سحر دولتشاهی؛ انتخابهای هوشمندانه روی خط شانس (پرترهی بازیگر)
پررنگترین تصویری که از او به خاطر دارید، کدام نقش است؟ دقیقا زمان صحبتکردن دربارهی کارنامه سحر دولتشاهی با همین مشکل روبرو میشوید. او در همهی نقشهایش دیده شده، حتی نقش کوتاهاش در فیلم «وقتی همه خوابیم» ساخته بهرام بیضایی.
دولتشاهی در همه این سالها حتی اگر نقش مکمل و کوتاهی هم بر عهده داشته، در مرکز توجه بوده. به شیوه اجرا و قدرت بازیگریاش هم خواهیم رسید، اما شاید این برجستهبودن حضور او در بیشتر آثار، ویژگی اصلی سحر دولتشاهی است که البته آن را باید به مقداری شانس هم در مسیر بازیگریاش اضافه کرد. دولتشاهی سال گذشته با حضور در دو سریال «میخواهم زنده بمانم» و «قورباغه» در شبکه نمایش خانگی، به یکی از چهرههای مهم و بحثبرانگیز تبدیل شد. چند روزی است خبر تئاتر جدیدی که به زودی با حضور این بازیگر روی صحنه خواهد رفت، به گوش میرسد. حالا او بیش از ۲۰ است که به صورت بیوقفه در دنیای بازیگری فعال بوده و کارنامه قابل اعتنایی دارد که نمیتوان به راحتی از کنارش گذشت.
ابتدای مسیر
در بیشتر منابع شروع کار هنری او را از سال ۸۴ و کار با اصغر فرهادی ذکر کردهاند، اما دولتشاهی ۵ سال پیش از آن و از ۲۰ سالگی، با بازی در تئاترهای تجربی وارد کار بازیگری شد. همین تجربههای او در صحنه تئاتر باعث شد در دو پروژه اولی که برای بازی در جلوی دوربین انتخاب شد، بتواند نظر منتقدان و مخاطبان را جلب کند. فرهادی، سحر دولتشاهی را برای نقش کوتاهی در حد سه سکانس در فیلم «چهارشنبه سوری» انتخاب کرد. او کار سختی داشت و باید در مقابل بازیگر زن اصلی این فیلم یعنی هدیه تهرانی، احساسی و کنترل شده بازی میکرد. اگر این فیلم را دیده باشید، امکان ندارد سکانسی که هدیه تهرانی و سحر دولتشاهی لبه وان حمام نشستهاند و تهرانی از شدت شک خود به همسرش میگوید را، فراموش کرده باشید. هدایت اصغر فرهادی و بازی بینقص هدیه تهرانی به کمک سحر دولتشاهی آمد تا در همان یک سکانس نشان دهد، بازیگری را بلد است.
یک سال پس از آن هم برای دولتشاهی، همراه با موقعیتی بود که باعث شد چهرهاش هرچه بیشتر به مخاطب عام معرفی شود. او از طرف مرضیه برومند برای بازی در سریال «کتابفروشی هدهد» دعوت شد. سریالی که اگرچه به دلیل پیامهای اجتماعی گلدرشتش مورد انتقاد بود، اما به هرحال کار برومند بود و سطح گستردهای از مخاطبان آن را تماشا میکردند. دولتشاهی نقش طولانیتر و احساسیتری در این سریال برعهده داشت و چون در انتها با شخصیت اصلی ازدواج میکرد، در خاطرات بیشتر ماندگار شد. اما به هرحال، او در ابتدای کار تصویری بود و اگر بازیهای سالهای اخیر او را با این سریال و فیلم فرهادی مقایسه کنید، به راحتی متوجه پختگی تدریجی او در این سالها خواهید شد.
او به موازات کارهای سینمایی و تلویزیونی که داشت، در تئاتر هم همچنان فعال بود و با کارگردانهای مثل حمید امجد، آتیلا پسیانی و امیررضا کوهستانی روی صحنه میرفت. این موضوع باعث میشد، آمادگی فیزیکی و بیانش به او در کارهای تصویری کمک بیشتری کند. با وجود اینکه پس از بازی در فیلم «میم مثل مادر» به عنوان نقش مکمل در کنار گلشیفته فراهانی، بیشتر دیده شد، اما سال ۸۷ ترجیح داد از محضر بهرام بیضایی هم استفاده کند و در نقشی حاشیهای و کوتاه در فیلم «وقتی همه خوابیم» حضور پیدا کرد. در ابتدا درباره شانس در کارنامه بازیگری او گفتیم. همین چند اثر ابتدایی کارنامه او را که نگاه کنیم متوجه تاثیر این مقوله در روند بازی او میشویم، کدام بازیگری را سراغ دارید که در سه سال ابتدایی حضور در سینما با سه کارگردان بزرگ و مطرح و یک چهره مستعد آن سالها مانند فرهادی کار کرده باشد؟
یک سال سرنوشتساز
سحر دولتشاهی در «وقتی همه خوابیم» چندان مجال بازی نداشت و تنها عاملی بود در خدمت صحنه و پیشرفت داستان. او نقش منشی صحنه کارگردانی را بازی میکرد که قصد فیلمسازی داشت اما همه عوامل بر علیه او بودند. او حتی دیالوگهای اندکی هم داشت، اما به هرحال همه اینها در جهت بهتر شدن قدرت بازیگریش به کمک او آمدند.
علاوه بر حضور در آخرین ساخته بهرام بیضایی، سحر دولتشاهی در سال ۸۷ چندین اتفاق عجیب و سرنوشتساز را هم تجربه کرد. اولین آن حضور در پروژه بیسرانجام «فرزند صبح» ساخته بهروز افخمی بود که تا امروز هنوز هم بی نتیجه مانده است. دومین اتفاق مهم، ازدواج او با رامبد جوان بود. ازدواجی که در ظاهر ممکن است تصور شود که ارتباطی با کارنامه کاری او ندارد، اما واقعیتش این است که این ازدواج مسیر حرفهای او را تا حد زیادی دچار دگرگونی کرد. اما دو اتفاق ویژه دیگر هم برای او افتاد. اولی قرارگرفتن جلوی دوربین عباس کیارستمی برای بازی در فیلم «شیرین»، دقیقا در همان سالی که با بیضایی هم همکاری کرده بود. شگفتی دیگری که در کارنامه کمتر بازیگر ایرانی سراغ داریم. البته فیلم «شیرین» به دلیل ویژگیها و مختصاتش، بازی زیادی طلب نمیکرد.
آخرین اتفاق مهم سال ۸۷ برای سحر دولتشاهی، قرارگرفتن نام او در میان کاندیدهای تندیس بهترین بازیگر نقش مکمل زن از جشن منتقدان سینما برای بازی در فیلم «طلا و مس» بود. او در این فیلم نقش سرپرستار بیمارستانی را بازی میکند که همسر یک روحانی به دلیل بیماری ام اس در آن بستری است. نقش مکمل دقیقا آن چیزی بود که دولتشاهی در چند سال ابتدایی بازیگریاش مقابل دوربین، در آن خبره شده بود.
ورود به ژانر کمدی و خروج از مسیر قبلی
سال ۸۸، رامبد جوان پس از ازدواج با سحر دولتشاهی، سریال «مسافران» را با فیلمنامهای به سرپرستی پیمان قاسمخانی، برای شبکه سه تلویزیون کارگردانی کرد. دولتشاهی که بیشتر در ژانر درام و اجتماعی فعالیت کرده بود، به عنوان بازیگر نقش اصلی زن سریال «مسافران» انتخاب شد. این مجموعه از سریالهای محبوب طنز دهه هشتاد است که چهرهای کارکشته در تئاتر مانند حسن معجونی را هم به مخاطب تلویزیون معرفی کرد. اما کار کردن در کنار جوان و با متنی از قاسمخانی، برای سحر دولتشاهی این موقعیت را ایجاد کرد که از پس نقش یک موجود فضایی که در قالب یک زن زمینی قرارگرفته، به خوبی برآید. پس از چندسال بازگشت دولتشاهی به تلویزیون با یک اثر کمدی، شهرت او را چند برابر کرد.
اما بعد از سریال «مسافران» انگار شانس و باهوشی که در انتخاب نقشهایش همیشه دیده میشد، ناگهان از میان رفت. او در دو سریال کمدی دیگر یعنی «نابرده رنج» به کارگردانی علیرضا بذرافشان و «توطئه فامیلی» بازهم به کارگردانی رامبد جوان حضور پیدا کرد. اما آنطور که اولین کار کمدی او دیده شد، این دو سریال فرصتی برای بازی متفاوت برای دولتشاهی ایجاد نکرد. نه کمدی این دو مجموعه درست از آب درآمده بود و نه سحر دولتشاهی برای کاراکترهایی که برعهده داشت، بازیگر مناسبی بود. در سینما هم با وجود همکاری با کمال تبریزی در فیلم «دونده زمین»، «آسمان زرد کمعمق» ساخته بهرام توکلی، «دلم میخواد» بهمن فرمانآرا و «متروپل» به کارگردانی مسعود کیمیایی، اما انگار سحر دولتشاهی در موقعیتی قرار گرفته بود که نه میتوانست درست انتخاب کند و نه پیشنهادهای متفاوتی سر راهش قرار میگرفتند. او حتی از حضور در آثار افرادی مانند فرمانآرا و کیمیایی هم برای بهبود مسیر کاریاش نتوانست استفاده کند.
در این دوران رکود، سحر دولتشاهی تنها یکبار آن هم در نقش کوتاهی در فصل سوم «قلب یخی» در سال ۹۱، به شدت متفاوت ظاهر شد. البته در آن سالها هنوز شبکه نمایش خانگی مورد اقبال مخاطب عام قرار نگرفته بود و نقش او در این سریال از نگاه بسیاری، دور ماند. دولتشاهی برای اولینبار در این مجموعه در نقش یک فمفتال و رییس باند خلافکاران، با گریمی متفاوت حضور پیدا کرد. نقشی که به او کمک کرد تا سه سال بعد به اولین سیمرغ بازیگریش برسد و همچنین ده سال بعد، در رسیدن به کاراکتری که در سریال «قورباغه» بر عهده داشت، مقداری از ویژگیهای آن استفاده کرد.
سالهای پرکاری و اولین سیمرغ
سالهای ۹۳ و ۹۴، پرکارترین سالهای کارنامه هنری سحر دولتشاهی است. او در این دو سال مجموعا در ۸ فیلم بازی کرد که البته دوتای آنها از جمله «ارادتمند، نازنین بهاره تینا» ساخته عبدالرضا کاهانی، هنوز اجازه اکران پیدا نکرده. علاوه بر این او از سال ۹۳ برای همیشه تلویزیون را کنار گذاشت و در مسیر پرمشغلهای که داشت، ۲ تئاتر مهم و بسیار دیده شده «خشکسالی دروغ» ساخته محمد یعقوبی و «دورهمی زنان شکسپیر» ساخته بهاره رهنما را هم بر صحنه داشت. علاوه بر پرکار بودن در این دو سال که او را به یک چهره دائمی بر پرده سینما تبدیل کرده بود، خبر جدایی پر حاشیهاش از رامبد جوان هم، بیش از پیش سحر دولتشاهی را در مرکز توجه رسانهها قرار داده بود. خبری که بسیاری آن را در پرکاری بیش از اندازه او در آن سالها بیتاثیر نمیدانند.
اما مهمترین اتفاق سال ۹۳ برای سحر دولتشاهی، بازی در فیلم «عصر یخبندان» ساخته مصطفی کیایی بود. او در این فیلم در نقش مکملی به نام عسل حضور داشت. عسل صاحب آرایشگاهی زنانه بود که در واقعیت در نقش ساقی مواد مخدر و کشاندن زنان به پارتیهای شبانه هم فعالیت میکرد. دولتشاهی با استفاده از تجربه سریال «قلب یخی»، از قالب معصومیت همیشگیاش خارج شد و با یک بازی حسی برونگرا، خود را بیش از پیش به مخاطب و منتقدان ثابت کرد. همین بازی برای او، اولین سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به همراه داشت. او پس از این سمیرغ، اتفاق مهمتری هم تجربه کرد و با فیلم «وارونگی» ساخته بهنام بهزادی به فستیوال کن راه پیدا کرد. تجربهای متفاوت که او را به سینمای جهانی هم نزدیک میکرد.
اما تغییر مسیر دولتشاهی و بدستآوردن دوباره قدرت انتخاب هوشمندانه نقشها، باعث شد او سال ۹۴ دوباره به مصطفی کیایی اعتماد کند و با بازی در فیلم «بارکد» یکبار دیگر خود را در ژانر کمدی محک بزند. این فیلم از پرفروشهای زمان خود بود و پس از گذشت ۶ سال از سریال «مسافران» دوباره قدرت بازیگری دولتشاهی را در ژانرهای مختلف به مخاطب ثابت کرد.
دوران نقشهای متفاوت
سال ۹۶، سحر دولتشاهی مجال این را پیدا کرد که در متفاوتترین نقش کارنامهاش حضور پیدا کند. نقشی که برای بار دوم سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن را برای او به همراه داشت. او که همیشه در نقش زنان غیرمذهبی در فیلمها، سریالها و تئاترهایش حضور داشت، با حضور در فیلم «عرق سرد» تصویر متفاوتی از زنان مدیر و سختگیر دولتی را به نمایش گذاشت. او با پوشیدن چادر و استفاده از لحنی که بیشتر از همه به او در خلق این نقش کمک کرد، در فیلم سهیل بیرقی درخشید.
در این سال، او در سه نقش دیگر هم حضور داشت که بازهم نشان میداد، دولتشاهی تصمیم گرفته از نقشهای تکراری پرهیز کند و تجربههای تازه به دست آورد. بازی در «چهارراه استانبول» در نقش زنی باردار با لهجه گیلانی و همچنین پذیرفتن یک کاراکتر شیزوفرنی، در اولین ساخته نیما اقلیما به نام «امیر»، سحر دولتشاهی را در معرض نقشهایی بسیار متفاوت از آنچه تا آن روز از او دیده شده بود، قرار داد. «چهارراه استانبول» مجموعا فیلم خوبی نبود و نقدهای فراوان و منفی درباره آن وجود داشت، اما سحر دولتشاهی نقش خود را به اندازه و درست بازی کرد. در «امیر» هم توانست ظرفیت خود را برای بازی در نقشهای مبالغهآمیز و غیر طبیعی بیازماید. اما آخرین کاراکتر او در سال ۹۶، تجربه حضور در یک نقش تاریخی بر صحنه تئاتر با «کنسرت نمایش سی» بود. او در این تئاتر نقش رودابه مادر رستم، شخصیت شاهنامهای را بر عهده داشت. اگرچه این نمایش از نظر تکنیکی دچار نقصهایی بود و مخالفان و موافقان زیادی داشت، اما دولتشاهی با تجربه طولانی بر صحنه تئاتر، از بازیگران مهم این نمایش به حساب میآمد.
پرونده سال ۹۶ برای سحر دولتشاهی با یک تجربه نو و قابل توجه، بسته شد. او به عنوان داور برای حضور در فستیوال سینمایی دبی دعوت شد. فستیوالی جوان و نوپا که با وجود عدم توجه رسانههای رسمی ایران به خبر حضور دولشتاهی در آن، اما نام این بازیگر را دوباره بر سر زبانها انداخت.
سالهای میانهروی؛ آزمون و خطا در مدیای جدید
از سال ۹۷ تا امروز، دیگر سحر دولتشاهی مانند اواسط دهه ۹۰، آنقدر پرکار نیست که در هر مدیا و هر فیلمی که بر پرده میرود نام و اثری از او دیده شود. انگار تصمیم گرفته در مسیر برگزیدن نقشها، تمرکز بیشتری به خرج دهد و از دیده شدن به هر قیمتی، پرهیز کند. در سینما تنها در دو اثر «آتابای» به کارگردانی نیکی کریمی و «خط فرضی» ساخته فرنوش صمدی حضور داشته. آثاری که نسبت به انتخاب سالهای گذشته او در سینما، در اواسط کارنامه کاری او قرار میگیرند. البته «آتابای» اکران موفقی داشت و نظر منتقدان و مخاطبان را جلب کرد، اما «خط فرضی» هنوز به اکران عمومی نرسیده است. از طرفی دولتشاهی تا همین چند ماه پیش، فاصلهای ۴ ساله با تئاتر پیدا کرده بود که البته شیوع کرونا هم در این دوری بیتاثیر نبود.
اما یکی از چرخشهای بزرگ سحر دولتشاهی در ۳ سال اخیر، به سمت شبکه نمایش خانگی بوده، مدیایی که این روزها اکثر هنرمندان در آن فعال هستند. از اواسط سال ۹۸، با یک رقابت سرسختانه میان دو پلتفرم بزرگ فیلیمو و نماوا، نمایش خانگی بیشتر از گذشته مورد توجه مخاطب قرار گرفت. با شیوع کرونا و تعطیلی سینماها، محبوبیت این رسانه به حداکثر رسید و سحر دولتشاهی هم مانند بسیاری از همکارانش از قافلهی کوچ دستهجمعی به شبکه نمایش خانگی عقب نماند.
اما واقعیت این است که دولتشاهی، مانند بسیاری از چهرهها، در این رسانه تازهکار نبود. او از سال ۹۱ حضور در این رسانه را امتحان کرده بود و پیش از اقبال گسترده شبکه نمایش خانگی یکبار دیگر هم با سریال «عالیجناب» ساخته سام قریبیان حضور در این مدیا را تجربه کرد. البته تجربهی ناموفقی که به دلایل مختلف از پخش و انتشار آن جلوگیری شد و بازی دولتشاهی هم اصلا دیده نشد. «ساخت ایران ۲» سومین حضور سحر دولتشاهی در شبکه نمایش خانگی بود. سریالی که فصل اول آن به دلیل نویسندگی پیمان قاسمخانی و کارگردانی محمدحسین لطیفی، مورد توجه قرار گرفته بود و سازندگان جدیدی اصرار داشتند دنباله آن را تولید کنند. این اصرار بیهوده به دنبالهسازی، نتنها از محبوبیت «ساخت ایران» کاست که نقطه تقریبا تاریکی هم در کارنامه کاری سحر دولتشاهی به وجود آورد.
اما این بازیگر از دو شکست در شبکه نمایش خانگی هراسی نداشت و با پذیرفتن بازی در سریال «قورباغه» به کارگردانی هومن سیدی، بار دیگر نشان داد که شانس و هوش درست انتخاب کردن اگر در کنار هم باشد، نتیجه بسیار موفقی خواهد داشت. «قورباغه» به گواه آمار و نظرسنجیها، از شروع موج سریالسازی گسترده در نمایش خانگی، یکی از پربینندهترین و متفاوتترین آثار این حوزه بوده. نقش فرانک، کاراکتری بود با دیوانگیها و گاهی اوراکتهایی که به دولتشاهی اجازه بروز توان بازیگریش را به خوبی میداد.
تجربه خوب «قورباغه» او را ترغیب کرد که پیشنهاد بازی در نقش اول سریال «میخواهم زنده بمانم» را بپذیرد. پیشنهادی که پس از دو دهه که از شروع بازیگری او میگذشت، تازه به سراغش آمد. دولتشاهی متخصص بازی در نقشهای مکمل بود و حالا باید بیش از ۲۰ قسمت در نقش یک دختر جوان، با همان ویژگیهای کاراکترهایی که در دهه هشتاد برعهده میگرفت، بازی میکرد؛ معصوم، مستاصل و عاشق. از طرفی او باید نقش دختری را بازی میکرد که از نظر سنی ۱۵ یا ۱۶ سال از خودش کوچکتر است. گریم به کمکش آمده بود، اما خود او هم با بازی درست و کنترل شده، لحظهای اجازه نداد که مخاطب تفاوت سنی سحر دولتشاهی و شخصیت هما حقی را متوجه شود. تقابل او با حامد بهداد متفاوتی که در این سریال دیدیم هم، از نکات مثبتی بود که به بازی بهترش کمک میکرد.
حالا سحر دولتشاهی در حالی ۲۰ سالگی حضور خود در حرفه بازیگری را به پایان میبرد که افت و خیزهایی را تجربه کرده. اما جز در برخی موارد خاص، معمولا هوشمندی و شانس در انتخاب نقش ها به کمکش آمده. او در آثار ناموفق هم، کار خودش را کرده و متعهد به پروژه، آنچه در توان داشته را ارائه داده است. شاید همین رمز همیشه دیده شدن و در مرکز توجه بودن او است.