سریال «بهتره با سال تماس بگیری»؛ چگونه نام سال گودمن در کنار هایزنبرگ جاودانه شد؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
سال گودمن

سریال «بهتره با سال تماس بگیری» (Better Call Saul) هم بالاخره به انتهای مسیر خود رسید؛ اثری که در قالب شش فصل از سال ۲۰۱۵ تا تابستان سال ۲۰۲۲ پخش شد. این سریال نمرات خارق‌العاده‌ای در وب‌سایت‌های مختلف از سوی کاربران و منتقدین دریافت کرده و دومین پروژه‌ی تلویزیونی وینس گیلیگان است. این هنرمند نه یک بار، بلکه دو مرتبه ثابت کرده می‌تواند یک شخصیت منفی ساده را به بهترین شکل ممکن در دنیای داستان پرورش دهد. شخصیتی که نه تنها به‌واسطه‌ی خباثتش از آن متنفر نمی‌شویم، بلکه از تک تک اتفاقات پیرامونش لذت می‌بریم. گیلیگان و پیتر گولد واقعا از چه فرمولی استفاده کرده‌اند که بیننده از تماشای دو اثر تلویزیونی بسیار ستودنی و تحسین‌برانگیزش به وجد می‌آید؟

اتمام سریال «بهتره با سال تماس بگیری» بهانه‌ای شد تا به مولفه‌ی شخصیت‌پردازی شخصیت جیمی مک‌گیل پرداخته شود؛ کاراکتری که اولین مواجهه‌اش با مخاطب در سریال «برکینگ بد» بود. پس از این‌که سریال «برکینگ بد» هم به پایان مسیر خود رسید، همچنان سرنوشت برخی از شخصیت‌های مهم داستان گنگ و مبهم بود. با این حال، جیمی مک‌گیل یا همان سال گودمنِ شارلاتانِ داستان از لحاظ شخصیت‌پردازی در ساده‌ترین شکل ممکن در خط داستانی سریال «برکینگ بد»‌ حضور داشت. گیلیگان و گولد با خلق یک سریال دیگر به اسم «بهتره با سال تماس بگیری» به‌واسطه‌ی شش فصل تلاش کردند تا ثابت کنند جیمی مک‌گیل هم یک کاراکتر پیچیده‌ای مثل والتر وایت است. با این حال، در سریال «برکینگ بد» فرصت نشد تا به این وکیل باهوش و نابغه به خوبی پرداخته شود. «بهتره با سال تماس بگیری» بسترسازی‌های لازم را انجام داد تا جیمی مک‌گیل در کانون توجه هواداران دنیای «برکینگ بد» قرار گرفته و خودنمایی کند.

همان‌طور که بیننده در «برکینگ بد» شاهد تبدیل یک معلم شیمی ساده به یک تبهکار خطرناک اما با ذهنی خلاق بود، این اتفاق در سریال «بهتره با سال تماس بگیری» هم می‌افتد. با این تفاوت که جیمی مک‌گیل مثل والتر وایت اهل خطر، آن هم به‌واسطه‌ی درگیری‌های مستقیم و مخاطره‌آمیز با دیگران نیست. سال بیشتر دلش می‌خواهد در خفا کار کند و اگر هم قرار باشد یک کار پرخطر انجام دهد، نه به صورت مستقیم، بلکه به‌واسطه‌ی اطرافیان به مقصود و نیتش می‌رسد. جیمی مک‌گیل از همان ابتدا حیله‌گر است، اما این خصوصیت رفتاری در اوایل فصل نخست سریال آن‌چنان محسوس نیست. او به تدریج این ویژگی رفتاری را در خود تقویت کرده و در نهایت می‌بینیم که این ویژگی در کنارِ عطش بی‌حد و اندازه‌ی جیمی برای کسب پول و شهرت، چه اتفاقات ناگواری را برای او رقم می‌زند.

