چگونه جردن پیل با ترکیب ترس و نژادپرستی مسیر فیلمهای ترسناک را عوض کرد؟
وحشت ژانری است که اقلا تا همین اواخر، بیشتر اوقات دست کم گرفته میشد. ذهنیتی وجود دارد که داستانهای مرتبط با این ژانر، معمولا به خاطر استفادهی بیش از حد از جلوههای ویژهی حالبههمزن و شرایط غیرقابلباورش، احمقانه به نظر میرسد. با اینحال، وحشت ژانری بوده است که مدتهاست با بررسی و نمایش ترسهای ما در زندگی واقعی، عملکرد سودمندی داشته است. یکی از بهترین مثالهای اولیه از این ژانر، فیلم «هجوم ربایندگان جسم» محصول ۱۹۵۶ است. در دههی ۵۰ میلادی، آمریکاییها از کمونیسم و نفوذ احتمالی آن به داخل کشور واهمه داشتند. سهل است که این فیلم و سایر آثار را به عنوان نمادهایی از این موضوع ببینی؛ استعارهای از نفوذ بیگانگان و خاتمهدادن به زندگی بشر آنطور که مردم میدانند و میپندارند.
جرعهجرعه نوشیدن یک فنجان چای در حالی که این مایع گرم را با قاشق چایخوری به هم میزنی، همراه با شخصیت کریستوفر (با بازی دنیل کالویا) در فیلم «برو بیرون»، بعد از گیرافتادن در جایی به نام مکان فرورفته هیچوقت مثل سابق نخواهد بود. مکان فرورفته تنها یکی از استعارههایی است که جردن پیل از آن استفاده میکند تا داستان شگفتانگیزش را در نخستین تجربهی کارگردانی خود روایت کند، فیلمنامهای که از آن به عنوان برترین فیلمنامهی قرن ۲۱ یاد میشود. تنها ۵ سال از عرضهشدن این فیلم میگذرد و همین الان به یکی از فیلمهای کلاسیک ژانر وحشت تبدیل شده است. با داشتن موضعی صریح و برداشت نژادپرستانهی واضح در خط داستانیاش، پیل راه را برای فیلمسازان بسیاری گشود تا از این ژانر به عنوان طریقی برای بیان ترسهای حقیقی زندگی در ارتباط با نژادپرستی و روابط نژادی که عمیقا در زندگی ما ریشهکردهاند، بهره ببرند.
اما هر فیلم ترسناکی هم برداشت اجتماعی از جامعه نیست. با این حال، تعداد فیلمهایی که از مشکلات و آسیبهای روحی واقعی استفاده کردهاند تا میزان ترس ایجادشده را افزایش دهند، حیرتآور است. با نگاهی به جردن پیل و سایر فیلمسازان، میفهمیم که آنها چگونه از فیلمهای ترسناک با روایتهای خلاقانه بهره بردهاند تا نقصهای جامعه در ارتباط با با نژادپرستی را عیان کنند.
تاریخ فیلمهای ژانر وحشت و ترکیب آن با نژادپرستی
فیلمهای ژانر وحشت در سالهای اخیر نمایش بهتری داشتهاند و پیشرفتهایی را به خود دیدهاند. ژانری که سابقا با کلیشههایی مرتبط با گرایشهای جنسی، برابری جنسی و نژادی پر شده بود و اینها تنها چند نمونه از مواردی است که نامشان را بردیم، امروز یکی از اصلیترین منابع برای ارائهی برداشتی اجتماعی از صنعت سرگرمی است. از فیلمهای اسلشری که در آن صراحتا گرایشهای جنسی زنان محکوم میشود تا داستانهایی که آسیبهای روحی زندگی واقعی زنان و خشونتی را که با آن مواجه میشوند به تصویر میکشند، تغییرات مشابهی هم در بحث نژاد و گرایشهای جنسی رخ داده است.
در ابتدا، بازیگران سیاهپوست بسیار کمی در فیلمهای ترسناک حضور داشتند. بعدا، شخصیت «رفیق سیاهپوست بهدردنخور» به فیلمها اضافه شد. «رفیق سیاهپوست بهدردنخور» شخصیتی است که به داستانها اضافه شد تا تنوع بیشتری ایجاد کند، اما در واقع نقشی در داستان نداشت. آنها یا صرفا در میانپردهی طنز فیلمها ظاهر میشدند یا شخصیتی بودند که به خطری قریبالوقوع پی میبردند و سرانجام جانشان را در این راه میدادند تا در نتیجه شخصیتهای سفیدپوست بتوانند به خوبی میزان عمق چیزی را که با آن درگیر هستند، درک کنند. در حالت کلی این شخصیتها، اولین آدمهایی بودند که در فیلمهای اسلشر و سایر فیلمهای ترسناک جان خود را از دست میدادند.
تغییر به آرامی شروع شد و هنوز هم راه بسیار زیادی برای پیمودن باقی است اما در گذشته نیز فیلمهایی بودند که جلوتر از زمان خود بودند مثل فیلم دهه هشتادی «سگ سفید» که داستان مرد سیاهپوستی را روایت میکند که در تلاش است تا عادت بد نژادپرستانهای که در ذهن یک سگ جا خشک کرده است، از ذهنش پاک کند. (در فیلم به سگ آموزش داده شده است تا به افراد سیاه پوست حمله کند). مثال دیگری از این فیلمها، نسخهی اصلی فیلم «کندیمن» است که در دههی ۹۰ عرضه شده است. شخصیتی سیاهپوست، مرد شرور ماجرا است. با این حال، داستان اصالت او، دارای پیام اجتماعی واضحی است. او با گذشت زمان به یک آدم شرور تبدیل میشود، آن هم به خاطر خشونتی که از آن رنج میبرد، وقتی که عاشق زنی سفیدپوست میشود و به خاطر آن کشته میشود.
کارنامهی فیلمسازی جردن پیل
جردن پیل با عرضهی نخستین فیلم خود «برو بیرون» در سال ۲۰۱۷، مسیر ژانر ترس را به کلی عوض کرد. ترس حقیقی فیلم، که به خوبی در بندبند اجزای روایت جا افتاده است، نژادپرستی است که شخصیت اصلی داستان، کریستوفر و هر فرد رنگینپوست دیگری در فیلم از آن رنج میبرد. پیل در برداشتن کلیشهها بسیار هوشمندانه عمل کرده است مثل رفیق سیاهپوست بهدردنخور و دگرگون ساختن آن. رفیق او به اسم راد (با بازی لیل رل هاوری) همان نقش میانپردهی طنز فیلم را بر عهده دارد. او همچنین متوجه خطری که کریستوفر با آن روبهرو است، میشود (یا حداقل خطری که او فکر میکرد دوستش قرار است با آن مواجه شود: خانوادهی سفیدپوست نژادپرست) با اینحال آنها کسانی هستند که در آخر نجات مییابند در حالی که شخصیتهای سفیدپوست میمیرند آن هم بعد از یک تعقیب و شکنجهی واقعی شخصیتهای سیاهپوست داستان به قصد کشتن تا به این ترتیب اجسادشان را از خانه بیرون ببرند که با این تفاسیر، عملا پیام فیلم بسیار واضح است چه برسد به اینکه یک استعاره در آن نقطه از فیلم وجود داشته باشد.
این فیلم به سرعت توانست در جهان مشهور شود که به پیل اجازه داد تا موضوع نژادپرستی را در فیلمهای ترسناک بیشتری بررسی کند. او بعدا دومین فیلم بلندش یعنی «ما» را در سال ۲۰۱۹ عرضه کرد که دربارهی رویایی آمریکایی (یا شاید هم کابوس آمریکایی) و آگاهی از طبقهی اجتماعی از دیدگاه نژادی است. فیلم جدید او «نه» قرار است در ماه جولای امسال عرضه شود. او همچنین تهیهکنندهی اجرایی فیلم جدید «کندیمن» است. این فیلم نیا داکاستا و همهی کارهای پیل، نژادپرستی را در خط داستانی خود دارند ولی او پا را فراتر از این گذاشته است و به ورای اعمال صرف این زمینهی موضوعی در داستانهای خود رفته است.
با داشتن تعداد زیادی از بازیگران سیاهپوست در فیلمهایش، او آن چیزی را که مخاطبان جریان اصلی و استودیوهای بزرگ به دیدن آن در فیلمهای ترسناک خو گرفته بودند، تغییر داد. با این کار او بسیاری از پیشفرضهای فکری را دربارهی اینکه یک فیلم ترسناک چگونه باید باشد، عوض کرد و درهای بسیاری به روی افراد رنگینپوست خارج از گود گشود، اما این کار فرصت ویژهای خصوصا برای افراد فعال در صنعت سینما مهیا کرد.
مثالهایی دیگر از فیلمهای ژانر وحشت و مواجههی آن با موضوع نژادپرستی
«برو بیرون» راه جدیدی را برای ایجاد یک زیرژانر جدید باز کرد. بعد از عرضهی این فیلم که به دنبال آن دیگر فیلم مورد توجه و موفق پیل نیز عرضه شد، روایتهای بیشتری که تبعیض نژادی را مورد بررسی قرار میدادند، سر بر آوردند مثل فیلم «خانهی او» که دربارهی خانوادهای است که به دلیل جنگ، باید از سودان فرار کنند و خودشان را به انگلیس میرسانند و این فیلم تحسینشده، برداشتی از جابهجایی فرهنگی، آسیب روحی ناشی از جنگ و بیگانههراسی است که ترسهای فراطبیعی و حاضر در زندگی واقعی را با هم ترکیب میکند.
از طرف دیگر فیلم «آنتبلوم» را داریم که از همان تهیهکنندهای است که فیلمهای «برو بیرون» و «ما» را در کارنامهی خود دارد. این فیلم داستان نویسندهای سیاهپوست را تعریف میکند که در روز نمایش کتاب ربوده شده و به پارک بازسازی جنگ داخلی لوئیزیانا برده میشود. مثالهای زیادی از این دست آثار وجود دارد و حتی سریالهایی مثل «لاوکرفت کانتری» محصول شبکهی اچبیاو که مراسم جوایز امی را تسخیر کرد و «آنها» که این مشکلات را به طرق دیگری مورد بررسی قرار میدهند.
الهامبخش است که چگونه ژانری که قبلا در نمایش تصویری دلپذیر گند میزد و حرف زیادی برای گفتن نداشت، تبدیل به فرم غالب اقلیتهای نژادی شده است تا به این وسیله بتوانند داستانهای خودشان را تعریف کنند. هیچ قطعیتی وجود ندارد که آیا این نهضت ادامه پیدا خواهد کر و این فیلمها باز هم ساخته خواهند شد یا نه اما رویهمرفته موفقیت این داستانها، هنوز هم دارد به جذب مخاطبان و فیلمسازان به سمت چنین روایتهایی ادامه میدهد.
منبع: Movieweb