شهر سن پطرزبورگ در ادبیات روسیه و بررسی کتاب «پطرزبورگ»؛ گشتوگذاری در شهر پریشان
«در ادبیات روسیه مسکو یک شهر آرام است؛ اما سن پطرزبورگ همان مکانیست که تمام اتفاقات بد در آن رخ میدهد». این نقل قولی است از فرانک میلر، نویسندهی آمریکایی، در مورد سن پترزبورگ در ادبیات روسیه. شهری که قطعا از نمادهای تاریخ ادبیات است. الهامات هنری همه جا ما را احاطه کردهاند. به همین خاطر است که بیشتر نویسندگان و هنرمندان برای خلق آثارشان از طبیعت و دنیای بیرون تأثیر میگیرند. آنا آخماتووا میگوید «…ای کاش میدانستی که این ابیات وحشی بر کدام توده از زبالهها رشد میکنند، بیآنکه اعتنایی به شرم داشته باشند.» و این کاملا درست است. پطرزبورگی که بزرگان تاریخ ادبیات روسیه، از پوشکین تا بیهلی، همگی شناختند یک چیز واحد است، اما در همان حال بسیار متنوع و متفاوت؛ کمیک و در عین حال تراژیک، منظم و پریشان، واضح و مبهم. سالها و قرنها از پس هم میگذرند، اما ما به موهبت این آثار و ورق زدنشان میتوانیم با شخصیتها همراه شویم و تجربه زیسته آنها را در ادوار مختلف سن پترزبورگ لمس کنیم. این شما و این گشتوگذاری کوتاه در دل ادبیات روسیه و سن پطرزبورگ.
ادبیات روسیه در قرن ۱۹؛ از داستایوفسکی تا گوگول
برای اینکه بیش از پیش اهمیت این منطقهی جغرافیایی از این منظر برای شما روشن شود، شاید آغاز با حماسهی «سوار مفرغی» پوشکین بد نباشد. شعری که در سال ۱۸۳۳ خلق و تبدیل به یکی از نمادهای مهم ادبیات روسیه شد. پوشکین در این اثر از مجسمه پطر کبیر، اثر فالکونه، که نمادی از سن پطرزبورگ بود استفاده کرد تا تناقض بین نگاه یک پادشاه و زیست یک شهروند عادی را مؤکد کند. داستان مردی به نام اوگنی که زندگیاش را در اثر سیل عظیم رودخانه نوا از دست میدهد، فقط به این خاطر که شهر به دستور پطر کبیر در نقطهای خطرناک بنا شده تا دروازهای به اروپا باشد. بعدها نام همین شعر روی مجسمه نیز نهاده شد.
با این وجود شاید هیچ نامی در تاریخ ادبیات به مانند فیودور داستایوفسکی به سن پطرزبورگ گره نخورده باشد. داستایوفسکی که متولد مسکو بود، ۱۸۳۸ و در ۱۶ سالگی برای تحصیل عازم سن پطرزبورگ شد و همانجا کار نوشتن را آغاز کرد. اثر سترگ او «جنایت و مکافات» در همین شهر اتفاق میافتد. داستانی که آن روی زشت و سیاه سن پطرزبورگ را تصویر میکند؛ آن جنبه از شهر که شخصیتهایی در غبار گناه و غوطهور در فقری عیان را نشان میدهد. این شهر آنقدر در تباهی فرو رفته بود که نیاز به هوایی تازه داشت؛ همانطور که راسکولنیکف در حین پیمودن مسیرش برای جنایت، در گذرش از باغ تابستانی سن پطرزبورگ، به این فکر کرده بود که کاش این باغ آنقدر گسترش مییافت تا فضا را تازهتر کند.
