۶ فیلم رزیدنت اویل از بدترین تا بهترین
تاریخ دربارهی فیلمهای رزیدنت اویل چه قضاوتی خواهد کرد؟ اصلا با چه استاندارد و متر و معیاری باید بررسیاشان کنیم؟ در بین فیلمهایی که با اقتباس از بازیهای کامپیوتری ساخته شدهاند، مجموعه فیلم رزیدنت اویل بیشترین سود را تا به حال داشته ولی با این حال تقریبا هیچ نقطهی اشتراکی با بازیهای منبع اقتباسش ندارد. ستارهی این فرنچایز یعنی میلا یوویچ در شش فیلم پشت سر هم مجموعه بازی کرده و هیچکدام از پروژههایشان کنسل نشده، ولی هیچوقت نمیتوانیم آنها را به خاطر ارزشهای سینمایی و هنری تحسین کنیم چون اساسا چنین چیزهایی مسألهی سازندگانش نبوده.
مجموعه فیلمهای رزیدنت اویل با نیم دوجین پروژهی سینمایی که هرکدام بیربطتر از آن یکی است و با دیدنشان حس یک فرنچایز مرتبط به هم یا فیلمهای دنبالهدار چفت و بستدار به مخاطب دست نمیدهد، بیشتر شبیه بهانه به نظر میرسند. بهانهای برای تهیهکنندهها و مدیران استودیویی که میخواهند از یک عنوان پرطرفدار، بیشترین سود ممکن را به جیب بزنند و گیمرهای معصوم از همه جا بیخبر را مدام دنبال خودشان بکشانند، به این امید که شاید بالاخره اقتباسی وفادار به دنیای بازی محبوبشان ببینند.
اما اگر با دیدی مهربانانهتر به قضیه نگاه کنیم، به نظر میرسد که کارگردان این فیلمها پل دبلیو اس. اندرسون به همراه میلا جوویچ (که بین فیلمهای سوم و چهارم با هم ازدواج کردند) با شوق و علاقهی زیادی سراغ این آثار آمدهاند و تمام سعی خودشان را کردهاند تا آنچه که دوست دارند روی پرده بیاورند و هم هواداران بازیهای رزیدنت اویل را خوشحال کنند، هم مخاطبانی را که هیچگونه آشنایی با دنیای بازیهای کامپیوتری ندارند. ولی متأسفانه در هردو این اهداف خیلی موفق نبودند. اگر خلاصه بخواهیم بگوییم، این ۶ فیلم مجموعهای از داستانهای سرگرمکننده هستند که ارتباط منطقی و مستقیمی با هم ندارند و اگر بخواهیم به عنوان یک فرنچایز دنبالهدار بررسیاشان کنیم، تلاش بیهودهای خواهد بود.
برای همین سراغ راتن تومیتوز رفتیم و با بررسی امتیازی که منتقدان و تماشاگران به هرکدام از قسمتهای رزیدنت اویل دادند، رتبهبندی این فهرست را در آوردیم. نتیجهای که به دست آمده دیدی کلی نسبت به فیلمهای رزیدنت اویل خواهد داد که منصفانه است.
عناوین قابل اشاره: انیمیشنهای رزیدنت اویل
رزیدنت اویل: تباهی (Resident Evil: Degeneration)، رزیدنت اویل: نفرینشدگی (Resident Evil: Damnation)، رزیدنت اویل: انتقام (Resident Evil: Vendetta)
تا الان سه فیلم انیمیشنی بلند رزیدنت اویل ساخته شده که هیچ ارتباطی با فیلمهای اندرسون-جوویچ ندارند. در واقع این انیمیشنها همانقدر به فیلمهای اندرسون مرتبط هستند که فیلمهای اندرسون به بازیهای رزیدنت اویل.
