۳ کارکرد جذاب غذاخوردن شخصیتها در فیلمهای تارانتینو
با اینکه خوردن و آشامیدن برای شخصیتهای فیلمهای سینمایی کاری عادی به حساب میآید، هیچکس خوردن و آشامیدن را مثل تارانتینو به تصویر نمیکشد. در این مقاله قصدمان بر این است که رویکرد خاص تارانتینو به خوردنیها و نوشیدنیها را شرح دهیم.
در فیلمهای کوئنتین تارانتینو موتیفها یا بنمایههای زیادی وجود دارند. از این موتیفها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
نمایی از صندوق عقب ماشین:
کتوشلوار سیاهوسفید:
رقصیدن:
نمای پا:
و البته غذا:
*در ادامهی مطلب خطر لو رفتن داستان بعضی از فیلمهای تارانتینو وجود دارد*
بیشتر اوقات وقتی شخصیتها را در حال خوردن یا آشامیدن تماشا میکنیم، این دو فعل صرفاً بهانهای برای سرگرم نگهداشتن آنها هستند. خوردن و آشامیدن صرفاً کارهاییاند که حین ادا شدن دیالوگ در پسزمینه اتفاق میافتند.
تارانتینو هم این کار را انجام میدهد، ولی رویکرد او عمیقتر است. شیوهی استفادهی تارانتینو از خوردنیها و نوشیدنیها لایههای معنایی دارد. هر لایه نیز از لایهی قبلی پیچیدهتر است. در ابتدا سادهترین کارکرد این موتیف را توضیح میدهیم: اینکه خوردن و آشامیدن چگونه در شناساندن شخصیتها به ما کمک میکنند.
کارکرد اول: شخصیتپردازی
تارانتینو نیز مثل بسیاری از فیلمسازها از غذا برای شخصیتپردازی استفاده میکند. آن چیزی که یک شخصیت مینوشد یا میخورد، و شیوهی خوردن و آشامیدن او، بینشی نسبت به شخصیت او فراهم میکند.
مثلاً مکاندچیز خوردن کلیف (Cliff) در روزی روزگاری در هالیوود (Once Upon a Time in Hollywood) را بهعنوان مثال در نظر بگیرید.
یا علاقهی کلوین در جانگوی رهاشده از بند (Django Unchained) به شیرینیجات:
یا نودل خوردن ملانی (Melanie) در جکی براون (Jackie Brown):
در بیل را بکش (Kill Bill)، وقتی میبینیم که او با عشق و محبت برای دخترش ساندویچ درست میکند، تصور ما از او بهعنوان شرور قصه به چالش کشیده میشود:
بدون ادا شدن هیچ دیالوگی، ما این شخصیتها را بیشتر میشناسیم. مثلاً زمانی که برای غذا خوردن انتخاب میکنند، و شیوهی غذا خوردنشان، ما را بیشتر با این شخصیتها آشنا میکند.
در حرامزادههای لعنتی (Inglorious Basterds)، الدو (Aldo) وسط اعدام خشونتآمیز یک سرباز آلمانی تصمیم میگیرد با کمال بیخیالی ساندویچ بخورد.
در قصههای عامهپسند (Pulp Fiction) لنس (Lance) نصفهشب در حال خوردن غلات صبحانه است.
در بیل را بکش، باد (Budd) بهشکلی شلخته و ناشیانه مارگاریتا درست میکند.
همهی این صحنهها مثالی از شخصیتپردازی خالص هستند. ولی این فقط شروع ماجراست.
کارکرد دوم: تعیین رابطهی بین شخصیتها
نهتنها از راه غذا با شخصیتها آشنا میشویم، بلکه غذا راهی برای ابراز دینامیک بین شخصیتهاست. از تارانتینو نقل است:
[به نظرم] غذا خوردن همیشه بهنحوی با آشنا شدن با فردی دیگر ارتباط دارد. آشنایی با بقیه همیشه در یک رستوران یا کافه اتفاق میافتد.
غذا میتواند تاثیرات مختلفی روی روابط انسانها داشته باشد. مثلاً:
- میتواند شکلگیری رابطهای رمانتیک را راحتتر کند. در رومنس واقعی (True Romance) آلاباما (Alabama) به کلرنس (Clarence) میگوید: «دوست داری بریم با هم پای بخوریم؟» کلرنس در جواب میگوید: «من عاشق پایام.»
- میتواند بین غریبهها یک جور پیوند لحظهای برقرار کند. مثلاً در بیل را بکش، عروس به هاتوری هانزو میگوید که یک لیوان ساکهی گرم مینوشد. هاتوری نیز از علاقهی او به ساکهی گرم –که نوشیدنیای ژاپنی است – مشعوف میشود و رفتاری دوستانهتر به او نشان میدهد.
