگول (Minas Morgul)، که یک زمانی میناس ایتیل (Minas Ithil) نام داشت، نمادی قدرتمند از فروپاشی گوندور (Gondor) و کاهش قدرت مردم نومنور (Númenor) است. این برج به دست دشمن افتاد و فاسد شد. البته برج‌ها همیشه نماد تباهی و سیاهی نیستند؛ برج عاج (Ivory Tower)، برجی درخشان و مسند قدرت سرزمین فانتاستیکا (Fantastica) در «داستان بی‌انتها» (The Neverending Story)، اثر مایکل انده (Michael Ende)، به‌اندازه‌ی بانوامپراتور کودک‌سان (The Childlike Empress) که در آن زندگی می‌کند، دوست‌داشتنی به نظر می‌رسد.

میناس مورگول

میناس مورگول، آنطور که در فیلم‌های ارباب حلقه‌ها به تصویر کشیده شد.

برج‌ها به‌عنوان نمادی از سلطه و کنترل آنقدر رایج هستند که در انواع و اقسام داستان‌های علمی‌تخیلی و فانتزی پیدایشان می‌کنید؛ مثلاً قصر امپراتوری (Imperial Palace) یا سابقاً معبد جدای‌ها (Jedi Temple) در «جنگ ستارگان» یا سیتادل (Citadel) عظیم‌الجثه در بازی‌های «نیمه‌عمر» (Half-Life) که تقریباً یک و نیم کیلومتر ارتفاع دارد، مثالی دیگر از برج‌های نماد قدرت هستند.

بازی فکری برج هیجان مدل جنگا چوب راش

البته همیشه هدف به رخ کشیدن قدرت نظامی نیست. گاهی هدف به رخ کشیدن قدرت اقتصادی، سیاسی یا شرکتی است. مثلاً وزارت حقیقت (Ministry of Truth) در «۱۹۸۴» (۱۹۸۴) را به‌عنوان مثال در نظر بگیرید. با این‌که کتاب بیشتر فیبل سیاسی است تا اثری علمی‌تخیلی، در آن وزارت حقیقت به‌عنوان یک برج بسیار بلند توصیف شده است. این برج نمادی بصری از له کردن آزادی و کشتن روح شهروندانی است که رویشان سایه انداخته است. یکی از دلایلی که برج‌ها همچنان ساخته می‌شوند این است که هزینه‌ی ساخت‌شان بسیار زیاد است. برای همین است که شخصیت‌های قدرتمند و پولدار بسیاری – از تونی استارک (Tony Stark) گرفته تا الدون تایرل (Eldon Tyrell) – برج‌ها را برای تجلیل از ثروت و جایگاه خودشان می‌سازند. مقر شرکت تایرل در «بلید رانر» (Blade Runner) حتی آسمان‌خراش‌های آینده‌نگرانه‌ای را که دورش را احاطه کرده‌اند تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و به‌صورت کاملاً بصری تفاوت قدرت بین تایرل و… خب، تمام جانوران و شرکت‌های دیگر در کره‌ی زمین را نشان می‌دهد.

برج‌ها

برج تایرل حتی بین آسمان‌خراش‌های لس‌آنجلس آینده نیز بیش‌ازحد بزرگ به نظر می‌رسد.

البته نادیده گرفتن جنبه‌های فالوسی برج‌سازی هم غیرممکن است، برای همین می‌رسیم به…

