چرا «مردان خوب» بهترین نقشآفرینی رایان گاسلینگ است؟
رایان گاسلینگ بارها ثابت کرده است که میتواند تعادل کاملی بین درام و کمدی برقرار کند. رایان چهرهای است که هزاران آه عاشقانه را در سالنهای سینما از نهاد تماشاگران برآورد و خیلی زود به یکی از شناختهشدهترین بازیگران هالیوود تبدیل شد. گاسلینگ با ظاهری شبیه به یک ستاره قدیمی سینما، چشمهای نجیب و زلفهای جذاب و بلوند تیره، در طول سالها به یکی از چهرههای کلیدی و موثر هالیوود تبدیل شده است.
گاسلینگ یکی از شناختهشدهترین بازیگران جذاب سینما، با بازی در فیلمهای عاشقانه به یاد ماندنی مانند «دفترچهی خاطرات» (The Notebook) و «دیوانهوار، احمقانه، عشق» (Crazy, Stupid Love) است. او همچنین استعداد خود را به درامهای بکر و غمانگیزی مانند «مکانی آن سوی کاجها» (The Place Beyond the Pines) و «ولنتاین غمگین» (Blue Valentine) گسترش داده و طیف وسیعی از مهارتهای خود را به عنوان بازیگر به نمایش میگذارد.
با این حال، این تا زمانی بود که گاسلینگ در فیلم «مردان خوب» (The Nice Guys) در نقش هالند مارچ کارآگاه خصوصی سردرگم حضور پیدا کرد و به عنوان یک بازیگر تحسین برانگیز متبلور شد و نشان داد که از پس هر نقشی به خوبی برمیآید.
«مردان خوب» قبل از «لالالند» (La La Land) اکران شد، و فیلمهای قبلی گاسلینگ مانند «رانندگی» (Drive) و «نیمه ماه مارس» (The Ides of March) کاملا درام یا کمدی-رمانتیک بودند، و او در فیلمهای ترکیبی از درام و کمدی مانند «رکود بزرگ» (The Big Short) هم نقشآفرینی کرده بود. اما بازی در مقابل راسل کرو در فیلم «مردان خوب» است که گاسلینگ ثابت میکند که میتواند مرز بین کمدی و درام را به اندازهای پشت سر بگذارد که از بازیگر سنگین وزنی مانند کرو پیشی بگیرد.
تقریبا غیر ممکن است که در کل فیلم از او چشم برداریم. او مانند یک گردباد است که از صحنهای به صحنه دیگر با چنان انرژی و طنز شادابی حرکت میکند که در هیچ یک از فیلمهای او پیش از این دیده نشده بود. مطمئنا، او قبلا کمدی بازی کرده بود، و این عضله را بارها و بارها در فیلمهای کمدی-رمانتیک ورزیده بود. اما هیچ چیز مانند تماشای یک بازیگر خوشتیپ هالیوودی در نقش یک بازنده مطلق جالب نیست، و گاسلینگ در این نقش و موقعیت خاص بیشترین تلاش خود را به کار میبرد.
این کمدی که در میانه سالهای پر هرج و مرج ۱۹۷۰ در ایالات متحده میگذرد، کارآگاه خصوصی با بازی گاسلینگ را دنبال میکند که در جستجوی دختر جوان گمشدهای است که عمهاش معتقد است هنوز زنده است. ماموریتی که به عنوان یک کار ساده برای یافتن این دختر شروع شده بود، تبدیل به یک پوشش عظیم دولتی با قتلها و نوارهای جنسی ضبط شده میشود.
با دیدن فیلم «مردان خوب» حتما به یاد کارهای دراماتیکتر او، مانند نقشی که در فیلم «مکانی آن سوی کاجها» داشت میافتیم، مردی که به خاطر سختیها و تیرگیهای روزگار سرسختتر شده است. در مردان خوب او فقط یک کارآگاه خصوصی ساده نیست، بلکه فردی ذاتا همه فن حریف است که خالصانه و بیریا به مسایل بسیاری اهمیت میدهد.
گاسلینگ در این فیلم سعی در به تصویر کشیدن چندین شخصیت، با اجرایی پویا در کالبد یک نفر و در نقش هالند دارد. او مردی چندلایه است که از زندگی ناامید شده و از اینکه دورنمای شغلیاش چندان عالی به نظر نمیرسد عصبانی است. به نظر میرسد که او بیشتر وقت خود را صرف مرتب کردن آشفتگیهایش و جبران اشتباهاتش میکند تا اینکه باعث افتخار تنها دخترش شود. ما یک بار دیگر بین شخصیتپردازی کمدی و در عین حال دلسوزی قرار میگیریم که گاسلینگ در این فیلم به خوبی نمایش میدهد.
به نظر میرسد یکی از کاراکترهایی که گاسلینگ سعی در نمایان کردنش دارد، یک بازنده مطلق است که حتی یک لحظه شانس با او یار نیست و وقت خود را صرف این فکر میکند که هرگز هم شانس به او رو نخواهد کرد. دیگری مردی است که هنوز هر روز صبح از خواب بیدار میشود تا بهترین پدری که میتواند در شرایطی که مردان غریبه به خانهاش میآیند، او را کتک میزنند و در وان حمام با کت و شلوار در آب غوطهور میکنند باشد.
اولین برخورد مخاطب با او هم در چنین شرایطی روی میدهد که غوطهور در آب وان حمام خود را با حالت خماری بیرون میکشد و به پیام صوتی دخترش گوش میدهد که به او چیزهایی را یادآوری میکند که مربوط به بزرگسالان میشود و نباید نگران آنها باشد.
واقعا نمیتوان گفت که کدام عملکردش قویتر از دیگری است. همه چیز بسیار سلیقهای است. با این حال، در مورد گاسلینگ، نقطه قوت زیادی برای مقایسه در مورد فرم کار او وجود دارد. او کاراکتری پیدا کرده است که آن را فقط در نقشهایی به کار میبرد که به نظر میرسد فقط از ظاهر خوب و شخصیت دوست داشتنیاش سرچشمه میگیرند.
از درام گرفته تا کمدیهای عاشقانه، این تنها چیزی است که او تا به حال با آن شناخته شده است. با این حال، «مردان خوب» اولین باری است که میبینیم گاسلینگ نقشی را بازی میکند و از آن به عنوان زمین بازی شخصی خود استفاده میکند. با هر دیالوگی که به زبان میآورد انرژی میگیرد و به کمدی فیزیکی که نقشش به آن نیاز دارد متعهد میشود. تماشای این اجرا لذتی بی چون و چرا دارد و میتوان گفت که گاسلینگ از بازی کردن این کاراکتر بسیار لذت برده است. او به خودش اجازه میدهد در کاراکترش گم شود، اما هرگز در تقلید از خودش خیلی دور نمیشود.
گاسلینگ با اضافه کردن جزییات کوچک به نقشش تفاوت زیادی بوجود میآورد. مثلا وقتی گاسلینگ در حالی که سیگار میکشد، به خاطر جسد مردهای که در کنارش قرار گرفته، عقلش را از دست میدهد، جاذبههای کمدی بیشتری نسبت به برنامههای طنزی مانند «پخش زندهی شنبه شب» دارد.
متقاعد کردن مخاطب زمان زیادی میطلبد تا باور کند که انجام چنین کارهایی برای شخصی مانند گاسلینگ به راحتی پیش نمیآیند. اگرچه مهم و زیبنده است، اما وقتی این اجرا برای همیشه در کارنامه میراث گاسلینگ به عنوان یک بازیگر جاودانه میشود، دیگر چه اهمیتی دارد که چقدر از او استقبال شود و تا چه اندازه مورد توجه قرار بگیرد؟
منبع: collider