۱۰ راهکار برای کنار آمدن با بحران یک چهارم زندگی
آیا میدانستید که چیزی با عنوان بحران یک چهارم زندگی وجود دارد که میتواند منجر به عدم خوشحالی و نارضایتی در زندگی یا کار شود؟ در این مطلب قصد داریم به معرفی این بحران و چگونگی کنار آمدن با آن بپردازیم.
بحران یک چهارم زندگی چیست؟
بر اساس تعاریف روانشناسی؛ بحران یک چهارم زندگی دورهای است که فرد در رابطه با جهت و کیفیت زندگی خود دچار اضطراب میشود. این دوره اغلب از بیست سالگی تا اواسط دههی سی سالگی فرد اتفاق میافتد. این بحران اغلب پس از پایان مدرسه و دانشگاه و زمانی که به زندگی روزمره عادت کردهایم، معمولا در نقاط مهم و رویدادهای تغییردهندهی زندگی هنگامی که احساس میکنیم در دو راهی قرار داریم رخ میدهد. در چنین شرایطی میدانیم که چیزی باید تعییر کند اما نمیدانیم تغییر را از کجا و چگونه باید آغاز کنیم؟ همین مساله منجر به احساس گیج شدن و تنهایی میشود.
اما خبر خوب این است که این تجربه بسیار عادی و طبیعی است. با کمی بینش و برداشتن گامهای کوچک میتوانید شفافیت و جهت مناسب را در مسیر پیش روی خود پیدا کنید. در ابتدا باید این نکتهی بسیار مهم را بدانید که تنها نیستید. شبکهی اجتماعی لینکدین (LinkedIn) هزاران فرد ۲۵ تا ۳۳ ساله را مورد بررسی قرار داده است و اطلاعات به دست آمدهی آن نشان میدهد که ۷۵ درصد از آنها بحران یک چهارم زندگی را در میانگین سنی ۲۷ سال تجربه کردهاند.
در دهههای بیست و سی سالگی هیچ چیز مانند گذشته نیست. در این محدودهی سنی فرد زیر بار فشارهای بسیار زیادی از جمله داشتن شغل شایسته و احتمالا تشکیل خانواده قرار دارد. در این سن داشتن خانهی شخصی مهم خواهد بود که هر سال دستیابی به آن دشوارتر شده و فرد باید فشار بیشتری بر ظرفیت درآمد و انتخاب شغل خود بگذارد.
هنگامی که فرد از احساسات و تجربیاتش آگاه باشد و به خود بگوید که طبیعی هستند، جریان تغییر بسیار سادهتر خواهد شد و فرد راحتتر میتواند گامهایی را در جهت پیدا کردن مسیر جدید و رسیدن به رضایت و خوشحالی بردارد.
در ادامه گامهای لازمی که برای با اطمینان حرکت کردن در مسیر زندگی خود در این دوران باید بردارید را معرفی کردهایم.
دلایل ایجاد بحران یک چهارم زندگی
دلایل ایجاد بحران یک چهارم زندگی از فردی به فرد دیگر متفاوت است. اما به صورت کلی دلیل آن یک رویداد یا اقدام خاصی است که افراد جوان انجام میدهند یا نحوهی تفکری است که دارند. برخی دلایل رایج این بحران، عوامل استرسزا در زندگی هستند که در ادامه معرفی شدهاند:
- کار، برنامهریزی کاری و مصاحبههای بسیار زیاد
- درگیر شدن با چالشهای مستقل شدن برای نخستین بار
- مدیریت یک رابطهی عاطفی جدی
- الزام به گرفتن تصمیمهای بلند مدت شخصی یا شغلی و تمرکز کردن روی آنها
- ترس از تغییرات بزرگ زندگی یا تجربه نکردن آنها
نشانههای بحران یک چهارم زندگی
هنگامی که فرد انگیزه و هوش بسیار بالایی دارد اما تغییراتی را در زندگی خود احساس میکند این بحران رخ میدهد. همین تغییرات افراد را دچار حالتهای ابهام طولانی مدت کرده که منجر به ایجاد عدم اطمینان، زیر سوال بردن تصمیمها و تجربه کردن دردهای عاطفی در فرد میشوند.
نشانههایی که در ادامه معرفی شدهاند شاید در اثر رویدادی که در چند وقت اخیر اتفاق افتاده است ایجاد شده باشند به همین دلیل مطمئن شوید که این علامتها نشانهی تجربهی بحران یک چهارم زندگی باشند نه رویدادی که اخیرا اتفاق افتاده است.
- احساس میکنید در زمینهی شغلی، روابط و کار به صورت کلی مسیر و حهت خاصی ندارید.
- تصمیمگیری برایتان دشوار است.
- نمیتوانید متوجه شوید چه چیزی را در زندگی خود ندارید.
- انگیزهی شما بسیار کم است.
- با مشکلاتی مانند اضطراب، خستگی، افسردگی و استرس دست و پنجه نرم میکنید.
- بین دنبال کردن چیزی که به دنبال آن هستید و پذیرش چیزی که دارید در تنش هستید.
- دچار این نگرانی هستید که هم سالان شما همه چیز را در زندگی خود مشخص کردهاند.
- ترس از عقب ماندن از دیگران دارید.
چگونه با بحران یک چهارم زندگی مقابله کنیم؟
۱. کنترل زندگی خود را با داشتن برنامه در دست بگیرید
اگر تاکنون چیزی را برنامهریزی کرده باشید آن را به صورت مکتوب نوشتهاید. آغاز کردن کسب و کار، برنامهریزی برای عروسی یا برنامهریزی برای انجام پروژهی کاری همهی اینها به صورت کتبی نوشته میشوند. نوشتن برنامه چقدر برای زندگیتان اهمیت دارد؟ فرض کنید سندی در دست دارید که شامل برنامههایتان برای ۵ سال آیندهی زندگی است.
کار را با شناسایی ۳ ارزش بزرگ خود آغاز کنید. پس از این کار میتوانید لیست خود را تهیه کرده و مهمترین چیزی که قصد دارید در طی ۱۲ ماه آینده به آن برسید را مشخص کنید. سپس لیستی از همهی پیشنیازهای انجام آن کار تهیه کنید. گامهای اصلی رسیدن به آن هدف را هم یادداشت کنید.
برای رسیدن به هر گام چه کارهای خاصی را باید انجام دهید؟ هر یک از گامها را در چه زمانی انجام میدهید؟ این موارد برخی از سوالات پایه و اساسی بودند که برای افزایش احتمال انجام یک کار باید در ابتدا از خودتان بپرسید. در صورتی که هر کدام از مراحل را به صورت منظم انجام دهید خطر ابتلا به بحران یک چهارم زندگی در شما کمتر خواهد شد و علاوه بر این توانایی خودتان برای مقابله با این بحران را هم افزایش میدهید.
۲. بحران یک چهارم زندگی خود را با دوستانتان مقایسه نکنید
مقایسه کردن خود با دوستان و همسالان هیچ وقت خوب نیست. این بحران یک دوره است و زمانی اتفاق میافتد که شما میخواهید تغییر کنید و نباید زندگی خود را با دیگران مقایسه کنید. دلیل این مقایسه این است که فکر میکنید دوستانتان در حال انجام کار و پیشرفت هستند اما شما احساس سردرگمی دارید. کافی است ۵ دقیقه از وقت خود را در شبکههای اجتماعی سپری کنید و با بررسی تصاویر مربوط به دوستانتان که دارای همسر و فرزند هستند، در زندگی شخصی و شغلی خود پیشرفت کردهاند و در کل بیشتر از شما راضی و خوشحال هستند به احساس نارضایتی کامل دربارهی خود برسید. این افکار برای سلامت روان فاجعه هستند.
حقیقت این است چیزی که میبینید بسیار بهتر از واقعیت است. البته ممکن است زندگی دوستانتان در برخی شرایط بهتر باشد اما در پشت صحنه زندگیشان مشکلاتی دارد که آنها را در شبکههای اجتماعی منتشر نمیکنند. افراد جوان و افرادی که دههی سی سالگی قرار دارند همیشه این مقایسه را انجام می دهند. اگر میخواهید راحتتر باشید دسترسیتان به شبکههای اجتماعی را محدودتر کرده و اپلیکیشنهای شبکههای اجتماعی را از روی گوشی خود حذف کنید.
در صورتی که برای اهداف کاری یا تجاری خاصی باید به شبکههای اجتماعی دسترسی داشته باشید، فید اخبار را بررسی نکنید و حتی تا زمانی که از این بحران خارج میشوید ارتباط خود را در فضای مجازی با افراد قطع کنید. پس از این کار متوجه خواهید شد فشارها کمتر شدهاند و در موقعیت فعلی خود احساس راحتی بیشتری خواهید داشت.
۳. بایدها را کنار بگذارید
در صورتی که همیشه برای خودتان باید تعیین میکنید و به خودتان میگویید «من باید … باشم» یا «من باید … را انجام دهم»، سعی دارید بر اساس استانداردهای دیگران زندگی کنید. حال که این موضوع را دانستید متوجه خواهید شد چقدر از این زبان استفاده میکردید. تلاش برای زندگی کردن بر اساس استانداردهای دیگران هیچگاه باعث رضایت و خوشحالی شما نمیشود. حتی استفاده از این زبان منجر به ایجاد احساسهای قضاوت کردن خود و استرس بدون حتی گام برداشتن برای از بین بردن آنها میشود.
علاوه بر این به مرور زمان در صورتی که زندگی به همین شیوه را ادامه بدهید دچار این احساس میشوید که زندگیتان متعلق به شما نیست و خود را در بحران عمیقتری از کمبود عزت نفس قرار میدهید. در صورتی که متوجه شدید در بحران یک چهارم زندگی خود از این جملات استفاده میکنید این روند را متوقف کرده، همهی بایدها را کنار گذاشته و آنها را با عبارتهای مربوط به «من میخواهم …» جایگزین کنید. در این صورت متوجه خواهید شد چقدر احساس سبکی دارید و عزت نفستان هم بیشتر میشود.
۴. چیزهایی که برایتان مهم هستند را به صورت شفاف مشخص کنید
با کنار گذاشتن چیزهایی که فکر میکردید باید مهم باشند، فضایی را برای شفافسازی چیزهایی که واقعا برایتان مهم هستند فراهم میکنید. اغلب اوقات مانند بسیاری از افراد به صورت ناخودآگاه و بدون آگاهی از اینکه چه چیزی واقعا برایتان مهم است زندگی میکنید. این بدان معنا است که به سختی میتوانید انتخابهایی داشته باشید که روی اهداف درونیتان متمرکز باشند.
دکتر جان دمارتینی (John Demartini) کارشناس بینالمللی و مدرس رفتار انسانی در کتاب خود The Values Factor مینویسد: «انگیزهی واقعی الهام گرفتن است و هنگامی که ارزشهایمان را محقق کنیم به وجود میآید. هنگامی که بر اساس مهمترین و حقیقیترین ارزشهایمان زندگی میکنیم احساس رضایت بیشتری خواهیم داشت». این بدان معنا است که باید دربارهی مهمترین ارزشهایمان کاملا شفاف باشیم.
این کار را به سادگی میتوانیم با دقت کردن به اینکه در حال حاضر بیشترین زمان و انرژی خود را به چه کاری اختصاص میدهیم و اینکه بیشترین رضایت را از انجام چه کاری به دست میآوریم متوجه شویم. این لحظهها ممکن است در هر مرحلهای از زندگی اتفاق افتاده باشند و حتی ممکن است به کاوش خاطرات کودکیتان هم در این فرایند نیاز پیدا کنید.
هنگامی که مواردی که برایتان اهمیت دارند را به صورت شفاف مشخص کنید به صورت واضحتری میتوانید چیزی که واقعا میخواهید را متوجه شوید. روش دیگری که در این مورد میتوانید به کار بگیرید مشخص کردن سه ارزش مهم شخصی خودتان است. در این صورت میتوانید در ذهن خود یک قطبنما و جهتیاب ایجاد کنید که به شما جهت را نشان داده و بسیاری از مههای ذهنیای که منجر به شک کردن به خود و ابهام میشوند را از بین میبرد. پیدا کردن ارزشهای شخصی مفید و کمککننده است زیرا هستهی وجودی ما که شامل مواردی که در زندگی برایمان مهم هستند را مشخص میکند.
اینها همان چیزهایی هستند که ما را به سمت اقدام کردن سوق میدهند. مثالهایی از این ارزشهای شخصی شامل خلاقیت، رشد و پیشرفت، صداقت، مقاومت و مسئولیتپذیری هستند. شناسایی سه مورد از این اهداف میتواند شما را روی کارهایی که انجام میدهید متمرکز کند.
۵. محیط خود را تغییر داده و ذهن خود را پاکسازی کنید
احساس گیر افتادن هنگامی که در محیط قبلی باقی بمانیم تشدید میشود. دلیل این موضوع این است که محیط پیرامون ما تاثیر بسیار زیادی روی ذهن و روانمان دارد. این بدان معنا نیست که همهی دارایی خود را صرف رفع این مشکل کنید. به عنوان مثال تعطیلات، سفر رفتن یا رفتن به طبیعت میتواند باعث شود ارتباط واقعیای با خودتان احساس کنید.