استعاره

گاهی‌اوقات یک برج، یک برج نیست؛ یا فقط یک برج نیست. مثل برج بابل در مجموعه‌ی «کتاب‌های بابل» (Books of Babel)، اثر جوسایا بنکرافت (Josiah Bancroft)، گاهی یک برج برای خودش یک دنیاست و نماینده‌ی چیزهای مختلف است. یکی از معروف‌ترین و اولین مثال‌ها در این زمینه مجموعه‌ی «برج تاریک» (The Dark Tower) استیون کینگ است. در این مجموعه برج تاریک شامل کل جهان‌های موازی می‌شود؛ یا حداقل جهان‌های مختلف را به هم وصل نگه می‌دارد. برج تاریک مسلماً سازه‌ای نیست که برای قدرت‌نمایی یا کنترل قلمرو ساخته شده باشد. همچنین، برج بابل در اثر بنکرافت، با این‌که واقعاً یک ساختمان با ابعاد فیزیکی است، در اصل یک شهر یا شاید هم یک دنیاست و تمام طبقات آن (که با نام «قلمروهای حلقه‌ای» (Ringdom) شناخته می‌شوند) نماینده‌ی چیزی متفاوت هستند. (تد چیانگ (Ted Chiang)، نویسنده‌ی تحسین‌شده هم برداشتی متفاوت از ساختمان برج بابل را در داستان کوتاه مورمورکننده‌ی «برج بابل» (Tower of Babylon) ارائه می‌کند که در آن این برج هم نماینده‌ی تلاش بی‌پایان انسان برای رسیدن به درجه‌ی خدایی است، هم نماینده‌ی چیزی به‌مراتب عجیب‌تر). همان‌طور که توماس سنلین (Thomas Senlin)، شخصیت اصلی مجموعه‌ی «برج بابل» از بنکرافت، به‌طرز توضیح‌ناپذیری جذب برج بابل و راز و رمزهای آن می‌شود، برای بازدیدکنندگان برج گنیجی (Tower of Ghenijei) در مجموعه‌ی «چرخ زمان» (Wheel of Time) رابرت جوردن هم ترک کردن آن سخت است. این برج ساختمانی بدون در و بدون پنجره است که پس از وارد شدن به آن، ترک کردنش تقریباً غیرممکن است. این ساختمان نوعی دریچه‌ی غیرقابل‌درک است که یا به فاش‌سازی رازها منتهی می‌شود، یا به برآورده شدن آرزوها، ولی همیشه، همراه با هزینه‌ای سنگین. ساختمان‌های غیرممکن، پنهان‌کننده‌ی چیزهای غیرممکن هستند.

وزارت حقیقت

ساختمان وزارت حقیقت، مثل خود برادر بزرگ، به همه نظارت دارد.

جالب اینجاست که برج‌ها گاهی نماینده‌ی پلیدی یا غیرطبیعی بودن هستند، انگار که تومور پلیدی در واقعیت هستند. باراد-دور (Barad-dûr) در «ارباب حلقه‌ها» مثال خوبی از چنین برجی است. این برج جایی نیست که در آن سارون مژه‌هایش را که وجود خارجی ندارند، روی هم بگذارد و با آرامش بخوابد، بلکه تجسمی از قدرت تاریک اوست. در مجموعه‌ی «وقایع‌نگاری توماس کاوننت» (Chronicles of Thomas Covenant)، اثر استیون آر. دونالدسون (Stephen R. Donaldson)، ریدجک توم (Ridjeck Thome)، مقر فعالیت‌های ارباب متعفن (Lord Foul)، عمدتاً زیر زمین وجود دارد، ولی دو برج بر فراز آن به دل آسمان قد برافراشته‌اند. واکنش طبیعی بازدیدکننده‌ای که یتیم‌خانه‌ی متعفن (Foul’s Creche) را برای اولین بار می‌بیند، حس انزجار از شدت بی‌نقص بودن آن است، بی‌نقص بودنی که به‌نوعی غیرطبیعی و آزاردهنده جلوه می‌کند.

برج‌ها

یتیم‌خانه‌ی متعفن در مجموعه‌ی وقایع‌نگاری توماس کاوننت

یکی دیگر از برج‌های استعاری را در «نابودی» (Annihilation)، اثر جف وندرمیر (Jeff VanderMeer) شاهد هستیم. در این رمان، گروهی از دانشمندان وارد جهانی رازآلود و از لحاظ زیست‌محیطی عجیب‌غریب به نام ناحیه‌ی ایکس (Area X) می‌شوند و به سمت برج واقع در مرکز آن راه می‌افتند. این برج نه یک فانوس دریایی قدبرافراشته به سمت آسمان، بلکه گودالی روی زمین است که پلکانی تقریباً بی‌انتها دور آن را احاطه کرده است و روی دیوارهای آن حروف الفبایی نقش بسته‌اند که از هوشمندی نسبی برخوردارند. قضیه چیست؟ حدس شما می‌تواند به‌اندازه‌ی حدس ما درست باشد، ولی طبق گفته‌ی نویسنده، قضیه به آلت تناسلی ربطی ندارد.

