نقد سریال «گردنزنی»؛ هیاهویی که قصه اصلی را کمرنگ میکند
چند روزی از انتشار قسمت پنجم سریال «گردن زنی» در پلتفرم فیلمنت میگذرد. زمانی که قسمت اول این سریال منتشر شد، با شروع خوبی که داشت بسیاری معتقد بودند که این مجموعه میتواند یک داستان جنایی پرمخاطب را به تصویر بکشد. اما از قسمت دوم ریتم سریال دچار افت محسوسی شد و ورود خرده روایتها باعث از هم گسستگی داستان شد. «گردنزنی» آنقدر قصه و شخصیتها را در عرض گسترده کرده که خط روایی اصلی گم شده است. اما در نقد آن تنها به همین نکات نباید بسنده کرد و موضوعات دیگری هم قابل توجه است.
هشدار؛ در نقد سریال «گردن زنی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
نقد سریال «گردن زنی»؛ داستان و ابهامات آن
داستان سریال گردن زنی با قتل یک زوج جوان شروع میشود و براساس ساختار قصههای جنایی پلیسی تمام قصه باید در خدمت کشف حقیقت درباره این قتل باشد. اما مدام خرده داستانهایی به قصه شاخ و برگ میدهد که ریتم رسیدگی به ماجرای اصلی را کند میکند. واقعیت این است که جز لباس مشکی پوشیدن و گاهی یادآوری گذشته، موضوع قتل کمرنگ شده. در این میان ورود یک مرد غریبه به خانه سوگواران و تبدیل شدن آن به یک جنازه ماجرا را گنگتر کرده. پلیس آگاهی در بیرون از خانه مشغول رسیدگی به پرونده است، اما جز چند سکانس کوتاه پلیس وارد داستان نمیشود و مسله احساسی پلیس با یکی از مقتولان، پیگیری پرونده را تحت الشعاع قرار داده. از طرفی افراد خانواده مدام اصرار دارند که اصلا پای پلیس به ماجراهای حاشیهای باز نشود.
بیشتر ابهامات در قصه «گردن زنی» از شکل روایت داستان به وجود آمده. قصه جنایی در روند شکلگیری جنایت و اتفاقاتی که به قتل منجر شده باید مبهم باشد و توسط تیم پلیس و در سیر داستان کشف شود. اما مخاطب این سریال بیشتر درباره مسایل حاشیهای این سریال گیج است و آنها برایش مبهم است. انگار شاخ و برگ داستان اصلا فرصتی برای ارتباط دادن قصه اصلی با این ماجراها به مخاطب نمیدهد. علاوه بر این، حضور تعداد زیاد بازیگران آن هم در یک خانه با شخصیتهای متفاوت که هیچچیزی هم درباره آنها نمیدانیم ما را از قصه اصلی دور میکند. واقعیت این است که اگر قرار است قصه جنایی روایت شود و مخاطب را جذب کند باید سیر قصه هم در خدمت ایده اصلی باشد. در این میان ریتم کند سریال هم اصلا مناسب قصه جنایی آن نیست و مخاطب کاملا دلزده میشود.
نقد درباره داستان این مجموعه تنها به منتقدان سینمایی محدود نیست بلکه با نگاهی گذرا میتوان متوجه شد که مخاطب عام و کاربران شبکهنمایشخانگی هم نظرات متناقضی درباره این سریال دارند. در میان صف مخالفان و موافقان سریال «گردن زنی» یک موضوع بیشتر جلب نظر میکند و آن ابهاماتی است که برای مخاطب این مجموعه پیش آمده. ابهاماتی که پای آنها به کامنتهای موجود در فضای مجازی هم کشیده شده.
سردرگمی در ارتباط میان کاراکترها و تعداد زیاد شخصیتهای سریال از نکات برجسته سریال «گردن زنی» است. حتی پرتکرارترین سوالات و ابهامات در فضای مجازی هم درباره ارتباط میان کاراکترها و سردرگمی مخاطب در میان تعداد زیاد بازیگران است. با گذشت ۵ قسمت از سریال هنوز ارتباط افراد دو خانوادهای که در داستان هستند مشخص نیست و مخاطب متوجه نسبتها نمیشود. از دلایل اصلی این مشکل این است که نه تنها شخصیتها معرفی نشدند که سن و گریم برخی بازیگران به ارتباطی که میانشان وجود دارد، نمیخورد. مثلا هیچ صحبت یا اشارهای درباره اینکه شخصیت بهمن با بازی مهدی حسینینیا چه نسبتی با گیسو با بازی رویا نونهالی دارد، نشده. اگر پسرش است چطور میتواند پدرش مسعود با بازی حسن معجونی باشد؟ اگر هم از همسر دیگری است چرا این موضوع بیان نمیشود و به حدس و گمان برای مخاطب واگذار شده. در این میان صفحه ویکیپدیای این سریال هم محلی از بحث است که در آن بهمن همسر مونا با بازی سمیرا حسنپور ذکر شده که آن هم نه در قصه بیان میشود و نه ما چیزی درباره آن متوجه میشویم.
ارتباطات و تناقض شخصیتها فقط به نسبتهای خانوادگی محدود نمیشود. حزییاتی در کاراکترها و خرده روایتهای مربوط به آنها وجود دارد که هرچه بیشتر داستان «گردن زنی» را گنگ و از واقعیت یک قصه جنایی دور میکند. مثلا یکی از این مسایل درباره تیپ و ظاهر و حتی قصه متناقض سرگرد دادرس با بازی امین شعرباف است. ابهام اصلی درباره این موضوع این است که در واقعیت یک پلیس آگاهی ایران چطور میتواند عاشق یک دختر خواننده از یک خانواده بسیار متمول شود؟ یا در ابهامی دیگر موضوع پنجهبوکسی است که در قسمت چهارم پیدا میشود. چرا باید تمام افراد دو خانواده که تنها همسایه هم هستند بدانند که یک نفر از افراد این خانواده پنجه بوکس دارد و حتی از روی شکل آن بفهمند که این مربوط به چه کسی است؟ اگر قرار است داستانی درباره این پنجهبوکس وجود داشته باشد، یک پیش آگاهی نباید ردباره آن به مخاطب داده شود. یا حتی در ادامه آن قسمت درباره این شی سرنوشتساز حرف زده شود؟
از طرفی ما با دو خانواده متمول روبرو هستیم. افرادی که هیچچیز درباره گذشتهشان نمیدانیم و تنها میبینیم که از مرگ عزیزانشان در سوگ هستند، سوگی ناباورانه. اما همین افراد دستهجمعی ساعتها در یک گاراژ متروکه دور یک جنازه که خودشان به قتل رساندند جمع میشوند و حرف میزنند! کاش سازندگان سریال ما را هم در جریان زندگی و سرگذشت ۱۰ کاراکتری که در این خانه زندگی میکنند بگذارند تا برخی سکانسها و خرده روایتها حداقل با توجه به شخصیتپردازی اندکی رفع ابهام شود. معمولا سریالهای نمایشخانگی به دلیل تعداد قسمت کمتر، در قسمتهای ابتدایی باید قلاب خود را به خوبی برای مخاطب بیندازند. اما حالا یک سوم از «گردن زنی» طی شده و قصه پر ابهامی مانده که پیش نمیرود.
شناسنامه سریال «گردن زنی» (The Beheading)
کارگردان: سامان سالور
نویسنده: زامیاد سعدوندیان
بازیگران: رویا نونهالی، حسن معجونی، الهام پاوهنژاد، سمیرا حسنپور
محصول: ایران، ۱۴۰۳
خلاصه داستان: زوجی در شب عروسیشان به قتل میرسند. خانوادهها سوگوار هستند اما اتفاقاتی پس از این قتل در خانواده میافتد که موضوع را پیچیدهتر میکند.
منبع: دیجی کالا مگ
آفرین، نقد خیلی خوبی بود، به عنوان کسی که سریال های زیادی دیدم، به جرئت میتونم بگم یکی از ضعیف ترین سریال های شبکه خانگی طی چند سال اخیر بوده و فکر میکنم خود کارگردان از وسطای فیلم سر رشته داستان رو گم کرده. من از قسمت ۵ به بعد کلا ندیدم.
سلام ، اگر به کارگردان و تهیه کننده این سریال دسترسی دارید بفرمایید که لطف کنند پخش این سریال را اول برای آبروی کاری خود و دوم برای صنعت فیلم و سریال ایران قطع کنند.
جالب نبود ترسناک بود و اینکه بنظرم اگه قسمت اخرش با مرگ تموم میشد نه اول فیلم ذوق دیدن فیلم کورشد😐
منم والا اینقد تعریفشو شنیدم قسمت اولشو دیدم و خب روایتش و هیجانها و عروسی و این حرفا برام جذاب بود.اما قسمت دوم کند شد اتفاقات و بدتر از همه بازیگرا که خودشون همه عالی هستن ولی کارگردان بلد نبوده بازی بگیره ازشون.قسمت خاکسپاری بیشتر مث فیلم کمدی بود اینقد همه خونسرد بودن و همه چی مصنوعی.قسمت سوم سر میز شام همه دولپی شام میخورن و رویا نونهالی میگه غذا طعم و مزه نداره مثلا اوج ناراحتیشه شما داغدارین نباید که اینطوری راحت غذاتونو بخورین.والا کسی بچش تو تصادفم بمیره باید کلی ناراحت باشه چه برسه به قتل اونم اینطوری.مهدی حسینی هم اصلاااا مناسب پسر رویانونهالی نیس انگار شوهرشه.نسبت بازیگرا که از اول گنگ بود.صحنه درگیری با پدرقاتل و بعدش هم که فاجعه بود دیالوگهایی که انگار بچه ها دارن بهم میگن.رویانونهالی و الهام پاوه نژاد میگن(خیلی سرد ویخ) من نمیذارم قاتل بچمو بیارین داخل یجوری دیالوگ افتضاحه و بدهم ببان میشه انگار یه بچه راجع به کسی که پاشو لگد کرده میگه.والا پوست شیر هم درمورد قتل دختر جوون بود ولی اینقدر دیالوگ و اتفاقا واقعی بود و بازی خانم بهرام و اقای حجازی فر عالی و پرسوز که انگار که فیلم نیس و اشک ادمو هر سکانس درمیاورد
به نظر من آروم آروم داره شخصیت ها و خرده داستان هاشون مشخص میشه و اتفاقا عدم روایت این موارد از ابتدا به پیچیدگی و فرصت کشف توس مخاطب کمک میکند