گولد در نظر داشته ابتدا جیمی مک‌گیلِ ساده‌ی داستان را به ما معرفی کرده و سپس پروسه‌ی تبدیلش به سال گودمن و در نهایت تبدیل مجدد سال به جیمی مک‌گیل را نشان دهد. انصافا باید گفت که این سه فرایند به بهترین شکل ممکن در سریال «بهتره با سال تماس بگیری» اتفاق می‌افتد. با این‌حال، بحران‌های پیشِ روی سال بیشتر بحران‌های درونی است تا بیرونی. بیننده در سریال «برکینگ بد» مدام والتر وایت را درگیر بحران‌های بیرونی نظاره‌گر است. والتر وایت مدام در تلاش بود یا برای بقای خودش یا با سایرین که قصد جانش را کرده بودند تمام قد بجنگد. اوضاع جیمی با والتر تا حدودی در این زمینه فرق دارد. جیمی کشمکش‌های درونی زیادی را متحمل می‌شود. با این اوصاف، او هم با بحران‌های بیرونی در داستان روبه‌رو می‌شود. با این حال به جای این‌که جیمی مثل والتر با چنین اوضاعی بجنگد، او بیشتر تلاش کرده تا بحران‌ها را به فرصت تبدیل کند. اتفاقا همین خصیصه‌ی جیمی باعث شد تا والتر وایت با او تعامل داشته باشد. جیمی در صحنه‌ی دادگاهِ خودش با غرور بیان می‌کند که هایزنبرگ، به مدد کمک او توانسته چالش‌هایش را حل کند. جیمی علنا صحنه‌ی آشنایی‌اش با والتر و جسی پینکمن را نه یک بار، بلکه چند بار تعریف می‌کند اما او به دیگران می‌گوید که از سرِ ترس با والتر همکاری کرده است. هر چند، مخاطبین سریال می‌دانند که این ویژگیِ ذاتیِ جیمی است که از هر بحرانی، یک فرصت بسازد.

سال گودمن

جیمی مک‌گیل تا پیش از تبدیل به سال گودمن چند تصمیم بحرانی می‌گیرد. او در اتخاذ این تصمیم‌ها تنها نیست و در اطرافش کیم وکسلر به عنوان معشوقه، برادرش چاک مک‌گیل و همچنین هاوارد هملین (با بازی استثنائی پاتریک فابیان) نقش جدی در این تصمیم‌ها دارند. لالو سالامانکا هم در رشد شخصیتی جیمی نقش به‌سزایی دارد، اما با ناپدید شدنش از یک نقطه‌ی سریال به بعد، اثرش به مراتب کمتر از افراد ذکر شده است. جیمی با انتخاب تصمیم‌های بحرانی نشان می‌دهد که سنگِ محک و ارزش اصلی شخصیتش در وهله‌‌ی اول چیست. با این حال گولد به راحتی بیننده را فریب می‌دهد. تماشاگر تصور می‌کند که جیمی مک‌گیل را خیلی خوب شناخته‌ و هر چه داستان به جلوتر می‌رود، از این نظر خیال بیننده بیشتر جمع می‌شود که سال گودمن را مثل کف دستش می‌شناسد. با این حال، در پایان آن‌چه تغییر می‌کند دقیقا همین ارزش‌های اصلی و گوهره‌ی وجودی شخصیت است. او به یک‌باره تغییر پیدا می‌کند. آن هم به خاطر مولفه‌ای که والتر وایت از آن بی‌بهره بود؛ علاقه و عشق.

گیلیگان و تیم نویسنده‌ی سناریوی سریال «بهتره با سال تماس بگیری» دو راهی‌های متعددی بر سر داستان زندگی جیمی مک‌گیل قرار دادند

تفاوت حائز اهمیت میان سال گودمن و هایزنبرگ دقیقا در این نقطه است که هایزنبرگ از یک جای داستان به بعد، تنها خودش را می‌بیند. هایزنبرگ آن‌چنان غرق در قدرت می‌شود که عشق به همسر و همچنین علاقه به خانواده در اولویت پایین‌تر قرار می‌گیرد. هایزنبرگ برای سلامتی خانواده‌اش به هر کاری تن می‌دهد، اما این شخصیت در باطن به یک هیولای بی‌شاخ و دم اما همچنان دوست‌داشتنی نزدِ مخاطب تبدیل می‌شود. با این حال مخاطب در فصل پایانی می‌بیند که هایزنبرگ هم از هایزنبرگ بودن خسته می‌شود. در نهایت هم بیننده به خوبی تماشا می‌کند که او خودش زنگِ پایان داستان را به صدا در می‌آورد. سال گودمن هم تن به چنین کاری می‌دهد اما نه از بابتِ خسته شدن از مسیری که واردش شده بود، بلکه او به خاطر کیم تلاش کرده تا سرنوشتِ هشتاد و شش سال ماندن در زندان را به جان بخرد. شاید اگر کیم از معادله‌ی داستان زودتر و برای همیشه خارج می‌شد، بیننده نطقِ تماشایی جیمی مک‌گیل و نه شخصیت سال گودمن را در محاکمه‌ی قسمت پایانی سریال تماشا نمی‌کرد. این احتمالا بزرگترین تفاوتی است که بین جیمی و والتر به وضوح دیده می‌شود. حتی نماهای پایانی دو سریال را با یکدیگر مقایسه کنید. جیمی با حسرت به کیم و دنیای بیرون نگاه می‌کند، در صورتی‌که والتر با دست زدن به تاسیسات ساخت شیشه، با آغوش باز سرنوشتش را می‌پذیرد.