ساختارشکنی

نویسندگان از مواقعی‌که عناصر داستانی به کلیشه تبدیل می‌شوند به‌خوبی آگاهند و برای همین گاهی ساختارشکنی‌های جانانه‌ای با استناد بر این آگاهی انجام می‌دهد. با وجود این همه برج در تاریخ بشریت، قصه‌های پریان و ادبیات فانتزی و علمی‌تخیلی، جای تعجب ندارد که می‌توانیم به مثال‌های زیادی از ساختارشکنی این کلیشه در این آثار اشاره کنیم. بعضی از این ساختارشکنی‌ها جنبه‌ی طنزآمیز دارند؛ مثل برج دانشگاه باگرآپ (Bugarup University) در مجموعه‌ی «جهان‌صفحه» (Discworld)، اثر تری پرچت (Terry Pratchett) که به‌خاطر دلایل جادویی، از پایین ۹ متر ارتفاع دارد و از بالا ۸۰۰ کیلومتر؛ برخی از این برج‌ها عجیب هستند، مثل برج‌های دیوانگی دونو ووروتیر (Dono Vorrutyer’s Towers of Madness) در مجموعه‌ی «حماسه‌ی وورکوسیگان» (Vorkosigan Saga)، اثر لوییس مک‌مستر بویولد (Lois McMaster Bujold) که بعد از این‌که معمارش دیوانه شد ساخته و بعداً به یک مکان گردشگری تبدیل شد.

یکی از محبوب‌ترین برج‌های ساختارشکنانه را می‌توان در مجموعه‌ی «حماسه‌ی نبرد شکافت» (Riftwar Cycle)، اثر ریموند ای. فیست (Raymond E. Feist) پیدا کرد که در آن در جزیره‌ای به نام جزیره‌ی ساحران (Sorcerer’s Isle)، یک قلعه‌ی مخوف و چهار برج ساخته شده‌اند تا بازدیدکنندگان را از ورود به جزیره باز دارند. این ساختمان شوم و تهدیدآمیز، که قوس‌هایی از انرژی بین پنجره‌ها و برج‌هایش در جریان‌اند، دقیقاً شبیه به مکانی به نظر می‌رسد که در آن آدم‌ها با نیروی جادویی فوق‌العاده به ژله تبدیل می‌شوند، ولی این قلعه و برج‌ها فقط جنبه‌ی نمایشی دارند. آیا این برج‌ها، ارجاعی خودآگاهانه به حضور همه‌جانبه‌ی برج‌ها در آثار فانتزی و علمی‌تخیلی است؟ گاهی‌اوقات، یک برج، فقط یک برج است.

۱۰ برج برتر در ادبیات فانتزی و علمی‌تخیلی

بسیار خب، حالا که به اهمیت نمادین و استعاری برج‌ها پرداختیم، جا دارد به تعدادی از بهترین برج‌های خیالی در ادبیات فانتزی و علمی‌تخیلی بپردازیم که اگر امکانش وجود داشت، بدمان نمی‌آمد بهشان سر بزنیم.

۱۰. برج بابل / مجموعه‌ی کتاب‌های بابل (The Books of Babel)، اثر جوسایا بنکرافت (Josiah Bancroft)

برج‌ها

در مجموعه‌ی «کتاب‌های بابل»، برج بابل چیزی فراتر از یک ساختمان ساده است. این برج، نوعی سبک زندگی است. در واقع، وقتی وارد برج می‌شوید، انگار بازی «ماجراجویی‌ات را خودت انتخاب کن» (Choose Your Own Adventure) را شروع کرده‌اید و در آن آزادی‌عملی که در اختیار دارید، بسیار زیاد و هیجان‌انگیز است. یکی از طبقات برج حمام (The Baths) است که در آن می‌توانید به آرامش برسید؛ طبقه‌ای دیگر سالن (The Parlor) است که در آن می‌توانید استعداد بازیگری خود را امتحان کنید؛ در این طبقه، همه بازیگرند، ولی هیچ‌کس نمی‌داند فیلمنامه قرار است به کدام سمت‌وسو برود. هر طبقه که تصمیم گرفتید بروید، اشکال ندارد، ولی حواس‌تان باشد که حتماً به چرخ‌گردان‌های زیرزمین (Basement) که با پا زدن رویشان بهتان آبجو می‌دهند سر بزنید. این تجربه‌ای است که واقعاً باید امتحانش کنید. یک توصیه‌ی دیگر: حتماً نسخه‌ای از «راهنمایی به برج بابل برای همه» (Everyman’s Guide to the Tower of Babel) همراه خود داشته باشید تا به‌روزترین اطلاعات درباره‌ی هرکدام از قلمروهای حلقه‌ای را در اختیار داشته باشید.