- فلسفهی فیودور داستایوفسکی؛ ۵دقیقه قبل از مرگ، زندگی در زیباترین حالت خود قرار دارد
- زندگی دشوار فئودور داستایوفسکی و بازتاب آن در کتابهایش
اما پیش از داستایوفسکی داستاننویسی نابغه نیز روزگاری در این شهر زیسته بود که چندی از غریبترین داستانهای تاریخ ادبیات را رقم زد؛ نیکلای گوگول. او که در سال ۱۸۲۹ از اوکراین به سن پطرزبورگ مهاجرت کرده بود، ده سالی را در این شهر که خیلی هم دوستش نداشت گذراند. گوگول زمانی و در نامهای به مادرش سن پطرزبورگ را جایی توصیف کرد که «مردمانش بیشتر مرده به نظر میآیند تا زنده» و تا میتوانست از فشار هوای شهر که به عقیده او عامل بسیاری از بیماریها بود شکایت کرد. او در شاهکارش «بلوار نوسکی» در دل داستانی ابزورد به توصیف این مکان مهم سن پطرزبورگ میپردازد. مکانی که در ابتدا «نگین پایتخت» است و «اصلا کیست که شیفتهاش نباشد؟»، اما گوگول رفتهرفته نیرنگهایش را رو میکند و نقاب از چهرهی این بلوار حیلهگر بر میدارد. طوری که «هرگز نباید به بلوار نوسکی ایمان بیاورید»، زیرا «بلوار نوسکی همهروز را به فریب و نیرنگ مشغول است» و شبها «که شیطان خودش بیرون میخزد و چراغهای خیابان را روشن میکند، تنها بدین منظور که همه چیز را با جلوهای دگرگونه به نمایش در آورد»؛ آماده برای قربانیهای بعدیاش.
ادبیات روسیه پس از انقلاب ۱۹۱۷
بعد از انقلاب ۱۹۱۷ و مستقر شدن اتحاد جماهیر شوروی، بسیاری از نویسندهها به زندان، تبعید و یا اعدام محکوم شدند. در این میان شاید مهمترین چهره سن پطرزبورگ ولادیمیر نابوکوف بود. او در همان سال انقلاب و در ۱۸ سالگی به واسطهی حضور پدرش در رژیم پیشین مجبور به فرار از روسیه شد و هیچگاه نیز به زادگاهش بازنگشت. در سوی مقابل اما آنا آخماتووا، شاعر روس قرار دارد. زن رنجکشیدهای که در شعرهایش با لحنی گزنده و شیرین به توصیف شهری که عاشقش بود میپرداخت. خانوادهی او زندانی و کشته شدند، دوستانش اعدام، شکنجه و زندانی و همکارانش اکثرا تبعید. اما او هیچگاه حاضر به ترک شهر موردعلاقهاش نشد. او همانطور که گفته بود عمل کرد، یعنی در «روسیهی معصوم»ش ماند تا گواهی هشیار باشد بر ستمی که به نام کمونیسم بر مردم میهنش رفت. اثر بزرگ او «مرثیه»، یادگاری از این دوران است که در سال ۱۹۸۷ و در آستانهی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بهطور کامل منتشر شد. او در نهایت همان جا مرد، در همان لنینگاردی (نام آن دوران سن پطرزبورگ) که
«به ولنگاری
زندانهایش را به پوزه گرفته بود
و ستون محکومان میگذشتند
درهم شکسته از شکنجه
و کوتاه بود سوت قطارها.
ستارههای مرده بالای سرمان
و زیر پا خاک معصوم روسیه
که له میشد زیر چکمههای خونین
و زیر چرخ گشتیها»
رمان «پطرزبورگ»
آندری بیهلی که در سال ۱۸۸۰ در مسکو زاده شد، نویسندهی یکی از مهمترین آثار ادبیات روسیه و رمانهای پطرزبورگی است. او که بیشتر عمرش را در سن پطرزبورگ زندگی کرد و اصولا بخاطر مقالات و نظریات فلسفیاش شناخته شده بود، با نگارش این رمان ردپایی محکم بر ادبیات روسیه بهجا گذاشت؛ عمدهی این توجهات زمانی به این اثر معطوف شد که نابوکوف از پطرزبورگ در کنار «اولیس» جیمز جویس، «مسخ» فرانتس کافکا و «در جستوجوی زمان از دست رفته» اثر مارسل پروست به عنوان ۴ رمان برتر قرن بیستم نام برد.
«پترزبورگ» به هیچ روی رمانی معمولی نیست. در این اثر بیهلی با نگاهی پیچیده و غریب به تماشای شهر و مردمانش میپردازد. به هر حال داستان با تمام پیچیدگیهایش، ماجرای پسری به نام نیکلای آپلونویچ را در میانهی سال ۱۹۰۵ که جامعه روسیه درگیر بحرانهای گوناگون بود دنبال میکند. او فرزند سناتور مشهور آپلون آپلونویچ است. نیکلای که تحت تاثیر احزاب سیاسی گوناگون است، در یک سازمان تروریسی انقلابی ماموریت مییابد یک مقام بلندپایه حکومتی را ترور کند؛ پدرش. او از پدرش متنفر است، اما نه تنفری که به عمل خاصی ختم شود. اما این پیمان با سازمان انقلابی و از آن طرف استیصالش در مرتکب شدن ترور تنها به ایجاد تنشهای روحی و پارانویا در او میانجامد. در این میان فردی به نام الکساندر ایوانویچ دودکین به نوعی نقش مرشد را برای او بازی میکند. دودکین (که به نوعی در خلق شخصیتش از نویسنده و تروریست انقلابی مشهور، بوریس ساوینکف الهام گرفته شده است) یک انقلابی رادیکال و آنارشیست است و همواره سعی در متقاعد کردن نیکلای برای عملی کردن نقشههایش دارد.
بهطور کلی در این رمان ما بیش از آنکه با اتفاقات زندگی انسانها سر و کار داشته باشیم، با خود شهر مواجهایم؛ با تکتک کوچهها و خیابانها، ساختمانها و مجسمهها. به همین علت است که ابتدای کتاب نقشهای از شهر قرار داده شده است، زیرا بدون فهم جغرافیای آن عملا کار دشوارتری برای فهم رمان داریم. رمان همچنین اشاراتی فراوان به تاریخ ادبیات روسیه دارد، از وامگیری تمها که عمدتا از آثار داستایفسکی است تا نقل قول مستقیم جملات و شعرها. از جمله ارجاعات کتاب به مجسمهی سوار مفرغی است که با توجه به آغاز هر فصل با اشعاری از پوشکین، ارتباط بینامتنی جالبی را برقرار میسازد.
در آخر کتاب مقالههای مهمی چاپ شده که عموما مترجمان انگلیسی رمان آنها را نوشتهاند. یکی از این مترجمان اشاره میکند که «رمان پطرزبورگ عمیقا در خاک روسیه ریشه دارد». به همین علت است که شاید آشنایی با جغرافیا و ادبیات روسیه از نکات مهم پیش از خواندن «پطرزبورگ» باشد. به بیان این مترجمان:
«پطرزبورگ» رمان تعلیق است. باید در ادبیات روس دستکم تا جنایت و مکافات عقب رفت تا بتوان اثری یافت با این همه پیرنگ و خردهپیرنگ که به این پیچیدگی و ظرافت در هم بافته شدهاند؛ بدون اینکه هیچ نخی رها باشد و بیرون زده باشد».
در نهایت «پطرزبورگ» یکی از خاصترین آثار ادبیات روس است. کتابی سختخوان و سختفهم که همین امر گفتن از آن و نوشتن برایش را دشوارتر میسازد. بیهلی نیز با بازنویسی اثر در ۱۹۲۲ و حذف بسیاری از بخشهای کتاب به پیچیدگی اثر اضافه کرد و به نوعی روایت سرراست را قربانی حفظ روح شاعرانه اثر کرد. روحی که در خود شهر سن پطرزبورگ ریشه دارد؛ در همان شهر پریشان.