این انیمیشنها مستقیم از روی بازیها ساخته شدهاند و شخصیتها و داستانهایشان کاملا بر اساس بازیهای کامپیوتری اویل است و حتی سعی کردهاند طراحی کاراکترها و شکل و ظاهرشان بیشترین شباهت را به کاراکترهای بازیها داشته باشد. مدل انیمیشنهایشان هم مشابه کاتسینهای وسط بازی است. داستان رزیدنت اویل: تباهی که سال ۲۰۰۸ منتشر شد، مدتی بعد از قسمت چهارم بازی میگذرد. نفرینشدگی که سال ۲۰۱۲ آمد دقیقا پیشدرآمدی بود بر قسمت ششم بازی رزیدنت اویل و داستان رزیدنت اویل: انتقام هم بین بازیهای رزیدنت اویل ۶ و رزیدنت اویل ۷ میگذرد. با وجود اینکه انیمیشنهای رزیدنت اویل ساختهی ژاپن هستند، ولی به زبان انگلیسی ساخته شدهاند و از صداپیشههای آمریکایی استفاده کردهاند.
اگر امتیازهای راتن تومیتوز را در نظر بگیریم، این فیلمهای انیمیشنی موفقترین آثار در بین فیلمهای رزیدنت اویل به حساب میآیند، اما تعداد رأیهایشان خیلی نیست و نقد و نظرهای متناقض زیادی دارند.
۶. رزیدنت اویل: زندگی پس از مرگ (Resident Evil: Afterlife)
- محصول: ۲۰۱۰
- امتیاز منتقدان راتن تومیتوز: ۲۲%
- امتیاز تماشاگران راتن تومیتوز: ۴۸%
اگر صحنههای ابتدایی و پایانی چهارمین فیلم رزیدنت اویل را حذف کنید، ارتباطش با بقیهی آثار این مجموعه از بین میرود و آن موقع با فیلم آبرومندی طرف خواهید بود.
زندگی پس از مرگ دومین فیلم پرفروش مجموعه رزیدنت اویل است که قابل پیشبینی هم بود. قسمت قبلی با صحنهای هیجانانگیز به پایان میرسید که خیلی از هواداران این فرنچایز را منتظر و مشتاق قسمت بعدی نگه میداشت؛ لشکری از کلونهای آلیس را میدیدیم سمت مقر آمبرلا حرکت میکردند. ولی متأسفانه زندگی پس از مرگ پاسخ خوبی برای این انتظار نبود و در همان دقایق اولیهاش پروندهی کلونها را بست و آلیس هم قدرتهای فرا انسانیاش را از دست داد. از این لحظه به بعد، زندگی پس از مرگ تبدیل به یک فیلم نسبتا خوب دربارهی زامبیها تبدیل میشد که در آن جمعی از بازماندههای آخرالزمان سعی میکردند از ساختمانی که تحت محاصرهی بیشمار مُردهی متحرک در آمده فرار کنند و همزمان با خودشان هم درگیری بودند. اینها به خودی خود سوژههای جذابی هستند، ولی مشکل اینجا بود که هواداران با توقع چیز دیگری سراغ فیلم آمده بودند و سرخوردگیاشان نمیگذاشت به طور کامل از داستان لذت ببرند.
نکتهی اعصاب خردکن دیگر فیلم پایانبندیاش بود. اندرسون انگار دلش نمیآید فیلمهایش با پایانی درست و حسابی به سرانجام برسند. زندگی پس از مرگ یک پایان طبیعی درست دارد که در آن میبینیم آلیس و همراهانش کنترل یک کشتی بزرگ خالی از زامبی را به دست گرفتهاند و قصد دارند در سراسر دنیا سفر کنند تا بازماندههای دیگر را نجات دهند و پناهگاهی برای مردم باشند. ایدهای فوقالعاده برای دنبالههای بعدی. ولی همه چیز بلافاصله با صحنهی پایانی خراب میشود؛ سربازهای آمبرلا را میبینیم که روی کشتی میآیند و همه میفهمیم که قرار نیست ایدهی کشتی و پناهگاه دنبالهدار باشد. در نتیجه زندگی پس از مرگ تبدیل به نمونهی بارز مشکلات فیلمهای رزیدنت اویل شد؛ فیلمی که اگر مستقل و فارغ از فرنچایز نگاهش کنیم اثر قابل توجه و سرگرمکنندهای است، ولی کمرش زیر بار فشار یک مجموعه فیلم پرسود خم میشود و به مسائلی تن میدهد که ایدههای خودش را ویران میکند.
۵. رزیدنت اویل: قصاص (Resident Evil: Retribution)
- محصول: ۲۰۱۲
- امتیاز منتقدان راتن تومیتوز: ۲۸%
- امتیاز تماشاگران راتن تومیتوز: ۵۱%
مشکل زندگی پس از مرگ این بود که در حد انتظارات و توقع مخاطبان ظاهر نشد، ولی قصاص جوری بود که از همان اولش هم امیدی به آن نداشتیم.
رزیدنت اویل: قصاص ثابت میکند که وقتی بخواهیم یک مجموعه غیرمتجانس را به زور به هم وصل کنیم و با ارجاعهای بیدلیل و نچسب قصه را به هم بریزیم چه اتفاقی میافتد و چه فیلم فاجعهباری به وجود میآید. در این فیلم کلیر ردفیلد غیبش زده و خبری از برادرش کریس هم که بالاخره در زندگی پس از مرگ رونمایی شد، نیست. انگار همان قسمت آوردندش و بعد بیخیال همه چیز شدند. در واقع به جز لوثر وست (که در صحنهی نبرد پایانی فیلم کشته میشود و سومین تجربهی ناموفق آلیس را در شکلگیری رابطهی عاشقانه رقم میزند) تنها شخصیتی که از زندگی پس از مرگ در این فیلم حضور دارد، آلبرت وسکر است که مشخص نیست چرا و به چه دلیل حالا طرف آلیس شده و به او کمک میکند، فقط به این توضیح بسنده کردهاند که آدم بد اصلی ماجرا ملکهی سرخ است، همان هوش مصنوعی که در فیلم اول دیدیم.
قصاص از جهات زیادی بدترین لحظات فرنچایز رزیدنت اویل را به نمایش گذاشته. خط داستانی کلونها در حد یک بهانه برای بازگشت میشل رودریگز و کالین سالمون تقلیل داده شده. داستان فرعی آلیس و دختربچهی کلون با اینکه همدلیبرانگیز و جالب است، به کلیت فیلم نمیخورد و بیرون میزند. نمای پایانی فیلم که آلیس را در کنار ایدا وانگ، لئون اس. کندی و جیل ولنتاین نشان میدهد بیش از حد مضحک و غیرقابل توضیح است و وقتی میفهمیم در قسمت پایانی هیچ اشارهای به این شخصیتهای مهم دنیای بازی رزیدنت اویل نمیشود، مسخرهتر هم به نظر میآید.
۴. رزیدنت اویل: آخرالزمان (Resident Evil: Apocalypse)
- محصول: ۲۰۰۴
- امتیاز منتقدان راتن تومیتوز: ۱۹%
- امتیاز تماشاگران راتن تومیتوز: ۶۰%
اولین دنبالهی سینمایی رزیدنت اویل هم تا حدودی ارتباطش را با فیلم اول حفظ میکرد و اشاراتی به آن داشت، هم این حس را میداد که با اثر کاملا متفاوتی طرف هستیم و توازن بین این دو مدل را به خوبی رعایت میکرد. در قسمت اول با فیلم ترسناکی مواجه بودیم که بهترین استفاده را از ایدهی «قهرمانی که دچار فراموشی شده» میکرد و همزمان مؤلفههای آشنای ژانر ترسناک را به کار میگرفت تا چند آدم گرفتار در بحران را تصویر کند که برای زنده ماندن و بقا کلنجار میروند. ولی آخرالزمان با رویکردی کاملا جدید آمده بود و فیلم را سمت اکشن برد تا آلیس را به عنوان قهرمان زن شکستناپذیر این فیلمهای دنبالهدار معرفی کند.
بر خلاف قسمت اول که در فضاهای بسته میگذشت و حسی از تنگناهراسی به مخاطبانش منتقل میکرد، دنیای آخرالزمان بزرگتر و گستردهتر بود و موقعیتهای خطرناکتری را روایت میکرد که نیازمند صحنههای اکشن پرخرجتری بود. چنین چیزی هم انتظار میرفت، چون در پایان قسمت اول متوجه میشدیم که قرار است با اتفاقهای مهمتر و عظیمتری مواجه شویم و آخرالزمان از این لحاظ موفق عمل کرد و ایدههای اولیهی قسمت قبلی را گسترش داد. در اینجا با قدرتهای آلیس بیشتر آشنا میشویم و موقعیتهای نفسگیری را مثل تبدیل شدن مت ادیسون به نمسیس میبینیم و دربارهی ماهیت ملکهی سرخ اطلاعات بیشتری به دست میآوریم.
ولی نکتهی منفی آخرالزمان، تکیهی بیش از حدش به کلیشههای ژانر اکشن است که همه چیز را فدای همان میکند. تا جایی پیش میرود که مضحک و سطحی به نظر میرسد و نقشآفرینیها هم اکثرا متوسط رو به پایین است. اگر از این مشکلات چشمپوشی کنیم، لحظات انسانی خوبی در فیلم تصویر شده که آن را در بین بهترین فیلمهای رزیدنت اویل قرار میدهد.
۳. رزیدنت اویل: انقراض (Resident Evil: Extinction)
- محصول: ۲۰۰۷
- امتیاز منتقدان راتن تومیتوز: ۲۴%
- امتیاز تماشاگران راتن تومیتوز: ۵۸%
سه فیلم اول مجموعه رزیدنت اویل نسبت به فیلمهای آخر آن منسجمتر هستند و ارتباط داستانهایشان مشخص و منطقی است. در پایان انقراض مخاطب حس میکند که همه چیز به نقطهی اوجی طبیعی و منطقی رسیده که قرار است در فیلم چهارم به نتیجهای رضایتبخش و جذاب برسد. همه میدانیم که چنین اتفاقی در فیلم چهارم نیفتاد، ولی مهم حسی است که انقراض به ما منتقل کرد و همین ارزش خودش را دارد.
البته این باعث نمیشود که مشکلاتش را نادیده بگیرم. مثل بقیهی فیلمهای رزیدنت اویل، انقراض هم با صحنهی افتتاحیهاش کاری میکند که ایدههای قسمت قبلی را فراموش کنیم. آلیس را میبینیم که به تنهایی در صحرایی بی آب و علف و ویران میگردد، در حالی که در قسمت قبلی دیدیم او به کمک دوستانش از ساختمان آمبرلا فرار میکرد. خنده دارش اینجاست که کاراکترهایشان بعدها در همین فیلم با آلیس برخورد میکنند و هیچ اشارهای هم به ماجرای فیلم قبلی نمیشود. این عدم انسجام تازه بدتر هم میشود و میبینیم شخصیت دانشمند شرور آمبرلا که در صحنهی پایانی آخرالزمان عمدا به آلیس اجازه میداد که برود، حالا بدون هیچ توضیحی به هر دری میزند که او را برگرداند و کل فیلم سوم را صرف همین کار میکند.
ولی با همهی این مشکلات، انقراض فیلم سرگرمکنندهای است که با حس و حال فیلمهای مد مکس ساخته شده و تصویر تازهای از دنیای رزیدنت اویل نشانمان میدهد و سعی خودش را هم میکند تا خط داستانی منسجمی بسازد. دیدن الی لارتر در نقش کلر ردفیلد هم برای هواداران مجموعه جالب بود و ایان گلن (جورا مورمونت بازی تاج و تخت) بهترین شخصیت منفی فیلمهای رزیدنت اویل را بازی میکرد، که احتمالا اندرسون به خاطر همین تصمیم گرفت در قسمت پایانی او را بازگرداند.
۲. رزیدنت اویل: قسمت پایانی (Resident Evil: The Final Chapter)
- محصول: ۲۰۱۶
- امتیاز منتقدان راتن تومیتوز: ۳۷%
- امتیاز تماشاگران راتن تومیتوز: ۴۸%
قسمت پایانی رزیدنت اویل خوش رنگ و لعابترینشان است که پیشرف جلوههای ویژهی بصریش حسابی به چشم میآید. همچنین در این قسمت سراغ مضمونهای نسبتا عمیقتری رفتهاند و این ایده را مطرح میکنند که اگر با بحرانی جهانی رو به رو شویم که کل دنیا را به ویرانی کشانده، چطور آدمهای متمول و ثروتمند در پناهگاههای خود پنهان میشوند و عین خیالشان نیست که کل بشریت در آستانهی نابودی قرار گفته.
اما مشکل اصلی سر جایش است، قسمت پایانی از لحاظ نادیده گرفتن فیلمهای قبل از خودش واقعا مثالزدنی است. طوری رفتار میکند که انگار چهار قسمت قبلی وجود خارجی نداشته و همه چیز را از نو تعریف کرده. حتی آنچه گذشتی که در ابتدای فیلم میبینیم انگار از دید کسی روایت میشود که کلا هیچ کدام از فیلمهای مجموعه را ندیده. وسکر دوباره شخصیتی منفی شده، ملکهی سرخ شخصیت مثبتی است، بقیهی قهرمانهای مجموعه کلا ناپدید شدهاند و هیچ توضیحی درموردشان نمیشنویم و حتی منشا و ماجرای شکلگیری ویروس تی هم از اساس عوض شده و تغییر کرده.
قسمت پایانی فقط با قسمت اول رزیدنت اویل مرتبط است و بقیه را کلا دور ریخته. داستان دوباره به هایو (کندو) باز میگردد و انگار کل ماجرای آنتی ویروس را فراموش کردهاند. اگر چهار فیلمی که این وسط ساخته شده را نبینید هیچ مشکلی پیش نمیآید.
۱. رزیدنت اویل (Resident Evil)
- محصول: ۲۰۰۲
- امتیاز منتقدان راتن تومیتوز: ۳۶%
- امتیاز تماشاگران راتن تومیتوز: ۶۷%
قسمت اول رزیدنت اویل بیشترین امتیاز را از تماشاگران دریافت کرده. یک فیلم ترسناک پرتنش و مهیج که فیلمنامهی قابل قبولی دارد و تماشاگر را درگیر موقعیتی مرگبار و نفسگیر میکند. حالا که به گذشته نگاه میکنیم، به نظر میرسد نادیده گرفتن خط داستانی بازیهای رزیدنت اویل تصمیم درستی برای این فیلم بوده. چیزی که در بطن داستان بازیها وجود داشت دستنخورده باقی مانده، اینکه طمع و فساد شرکتها برای ساخت سلاحهای شیمیایی چه نتایج مصیبتباری در پی دارد. اندرسون همین ایده را گرفته و به آن بحرانهای اخلاقی پیچیدهتری اضافه کرده تا آدمها و انتخابهایشان بیشتر به چشم بیاید.
تمرکز اصلی اولین فیلم رزیدنت اویل روی شخصیت آلیس و هویت اوست و داستان را با همین معما جلو میبرد. حتی تا اواسط فیلم خبری از زامبیها نیست و بیشتر درگیر این هستیم که بفهمیم این زن کیست و اینجا چه کار میکند و اطلاعات آرام آرام و قطرهچکانی به مخاطب منتقل میشود تا تشنهی ادامهی فیلم بماند.
شاید اصلیترین دلیل موفقیت قسمت اول، جدا بودنش از یک فرنچایز است. اینجا قرار نیست همه چیز فدای ایدههای ناقص و وعدههای عملنشده شود و قصه مسیر خودش را بدون هیچ مزاحمتی طی میکند و به سرانجام مناسبش میرسد. البته که اندرسون در اینجا هم پایانبندی را برای زمینهچینی دنباله ساخته و نمای آخر را با همین ذهنیت نشان مخاطب میدهد، ولی حداقل یک فیلم ترسناک درست و حسابی تحویل تماشاچی داده که بعد از دیدنش مدام از خودتان نمیپرسید ربط این به قبلیها چه بود.
منبع:Looper
به تازگی برای اولین بار این سری فیلم هارو دیدم و چیزی که خیلی اذیتم میکرد همین نبود ارتباط بین فیلم ها بود که جز دوتا فیلم اول بقیه فیلما وقتی از یه فیلم میرفتیم فیلم بعدی یه آلیس اون وسط مونده بود و بقیه شخصیتا معلوم نبود کجان و خیلیاشون که غیب شدن
و اینکه داستان فیلم با فیلم قبلیش مچ نمیشد مثلا آخر فیلم ۲ آلیسو رفقای فیلم ۲ نجات دادن و تو فیلم ۳ آلیس تک و تنها داره واس خودش میچرخه و خبری هم از جیل نیست
واقعا نمیتونم ذهنیت نویسنده رو موقع نوشتن این محملات و ذهنیت سونی رو موقع تامین بودجه این فیلمای بی ربط به همدیگه درک کنم آخه لامصب میلیونی پول میدی یه چیز درست درمون بساز اینا چین آخه انگار یه لباس دوخته هر تیکه شو با یه نوع و رنگ پارچه متفاوت دوخته که آخرش لباسه ولی چه فایده که آستینش کاموا باشه و جلوش نخی 😐
با سلام به همه دوستان
دوران دبیرستان من قطعا با بازی های ps1 گره خورده حتی تو دوران خدمت تو مرخصی باید حتما سری به کلوپ محله میزدم گل سرسبد بازی ها که شاید قریب ۲۰تا ۳۰ بار اونو تا آخر بردم رزیدنت اویل ۳ بود . حالت نرمال نداشت ایزی یا هارد هردفعه هم رمزهاش عوض می شد . این بازی ارتباط مستقیم با قسمت ۲فیلم داشت و یادمه قسمت دو که اومد من دوره آموزشی بودم و بی صبرانه منتظر مرخصی که فیلمو ببینم . به نظرم بهترین فیلم از این سری همون قسمت دوم بود بعد قسمت یک قسمت ۳ هم بد نبود بقیه واقعا ارزش فیلم پایین اومده بود و اگه بخاطر همون شخصیت آلیس نبود اصلا نگاش نمی کردم . در ضمن بازی که خدمتون عرض کردم حول محور الیس نیست بلکه شخصیت زن جانبی که در فیلم نقش یه پلیس شهری رو داره با اون لباس بخصوص و دامن آبی و پوتین بلند اسمش جین یا جیل بود و ما اونزمان عاشقش بودیم . دوران خوبی بود ممنون از مطلبطون .
حقیقت اینه که هیچ کدوم از فیلمای رزیدنت ایول دو قرون هم نمی ارزند.
انیمیشن های CGI که ساختن صد سر و گردن بالاتر از فیلم ها هستند. هر چند vendetta آخراش خیلی هندی بازی در اورد، زدن اون همه آسمون خراش رو خاک کردن الکی…. :/ ولی بازم خوب بود
انشالله این یکی که نت فلیکس داره میسازه هم خوب باشه…
ولی احتمالا فیلم هاش بازم مزخرف از کار در میاد