(پاورقی: این راهنمایی کاملاً دقیق نیست!)

۹. برج‌های استخوانی (Bone Towers) / فرازهنج (Updraft)، اثر فرن وایلد (Fran Wilde)

برج‌ها

برج‌های استخوانیِ تمدنی که در این کتاب توصیف شده، باشکوه و مرتفع هستند و با خود یک پیام منتقل می‌کنند: این برج‌ها، در اصل ستون‌های یک استخوان زنده و در حال رشد هستند و با حالتی نمایشی تا دل ابرها قد بر افراشته‌اند و برای کسانی که دنبال هیجان هستند، فرصت‌های بی‌شمار فراهم می‌کنند. راه اصلی برای رفت‌وآمد بین برج‌ها، گلایدرهایی بال‌دار هستند که روی دوش ساکنین محلی دیده می‌شود. این تجربه برای کسانی که قلبی ضعیف دارند مناسب نیست، ولی منظره‌هایی که پیش رویتان قرار دارند، هوش از سرتان خواهند برد. تنها چیزی که باید حواس‌تان به آن باشد – و آنقدر هم کم‌اهمیت است که به‌نظرمان به‌زحمت ارزش اشاره کردن دارد – یکی از آن دهان‌فلک‌های (Skymouth) اعصاب‌خردکن است؛ جانوران نامرئی و ریزی که تا موقعی‌که در حال بلعیدن‌تان نباشند، آن‌ها را نخواهید دید. ولی اجازه ندهید این موجودات احمق، شما را از گذراندن اوقاتی فوق‌العاده بین ابرها دلسرد کنند!

۸. باراد-دور (Barad-dûr) / ارباب حلقه‌ها (Lord of the Rings)، اثر جی. آر. آر. تالکین (J.R.R. Tolkien)

برج باراد-دور

شاید باراد-دور از بسیاری از نقاط دیدنی برتر سرزمین میانه دور باشد، ولی اگر موفق بشوید خود را به آن برسانید، اوقاتی فراموش‌نشدنی را در آن سپری خواهید کرد. باراد-دور، این برج قدیمی که از برج خواهرش اورتانک (Orthanc) از لحاظ بصری جذاب‌تر است، اخیراً از نو بازسازی شده و به آخرین و بزرگ‌ترین جنبه‌های جادوی تاریک مجهز شده است. اگر از انزوا خوشتان می‌آید، این برج از شما در برابر شلوغی سرزمین میانه محافظت و برایتان دسترسی اختصاصی به شگفتی‌های زمین‌شناسانه‌ی کوه نابودی (Mount Doom) فراهم خواهد کرد (شگفتی‌هایی که معمولاً از دسترس توریست‌ها خارج‌اند). فقط لازم است به بازدیدکنندگان گرامی نکته‌ای را یادآوری کنیم: اگر احیاناً در این برج یک حلقه پیدا کردید – به رنگ طلایی و با ظاهری کاملاً معمولی – از شما درخواست می‌کنیم که فوراً آن را به میز پذیرش تحویل دهید.

کتاب ارباب حلقه ها اثر جی. آر. آر تالکین - دو برج

۷. برج تاریک / مجموعه‌ی برج تاریک (The Dark Tower)، اثر استیون کینگ (Stephen King)

برج تاریک استیون کینگ

آیا تا به حال هوس کرده‌اید که احساس کنید در مرکز همه‌چیز قرار دارید؟ با ورود به برج تاریک، می‌توانید حس از دست دادن فرصت‌های طلایی (FOMO) را در نطفه خفه کنید. این ساختمان تهدیدآمیز برای هرکس که احساس می‌کند اثر جادو در زندگی‌اش از بین رفته، پناهگاهی بی‌نظیر است. چون اینجا، در برج تاریک، احتمالات بی‌نهایت هستند. با این‌که نواحی اطراف آن بدجوری دچار رکود شده‌اند، این اتفاق نباید روی تجربه‌ی بازدید شما اثر بگذارد. در واقع، شاید اکنون بهترین زمان ممکن برای بازدید از این مرکز جهان‌شمول باشد. اگر هم قبلاً از آن بازدید کرده‌اید، چه اشکالی دارد دوباره به آن برگردید؟ به‌هرحال، همه دیر یا زود به آن برمی‌گردند.

