مصاحبه با کارگردان گلادیاتور؛ از همکاری با لیدی گاگا تا رد پیشنهاد ساخت تلماسه
مجلهی توتال فیلم به دیدار ریدلی اسکات، کارگردان شناختهشده آمریکایی رفته و با او درباره جدیدترین فیلمش «خانه گوچی» (House of Gucci) گفتوگو کرده است. او معتقد است واکنش خانواده گوچی به فیلمش به طرز نگرانکنندهای توهینآمیز است.
مدتی است که ریدلی اسکات تور تبلیغاتی فیلم جدیدش را آغاز کرده و در مصاحبههای مطبوعاتی مربوط به آن اظهاراتی خبرساز و بهیادماندنی مطرح کرده است. کارگردان آثاری چون «بیگانه» (Alien)، «بلید رانر» (Blade Runner)، «تلما و لوییز» (Thelma & Louise) و «گلادیاتور» (Gladiator) در اظهارات تور تبلیغاتیاش از فیلمهای ابرقهرمانی با صفت خستهکننده انتقاد کرده است. شکست یکی دیگر از فیلمهای اخیرش «آخرین دوئل» (The Last Duel) را به گردن نسل جوان انداخته که سرشان مدام در گوشی است و تأیید کرده که برنامه ساخت سریال بلید رانر را دارد. گفتوگوی جدید اسکات با مجلهی توتال فیلم که در قالب پادکست هم منتشر شده به اندازه همین مصاحبههای مطبوعاتی جنجالی او صریح است.
برای مثال اسکات در این مصاحبه از واکنش خانواده گوچی که نسبت به بازی آل پاچینو و جرد لتو (به ترتیب در نقشهای آلدو و پائولو گوچی) شکایت دارند تعجب کرده و معتقد است این نقشها احتمالا به بهترین بازیگران جهان سپرده شده است و در واقع اعضای خانواده گوچی از این نظر بسیار خوششانس بودهاند. او دلیل کنارهگیری سالها پیشش از ساخت فیلم «تلماسه» (Dune) و جایگزینی دیوید لینچ در این پروژه را توضیح میدهد (این موضوع واقعا هم دلیل عجیبی دارد) و شکست تجاری فیلم تاریخی و حماسیاش «۱۴۹۲: فتح بهشت» (۱۴۹۲: Conquest of Paradise) را که نقش اصلی آن بر عهده ژرار دوپاردیو بود، مربوط به مشکل آمریکاییها با لهجه اروپایی میداند.
در ادامه متن کامل مصاحبه مجله توتال فیلم با ریدلی اسکات، یکی از کارگردانهای بزرگ معاصر سینمای آمریکا را میخوانید.
مجلهی توتال فیلم: آنطور که خواندهام معروف است با دقت بسیاری برای فیلمبرداری آثارتان آماده میشوید. با چنین بازیگران مشهوری مثل بازیگران فیلم خانه گوچی، به آنها چقدر آزادی برای نقشآفرینی میدهید؟
ریدلی اسکات: کار من در انتخاب بازیگران بسیار خوب است؛ در واقع کشف کردهام که در این بخش بسیار خوب عمل میکنم. بسیار مهم است که بازیگران را به درستی انتخاب کنی، اگر بتوانم بازیگران را درست انتخاب کنم، نیمی از فشار کار از دوشم برداشته میشود. پس از آن میتوانم روی طرح کلی کار تمرکز کنم. یک بازیگر بزرگ به من مثل یک شریک کمک میکند و تأثیر خودش را روی کار میگذارد چرا که من به روندهای همراه با کنترل شدید دیگران اعتقادی ندارم، مگر آنکه فرزندی دردسرساز داشته باشید. بنابراین مطمئن میشوم که بهترینها را بهعنوان بازیگر انتخاب کنم.
بازیگران در سطح کاری من افراد بسیار پیچیدهایاند. باید به خاطر داشته باشید که یک بازیگر در سال سه یا چهار بار جلوی دوربین میرود. من بهعنوان یک فیلمساز پرکار نهایتا یکبار در سال فیلم میسازم. آنها در این میدان با فاصله از من جلوترند. وقتی من پروژهای را آغاز میکنم تقریبا یک سالی میشود که با بازیگران ارتباطی نداشتهام اما آنها طی سال دائما با کارگردانها – خوب، بد یا متوسط – در تماساند. وقتی از راه میرسم، خودم را به آنها میشناسانم، آنچه میکنم، آنطور که کارم را پیش میبرم، انتظاراتی که دارم و شیوهای که از طریق آن خودم را بیان میکنم همه ترکیبی خندهدار است. آنچه سعی کردهام انجام بدهم این است که در سریعترین زمان ممکن با آنها رابطهای همچون یک شراکت برقرار کنم. رابطه ما نوعی مشارکت است نه رابطه کارگردان و بازیگر.
به همین دلیل هم وقتی از قبل با آنها ملاقات میکنم – که معمولا میکنم – واقعا سعی دارم رابطه دوستی ایجاد کنم؛ چون وقتی در موقعیتی قرار گرفتی که باید در مقابل یک گروه بزرگ کار کنی و من از افراد میخواهم به معنای واقعی کلمه خودشان را بروز بدهند، باید احساس امنیت کنند. من از زاویه خودم سعی میکنم عرصهای که قرار است آنها واردش شوند را امن کنم تا احساس کنند از آنها مراقبت میشود. بعد میبینم که چطور شکوفا میشوند.
مجله توتال فیلم: دربارهی انتخاب بازیگران، یکی از مهمترین نکات در این فیلم حضور لیدی گاگا در نقش پاتریشیا بوده. او گفت که این نقش را ۱۸ ماه تمرین میکرده. به نظر میرسد به گونهای به نقشش متعهد بوده که گویا سعی دارد خودش را ثابت کند؛ شاید چون خوانندهای است که تبدیل به بازیگر شده. به نظر شما چه چیزی باعث شده او در این نقش چنین موفق باشد؟
ریدلی اسکات: لیدی گاگا در حال رقابت با خودش است. موتور محرک او که خودش آن را هدایت میکند همین است. در واقع به شیوهای بامزه، این نکته او را بهعنوان یک هنرمند مشخص میکند. او یک هنرمند واقعی است. هم بهعنوان خواننده جاز و هم خواننده موسیقیهای خودش و تهیهکننده برنامههای عظیم خودش در لاس وگاس. او برنامههای بزرگی تولید میکند. این بخشی از کار او است؛ میداند باید چه کند، میداند که باید آماده باشد و آمادهشدن هم تماما در ارتباط با جزییات معنا پیدا میکند. بعد از اینکه به جزییات توجه کردید، میتوانید راحتتر رفتار کنید و در چنین شرایطی ممکن است به نظر برسد که آنقدرها هم در بند جزییات نبودهاید یا کار بسیار زیادی انجام ندادهاید.
یک بازیگر، یک بازیگر بسیار بسیار خوب یک بار به من گفت: «بدترین چیز دربارهی شغل ما چیست؟ خب پسر بدترین چیز این است که پس از حفظکردن دیالوگهای خودم که خودش حسابی کار آزاردهندهای است باید دیالوگهای بقیه را هم حفظ کنم؛ حفظشان کنم تا بعد بتوانم وانمود کنم که نمیدانم چه چیزی در راه است.» گفته این بازیگر به نظرم واقعا موضوع را به طرز فوقالعادهای بیان کرده است.
مجله توتال فیلم: مدت زیادی روی خانه گوچی کار کردهاید. زمانی گزارشهایی از حضور بازیگرهایی چون آنجلینا جولی، پنهلوپه کروز و مارگو رابی در نقشهای مختلف این فیلم داشتیم. چه چیزی در داستان خانه گوچی بود که واقعا میخواستید به آن برسید و برای بیانش احساس نیاز کردید؟ و بعد از آن، در این برهه زمانی چه رخ داد که باعث شد ساخت این اثر واقعا به حقیقت بپیوندد؟
ریدلی اسکات: مهمترین عامل درباره داستان این است که به نظر میآید داستانی مربوط به قرن پانزدهم است که در قرن بیست و یکم روایت شده. داستان از انحرافاتی که در خاندان مدیچی یا خاندان بورجیا پیش آمد – نمیشود گفت پیشرفت چون واقعا انحراف بود – و حرکتشان از یک تراژدی به تراژدی بعدی، چندان دور نیست (خاندان مدیچی یک خانواده بانکدار قدرتمند ایتالیایی بود که در قرون پانزدهم و شانزدهم میلادی چهار پاپ از آنها برخاست اما عاقبت از اریکه قدرت سقوط کردند).
این داستان را همسرم (جیانینا اسکات که یک تهیهکننده است) پیدا کرد و اقتباس آن را از کتابی (نوشته سال ۲۰۰۱ با عنوان خانه گوچی: داستانی هیجان انگیز از قتل، جنون، زرق و برق، و طمع) که تا جایی که میدانم از نظر تاریخی بسیار دقیق بود آغاز کرد. اما کتاب فیلمنامه نیست. پس باید یک فیلمنامه اقتباسی آماده شود. در اقتباس باید تا حدی درباره زمان و مکان آزادی عمل داشته باشید چون بخش زیادی از داستان در واقع بین طلاق زن و مرگ مرد واقع شده است. این بازه شش سال است. در این شش سال زن، مرد را به شکلی بیوقفه تعقیب میکند و نمیدانم چطوری دستوری دریافت نشد که زن را از آزار مرد بازدارند. با این اوصاف باید با زمان و مکان بازی میکردیم که قصه بتواند کار کند. فیلم در شکل کنونیاش دو ساعت و نیم است که برای هر فیلمی این روزها زمان نسبتا زیادی است اما فکر میکنم فیلم در فرایند تکامل و تحول تدریجیاش به خوبی قدرتش را حفظ میکند.
مجله توتال فیلم: در بحث کتابی که فیلم از آن اقتباس شده، قبلا دیدهایم که اعضای خانواده در واقعیت از اقتباسهایی که در سینما از آنها صورت گرفته چندان راضی نبودهاند. آیا احساس میکنید که چنین داستانی را واقعا میشود روایت کرد؟ این داستان متعلق به حوزه عمومی است؟ با این وجود که آدمهای داستان هنوز زندهاند اما شاید کاملا رضایت نداشته باشند که داستانشان روایت شود.
ریدلی اسکات: قطعا این مسأله مطرح است و به همین جهت هم سعی کردهام تا حد امکان با ماجرا به محترمانهترین شکل مواجه شوم و این کار را از طریق پایبندی به واقعیت، پایبندی به واقعیت در حد امکان و تا بیشترین حد تصور انجام دادم. در زمان و مکان به دلیل ماهیت طول فیلم پرشهایی داشته. اما افرادی از اعضای خانواده که در ابتدای کار برای ما نامه مینوشتند به شکل نگرانکنندهای رفتاری توهینآمیز داشتند و میگفتند آل پاچینو از نظر فیزیکی به هیچ وجه شبیه آلدو گوچی نیست. با این حال، صادقانه بگویم، چگونه میتوان آنها را با کسی بهتر از آل پاچینو بازنمایی کرد؟ عذر میخواهم! احتمالا بهترین بازیگرها نصیبتان شده؛ باید خیلی خوششانس بوده باشید.
داستان به شکل عجیبی هزل است و هزل هم یک جور بیان شیکتر این نکته است که داستان در واقع یک کمدی به حساب میآید. فکر میکنم بخش زیادی از داستان جنبههای کمدی دارد. بهویژه در دو پرده اول. درباره جرد لتو، اطلاعات زیادی از شخصیت پائولو در دست نیست اما تصاویری از پائولو در دست است و آنچه در فیلم میبینید دقیقا به او شباهت دارد.
ما تصاویر را پیدا کردیم، جرد آنچه را که باید انجام داد و شبیه به او لباس پوشید. پائولو زیاد جلوی دوربین صحبت نمیکند و بنابراین شخصیتش باید تا حدودی تصور شود اما پائولو به وضوح مردی پرزرق و برق بوده که با یک خواننده بسیار خوب اپرا ازدواج کرده. زنی که نقش همسر پائولو را ایفا میکند در این فیلم صدای فوقالعادهای دارد. آن پرزرق و برقی اشاره شده بهخوبی تصویر شده و همه اینها چگونه میتواند توهینآمیز باشد؟ ما تلاش کردیم اگر موضوعی قابل اجتناب است دربارهاش زیاده از حد بیپرده نباشیم.
مجله توتال فیلم: جرد لتو در این فیلم واقعا جلب توجه میکند، او فوقالعاده است. همه بازیگرها همینطورند. حالا میخواهم به سرعت قدم کوچکی در مسیر خاطرات گذشته بگذارم و با اولین فیلم شما یعنی دوئلبازها آغاز کنم. وقتی به تجربهتان از ساخت آن فیلم فکر میکنید، آیا به تولید و ساخت آن فکر میکنید یا به گذشته نگاه میکنید و به میراثی که فیلم از خود به جا گذاشته میاندیشید؟
ریدلی اسکات: باید به خاطر داشته باشید، زمانی که ۲۷ سال داشتم شرکت خودم را در لندن راهاندازی کرده بودم. شرکت به سرعت رشد میکرد، نامش RSA بود و آن زمان تبلیغات تلویزیونی میساختم. شخصا سالانه ۱۰۰ تبلیغ میساختم. من اولین نفری بودم که وارد اصطبل کارگردانها شدم؛ مطمئنم کارگردانها آزرده نمیشوند که دربارهشان همچون اسبهای اصیل صحبت کنم. اولین نفری بودم که کارگردانهای کلیدی، باهوش و صاحب سبک را برای کار در شرکت انتخاب کردم. تیم سالمی داشتیم، یک تیم رقابتی درون یک شرکت. چون عملکردمان بسیار موفقیتآمیز بود شعبههایی در پاریس، نیویورک و سپس لس آنجلس باز کردم. ۳۸ ساله شده بودم و حتی متوجه این نکته نشده بودم که هنوز ساخت فیلم را آغاز نکردهام. پس با خودم گفتم: «اوه خدای من، بهتر است فیلمسازی را شروع کنم.»
از آنجایی که درآمدزایی داشتیم، توانستم مقداری از مشکلات در راه نوشتن فیلمنامه را خنثی کنم. پیش از شروع کارم دو فیلمنامه داشتم که توسط جرالد وان هیوز نوشته شده بود. او برای من فیلمنامه توطئه باروت را نوشت که هنوز هم خارقالعاده است و میشود براساسش فیلم ساخت؛ فیلمی که باید در همین دوره ساخته شود. پس از آن هم فیلمنامه دوئلبازها را نوشت که برای من جذابیت داشت چون احساس میکردم شبیه یک وسترن است. وسترنی درباره آن بیخیالی و بیفکری نهفته پشت خشونت؛ وقتی حتی نمیدانید پشت این اقدام خشونتآمیز چه بوده و بحث ابتدایی که منجر به آن شده از کجا آمده است. نکته اصلی درباره دوئلبازها همین بود.
دربارهی ساختش هم باید صادقانه بگویم از طریق ساختن سالانه ۱۰۰ تبلیغ بسیار تمرین کرده و آماده بودم. در عین حال من احتمالا یکی از بهترین اپراتورهای دوربین در صنعت سینما هستم. در دوئلبازها و بیگانه در گروه فیلمبرداری بودم اما در بلید رانر اجازه این کار به من داده نشد. وقتی در لندن حضور دارم هم به عنوان فیلمبردار کار میکنم. به عنوان فیلمساز آنقدر تجربه و مهارت داشتم که پس از ساخت دوئلبازها به خودم میگفتم: خدایا، خیلی آسان بود؛ بعدی لطفا! کار را در هشت هفته و نیم زیر باران شدید در شهر دوردونی به سرانجام رساندیم. دیوید پاتنم که آن زمان تهیهکننده فیلم بود گفت که میخواهند فیلم را بهعنوان نمایندهی انگلستان به جشنواره کن بفرستند، با این کار موافقی؟ من هم گفتم حتما. بنابراین فیلم ما نماینده بریتانیا در کن شد؛ اولین فیلم من بود و جایزه بردیم (جایزه فیلم اول).
مجله توتال فیلم: فیلم بعدی شما بیگانه بود، اما در فاصله بین بیگانه تا بلید رانر سراغ ساخت فیلم سینمایی تلماسه رفتید. فیلم را نهایتا دیوید لینچ به سبک خودش ساخت و حالا هم اقتباس ماهرانه دنی ویلنوو را از این کتاب داریم. به نظرتان تکنولوژی بالاخره به جایی رسیده که فیلم با قصه متناسب باشد؟ یا فکر میکنید ساخت فیلم از این داستان همیشه قابل انجام بوده؟
ریدلی اسکات: همیشه قابل ساخت بوده. من نویسندهای به نام رودی وورلیتزر داشتم؛ از خانواده وورلیتزر. جوکباکس را میشناسی؟ (دستگاه خودکار پخش موسیقی که دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ در کافه و رستورانهای آمریکا و اروپا به وفور یافت میشد و شرکت متعلق به خاندان وورلیتزر از تولیدکنندگان این دستگاهها بودند)
مجله توتال فیلم: بله.
ریدلی اسکات: دو فیلمنامه نوشته بود. جاده آسفالت دوطرفه که جیمز تیلور در آن بازی میکرد و پت گرت و بیلی د کید با بازی کریس کریستوفرسون و باب دیلن. جدی امروز مغزم خوب کار میکند! اقتباس خیلی خوبی از تلماسه تهیه کردیم؛ چرا که آن روزها با نویسنده همکاری بسیار نزدیکی داشتم. همیشه شکل و شمایل فیلم را از آنچه فیلمنامهنویس مینوشت میگرفتم. بعد دینو د لائورنتیس (تهیهکننده) من را وارد پروژه کرد و ما هم گفتیم: فیلمنامه را نوشتیم و خیلی هم خوب است. دینو گفت: ساختش گران در میآید، در مکزیک میسازیمش. گفتم: چی! پاسخ داد: مکزیک. من گفتم: جدی؟ خلاصه مرا فرستاد به مکزیکو سیتی و با تمام احترامی که برای مکزیکو سیتی قائلم باید بگویم آن روزها واقعا بوی گند میداد. اصلا خوشم نیامد. رفتم به استودیو در مکزیکو سیتی و گفتم: نه دینو، نمیخواهم ساخت این پروژه را انقدر برای خودم سخت کنم. بنابراین واقعا از کار کنارهگیری کردم و رفتم فیلم افسانه را با بازی تام کروز و تیم کوری ساختم.
مجله توتال فیلم: یک فیلم فانتزی بسیار جذاب و بعدش سراغ پروژه جذاب دیگری رفتید. فیلمی که برای اولینبار دیشب آن را دیدم؛ ۱۴۹۲: فتح بهشت (یک حماسه تاریخی درباره کریستف کلمب که نقش اصلیاش را ژرار دوپاردیو بازی میکند و نگاه منتقدان به آن چندان خوب نبود).
ریدلی اسکات: اوه! ژرار واقعا بینظیر بود. لهجه فرانسویاش به نظر اصلا مانعی بر سر راه کار نبود چون دقیقا متوجه شدم دارد چه میکند. اما استودیو میگفت: نمیتوانیم درکش کنیم. تو با گوش بریتانیاییات در فهمیدنش مشکلی داشتی؟
مجله توتال فیلم: نه
ریدلی اسکات: نه. ولی در آمریکا گوش آنها به لهجههای مختلف عادت ندارد. یک کلمه هم نمیشنوند مگر لهجه تگزاسی و آمریکایی باشد، یا لهجه کارولینای شمالی. در اروپا ما به لهجهها عادت کردهایم بنابراین لهجه ژرار مرا هرگز آزار نداد. اما آن فیلم را به شکل مستقل ساختم. ۴۷ میلیون دلار برای ساختش جمع کردم، برای ساخت یک فیلم مستقل؛ باور میکنی؟ در جشنواره کن دوستی در استودیوی پارامونت حق پخش فیلم را ۱۰ میلیون دلار خرید. بعد باید در کن حضور پیدا میکردم، جایی که از زمان دوئلبازها نرفته بودم. تجربهام در کن و هنگام اکران دوئلبازها خیلی خوب نبود و نمیخواستم به آنجا بازگردم. اما مجبور بودم برای تبلیغ فیلم به آنجا برگردم. طراحی صحنه جالب توجهی داشت. نسخه باکیفیتش را دیدی یا نسخه کیفیت پایین را؟
مجله توتال فیلم: نسخه بلوری
ریدلی اسکات: باید فوقالعاده بوده باشد.
مجله توتال فیلم: قطعا از نظر بصری هنوز کشش دارد.
ریدلی اسکات: یکی از فیلمهای محبوبم است. این موضوع جالب بود که نمیدانستند چطور در آمریکا پخشش کنند. اما در اروپا ۵۷ میلیون دلار فروخت.
اما میخواستم درباره دوئلبازها صحبت کنم؛ آنها فقط هفت کپی برای نمایش فیلم تهیه کردند با اینکه ما در کن جایزه برده بودیم. به دیوید پاتنم (تهیهکننده) گفتم: این کار طبیعی است؟ او پاسخ داد: نه، طبیعی نیست، بوضوح نشان میدهد فیلم را نمیخواهند. اما اگر پلتفرمهای مستقل فیلم – مثل آنچه در اختیار هاروی واینستین و برادرش است – را داشتیم میدانستند با دوئلبازها چه کنند و احتمالا فیلم نامزد اسکار میشد. اما چون پارامونت نمیدانست چه کند، فیلم در حاشیه جریان اصلی از بین رفت و با این وجود امروز تحت عنوان یک شاهکار پنجستاره در نتفلیکس نمایش داده میشود؛ فیلمی که ۳۵ سال قبل کشته شد. واقعا احمقانه بود پس باید بگویم: لعنت به شما، لعنت به شما.
مجله توتال فیلم: بهتازگی فیلمهایی میسازید که مروری است بر کلاسیکهای قدیمی مثل پرومتئوس، بیگانه: کاوننت و به زودی دنباله گلادیاتور. به نظر خودتان دارید فیلمساز متفکرتری میشوید؟
ریدلی اسکات: در خودم به هیچ وجه تعمقی نمیبینم؛ کاملا تصادفی است و هیچ برنامهای برایش نداشتم. اینطور است که زنده میمانی. تفکر و تعمق نمیکنم. از جوایز متنفرم. آنها را رد میکنم. چون معتقدم هنوز ماجرا تمام نشده است.
مجله توتال فیلم: زمانمان در حال تمام شدن است اما میخواستم در همین راستا به سال ۲۰۰۱ اشاره کنم. سال قبلش با گلادیاتور موفقیت بزرگی را تجربه کردید، بعد از آن سقوط شاهین سیاه و هانیبال را ساختید. جوایزی گرفتید و در گیشه هم موفق شدید. این چیزها اصلا برایتان مهم است؟
ریدلی اسکات: نه. مهم این است که بتوانم به کاری که میکنم ادامه دهم. به شکل بامزهای من با ایده تبدیلشدن به یک نقاش کارم را شروع کردم؛ یک نقاش کاملا جدی. همیشه هم با این قضیه مشکل داشتم. در مدرسه هنر، یک مدرسه هنری کوچک بسیار خوب در وست هارتلپول دورهام با نقاشی سروکله میزدم. نقاشی برای من، اگر در آن موفق میشدم به این معنا بود که به کالج سلطنتی بروم، دیوید هاکنی (نقاش، طراح و عکاس انگلیسی) را تماشا کنم که روی بوم نقاشیاش که همچون پیست مسابقه فرمول یک بود تیک آف میکند و میتازد. راهی نبود که بتوانم در این مسیر حتی تلاش کنم. فیلمسازی برای من جای نقاشی را گرفت چرا که هر نقاشی یک بوم کاملا جدید دارد و تصادفی است.
منبع: Gamesradar