نقد فیلم «رضا» ساختهی علیرضا معتمدی؛ خوانشی متفاوت و شخصی از جدایی
فیلم «رضا» به عنوان اولین فیلم علیرضا معتمدی در مسند کارگردان اثر قابلتأمل و چشمنوازی است، اما رضا در طرح و واکاوی مسئلهی مورد بحثاش ناکام میماند و همین باعث میشود با فیلمی مواجه باشیم که پایان احساسی آن بیش از اینکه در اختیار تصویرگری استیصال اگزیستانسیالیسمی شخصیتهای داستان باشد، شبیه به گریزگاهی برای فرار از بنبستهای فیلمنامهای میماند.
در نقد فیلم رضا خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
متعمدی در رضا سعی داشته است با یک روایت اپیزودیک -نه به شکل رایج آن- خوانشی متفاوت، شخصی و کمی فانتزی از یک جدایی را به تصویر بکشد. فیلمساز به کمک موسیقی و بار فراواقعی داستان موفق شده نماهای لطیف، قابل لمس و درستی خلق کند. عجلهای برای پیشبرد داستان و قصهگویی ندارد و در بسیاری از مواقع ترجیح میدهد با یک نمای ثابت طولانی و با کنتراست بالا در نورپردازی و رنگها به شخصیتهایش فرصت دهد بدون بهرهگیری از کلام احساسات خود را با بیننده به اشتراک بگذارند. اگر چند سال دیگر بخواهم بخشهایی از فیلم رضا را به خاطر بیاورم، احتمالا سرگشتگیهای معنایی فاطی (سحر دولتشاهی) یا نارسیسیسم نچسب رضا در خاطرم نخواهند بود، اما صحنهی دیدار ویولت (ستاره پسیانی) و رضا از آن نماهای جذابی است که دوست دارم همیشه در خاطرات سینماییام باقی بماند. فیلمساز فاصله منطقی با شخصتیهای داستان ایجاد میکند، کلام از میان برداشته میشود و زیر بارش باران و صدای گوشنواز موسیقی، فرصت خیالبافی به بیننده داده میشود و این همان حظ ناظر از زیبایی است.
در یک توصیف کلی فیلم معتمدی را میشود اثری به شمار آورد که با تلفیقی از غم، خیالبافی و سرگشتگی قصد دارد مخاطب را به سمت کنشی خانوادگی و صد البته عاطفی و سازنده سوق دهد. اما متاسفانه اگر دقایقی از فیلم همچون نمای آغازین یا برخی از مکثهای رمانتیک رضا را فاکتور بگیریم، فیلم در حرکت به سمت مطلوب خود ناکام میماند. یک فیلمنامهی شخصیتمحور، بیتردید به پیرنگی درخور توجه و حتی خرده روایتهایی در راستای ترسیم دقیقتر جهان ذهنی شخصیتها نیازمند است، اما معتمدی در پنجمین تجربهی فیلمنامهنویسی خود کاملا چنین اصولی را نادیده گرفته و به همین خاطر فیلم در انتقال درست حس و حال و پیام خود موفق نمیشود.
اگر در فیلم دقیق شویم به وضوح مشخص است که فاطی از زندگی یکنواخت و متوسطش با رضا خسته شده و به دنبال چالشهای جدید و تجربهی رابطههایی تازه تصمیم بر طلاق گرفته است. اینطور که پیداست او چند روز پس از جدایی سفری به هندوستان داشته، افراد جدیدی را ملاقات کرده و حتی ورزش را شروع کرده است، اما با دیالوگ «از همه بدم میاد»، گریهها و ناراحتیهای مداوم و بازگشتهایش به خانه رضا نشان میدهد جهان ذهنی و پرطراوت او سنخیتی با دنیا و طبعا آدمهای عبوس و کدر پیرامونش نداشته و به همین خاطر فاطی دوباره حریم امن عاطفی و اجتماعی خود را در زندگی با رضا مییابد. مشکل اصلی فیلم رضا در این مسیر رفت و برگشتی بیتوجهی به مسئلهی انگیزه و منحنی تغییر در شخصیتهای داستان است. همانطور که گفته شد، تقریباً دلیل رفتن فاطی مشخص است، اما دلیل بازگشت و به تعبیری تزکیه او چیست؟ در فیلم هیچ صحنهای دال بر بهبود یا تغییر رضا وجود ندارد که بر اساس آن بگوییم فاطی روزنههای امیدبخش جدیدی در همسر سابقش یافته است یا فیلم هیچ نشانی از تفکر شخصیت اصلی زن دربارهی تصمیماتش -چه در طلاق و چه در بازگشت دوباره به زندگی مشترک- در خود جای نداده است و همین موضوعات باعث میشوند «رضا» کمی مخاطب را گیج و بیننده کم حوصلهتر را خسته کند؛ زیرا شخصیت فاطی که رفتارهای او خط مشی داستان را تعیین میکنند به هیچوجه ساخته نمیشود و عدم ترسیم دقیق -و حتی نسبی- جهان ذهنی او باعث میشود ما درگیریهای درونی وی را نفهمیم و این اتفاق برای یک فیلم شخصیتمحور نقطه ضعف بزرگی است.
جدای از تصمیمات عجولانه و غیرقابل درک فاطی که از او شخصیتی ضعیفتر از تیپ زنان سرگشته و بسیار آرزومند طبقهی متوسط ارائه میکند، پروسهی کشمکشهای درونی رضا نیز فراز و فرود خاصی ندارد و زنبارگی او از میانههای فیلم تکراری میشود و چون کارکرد خاصی در رشد و تغییر شخصیت ندارد، عبث و بیهوده مینمایاند. تلاشهای او برای پر کردن خلاء حضور فاطی میتوانست به روشهای متفاوت و با رفتارهایی برونگرا و حتی رادیکال -مانند بسیاری از فیلمهای موفق اینچنینی- بروز پیدا کند، اما فیلمساز و شخصیت رضا تنها به یک شکل به دنبال یافتن فاطی در دیگر اجزای هستی و به طور مشخص زنها هستند و همین باعث میشود ماهیت عشق و علاقهی رضا به فاطی نیز خدشهدار شود.
رضا فیلمی است درونگرا. دوربین آن عموما ایستاست و در غیر این صورت حرکتهایی تابع شخصیتها از خود نشان میدهد و عمدتا در مدیوم شات و لانگ شات میگذرد. رابطهی زن و مرد و ایستادگی در برابر مشکلات زندگی -و نه شانه خالی کردن در برابر آنها- مرکز ثقل داستان است و در بستری رئالیستی با اندکی چاشنی فانتزی قصد دارد بیننده را مجاب به تغییر و تفکر کند، اما در رسیدن به این مهم ناکام میماند. فیلم قادر نیست شخصیتهایش را به بیننده معرفی کند و به همین دلیل ممکن است شور و اشتیاق او برای همراهی با فیلم و لذت بردن از آن به مرور فروکش کند. ولی با تمام این تفاسیر رضا چند صحنهی سینمایی ناب و دوستداشتنی هم دارد که آن را به اثر قابلتأملی تبدیل میکند. شاید اگر ابتدا و انتهای فیلم سر و شکل بهتری داشت، با تمام ضعفهای شخصیتها و داستان میشد «رضا» را یک اثر ماندگار در سینمای ایران دانست، اما این فیلم علیرغم اینکه ما را از آیندهی فیلمسازی و فیلمنامهنویسی او ناامید نمیکند، اما راه طولانی تا تاثیرگذاری در پیش دارد.