معرفی کتاب «سفر شهرزاد»؛ مواجهه زنی مراکشی با دنیای غرب

فاطمه مرنیسی یک فمنیست و جامعهشناس مراکشی است که به خاطر کتابهایش به چهرهای بینالمللی و شناختهشده تبدیل شده است. منحصر به فردترین اثر مرنیسی کتاب «سفر شهرزاد» است. کتابی که در آن تجارب مرنیسی در مواجهه با فرهنگ غرب به تصویر کشیده شده است.
«سفر شهرزاد» یک بیوگرافی است و مرنیسی در این کتاب خواسته تا نکتههای بدیعی که از چشم بسیاری از افراد مغفول میماند را ثبت کند، نکتههایی که در مواجهه با دنیای غرب به آنها واقف شده است.
ایده اصلی کتاب «سفر شهرزاد» آگاهی مرنیسی از فضای حرمسراهای شرقی و مواجهه او با تصویر متفاوت غربیها از حرمسرا است. مرنیسی در حرمسرا به دنیا آمده و بزرگ شده است. اما وقتی تصویری که غربیها از حرمسراهای شرقی میسازند را میبیند، حیرتزده میشود. تصویر غربیان از زنان حرمسراهای شرقی، تصویر زنی منفعل است که تنها ارزش او به بدنش معطوف است و مطیع مردان بالادست خود است.
حتی اگر سفرنامههای فرنگیانی که از دربار شاهان قاجار یا صفویه بازدید کردهاند را بخوانید، میبینید که در آنجا نیز غربیها به ارائه تصویرهای گوناگونی از حرمسرای شاهان ایرانی پرداختهاند. به نظر میرسد فضایی به نام حرمسرا برای آنها بسیار اعجابانگیز و جلبکننده بوده و تمایل داشتهاند تا درباره این فضا بنویسند و اطلاعات خود را منتقل کنند.
معرفی کتاب «سفر شهرزاد»؛ چه حرف مهمی برای مخاطبش دارد؟
فاطمه مرنیسی در رشته علوم سیاسی در دانشگاه سوربن تحصیل کرد و سپس در دانشگاه براندیس دکتری این رشته را گرفت. مرنیسی در تفسیر متن مقدس و ارائه خوانشهای جدید از آن از پیشگامان است. او از چهرههای فمینیسم اسلامی است. مرنیسی همواره در تفسیر احکام اسلامی شجاعت زیادی نشان داده و از روشنفکران مسلمان قابلتوجهی محسوب میشود. او درنهایت در سنت هفتاد و پنج سالگی در رباط درگذشت.
اما ایده کتاب حاضر از جایی شروع شد که مرنیسی برای معرفی یکی دیگر از کتابهایش یک تور اروپا برگزار میکند. او در مصاحبههایی که با خبرنگاران اروپایی دارد متوجه نکتهای مشترک میشود. خبرنگاران اروپایی بلااستثنا وقتی با مرنیسی مواجه میشوند، با حالت استهزا و تمسخر از او میپرسند: «تو واقعا در حرمسرا به دنیا آمده بودی؟»
مرنیسی در ابتدا از این واکنشها خوشش نمیآید، ولی در ادامه و با تکرار این سوال برایش علامت سوالی شکل میگیرد: تفاوت حرمسرای غربی و شرقی چیست؟
او برای تحلیل بیشتر به سراغ تجربه زیسته افراد، نقاشیها، تاریخ و فیلم میرود. اگر بخواهیم درمورد نقاشیهایی که مرنیسی به تحلیل آنها میپردازد صحبت کنیم، میتوانیم از اشارههایی او به نقاشیهای انگر بگوییم.
انگر یک نقاش غربی است که تصاویری از زنان حرمسرا یا ادالیسک (همان کنیز) کشیده است. یکی از معروفترین این نقاشیها «گرند ادالیسک» است. این نقاشی تصویری از زنی برهنه در حرمسراست. این زن برهنه بدنی زیبا و اروتیک دارد. سوالی که ذهن مرنیسی را مشغول میکند این است که چرا زنان در حرمسراهای غربی به زیباییشان تقلیل داده میشوند؟
مرنیسی در مقابل این زن، از شهرزاد صحبت میکند. او به نکته درخشانی اشاره میکند و میگوید در تمام «هزار و یک شب» ما یک بار هم توصیفی از ظاهر شهرزاد نمیبینیم و هیچ تمرکزی بر این که او چه شکلی است نداریم.
در عوض، شهرزاد کاراکتری است که او را به خاطر مهارتش در سخنوری و داستانگویی میشناسیم. او با مهارت فوقالعادهای که دارد میتواند شهریار را متحول کند و خوی وحشیگری او را نرم گرداند.
مرنیسی کاراکتر شهرزاد را به عنوان یک کاراکتر مسلمان به مخاطب معرفی میکند. اما ما واقعا نمیدانیم که شهرزاد زن مسلمان بوده یا نه و این مسئله بحثبرانگیزی درباره ادعای مرنیسی است.
مرنیسی در ادامه معتقد است که زنان حرمسراهای شرقی، برخلاف تصور غربیان، زنانی مبارز، سخنور، و قدرتمند هستند. این زنان کسانی هستند که در پیشبرد سیاستهای کشوری نقش اساسی داشتهاند و به هیچ عنوان منفعل و صرفا جسمی زیبا نبودهاند.
مرنیسی برای اثبات ادعاهایش به جملهای از کانت که در آن عنوان میکند زن مخلوقی است که فلسفهاش نه خرد ورزیدن بلکه احساس کردن است، تکیه میکند و بارها آن را نقل مینماید.
این کاملا درست است که سنت فلسفه غرب بر انکار احساسات و متعاقبا زنان تکیه دارد. کار اصلی فلسفه اخلاق فمینیستی نیز بازخوانی متون فلسفی سنتی و تمرکز بر احساسات در تفکر فلسفی بوده است.
مرنیسی از مواجهه گذشته غرب با زنان پلی به زمان حال میزند و به دنبال این است که ببیند غربیها اکنون چه رفتاری با زنان دارند. او به این نتیجه میرسد که مرد غربی مثل مرد شرقی زن را در پستوی خانه پنهان نکرده، اما مدیریت صحنه را به دست گرفته است.
مرد غربی زنان را از فضای عمومی نرانده، اما برای حضور زن شرایط عجیبی تعیین کرده است. مرنیسی وقتی در فرانسه حضور دارد، یک بار برای خرید دامن به یک فروشگاه لباس میرود. در آنجا به مرنیسی میگویند هیچ سایز دامنی برای او پیدا نمیشود، چون او زن «گندهای» است.
نویسنده به این مسئله اشاره میکند که در مراکش هیچ زنی نیست که دغدغه پیدا نکردن لباس سایز مناسب داشته باشد و تا وقتی آنجا بوده چنین چیزی حتی به ذهنش خطور هم نکرده بوده است.
او که حتی نمیداند سایز لباسش چیست، ناگهان در غرب با معیارهای ظاهریای مواجه میشود که اگر از آنها برخوردار نباشد، حق ندارد در اجتماع ظاهر شود. او به طعنه به زنان فرانسوی میگوید که شما چطور در تظاهرات شرکت میکنید، اما اگر از رژیم غذاییتان پیروی نکنید حتی اینقدر حق ندارید که لباسی مناسب خودتان پیدا کنید؟
نویسنده معتقد است معیار مرد غربی برای زن ایدهآل یک دختربچه چهاردهساله بیمغز و مطیع است که هیچ کاری جز اطاعت کردن انجام نمیدهد.
او به صنعت مد در غرب نیز اعتراض میکند و معتقد است این صنعت تماما توسط مردان برای کنترل زنان اداره میشود. او از این کنترل به عنوان یک خشونت غیر فیزیکی علیه زنان یاد میکند.
اما نکته مهم در حرفهای مرنیسی این است که میخواهد تعیین جبهه کند و خوب و بد را مشخص نماید. مرنیسی صریحا به این اشاره میکند که مرد مسلمان و شرقی، با وجود اینکه زن را از فضاهای عمومی طرد کرده، اما نسبت به مرد غربی ارجحیت دارد و خشونت کمتری علیه زنان مرتکب شده است.
به نظر میآید اصلا ذات این مقایسه اشتباه است و متفکری چون مرنیسی نباید به دنبال این باشد که کدام مرد بهتر یا بدتر است. خشونت علیه زنان در غرب خشونتی واضح است و در سالهای اخیر جنبشهای قدرتمندی برای مبارزه با این انواع خشونت شکل گرفته است. تغییر در سایز مدلها و استفاده از تمام نژادها در تبلیغات پوشاک و لوازم آرایشی و بهداشتی از نتایج این مبارزات است.
اما این ترجیح اصولا مشکل دارد، زیرا نمیتوان منکر خشونت گسترده کشورهای شرقی علیه زنان شد. در کشورهایی مثل ژاپن، چین، کره و … معیارهای بسیار سختگیرانهای برای ظاهر زنان وجود دارد و در بسیاری از کشورهای مسلمان نیز زنان همچنان از حقوق بدیهی خود برخوردار نیستند.
دیگریسازی مرنیسی خود برگرفته از سنت فلسفی غرب و مردسالاری است. ولی اینطور به نظر میرسد که مرنیسی خود متوجه این تاثیرپذیری نبوده است. در حالی که برای حل مسائل زنان دیگریسازی پاسخگو نخواهد بود، همانطور که در دیگر مسائل پاسخگو نبوده است و تجربه تاریخی ما گواه آن است (این دیگریسازی میخواهد شامل دوقطبی مرد شرقی ـ مرد غربی باشد یا دوقطبیهای دیگر).
ایراد دیگری که میتوان به مرنیسی گرفت این است که برای مثال او آثار و نقاشیهای انگر را در بافت زمانه زیست این نقاش بررسی نمیکند. بلکه چند اثر از آثار او را بیرون میکشد و بدون توجه به کارهای همعصرانش به تحلیل نقاشیهای این هنرمند میپردازد.
به نظر میآید این کار مرنیسی به خاطر این بوده که میخواسته نتایج دلخواهش را از آثار انگر بگیرد. اما یک متفکر وظیفه دارد با جهتگیری خاصی به سراغ تحلیل آثار کسی نرود و سعی کند به اثر اجازه دهد تا از جانب خودش حرف بزند. مرنیسی با این کار نتیجهگیریهای شتابزدهای کرده است.
تناقضاتی هم در کتاب «سفر شهرزاد» دیده میشود. برای مثال، مرنیسی بهراحتی از چندهمسری مردان شرقی صحبت میکند و اینکه زنی برای شوهرش به خواستگاری برود را امری عادی تلقی مینماید. اما در مواجهه با زنان فرانسوی و رژیمهای سرسختانه آنها برای «خوشفرم» ماندن حیرتزده و مبهوت میشود و بارها اظهار شگفتزدگی میکند.
چرا باید کتاب «سفر شهرزاد» را بخوانید؟
یکی از نقاط قوت کتاب «سفر شهرزاد» طنز فاطمه مرنیسی است. او نویسندهای بسیار طناز است و میتواند مخاطب را تا مرز قهقهه زدن پیش ببرد. مرنیسی بهخصوص وقتهایی که درباره مردان غربی، کانت و مردان بنیادگرای مسلمان حرف میزند، از قدرت خود در طعنه زدن و خنداندن مخاطب استفاده میکند.
دیگر نقطه قوت کتاب «سفر شهرزاد» نثر روان، صمیمی و خودمانی فاطمه مرنیسی است. حتی اگر برنامه جدیای برای خواندن این کتاب نداشته باشید، وقتی آن را دست میگیرد به خودتان میآیید و میبینید که ساعتهاست نتوانستهاید از تجربه زیسته فاطمه مرنیسی دل بکنید و دوست دارید همچنان به صحبتهایش گوش کنید.
پیام نهایی مرنیسی در کتاب «سفر شهرزاد» این است که انقیاد زنان هم در شرق و هم در غرب صورت گرفته است. اما مدل و شکل این انقیاد متفاوت بوده است. اما نتیجه نهایی او این است که شکل انقیاد زنان در شرق را به غرب ترجیح میدهد. همین مسئله باعث شده کتاب او مورد انتقادات زیادی قرار گیرد.
درنهایت میتوانیم با اطمینان بگوییم که خواندن کتاب «سفر شهرزاد» برای هر مخاطب فمینیست و یا علاقهمند به مطالعات زنان و جنسیت مفید و ضروری است و آن را باید یکی از بهترین کتابها از نویسندگان زن بدانیم. فاطمه مرنیسی نویسنده و متفکری بسیار باهوش و نکتهبین است و در حین خواندن «سفر شهرزاد» بارها از ذهن درخشان و تحلیلهای او شگفتزده خواهید شد.
منبع: دیجیکالا مگ