- میتواند برای جشن گرفتن یک واقعهی خجسته مورد استفاده قرار بگیرد. در حرامزادههای لعنتی تولد مکس (Max)، پسر یکی از سربازان آلمانی به جشنی برای صرف نوشیدنی در یک بار کوچک ختم میشود (که نقشهی شخصیتهای اصلی را به هم میریزد).
اما مهمترین کارکرد غذا در فیلمهای تارانتینو، نشان دادن قدرت و کنترل است. از تارانتینو نقل است:
صحنههای رستورانها در فیلمها همیشه در نظرم مبتنی بر تشریفات بودند. این تشریفات باید اجرا شوند و برخی از این تشریفات نیز مربوط به تغییر موازنهی قدرت یا تثبیت شدن آن هستند.
یکی از بهترین مثالها در این زمینه، صحنهای است که هانس لاندا (Hans Landa) شوشانا (Shosanna) را با یک استرودل (Strudel) خوشمزه کنترل میکند. وقتی شوشانا با استرس میخواهد استرودلش را بخورد، لاندا به او میگوید: «منتظر خامه بمون» و بدین ترتیب هرچه بیشتر به استرس او میافزاید.
در جانگوی رهاشده از بند، وقتی یکی از بردهها بردهای دیگر را در نبردی گلادیاتوری میکشد، اربابش کندی با یک نوشیدنی خنک به او پاداش میدهد.
در روزی روزگاری در هالیوود، کلیف با غذا به سگ مطیعاش پاداش میدهد.
در جکی براون اوردل (Ordell) با وعدهی فراید چیکن بومانت (Beaumont) را از خانهاش بیرون میکشد (و او را به مرگش هدایت میکند).
بهعنوان معروفترین مثال، در قصهی عامهپسند، جولز، بهعنوان مردی سیاهپوست و تهدیدآمیز، با گاز زدن همبرگر مردی که سر رییساش کلاه گذاشته، و همچنین خوردن نوشیدنی او تا آخر، قدرتی را که روی او دارد نشان میدهد.
ولی شاید جالبترین راهی که تارانتینو از غذا استفاده میکند، قرار دادن آن در همنشینی خشونت و ایجاد تغییرات ناگهانی لحن فیلم است.
کارکرد سوم: تغییر ناگهانی لحن فیلم
اگر هرکدام از فیلمهای تارانتینو را دیده باشید، میدانید که ممکن است هر لحظه لحنشان تغییر کند. در قصهی عامهپسند، بحثی الهیاتی دربارهی معجزه به کمدی فیزیکی خشونتباری تبدیل میشود که در آن سر یک نفر با شلیک گلوله میترکد.
این تغییرات لحنی عمدی هستند. همانطور که خود تارانتینو میگوید:
من دوست دارم که در یک آن لحن را صد و هشتاد درجه تغییر دهم. دوست دارم کاری کنم مردم به چیزهایی بخندند که در حالت عادی هیچگاه بهشان نمیخندیدند.
نقش همنشینی غذا و خشونت در تغییر دادن لحن فیلم چیست؟ در مستقیمترین حالت، غذا خود به اسلحه تبدیل میشود. مثلاً در روزی روزگاری هالیوود کلیف قوطی کنسرو را به زنی که در حال حمله کردن به او با چاقوست، پرتاب میکند. قوطی به سر او برخورد میکند و او جیغکشان به زمین میافتد.
تارانتینو شخصیتهای فیلمهایش و البته مخاطب فیلمهایش را بهشکلی فریبنده غرق در تجربهای دلپذیر میکند، اما ناگهان با خشونت این تجربهی دلپذیر را مثل حباب میترکاند. در بیل را بکش ورنیتا (Vernita) عروس را دعوت به صرف قهوه میکند تا بعداً سر فرصت حسابشان را با هم صاف کنند. اما ورنیتا از پشت جعبهی غلات صبحانه تیری به سمت عروس شلیک میکند. تیر او خطا میرود و عروس هم با پرتاب یک چاقو سینهی او را میشکافد. این صحنه مثالی از همان تغییر ناگهانی لحن است که با یک خوراکی (قهوه و البته غلات) همنشینی شده است.
در جانگوی رهاشده از بند هم پیش از درگیری نهایی آشوبناک فیلم شخصیتها مشغول صرف کیک سفید بودند. در قسمت دوم بیل را بکش وقتی مار مامبای سیاه مخفیشده در چمدان پول، باد را نیش میزند، شخصیتها در حال صرف مارگاریتا هستند.
این تغییرات لحنی بخشی بزرگ از امضای کاری تارانتینو هستند. به نقل از خود او:
اگر من بتوانم احساسات متناقض ایجاد کنم، دوست دارم شمای مخاطب را به بازی بگیرم. من میخواهم نقش رهبر ارکست را ایفا کنم و شما هم ارکست من باشید.
مثلاً صحنهای از حرامزادههای لعنتی را که در آن شخصیتها در بار زیرزمینی هستند و با هم بیستسوالی بازی میکنند در نظر بگیرید:
در این صحنه پیش از اینکه تیراندازیای خونین دربگیرد که در آن بسیاری از شخصیتهای اصلی کشته میشوند، شخصیتها مشغول صرف اسکاچ هستند.