کتاب برج تاریک 5 گرگ های کالا اثر استیون کینگ انتشارات البرز

۶. برج هنر (Tower of Art) / مجموعه‌ی جهان‌صفحه (Discworld)، اثر تری پرچت (Terry Pratchett)

برج‌ها

سلام. به برج هنر خوش آمدید؛ قدیمی‌ترین و تحسین‌برانگیزترین ساختمانی که هنور در «جهان‌صفحه» پابرجاست و هر روز می‌توانید انتظار یک ماجراجویی جدید و هیجان‌انگیز را در آن داشته باشید. به‌لطف ۸۸۸۸ پله‌ای که این برج دارد، حسابی می‌توانید پاهایتان را با بالا و پایین رفتن از آن ورزیده کنید و با منظره‌های زیبایی از دانشگاه دیده‌نشده (Unseen University)، شهر شلوغ آنخ-مورپورک (Ankh-Morpork) و خب… هر چیزی که رودخانه‌ی آنخ از آن تشکیل شده، چشم‌هایتان را نوازش دهید. اگر دنبال سرگرمی هستید، بهترین جای ممکن جامعه‌ی آکادمیک جادوگران دانشگاه دیده‌نشده است که هر روز طوری زندگی می‌کنند که انگار روز آخر زندگی‌شان است.

پ.ن: روی ساختمان برج هنر پنجره‌ای وجود ندارد، ولی بازدیدکنندگان می‌توانند به‌راحتی تصور کنند که اگر پنجره‌ای وجود داشت، چه منظره‌های زیبایی در انتظارشان بود.

۵. برج اسکویید ایسکاری (Iskari Squid Tower) / مجوعه‌ی توالی کرفت (The Craft Sequence)، اثر مکس گلدستون (Max Gladstone)

برج‌ها

وقتی در حال بازدید از شهر شلوغ و رو به رشد آگدل لکس (Agdel Lex) هستید، اساساً در ازای پرداخت هزینه‌ی یک تعطیلات، دو تعطیلات نصیب‌تان می‌شود! اگدل لکس که پس از جنگ‌های الهی (God Wars) به‌خوبی بازسازی شده است، یک مرکز تجمع جالب و دائماً در حال تکامل مخصوص ایسکاری‌هاست (در دنیای داستان، ایسکاری‌ها مردمی مشابه به مردم غرب اروپا هستند) که در کمال تناسب بر فراز شهر سابق آلیکاند (Alikand) واقع شده است. کسانی که برای اولین بار از آن بازدید می‌کنند، بدون‌شک دوست خواهند داشت نواحی بیابانی اطراف را ببینند، چون در آن‌ها می‌توانید آثار به‌جامانده از خدایان سابق را از نزدیک ببینید، ولی عامل جذابیت اصلی در اگدل لکس برج اسکوییدمانندی است که در مرکز آن قرار دارد و منزلگاه سازمان اصلاح‌سازی ایسکاری (Iskari Rectification Authority) است و از بدن خدای اسکوییدشکل ایسکاری‌ها تشکیل شده است. امکان ندارد بتوانید تجربه‌ی فرهنگی از این صمیمانه‌تر داشته باشید.

۴. برج گنیجی (Tower of Ghenjei) / مجموعه‌ی چرخ زمان (The Wheel of Time)، اثر رابرت جوردن (Robert Jordan)

چرخ زمان

برج گنجی یک تقاطع فرهنگی پررمز و راز است که بازدید از آن برای هر مسافری که می‌خواهد از ناحیه‌ی امن خود خارج شود – و وارد دنیای مردم مارشکل فین (The Finn) شود –  واجب است. این برج که در کنار رودخانه‌ی آرینل (Arinelle) واقع شده، هویتی بسیار پنهانی دارد، حتی برای مردمی که در نزدیکی‌اش زندگی می‌کنند. این برج هیچ در یا پنجره‌ای ندارد، ولی اگر به‌قدر کافی پافشاری به خرج دهید (و بلد باشید چطور از یک چاقوی برنزی استفاده کنید) برای شما پاداش‌هایی فراتر از تصورتان فراهم خواهد کرد. چه مار باشید، چه روباه، بین مردم فین یا الفین ماجراجویی جالبی منتظر شماست؛ در واقع، سفر شما ممکن است آنقدر مسحورکننده باشد که دیگر نتوانید به این راحتی‌ها از آن خارج شوید.

کتاب چرخ زمان 1 چشم جهان خروج از دورود اثر رابرت جردن انتشارات پریان

۳. برج عاج (Ivory Tower) / داستان بی‌انتها (The Neverending Story)، اثر مایکل انده (Michael Ende)

برج عاج

برج عاج چیزی فراتر از یک ساختمان ساده و درخشان است. در سرزمین باشکوه فانتاستیکا (Fantastica)، این برج مرکز زندگی و فعالیت است. این برج که به‌اندازه‌ی قصر ورسای به آن رسیدگی شده،‌ کندوی یک پایتخت بسیار شلوغ است. محدوده‌ی آن از آبشار، حوض، باغ و گذرگاه‌های پیچ‌درپیچ پر شده است. منظره‌ی گنبد درخشان برج عاج، در کنار طبقات جذاب آن، شگفتی بیننده را برمی‌انگیزد و در هر بازدیدکننده‌ای ذوق کودکانه ایجاد می‌کند. برای همین است که ساکنین این شهر درخشان عاشق حاکم آن، بانوامپراتور کودک‌سان (Childlike Empress) هستند. این بانوامپراتور هرگاه خبر بازدید گردش‌گران از شهرش را می‌شنود، سر از پا نمی‌شناسد.

۲. برج شادی (Tower of Joy) / مجموعه‌ی نغمه‌ی یخ و آتش (A Song of Ice and Fire)، اثر جورج آر. آر. مارتین (George R. R. Martin)

برج شادی

شاید برج شادی موردبحث‌ترین برج در این فهرست باشد. این برج منظره‌های گسترده‌ای از کوهستان‌های سرخ دورن (Dorne’s Red Mountains) فراهم می‌کند. مسافرانی که علاقه به تجربه‌های فرهنگی داشته باشند، با بازدید از این برج حرف‌های زیادی برای گفتن خواهند داشت. قابل‌بحث‌ترین جنبه‌ی برج، تاریخچه‌ی پیچیده و جالب آن است. این برج فقط منشاء تولید افسانه‌های وستروسی نیست! ما تشویق‌تان می‌کنیم که هرچه زودتر به اینجا سر بزنید؛ چون خبر رسیده که «بادهای زمستان» همین روزها شروع به وزش خواهند کرد.

۱. ایستگاه خیابان پردیدو / ایستگاه خیابان پردیدو (Perdido Street Station)، اثر چاینا میه‌ویل (China Miéville)

ایستگاه خیابان پردیدو

دفعه‌ی بعد که که به شهر کروبوزون جدید (New Crobuzon) سر زدید، بازدید از ایستگاه شلوغ خیابان پردیدو جزو واجبات است. البته چه بخواهید، چه نخواهید، گذرتان به آن خواهد افتاد، چون در نهایت همه‌ی قطارها از آن رد خواهند شد. حتماً به سفارت‌خانه‌ی جهنم (Hell’s Embassy) سر بزنید؛ بعد برای قرار ملاقاتی با بافنده (The Weaver) اقدام کنید و از گوش دادن به شعر سپیدی لذت ببرید که فقط یک خدای عنکبوتی فراتر از بعد زمان و مکان می‌تواند بسراید (فقط حواس‌تان باشد که قیچی همراه خود داشته باشید!). از پله‌های مناره‌ی مخروطی (The Spire) بالا بروید تا از مناظر زیبای رودخانه‌ی قیر متعفن (Gross Tar River) لذت ببرید (نگران نباشید؛‌ رنگ و درجه‌غلظت آن… همیشه همان چیزی است که می‌بینید)، جاسوسی مردان کاکتوسی را بکنید که در حال ورود و خروج از گلخانه (The Glasshouse) هستند  و از شکوه دنده‌ها (The Ribs) لذت ببرید (و سعی کنید حدس بزنید این دنده‌ها از کدام هیولای عظیم‌الجثه در گذشته‌های دور به جا مانده‌اند). البته سفرتان کامل نخواهد بود مگر این‌که به آزمایشگاه حشره‌شناسی محلی نیز سر بزنید. هزینه‌ی ورود به آزمایشگاه، رویاهایاتان است.

توجه: اگر هنگام توقف در مناره‌ی مخروطی، سربازان شهردار به شما شبیخون زدند، پیشنهاد می‌کنیم به سوال‌هایشان پاسخ دهید.

منبع: Barnes and Noble

راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما