زندگینامه مولانا؛ ناگفتههای زندگی شاعر عاشقپیشه
آوازهی مولانا جلالالدین بلخی ملقب به مولانا فقط به ایران محدود نمیشود. در طول زندگینامه مولانا او به جاهای مختلف زیادی سفر کرده است و بخاطر گسترده بودن مرزهای زمان ایران، مکانهایی که او به آنها سفر کرده امروزه کشورهای مستقلی هستند که هرکدام به شکلی از آموزههای او بهره گرفتند. محل زندگی او شامل کشورهای امروزی ایران، افغانستان، تاجیکستان و ترکیه امروزی میشود. با این حال، تاثیرات مولانا محدود به شرق نیست. آثار مولانا بارها به زبانهای مختلف ترجمه شدهاند و امروزه تقریبا تمامی کشورهای دنیا با او آشنایی دارند. جایگاه او در کشورهایی مانند ترکیه از شاعر نیز فراتر میرود و القاب مختلفی را نیز به او نسبت دادهاند. همه دنیا به او به چشم یکی از مهمترین و بهترین شاعران جهان نگاه میکنند.
چند مورد از القابی که هم در دوران حیات او و هم پس از مرگش به او نسبت دادهاند شامل «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» میشود و تخلص او «خاموش»، «خموش» و «خامُش» است. مولانا با اینکه شاعر پارسیزبان است ولی آثار مهمی به زبان عربی نیز به رشته تحریر درآورده است و حتی در میان آثار او زبان ترکی و یونانی نیز وجود دارد که نشان از جهانشمول بودن این مرد ایرانی داشته. محبوبیت مولانا در جهان به حدی است که سال ۲۰۰۷ میلادی را سال مولانا نامیدهاند که در واقع بزرگداشت هشتصدمین سالگرد تولد او بوده است. هر سال از هفت تا ده دسامبر، پیروان مولانا به مدت ده شب با رقصهای سماع بزرگداشت این عارف بزرگ را برگزار میکنند. زندگینامه مولانا به اندازه اشعار او اهمیت دارد. او در شعرهایش طریقت زندگی را آموزش میدهد و بسیاری از اشعار او ارتباط مستقیمی با زندگی شخصی این مرد و نزدیکانش، الخصوص شمس تبریزی دارد. برای بررسی زندگی این شاعر و عارف پارسیزبان بزرگ باید از ابتدای زندگی او شروع کنیم.
آغاز زندگی؛ مولانا کیست؟
زندگینامه مولانا در سال ۶۰۴ هجری قمری مصادف با پانزدهم مهر ۵۸۶ هجری شمسی آغاز میشود. مولانا یا مولوی یا رومی (در غرب بیشتر با این نام شناخته شده) در قرن ششم هجری قمری با نام «جلال الدین محمد بلخی» در بلخ (افغانستان امروزی) در دوران حکومت سلجوقیان چشم به جهان گشود. نام کامل او در واقع «محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده است. پدر او مرد مهمی بوده است. «مولانا محمد بن حسین خطیبی» که با لقب سلطان العلما شناخته میشده است از بزرگان صوفیه و مردی عارفمسلک بوده است. پدر مولانا بخاطر دیدگاههای عارفانهای که داشته که از جدالهای کلامی دوری میجسته و ماهیت صحیح بشر را تمرکز بر روی سلوک باطنی (دروننگری) میپنداشته تا مباحثات لفظی و این موضوع باعث شده بود که شاه زمان، سلطان محمد خوارزمشاه بخاطر توطئهچینیهای اطرافیانش با او مشکل داشته باشد. طولی نکشید که چنگیزخان مغول به ایران یورش آورد و مولانای سیزده ساله همراه به پدر بخاطر اینکه مغولها جان علما و ادیبان را تهدید میکردند راهی شهر قونیه شدند. این رویدادی مهم در زندگینامه مولانا است. مولانا بیشتر طول عمر خود را در قونیه گذراند ولی در نهایت از خراسان به عنوان وطن اصلی خود یاد کرده است.
ازدواجهای مولانا
زندگینامه مولانا شامل دو ازدواج است. اولین ازدواج او در سن هجدهسالگی با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی است که حاصل این ازدواج دو پسر به نامهای سلطان ولد و علاءالدین بوده است. این دو پسر مولانا در آموزههای مولانا نقش مهمی داشتند و از پیروان پدر بودند و با حضور شمس در حواشی به وجود آمده از حضور او نقش مستقیم داشتند. پس از مرگ همسر اول مولانا، او خاتون قونوی را به همسری برگزید که حاصل آن ازدواج دو فرزند به نامهای مظفرالدین امیر عالم و ملک خاتون بوده است. اینبار مولانا زودتر از همسر خود از دنیا رفت و خاتون قونوی نوزده سال پس از مرگ مولانا همچنان زنده بود.
مولانا و عطار نیشابوری
روایت شده که مولانا و پدر در مسیر با عطار نیشابوری برخورد داشتهاند و به قدری تحتتاثیر آنها قرار گرفته بوده که کتاب «اسرارنامه» را به آنها تقدیم کرده است و مولانا تا آخر عمر این کتاب را همراه خود داشته است. شیخ عطار نیشابوری یکی از عارفان، صوفیان و شاعران مهم سده ششم و سده هفتم بود. رخ دادن این رویداد توسط بسیاری از تاریخدانها رد شده است و از صحت آن اطمینان نداریم. پس از مرگ پدر، به درخواست مریدان پیشین او پسرش مولانا که در آن زمان بیست و پنج ساله بود جانشین او شده است. او همچنین سفرهای مختلفی را در آن دوران انجام داده که احتمال داده میشود در یکی از سفرهایش به شام و دمشق «شمس تبریزی» را ملاقات کرده باشد.
مولانا و شمس تبریزی
شاید مهمترین نکته در زندگینامه مولانا رابطه او با شمس تبریزی باشد. زندگی این شاعر برجسته پارسیزبان به قبل و بعد ملاقات با شمس تقسیم میشود. شمس مردی بود که با ورودش به زندگی مولانا تاثیرات بسیاری بر روی او گذاشت. با اینکه مولانا با افراد مهم دیگری مانند «برهان صلاحالدین» (که دوستی آنها باعث خلق مثنوی معنوی شد) یا «حسام الدین چلبی» نیز نشست و برخاست داشته ولی شمس تبریزی مهمترین فردی بوده که به زندگی مولانا وارد شده است. مولانا در سن ۳۸ سالگی با مولانا ملاقات کرد. مشخص نیست که اولین ملاقات شمس تبریزی و مولانا در چه تاریخی و به چه شکلی انجام شده اما حضور شمس در زندگی مولانا از طریق تغییر اشعار او کاملا مشهود است. شمس در اولین برخوردش با مولانا او را مجاب میکند که به جای اینکه تمام زندگی خود را فقط وقف مطالعه کردن کند، به مکاشفه در درون خودش بپردازد؛ زیرا هر چه که هست، در خود او است. شمس برای مدتی در قونیه در کنار مولانا ماند و تاثیر او بر مولانا روز به روز آشکارتر میشد؛ موضوعی که مریدان مولانا را بسیار ناراحت کرده بود. به دیده آنها، شمس تاثیرات منفی بر روی جهانبینی مولانا گذاشته بود و باید بخاطر این موضوع با او به تندی و بدی رفتار میکردند. دیدگاه شمس درباره زندگی این بوده که عشق زیربنای خلقت است و عشق تمامی هستی را هدایت میکند. مولانا در شعری در وصف عشق با توجه به تاثیرات شمس میگوید:
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم. نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
مولانا پیش از ملاقات با شمس مردی زاهد بود و با ورود شمس تبریزی (که گفته شده مردی عارف ولی خوشگذران بوده) مولانا عقاید خشک مذهبی را کنار گذاشته و مسیر عشق و خوش زیستن را پیش گرفته. این موضوع در این شعر او دیده میشود:
زاهد بودم، ترانهگویم کردی سرحلقهی بزم و باده جویم کردی
سجادهنشین با وقاری بودم بازیچهی کودکان کویم کردی
شیفتگی مولانا با شمس و تغییراتی که در زندگی او ایجاد کرده بود به قدری میشود که پیروان مولانا مستقیما شمس را آزار میدادند. آنها به شمس به دیدگاه مردی مشغول به امور دنیوی نگاه میکردند که باورهای آسمانی مولانا را خدشهدار کرده است. در نهایت شمس به دلیل شرایط نامساعدی که به خاطر اطرافیان مولانا داشته، تصمیم به ترک قونیه میگیرد. رویدادی که باعث آزردگی شدید مولانا شد. مریدان مولانا پس از دیدن احوالات او از کرده خود پشیمان شدند و شمس را بازگرداندند؛ اما حتی پس از بازگشت شمس شرایط حتی نامساعدتر شد و شمس برای همیشه قونیه را ترک کرد. مولانا در طول چند سفر به جست و جوی شمس رفت ولی دیگر او را پیدا نکرد. نظریههای مختلفی برای ناپدیدی شمس بیان شده. از مهاجرت او تا اینکه به شکل طبیعی فوت شده باشد؛ ولی عاقلانهترین نظریه با توجه به شواهد تاریخی این است که شمس توسط پسر مولانا، علاءالدین به قتل رسیده است. این شعر مولانا در وصف نبود شمس سروده شده است:
از فراق شمس دین افتادهام در تنگنا
او مسیح روزگار و درد چشمم بیدوا
از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
از پی آن آفتابست اشک چون باران ما
شعر بالا از دو سروده متفاوت مولانا است. مولانا زمانی که در پیدا کردن شمس ناکام ماند به قونیه بازگشت و باقی عمرش را در آنجا ماند. او تا مدتها در حالتی شیدا مانند از غم فراق شمس به سماع میپرداخت. کتاب «ملت عشق» به قلم الیف شافاک رکورد پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه را دارد که داستانی ترکیبی از خیال و حقیقت از رابطه شمس و مولانا را روایت میکند.
مولانا پس از شمس
زندگینامه مولانا پس از ناپدید شدن شمس همچنان ادامه دارد. او همنشینی خود را با «برهان صلاحالدین» و «حسامالدین چلبی» ادامه داد. صلاحالدین مردی آرام بود و به مولانا کمک کرد که در غم نبود شمس بتواند دوام بیاورد و دردهای او را التیام ببخشد. صلاحالدین در آن دوره زرکوب بود و ملاقاتش با مولانا به شکلی اتفاقی روی داد. صلاحالدین از مردم عامه بود و حتی سواد خواندن نداشت؛ ولی مولانا به رقم دیدگاهها و پیروی صلاحالدین زرکوب او را جانشین خود کرد. امری که حتی پسر مولانا که خود را در جایگاهی بالا از علوم میدانست از جهانبینی صلاحالدین به وجد آمد و از پدرش اطاعت کرد و از پیروان زرکوب شد. صلاحالدین پس از ده سال درگذشت و مولانا را دوباره بدون همنشین تنها گذاشت.
مولانا و حسامالدین چلبی
«حسامالدین چلبی» از عارفان بزرگ و مریدان مولانا در آن دوران بود که پس از صلاحالدین در ۱۰ سال آخر عمر مولانا با او همنشینی میکرد. حضور حسامالدین در زندگی مولانا باعث شد که او اثر «مثنوی معنوی» را به سفارش او به رشته تحریر دربیاورد که یکی از مهمترین آثار ایرانزمین است و تفاوت آن با آثار قبلی این شاعر کاملا مشهود است که نشانه از تاثیرات شمس بر روی این شاعر داشته است. همچنین «دیوان شمس تبریزی» از آثاری است که پس از رفتن شمس به رشته تحریر درآمده است. این دو اثر مهمترین آثار این شاعر هستند که آثار این بزرگمرد را به دو بخش قبل و بعد شمس تقسیم میکنند.
وفات مولانا
زندگینامه مولانا در اواخر سده ششم قمری به پایان خود نزدیک شد. مولانا پس از مدتها دست و پنجه نرم کردن با تبی سوزان سرانجام در غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ قمری درگذشت. در آن روز قوینه برآشفته شده بود و تمامی اقشار جامعه اعم از مسلمان، مسیحی، یهودی در تمام سنین به مدت ۴۰ روز عزادار بودند. میراث مولانا به عنوان یک عارف در تاریخ همچنان پابرجا مانده است. امروزه رقصهای مذهبی سماع و اصول صوفیگری همچنان در راستای پیروی از آموزههای این بزرگمرد اجرا میشوند.
اشعار مولانا
در این بخش چند نمونه از اشعار مولانا که بازتاب خوبی از آموزههای او هستند را آوردهایم:
ای در دل من میل و تمنا همه تو ندر سر من مایه سودا همه تو
هرچند به روزگار درمینگرم امروز همه تویی و فردا همه تو
مولانا در اکثر اشعار خود از عشق به عنوان راهحل زندگی صحبت میکند و پیروان خودش را تشویق به ورود عشق به زندگی خودشان میکند:
مُرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
این نمونه دیگری از اشعار عاشقانه مولانا است که به زیبایی جهانبینی او را به تصویر میکشد:
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
همخویش را بیگانه کن همخانه را ویرانه کن
و آنگه بیا با عاشقان همخانه شو همخانه شو
مولانا در طول زندگی خود در باب موضوعات بسیاری شعر گفته است. مواردی مانند اصول زندگی، حکایتها و روایتهای آموزنده و حتی تمجیدهایی در راستای مذهب و خداوند؛ اما موضوعی که امروزه همه مولانا را به واسطه آن در دنیا میشناسند اشعار عاشقانه او است.
آثار مولانا جلالالدین بلخی
زندگینامه مولانا مملو از کتابهای زیادی است که از این شاعر به جا مانده است. آثار مولانا به دو بخش منظوم و منثور تقسیم میشوند. در ادامه به معرفی آنها به ترتیب اهمیت و محبوبیت آنها پرداختیم:
مثنوی معنوی (منظوم)
این اثر مهمترین کتاب مولوی است. «مثنوی معنوی» یک دیوان شعر است که شش جلد دارد و ابیات آن حدود بیست و هفت هزار عدد میشود. مثنوی معنوی یکی از باارزشترین و بزرگترین آثار شعر عرفانی تمام دنیا است. این کتاب با شعر «نی نامه» آغاز میشود که در ابتدای ۱۸ بیت ابتدایی گفته شده «بشنو از نی چو حکایت میکند» تکرار میشود. شاعران و عارفان زیادی در طول تاریخ این اثر مولانا را ستودهاند. این کتاب شامل داستانهای پندآموز است و همچنین جهانبینی شاعرانه مولانا را بازتاب میدهد.
دیوان شمس تبریزی (منظوم)
دومین اثر مشهور مولانا «دیوان شمس تبریزی» است که به غیر از چند غزل که به زبانهای ترکی، عربی و یونانی سروده شده، باقی آنها به زبان فارسی است. شصت و یک هزار بیت فارسی، هزار بیت عربی و کمتر از پنجاه بیت به ترکی و یونانی در این اثر وجود دارد. رباعیات مولانا نیز بخشی از دیوان اوست که بعضی از آنها در انتساب آنها تردید وجود دارد. این کتاب نیز دربرگیرنده اشعاری پرشور و شوق و عاشقانه است که بازتاب عشق وصفناپذیر مولانا به عشق و عرفان است که در اثر ارتباط با شمس تبریزی در او به وجود آمده است.
فیه ما فیه (منثور)
«فیه ما فیه» نیز مجموعهای از حکایات، تمثیلها و روایاتی را که مولانا در طول زندگی خود جمعآوری کرده است را داریم. این کتاب از نظر سبک و سیاق به مثنوی معنوی نزدیک است.
مکتوبات (منثور)
مکتوبات مجموعه نامههای مولانا به افراد مختلف در طول زندگی ایشان است. در میان این نامهها لحن ساده مولانا و همچنین نامههای مهمی به پادشاهان و حاکمان به چشم میخورد.
مجالس سبعه (منثور)
«مجالس سبعه» مجموعه سخنرانیها و نطقهای مولانا است که توسط مریدان، پسران و شاگردان او به رشته تحریر درآمده. مجموع کلی این کتاب مربوط به پیش از ملاقات مولانا با شمس است؛ زیرا پس از ملاقات با شمس، مولانا خطابه و موعظهخوانی را کنار گذاشته است.
در انتهای زندگینامه مولانا باید گفت که این شاعر بزرگ آثار مهمی از خود به جا گذاشته که او را مردی بزرگتر از نقطهای مشخص از زمین میکند. امروزه تمامی افراد از جاهای مختلف دنیا به مطالعه آثار او میپردازند و به راه و روشی که او در راستای زیستن پند داده عمل میکنند که خود نشانه از جهانشمول بودن باورهای این عارف مهم سده ششم دارد.
منبع: دیجیکالامگ