لذتی که غذا فراهم میکند، بهوسیلهی دردی که بهواسطهی خشونت ایجاد میشود نابود میشود. دیالوگ پامپکین (Pumpkin) در قصهی عامهپسند حق مطلب را در این زمینه ادا میکند:
تارانتینو از این همنشینی نفع زیادی میبرد. حال بیایید راههایی را که تارانتینو از طریقشان این تضاد را به حداکثر میرساند بررسی کنیم.
غذاهایی که در فیلمهای تارانتینو به تصویر کشیده میشوند، قرار است آب دهانتان را راه بیندازند و تنوعشان هم بسیار زیاد است.
دلیلش این است که وقتی غذای خوشمزه و خوشظاهر را در کنار خشونت شدید قرار میدهید، به نهایت تضاد (Maximum Contrast) میرسید.
فراتر از این، دقت کنید که تارانتینو چطور غذا را به مخاطب عرضه میکند. از خود او نقل است:
خوشم میآید که وقتی در حال تماشای فیلمهای من هستید، احتمالاً یک نوشیدنی یا غذا خواهد بود که توجهتان را جلب کند، طوریکه دلتان بخواهد آن را بخورید یا بنوشید.
تارانتینو از چند راه موفق میشود غذاهای بهتصویرکشیده در فیلمهایش را خواستنی جلوه دهد.
اولاً شخصیتها با اشتیاق دربارهی غذا حرف میزنند. مثلاً در قصهی عامهپسند فابیان (Fabienne) با لحنی تقریباً اغواگرایانه میگوید: «میخواهم یه ظرف بزرگ پنکیک زغالاخته با عصارهی افرا سفارش بدم.» در همین فیلم وینسنت پس از تست کردن میلکشیکی پنجدلاری با لحنی شگفتزده در توصیف آن میگوید: «یا خدا. عجب میلکشیک خفنی.»
دوماً شخصیتها در حال آماده کردن غذا نشان داده میشوند. مثلاً در جانگوی رهاشده از بند در صحنهای که جانگو برای اولین بار قرار است آبجو را امتحان کند، تارانتینو با استفاده از نمای نزدیک و افکتهای صوتی دقیق فرآیند آماده کردن آبجو را به دلپذیرترین شکل ممکن به تصویر میکشد.
استرودلی که در حرامزادههای لعنتی میبینیم، برای خودش یک اثر هنری است. خود تارانتینو در توصیف آن میگوید:
حاضرم شرط ببندم وقتی در حال تماشای حرامزادههای لعنتی هستید، امکان ندارد دلتان استرودل نخواهد. اینکه نازیها در حال خوردن آن هستند اهمیت ندارد. تنها چیزی که میتوانید به آن فکر کنید این است که: پسر این استرودل چقدر خوشگله.
حتی نورپردازی هم در دلچسب نشان دادن غذاها نقش دارد. مثلاً در هشت نفرتانگیز (The Hateful Eight) نورپردازی فیلم کاری میکند که این خورش داغ شبیه به بهترین چیزی به نظر برسد که میتوان وسط کولاک از آن لذت برد.
او حتی در فیلمنامههایش هم روی جذابیت غذا تاکید میکند. توصیف او از ناچویی که مایک بدلکار (Stuntman Mike) در ضدمرگ (Death Proof) در حال خوردن است در فیلمنامه بهاندازهی خود فیلم گزاف و تویچشم است:
دوربین مشتریای را نشان میدهد که پشت پیشخوان بار نشسته است. او با هردو دستش در حال خوردن ناچوی Hucks Huckin Nacho Grande است. در این سفارش همهچیز بهشکل دو برابر موجود است. خامهی ترش، پنیر آبشده، سس کِیسو، سس انچیلاده، سس چیلی. با اینکه مشتری هنوز آن را یکلقمهی چپ نکرده، با استفاده از دستهایش آن را طوری میخورد که نشان میدهد بسیار خوشاشتهاست. ظاهراً این ناچو در حدی خوب است که باعث میشود انگشتهایش را هم بمکد.
بهعبارت دیگر، تارانتینو تمام تلاش خود را میکند تا غذا را تا حد امکان خوشایند جلوه دهد. برای همین خشونتی که در پی آن میآید، هرچه بیشتر ناخوشایند جلوه میکند.
بهطور کلی، کوئنتین تارانتینو موفق شده از غذا موتیفی چندجانبه بسازد که در چند سطح متفاوت از قصهگویی کار میکند. غذا:
- شخصیتسازی میکند
- روابط شخصیتها را تعیین میکند
- خشونتی را که در فیلمهای تارانتینو جریان دارد، برجستهتر جلوه میدهد، طوریکه این تکنیک را در آثار هیچ فیلمساز دیگری نمیتوان پیدا کرد
منبع: کانال یوتوب StudioBinder