گیلیگان و تیم نویسنده‌ی سناریوی سریال «بهتره با سال تماس بگیری» دو راهی‌های متعددی بر سر داستان زندگی جیمی مک‌گیل قرار دادند. بیننده هم تا حدی می‌داند که جیمی کدام مسیر را انتخاب می‌کند؛ چون در نهایت داخل سریال «برکینگ بد» دیده می‌شود که سال چه دم و دستگاه و دفتری برای خودش دست و پا می‌کند. با این حال، این‌که جیمی به چه صورتی وارد یکی از دو راهی‌ها می‌شود، نکته‌ی جالب و تماشایی است. آیا او از ترس تن به یک کار می‌دهد یا وادار شده یا در بدترین شکل ممکن جانش به خطر افتاده است؟ برای مثال، صحنه‌ی به قتل رسیدنِ ناگهانی هاوارد هملین و اتفاقات بعدی‌اش به شدت تماشایی است؛ چون تصور جیمی در یک حالت وحشت‌زده چیزی است که مخاطب در سریال «برکینگ بد» به آن صورت تجربه‌اش نکرده بود. آیا جیمی باید در آن موقعیت خودش از خانه خارج می‌شد یا کیم را به سمت فرینگ می‌فرستاد؟ این نوع دو راهی‌ها باعث شده تا رشد شخصیتی جیمی به شدت جذاب و دیدنی باشد. طراحی‌های گولد و گیلیگان برای چنین دو راهی‌هایی قبلا هم در «برکینگ بد» جواب‌گو بود و بیننده از تماشای تصمیم‌های بحرانی والتر وایت هم به شدت لذت می‌برد.

گولد پس از نقطه‌ی اوج داستان در فصل پایانی، علنا گره‌گشایی خاصی را در داستان تعبیه نمی‌کند. دیگر در پایان آن‌چه می‌ماند جیمی مک‌گیلِ ساده و اسیر در زندان است و سرنوشتی که باید تحمل کند. قرار نبود اتفاقی غیر از این بیفتد. هواداران سریال هم انتظار نداشته‌اند تا جیمی از زندان به یک نحو معجزه‌آسایی آزاد شود. اصلا منطق داستان اجازه نمی‌داد که فرد دیگری برای نجات جیمی تلاش کند. کما این‌که اوتو هم از کارِ جیمی در صحن علنی دادگاه آشفته و عصبانی می‌شود و خیلی جدی در تلاش بود تا از وکالت جیمی کناره‌گیری کند. با این حال، گولد در فصل آخر سریال «بهتره با سال تماس بگیری» نقطه اوج به شدت جذابی را می‌آفریند. چیزی که در حد و اندازه‌ی اپیزود آزیماندیاس در «برکینگ بد» بود، اما نه در آن حد اکشن. اتفاقا هیچ خطری سلامتی جیمی مک‌گیل را تهدید نمی‌کند.

سال گودمن

هنگامی که جیمی در قسمت پایانی در اتوبوسِ انتقال زندانیان نشسته، او به بیرون نگاه معناداری می‌کند و بعد از یک اکت ساده بین او و زندانی جلویی می‌بینیم که جیمی به فرد غریبه‌ی زندانی توضیح می‌دهد که او سال گودمن نیست. با این حال پس از یک تلاشِ واهی برای کتمان حقیقت از سمتِ جیمی، به یک‌باره زندانی‌ها در اتوبوس نام شوی تبلیغاتی جیمی (بهتره با سال تماس بگیری) را با لحنی پر شور و حرارت تکرار می‌کنند. در واقع شاید جیمی از کارهایی که کرده بالاخره پشیمان شده و از پرسونای سال گودمن به همان پرسونای گذشته‌اش برگشته، اما دنیا او را همچنان به اسم سال گودمن می‌شناسد. او در نقطه‌ای از داستان می‌گوید که آبروی‌اش از دست رفته و دیگر چیزی ندارد که به آن چنگ بزند. با این حال جالب است که همچنان ابهت و پرستیژ جیمی نزد افراد خلافکار در حد و اندازه‌ای است که نامش را به راحتی تکرار کرده و پا می‌کوبند. می‌توان این‌طور استنباط کرد که گولد جهان‌بینی‌اش نسبت به جرم و جنایت در این موضوع خلاصه شده که یک فرد خلافکار شاید در نهایت پشیمان شود و تمام تلاشش را به کار گیرد تا برخی از آسیب‌هایش را در جامعه جبران کند، اما برخی از آثاری که خلافکار در بخشی از جامعه ایجاد می‌کند ابدی است و این اثر حتی می‌تواند جاودانه شود. مقوله‌ی جاودانگی، بحث جذابی است که گیلیگان به همراه گولد در هر دو سریال به آن ورود می‌کنند.

به جز فیلم «برکینگ بد: ال کامینو» که تنها سرنوشت جسی پینکمن را تعریف می‌کند، دو سریال دیگر به مقوله‌ی جاودانگی می‌پردازند. مولفه‌ای که فیلم «ال کامینو» از آن بی‌بهره است

به جز فیلم «برکینگ بد: ال کامینو» که تنها سرنوشت جسی پینکمن را تعریف می‌کند، دو سریال دیگر به مقوله‌ی جاودانگی می‌پردازند. مولفه‌ای که فیلم «ال کامینو» از آن بی‌بهره است؛ چراکه جسی پینکمن مثل هایزنبرگ و سال گودمن تصمیمات بحرانی زیادی نگرفته و دو راهی‌های کمی هم جلو روی‌اش وجود داشت. پینکمن تنها به دنبال یک راه خلاصی از جهنمی بود که خودش از همان ابتدا در خلقتش مقصر بود. او در نهایت هم موفق به فرار می‌شود، اما در داستان دیده می‌شود که خیلی دیر این اتفاق رخ می‌دهد. او برای همیشه از داستان می‌رود اما نامش در حد و اندازه‌ی هایزنبرگ جاودانه نمی‌شود. برای پاسخ به چرایی این موضوع باید به مقوله‌ای به اسم کِرم ذهن اشاره کرد.

در توضیح کرم ذهن این‌گونه توضیح داده می‌شود که یک موجودی فرضی مثل کرم به درون مغز یک فرد وارد می‌شود تا او را خیلی کامل شناسایی کند. از طرفی دیگر این موجود قادر است تا یک سری حوادث خاصی را در جهان خارج هم به‌واسطه‌ی تاثیر روی رفتار فرد رقم زند. در حقیقت کرم ذهن باعث می‌شود تا نهایت و حداکر توان ظرفیتیِ فرد نمایان شود. این فرد در سریال «برکینگ بد»، والتر وایت و در سریال «بهتره با سال تماس بگیری» جیمی مک‌گیل است که تلاش می‌کنند تا به عمیق‌ترین شکل ممکن زندگی را تجربه کنند. جیمی مک‌گیل که در نهایت توانسته بود تا هفت سال حبس خود را پایین بکشد، می‌توانسته زندگی به مراتب با کیفیت‌تری را در زندان تجربه کند. با این حال، سرشت واقعی او در اپیزود پایانی به طور کامل مشخص می‌شود. کما این‌که والتر وایت هم در قسمت پایان بالاخره به داستانش پایان می‌دهد. نام‌های هایزنبرگ و سال گودمن جاودانه می‌شوند چون سازندگان سریال به بیننده اجازه می‌دهند تا به طور کامل در شخصیت‌ها کاوش کنند. البته جالب است که سال گودمن، برخلاف هایزنبرگ به معشوقه‌اش هم اجازه می‌دهد تا در این کاوش نقشی داشته باشد. سال گودمن با دعوت از کیم برای حضور در محاکمه‌اش، آخرین تلاش برای این منظور را هم انجام می‌دهد. در انتها واقعا کار سخت و دشواری است که سال گودمن را باید از لحاظ شخصیت‌پردازی قوی‌تر دانست یا هایزنبرگ. با این حال، آن‌چه که مهم است، جاودانگی نام هر دو شخصیت در ذهنِ بینندگانی است که چندین سال با آنها خاطره داشته‌اند. به پاسِ تمامی زحمات تیم نویسنده که در شخصیت‌پردازی و رشدِ شخصیتی تمام و کمالِ والتر وایت و جیمی مک‌گیل نقش داشته‌اند، باید کلاه از سر برداشت.

راهنمای تماشای سریال


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما