کتاب آنا کارنینا؛ تصویری از تاریخ روسیه در بستر داستانی عاشقانه
کتاب شاهکار «آنا کارنینا» اثر یکی از نویسندگان نامی تاریخ معاصر روسیه «لئو تولستوی»، دربارهی عشق، سرنوشت و نابودی خود است. طرح کلی آنا کارنینا از داستان یک زن واقعی به نام آنا استپانونا پیرگووا که معشوقهی یکی از دوستان تولستوی بود، الهام گرفته شده است.
کتاب آنا کارنینا از سال ۱۸۷۸ بهعنوان یکی از بهترین نمونه داستانهای رئالیستی معروف و محبوب شده است. این کتاب توسط بسیاری بهعنوان یکی از رمانهای برتر جهان شناخته میشود و چشماندازی وسیعی از زندگی معاصر در روسیه و بهطورکلی بشریت ارائه میدهد.
کتاب آنا کارنینا طیف وسیعی از موضوعات را بررسی میکند که برخی از این موضوعات عبارتاند از خیانت، ایمان، خانواده، ازدواج، جامعهی امپراتوری روسیه، کشاورزی، هنر، زندگی روستایی در مقابل شهر و ارزیابی سیستم فئودالی که در آن زمان در روسیه وجود داشت.
تولستوی در این کتاب، داستان سادهای از رابطهی عاشقانهای را با تصاویری از طبقهی بورژوای جامعه، سیاست و مذهب روسیه به تصویر میکشد.
امیدواریم با مطالعهی ادامهی مطلب، علاقهی شما برای مطالعهی این کتاب بیش از پیش شود.
زندگینامهی لئو تولستوی
لئو تولستوی با نام کامل لییف نیکولاویچ تولستوی نویسنده، فعال سیاسی اجتماعی، استاد داستانهای واقعگرایانه و یکی از بزرگترین نویسندگان جهان، متولد ۲۸ اوت سال ۱۸۲۸ در خانوادهای اشرافی و ثروتمند در یاسنایا پولیانا روسیه است.
او چهارمین فرزند از بین پنج فرزند «کنت گراف نیکلای ایلیچ تولستوی» و «کنتس ماریا تولستوی» بود که هر دو درگذشتند و فرزندانشان توسط خویشاوندان بزرگ شدند.
تولستوی که میخواست وارد دانشکدهی زبانهای شرقی در دانشگاه کازان شود، با مطالعهی عربی، ترکی، لاتین، آلمانی، انگلیسی و فرانسوی، همچنین جغرافیا، تاریخ و دینی برای امتحان ورودی آماده شد. او سال ۱۸۴۴ در دانشگاه کازان پذیرفته شد ولی نتوانست فارغالتحصیل شود و در نهایت به یاسناوا پولیانا بازگشت و مدتی را بین مسکو و سنپترزبورگ سفر کرد.
تولستوی سال ۱۸۶۲ در سن ۳۴ سالگی با سوفیا بهرس ۱۸ ساله ازدواج کرد. این زوج صاحب سیزده فرزند شدند که پنج نفر از آنها در سنین پایین فوت کردند.
تولستوی علاوه بر نوشتن رمان، چند داستان کوتاه، مقاله و نمایشنامه هم تألیف کرد. دو اثر مشهور او به نامهای «جنگ و صلح» و آنا کارنینا، بهعنوان دو رمان برتر همهی دورهها و اوج قصههای رئالیستی شناخته میشوند.
بسیاری تولستوی را از بزرگترین رماننویسان جهان میدانند. ایدههای او دربارهی مقاومت بدون خشونت که در آثاری مانند «پادشاهی خدا در درون شماست» ارائه شد، بر چهرههای محوری قرن بیستم مانند گاندی و مارتین لوتر کینگ جونیور تأثیر عمیقی گذاشت.
تولستوی استاد نوشتن دربارهی جامعهی روسیه بود و بدون شک تمام آثار این نویسندهی بزرگ، شاهکار ادبی به شمار میروند؛ از آثار معروف او میتوان به سعادت زناشویی (۱۸۵۹)، اعتراف (۱۸۸۲)، سه پرسش(۱۸۸۵)، مرگ ایوان ایلیچ (۱۸۸۶)، کودکی، نوجوانی، جوانی (۱۸۸۶)، از جناب غول چه خبر؟ (۱۸۹۰)، رستاخیز (۱۸۹۹) و حاجی مراد (۱۹۱۲) اشاره کرد.
لئو تولستوی در سن هشتاد و دو سالگی بیمار شد و درنهایت در بیستم نوامبر سال ۱۹۱۰ در یک ایستگاه راهآهن دورافتاده در آستاپوفوی روسیه درگذشت.
دربارهی کتاب آنا کارنینا
رمان درخشان آنا کارنینا نوشته لئو تولستوی برای اولین بار بهصورت فصلهای جداگانه در یک نشریهی روسی از سال ۱۸۷۵ تا ۱۸۷۷ منتشر شد. تولستوی یک سال بعد و پس از درگیری با سردبیر مجله بر سر عقاید سیاسی در قسمت آخر رمان، داستان کامل را در قالب کتاب منتشر کرد.
تولستوی داستان خیانت و خودشناسی را در پسزمینهی تغییرات عظیم تاریخی که در اواخر قرن نوزدهم در روسیه رخ داده است، تعریف و جنبههای تاریخی رمان را به همان اندازه جنبههای شخصی و روانی مهم تلقی میکند.
اولین جملهی کتاب آنا کارنینا، نشاندهندهی دغدغهی تولستوی در امور داخلی است: «همهی خانوادههای خوشبخت شبیه به یکدیگر هستند، اما خانوادههای بدبخت هرکدام بدبختی خاص خود را دارند.» درونمایهی این کتاب عشق، سرخوردگی و شکست است. این رمان اگرچه اثری داستانی محسوب میشود، اما جنبههایی از زندگی و تجربیات خود لئو را آشکار میکند.
کتاب آنا کارنینا یک اثر کلاسیک است و بسیاری از منتقدان آن را بهترین دستاورد تولستوی میدانند.
ویلیام فاکنر از مهمترین نویسندگان ادبیات جنوب آمریکا کتاب آنا کارنینا را بهعنوان «بهترین رمان تاریخ» و فئودور داستایوفسکی نویسندهی مشهور و پرآوازهی روسی آن را «رمانی شاهکار» توصیف کرده است. این کتاب از رابطهی عاشقانهی محکوم شده بین آنای باهوش و سرکش و افسری جذاب به نام «کنت ورونسکی» میگوید.
کتاب آنا کارنینا شامل بینشهای بزرگی دربارهی طیف وسیعی از احساسات و ضعفهای بشری است و در طول داستان، شخصیتها دربارهی موضوعات مختلف فلسفی مانند حقوق زنان، آزادی و رفاه دهقانان، فشارهای زندگی خانوادگی، ریاکاری، تعصب مذهبی و جنگها، ماهیت اشرافزادههای روسی که خود را لیبرال میدانستند بحث میکنند و همین بحث ها این کتاب را به گنجینهای واقعی تبدیل کرده است.
اگرچه این کتاب با عنوان آنا کارنینا منتشر شده است، اما داستان فقط دربارهی او نیست؛ بلکه تولستوی سه داستان موازی از سه خانوادهی اوبلونسکی، کارنین و لوینز را درهم میآمیزد و جستوجوی عشق واقعی و صادقانه توسط شخصیتهای برجسته در رمان را بهتصویر کشیده است.
با شروع داستان، شاهزاده استفان آبلونسکی با همسرش دالی که متوجه خیانت او شده است، مشاجره میکند و دالی قصد ترک او را دارد. آنا کارنینا خواهر آبلونسکی، همهچیز از جمله زیبایی، ثروت، محبوبیت و یک پسر دوستداشتنی دارد. او برای میانجیگری به خانهی آنها میرود و در نهایت آنا میتواند آبلونسکی و دالی را آشتی دهد.
در همین حال، خواهر کوچکتر دالی به نام «کیتی»، دو خواستگار دارد که به فکر انتخاب یکی از آنهاست؛ «کنستانتین لوین» مرد خانواده، سختکوش، دلسوز، مستقل و نهچندان اجتماعی و «الکسی ورونسکی» یک نظامی خوشتیپ است. بسیاری از منتقدان معتقدند که لوین تصویری از خود نویسنده است.
کیتی، لوین را رد و ورونسکی را انتخاب میکند اما پس از مدت کوتاهی ورونسکی با آنا ملاقات میکند و زیبایی حیرتانگیز او ورونسکی را مجذوب خود میکند. آنا که همسر کنت الکسی الکساندروویچ کارنین (یک مقام ارشد دولتی) است، پس از چند قرار ملاقات با ورونسکی عاشقش میشود و همسر و پسرش را ترک میکند و با ورونسکی به ایتالیا میرود.
آنا یک خانواده را نابود میکند و در بدبختی میمیرد، در حالی که لوین خانواده تشکیل میدهد و در رمان داستانش با خوشحالی تمام میشود. در نهایت، تولستوی به این نتیجه میرسد که ایمان، خوشبختی و زندگی خانوادگی در کنار هم قرار دارند و زندگی خانوادگی را منشا راحتی، شادی و تعالی فلسفی میداند. آنا درواقع قربانی جستجوی حقیقت و صداقت در عشق میشود.
داستان این کتاب شبیه به رویدادی روزمرهای است که شاید در اطراف هرکسی رخ دهد، اما وقتی توسط تولستوی روایت میشود، همان داستان روزمره به یک شاهکار نفیس تبدیل میشود.
این رمان و چند بار در رسانههای مختلف ازجمله تیاتر، اپرا، فیلم، تلویزیون، باله، اسکیتبازی و درام رادیویی اقتباس شده است و معروفترین اقتباس مربوط به فیلم آنا کارنینا محصول سال ۲۰۱۲ است که «کیرا نایتلی» در این فیلم نقش آنا را ایفا میکند.
در نهایت، فکر میکنید آنا کارنینا یک رمان غمانگیز است یا یک رمان امیدوارکننده؟
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
هیچکس جز صمیمیترین دوستان کاره نینا نمیدانست که این مرد بسیار خونسرد و منطقی در پس چهره ظاهر نقطهضعفی دارد که به هیچ روی با روند کلی خصایل او سازگار نیست. کارهنین نمیتوانست گریه کودک یا زنی را تاب آورد. دیدن قطرههای اشک او را میافسرد و قدرت واکنش را یکسره از وی میگرفت.رییس دفتر و منشی شخصیاش از این نکته آگاه بودند و به زنان مراجع هشدار میدادند که به هیج قیمت اشک نریزند تا کار خود را خراب نکنند. میگفتند: «عصبانی میشود و به حرفتان گوش نمیکند» و بهراستی هم در این زمینه، مشاهدهی اشک، چنان کارهتین را برمیآشفت که باخشم شدید فریاد میزد: «از دست من هیچ کاری برنمیآید. هیچ کار!» هنگامیکه درراه بازگشت از میدان اسبدوانی آنا او را از روابط خود با ورانسکی آگاه کرد و سپس بیدرنگ به گریه افتاد و صورتش را در میان دستها پنهان کرد، با همه غیظی که به کارهنین دست داد، از انقلاب عاطفی که دیدن اشک بر او عارض میکرد، مطلع بود.
با این آگاهی و با علم بر اینکه هرگونه ابزار احساسات در آن لحظه با وضع ناسازگار خواهد بود، ناچار هرگونه تظاهر حیاتی را در خود سرکوب کرد و بدین ترتیب، نه برآشفت و نه به آنا نگریست و همین حال آن قیافه مرگبار را به او داد که آنچنان بر آنا ضربت زد.
چون به خانه رسیدند، کارهنین در پیاده شدن از کالسکه به آنها کمک کرد و ضمن تلاش برای تسلط بر خود با همان ادب معمول از او خداحافظی کرد و عباراتی را بر زبان آورد که او را بهجز متعهد نمیکرد. کاره نین گفت که فردا تصمیم خود را به آنها اطلاع خواهد داد.
گفتههای همسرش، که مؤید بدترین بدگمانیهای کار به این بود، وحشیانه بر قلبش چنگ میکشید. این درد جانکاه بااحساس عجیب شفقت جسمانی که اشکهای زن باعث شده بود، شدت میگرفت، اما وقتی که در کالسکه تنها شد، با شگفتی و شعف خود را بهکلی از قید این تأثر و هم تردیدها و رنجهای حسادت که در این اواخر عذابش میداد آزاد حس کرد.