۶ دلیل مهم نارضایتی از زندگی و راه غلبه بر آنها
عجیبترین کاری که انسانها انجام میدهند این است که خودشان را از حس ارزشمند رضایت از زندگی محروم میکنند. به نظر میرسد به محض رسیدن به چیزهایی که زمانی آرزوی آنها را داشتیم، بلافاصله نگاه ما معطوف به هدف بعدی میشود. این پیگیری مداوم چیزهای جدید، تجربیات جدید و شرایط جدید، شبیه به یک تردمیل بیپایان است که ما را فرسوده میکند و دیگر آن شادی و رضایت سابق را که زمانی این چیزها به ما میداد را پیدا نمیکنیم. این به معنای سخت بودن زندگی نیست. همیشه اتفاقات وحشتناکی در دنیا در حال وقوع است که به ما یادآوری میکنند باید بیشتر قدردانی کنیم، بیشتر تلاش کنیم، بیشتر جستوجو کنیم و سعی کنیم چیزی بهتر در پس همهی این اتفاقات پیدا کنیم.
ما باید درک کنیم که چرا از زندگی راضی نیستیم و برای اصلاح این مسأله تلاش کنیم. در این مقاله از دیجیکالا مگ به ۶ دلیل مهم نارضایتی از زندگی میپردازیم و راهکارهای این مشکل را با هم مرور خواهیم کرد. با ما همراه باشید.
۱. از داشتههای خود قدردانی نمیکنید
قدردانی یک نکتهی رایج در زمینهی خودیاری و سلامت روانی است. به هر کجا که نگاه میکنید، ردپایی از این مفهوم پرتکرار میبینید. با این حال، عجیب است که فقط تعداد کمی از مردم واقعا مزایای شکرگزاری را میدانند و درک میکنند که چگونه میتوانند با استفاده از آن سبک زندگی خود را شکل دهند.
پس بیایید از همین لحظه، این عادت را در خود ایجاد کنیم.
برای قدرشناسی، همه چیز به تغییر درک و احساس شما بستگی دارد. فردی که مدام بر نداشتههای خود تمرکز دارد و در درون احساس نارضایتی و شکایت دارد، دائما با خود میگوید که آنچه دارد کافی نیست و باید بیشتر و سختتر کار کند. این یک بازی تکراری ناسالم در ذهن شما است. برای سپاسگزار بودن، باید این بازی ناسالم را متوقف کنید.
راهحل این موضوع اصلا سخت نیست و کافی است به جای تمرکز بر همهی چیزهایی که ندارید، بر چیزهایی که دارید تمرکز کنید حتی اگر زیاد نباشند. مهم نیست که زندگی شما بهترین نیست و در حال حاضر درگیر مشکلات وحشتناکی هستید.
به یاد داشته باشید هر روزی که نفس میکشیم، یک هدیه است که باید بابت آن سپاسگزار باشیم. خیلی از مردم، این فرصت دوباره را در اختیار ندارند. وقتی روی چیزهایی که دارید تمرکز کنید، رضایت از زندگی بسیار راحتتر خواهد بود. به این ترتیب، شما از روی تردمیل «دریافت بیشتر» و «اضطراب آینده» پایین آمدهاید. در حقیقت، هر آنچه امروز دارید، ممکن است فردا از بین برود. زندگی گاهی اوقات اینگونه پیش میرود و گریزی از آن نیست.
۲. خودتان را به چالش نمیکشید
بسیاری از مردم، به خاطر ترس و اضطراب خود را محدود میکنند. از خود بپرسید واقعا چه چیزی میخواهید؟ و آیا واقعا پیگیر خواستههای خود هستید و یا از دنبال کردن خواستههای خود میترسید؟
مثلا در زمینهی تجارتی که مدتها است به آن فکر میکنید، از خود بپرسید آیا واقعا میخواهید آن تجارت را راهاندازی کنید؟ البته به احتمال زیاد، پرسیدن این سؤال کلیدی، این سؤالات فرعی را هم به دنبال خواهد داشت که اگر خراب شود چه؟ اگر همهی دارایی خود را برای آن خرج کنید در نهایت بدهکار شوید چه؟ اگر هیچ چیز درست پیش نرود چه؟ و…
از خودتان بپرسید که آیا میخواهید خانوادهای دوستداشتنی داشته باشید؟ آیا خودتان را آمادهی این تغییر کردهاید؟ آیا به خود اجازه میدهید که آسیبپذیر باشید و آیا ریسکهای ناشی از آسیبپذیری در برابر افراد جدید را پذیرفتهاید؟
به جای اینکه انرژی خود را بر چیزهایی که واقعا میخواهید متمرکز کنید، با اهداف فرعی که مرزهای شما را جابه جا نمیکنند، خود را سردرگم میکنید. وقتی چیزی را دنبال میکنید که با روح شما هماهنگ و همنوا نیست، چگونه انتظار دارید که از زندگی خود راضی باشید؟! اگر میخواهید در زندگی رضایت داشته باشید، باید کارهایی را دنبال کنید که شما را به خود جذب میکنند.
شاید بپرسید: «مگر نباید به جای دوندگی بیشتر، از داشتههای خود سپاسگزار باشیم؟»
بله، همینطور است، اما دقت داشته باشید که به چالش کشیدن خود با قدردانی نکردن از داشتهها، متفاوت است. در واقع، ایجاد چالش برای خود و تمرین قدردانی، متقابل نیستند و شما میتوانید هر دو را همزمان انجام دهید. همه چیز دربارهی شکل دادن یک محیط شاد و یک زندگی خوب در محدودهی آسایش شما است. ممکن است چیزی که به دنبال آن هستید، واقعا شما را خوشحال نکند و آنقدر خود را تحتفشار قرار دهید که از مزایای تلاشهای خود لذت نبرید. به علاوه، به یاد داشته باشید همانطور که نداشتن چالش، به معنای نارضایتی از زندگی نیست، تمرکز بیش از حد بر چالشها هم جای کمی برای رضایتمندی میگذارد. پس خود را بیش از اندازه در چالشها غرق نکنید.
۳. در زمان حال زندگی نمیکنید
در گذشته اوضاع خیلی بهتر بود؛ شاید، شاید هم نه. در آینده اوضاع خیلی بهتر خواهد شد! ممکنه.
واقعیت این است که زندگی همیشه آنطور که ما برنامهریزی میکنیم، پیش نمیرود. گاهی اوقات نمیتوانیم رویاهای خود را به شکلی که امیدوار بودیم، به سرانجام برسانیم. شاید هم زندگی برای شما بدبیاریهای زیادی به ارمغان آورده و حالا باید با تبعات ناخوشایند آنها کنار بیایید.
بالاخره زندگی فراز و نشیبهای خاص خود را دارد. بیماری اتفاق میافتد، مردم میمیرند و تراژدیها فراوان است. به علاوه، هیچیک از ما آنقدر خاص نیستیم که از این اتفاقات مصون باشیم. همهی اینها بخشی عادی از تجربهی بشری است.
این طبیعی است که در آرزوی بهتر شدن اوضاع و جهانی زیباتر باشیم یا دوست داشته باشیم به روزهای قبل از اتفاقات تلخ برگردیم. اما مشکل اینجاست که ما این شانس و فرصت را نداریم. در واقع چشم انتظار بودن برای آیندهای که هنوز از راه نرسیده است، چیزی جز وقت تلف کردن نیست.
رضایت از زندگی فقط در لحظهی حال یافت میشود، بنابراین شما باید در زمان حال زندگی کنید تا احساس رضایت کنید. اگر مشتاق گذشتهای هستید که اکنون از بین رفته یا آیندهای که ممکن است هرگز نیاید، احساس رضایت از زندگی هم به سراغ شما نمیآید.
وقتی دیدید که دربارهی آینده خیالپردازی میکنید یا در گذشته غرق شدهاید، ذهن خود را به زمان حال برگردانید. برای این کار، از خود بپرسید که چگونه میتوانید زمان حال خود را بهتر کنید؟ و بپرسید، چطور میتوانید شادی را در همین لحظه پیدا کنید؟
۴. هیچ هدف یا خواستهای ندارید
آیا میدانید رضایت از زندگی وقتی که حتی نمیدانید از آنچه میخواهید، چقدر سخت است؟ این یک ارتباط دو سویه است. از یک طرف، شما میخواهید از زندگی خود رضایت داشته باشید و از طرف دیگر، نمیدانید در واقع چه چیزی باعث میشود احساس رضایت کنید. باید از کجا شروع کنید؟ چه کار کنید؟ و چگونه کار کنید؟
اگر مشتاقید بدانید که این معما چطور حل میشود، فکر کردن کافی است و باید دست به کار شوید. شما میتوانید سالها در گوشهای بنشینید و فقط فکر کنید و در نهایت پس از این زمان طولانی هیچ دستاوردی نداشته باشید. اما آیا فکر میکنید در این صورت، با فردی که در کار غرق میشود و شروع به حرکت میکند، یکسان هستید؟ به طور حتم، چنین فردی خیلی سریعتر به مقصد میرسد.
یک راه آسان برای یافتن چیزهایی که شما را در زندگی راضی میکنند این است که دل به دریا بزنید و کارها را انجام دهید. این تجربیات به شما میآموزند که چه چیزی را دوست دارید و چه چیزی را دوست ندارید و شما را در معرض فرصتهایی قرار میدهند که ممکن است متوجه آنها نباشید. به علاوه، عملکرد شما، ممکن است دیگران را هم تحتتأثیر قرار دهد یا اینکه افقهای جدیدی را پیش روی شما باز کند.
اینجا است که یک سؤال آشنای دیگر به سراغمان میآید: «اگر تصمیم اشتباهی بگیرم چه؟!»
اجازه دهید خیالتان را راحت کنیم و بگوییم که همهی ما دیر یا زود این کار را خواهیم کرد و این موضوعی اجتنابناپذیر است. فکر میکنید چه باید کرد؟ مسأله آنقدرها هم پیچیده نیست و کافی است از تجربهی خود سپاسگزار باشید و به دنبال تجربهی بعدی بروید، به همین سادگی! زندگی همیشه آنطور که ما میخواهیم پیش نمیرود، اما میتوانیم یک جهت کلی برای مسیر خود انتخاب کنیم؛ مسیری که فکر میکنیم ممکن است بخواهیم آن را به پایان برسانیم. کسی چه میداند، شاید در پیچ بعدی مسیر زندگی، اوقاتی پر از حس رضایت و لذت را تجربه کنید، چیزی که شاید هیچوقت، فکرش را هم نمیکردید! زندگی گاهی اوقات واقعا عجیب است.
۵. کاری را که شروع میکنید به پایان نمیرسانید
احساس رضایت، اغلب با انجام یک هدف یا پروژه و تمام کردن آن حاصل میشود. اما برخی از افراد با اتمام کاری که شروع کردهاند، مشکل دارند. آنها به جای اینکه مدتی طولانی را صرف انجام یک کار و به نتیجه رساندن آن کنند، مدام از این شاخه به آن شاخهی میپرند و کارها را نیمه تمام رها میکنند و سراغ موضوع بعدی میروند.
به چنین رفتاری «سندرم شیء براق» (Shiny object syndrome) میگویند. افرادی که درگیر این سندرم هستند، کاری را شروع میکنند و روی آن متمرکز میشوند اما به محض اینکه با کار یا موضوع جذابتری مواجه میشند، قبلی را رها کرده و به سراغ این کار جدید میروند. آنها همیشه مشتاق شیء درخشان بعدی هستند و معتقدند این چیزی است که باعث رضایت آنها میشود.
در نهایت دستاورد این افراد، به دوش کشیدن انبوهی از پروژههای نیمهتمام است. بنابراین وقتی روی هدفی متمرکز میشوید، واقعا دنبالش کنید و برای آن وقت بگذارید. مدتی آن را امتحان کنید و آن را تا انتها انجام دهید. در این صورت، احساس بهتری نسبت به کار خود و احساس رضایت بیشتری نسبت به زندگی خواهید داشت. این رفتار شبیه خواندن یک کتاب به صورت ناتمام و شروع کردن یک کتاب دیگر است. شما هرگز نخواهید دانست که داستان کتاب قبلی چگونه پیش رفت و به کجا رسید.
بنابراین پروژههای خود را تا آخر انجام دهید و از حس رضایت ناشی از تمام کردن کار، لذت ببرید.
۶. خارج از توان خود زندگی میکنید
آیا تا به حال عبارت «سبک زندگی خزنده» را شنیدهاید؟ این اصطلاحی است که برای توصیف افزایش عادات هزینه کردن به دنبال درآمد بالاتر استفاده میشود. یعنی وقتی شما به ارتقای شغلی میرسید و یا شغل بهتری پیدا میکنید، هزینههای خود را هم افزایش میدهید، چون حالا درآمد بالاتری دارید و میتوانید از عهدهی پرداخت هزینههای اضافه شده برآیید. مشکل این است که این موضوع میتواند به راحتی زندگی شما را مختل کرده و شما را عقب بیندازد!
مسألهی دیگر دربارهی سبک زندگی فراتر از امکانات، استفاده از منابع مالی برای به دست آوردن چیزهایی است که میخواهید. یک ماشین جدید میتواند فوقالعاده باشد، اما مطمئنا باید منبع مالی چنین خواستهای را هم در اختیار داشته باشید. اگر قصد خرید قسطی ماشین را دارید باید بدانید که این یک تعهد چندین ساله است و لازم است مطمئن باشید در موقعیتی هستید که بتوانید پرداختهای خود را انجام دهید. در غیر این صورت، خطر از دست دادن ماشین و ورشکستگی در راه خواهد بود.
اصطلاح دیگری که برای توصیف مسائل مشابه به کار برده میشود «دستبند طلایی» (golden handcuffs) است. از این اصطلاح اغلب برای توصیف افرادی که از شغل یا تحصیلات کمدرآمدتر به شغلی با درآمد بالاتر تغییر وضعیت میدهند، استفاده میشود. در این موقعیت افراد یک ماشین فانتزی، خانهای زیبا و لباسهای جدید میخرند و حالا باید آن شغل و درآمد بالا را حفظ کنند تا بتوانند همهی این داراییها را هم حفظ کنند. آنها دیگر نمیتوانند هر زمانی که خواستند از وضعیت فعلی خود خارج شوند، چون وجود مسئولیتهای مالی، مانع آنها خواهد بود.
بپذیرید که توان شما محدود است و هرگز نخواهید که با یک دست، چند هندوانه را بلند کنید. در این صورت، رضایت از زندگی بسیار دشوار خواهد شد. بهترین راهحل برای این موضوع این است که واقعبین باشید و توان خود را در نظر بگیرید، بر اساس آن عادات مالی درست ایجاد کنید و درآمد خود را بودجهبندی کنید. وجود مقداری پسانداز برای مواقع اضطراری، ضروری است. سعی کنید حداقل ۲۰ درصد از حقوق خود را پسانداز کنید. برای صرف غذا به جای بیرون رفتن، در منزل آشپزی کنید و به این ترتیب خواهید دید که مقدار زیادی پول در طول ماه، پسانداز میشود. در مجموع به یاد داشته باشید که دیر یا زود، ممکن است شرایط زندگی تغییر کند و شما به یک پشتوانه نیاز خواهید داشت.
سخن آخر
در این مقاله سعی کردیم راجع به رایجترین دلایل نارضایتی از زندگی صحبت کنیم، اما اگر هنوز هم مطمئن نیستید که چرا از زندگی راضی نیستید، شاید ملاقات با یک مشاور به شما کمک کند تا ریشهی این موضوع را بهتر بشناسید و زوایای پنهانتری از زندگی خود را ببینید. به یاد داشته باشید که رضایت از زندگی، برای هر فردی، معنای منحصربفرد خود را دارد. امیدواریم این احساس مثبت و پایدار را در مسیر زندگی خود تجربه کنید و همواره شاد و پرانرژی باشید.
منبع: aconsciousrethink
من تکلیف ها و کار های زیادی دارم اونا در حد توانم نیستند دلم میخواد همه شون رو رها کنم و برم واسه ی کِیف دنیا. خسته شدم از این همه تکلیف ، پشت سرهم ، مشق، مشق ، مشق!!! متاسفانه امکانش نیست این کار رو بکنم .چطوری آخه ؟؟
الان توی یه سلول هستم دفتر کتاب ها هم کنارم نشستن ، پشت میله های زندان ، اسم بازداشتگاه هم ، بازداشتگاه درس و مشقه!!
مخصوصا ک در ایران باشی!!!!
خلاصه اینکه با سپاسگذاری از داشته ها و عدم خیالپردازی در مورد گذشته و آینده و انتخاب هدفی قابل دستیابی و تلاش در راه رسیدن به هدف مورد نظر که به خودمان و دیگران آسیب نرساند بدون آنکه هدفمان را رها کنیم می توانیم به رضایت از زندگیمان دست پیدا کنیم
سلام دو مورد اول و آخر همه نشان دهنده
اهمال کاری و وجود معیار های سخت گیرانه
در مردم جامعه ما است
اهمال کاری یعنی امروز و فردا کردن برای انجام کاری و به اتمام نرساندن آن و از شاخه های کمال گرایی است
ذهن شلوغ ، کم آرودن وقت در روز دقیقه نود بودن قضاون می کنه و عدم همدلی داره من واقعیش با من ارمانیش نمی خونه و از اشتباه کردن می ترسه به خاطر این دست به کاری نمی زنه و همه اینها باعث به وجود آمدن عملکرد ضعیف در مردم شده و احساس شکست و ناامیدی می کنند و افسرده اند