هنگامی که محیط خود را تغییر میدهید افکار و ذهنیتتان هم تغییر میکند. زیرا تمرکز خود را از چیزهایی که در حال حاضر باعث نارضایتیتان میشوند تغییر داده و خودتان را به فکر کردن دربارهی اینکه زندگیتان میتواند چگونه باشد وادار میکنید. علاوه بر این پاکسازی ذهن به صورت منظم هم میتواند مفید باشد. عوامل ایجاد کنندهی استرس در اشکال و اندازههای مختلف ظاهر میشوند بنابراین پیدا کردن راههای سالم برای فیلتر کردن اطلاعات و آرام کردن خود بسیار مهم است.
کارهایی مانند قدم زدن در طبیعت یا به صپرت کلی پیادهروی کمک کننده هستند. در سایر موارد همچنین میتوانید یک هفته یا یک روز از چیزهایی مانند برنامههای تلویزیونی، شبکههای اجتماعی، اخبار و مجلهها که رویتان تاثیر میگذارند دوری کنید. به خودتان این استراحت ذهنی را بدهید و آن را با کار کار معنادارتر و مفیدتری جایگزین کنید. این کار پاکسازی ذهن نامیده میشود.
۶. سعی کنید بیشتر از واکنش نشان دادن، پاسخ دادن را تمرین کنید
بیشتر اوقات بسیاری از افراد هنگام صحبت کردن یا انجام دادن کاری، به صورت غریزی به چیزی که گفته شده یا کاری که انجام شده به سرعت واکنش نشان میدهند. پاسخ دادن به این معنا است که بین چیزی که گفته شده یا کاری که انجام شده و چیزی که میخواهیم بگوییم یا واکنشی که میخواهیم داشته باشیم کمی صبر کنیم.
نیازی نیست که این وقفه و صبر خیلی زیاد شود فقط باید توجه مختصری به چیزهایی که میخواهیم بگوییم یا انجام دهیم داشته باشیم. در این وقفه یک بررسی سریع ذهنی در رابطه با اینکه آیا پاسخ یا واکنش ما در راستای ارزشهای وجودیمان است انجام میدهیم که به احتمال زیاد این پاسخ به صورت خودکار خواهد بود.
۷. صبور باشید، به فرایند اعتماد کنید و مسئولیت آن را بپذیرید
انسانها زمان زیادی را در کنترل چگونگی تکامل زندگیشان صرف میکنند. در صورتی که در فرایند رسیدن به رویای خود عجله کنید دستیابی به شفافیتی که به دنبال آن هستید دشوار خواهد شد. صبر را یاد بگیرید، به خاطر داشته باشید امپراطوری روم یک روزه ساخته نشد و شما هم در حال ساختن امپراطوری شخصی خود در راستای چیزی که میخواهید هستید. این بدان معنا است که دید فضای رویایی شما ممکن است در یک روز، دو هفته یا حتی یک سال ایجاد شود. هر چقدر طول بکشد اشکالی ندارد و صبر داشته باشید. هنگامی که زمان و برنامه دارید باید نگرش مسئولیتپذیری شخصی را هم در خود ایجاد کنید.
این بدان معنا است که حتی اگر چیزی تقصیر شما نباشد باز هم دربارهی تاثیر خروجی آن بر خودتان مسئول هستید. این کار باعث میشود چشمان خود را باز کرده و ببینید هنگامی که فکر میکردید این چیزها خارج از کنترلتان هستند چگونه روی خودتان و ذهنیتتان تاثیر میگذاشتید. همیشه به خاطر داشته باشید که چیزی شما را در این موقعیت قرار داده است و تا زمانی که پذیرای آنها باشید ادامه پیدا خواهند کرد.
علاوه بر این اطمینان از این که همه چیز طبق برنامه پیش میرود نکتهی کلیدی است. مسیری که پیش روی هر فرد قرار دارد پر از پیچ و خم است اما در انتها انجام کارهایی که شما را به سمت مقصد میبرد به زمان بسیار زیادی نیاز دارند. باید به فرایند اطمینان کرده و باور داشته باشید که در مسیر درست قرار دارید. در غیر اینصورت با افزایش اطلاعاتتان میتوانید تغییراتی را در برنامه و مسیر ایجاد کنید.
۸. این باور که همیشه باید در زندگی کامل و فعال باشید را کنار بگذارید
حتی اگر برنامهی هیجانانگیزی هم داشته باشیم همیشه با ترس از اینکه همه چیز عالی اجرا نشود مواجه هستیم. ما شکست را حتی قبل از شروع کار میبینیم و دربارهی هدفی که داریم دچار تردید میشویم. این مساله طبیعی است زیرا گاهی اوقات خودمان را متقاعد میکنیم که الان بهترین زمان نیست. مشکلی که در رابطه با این طرز فکر وجود دارد این است که ما فرایند را متوقف کرده و ماهها یا سالها بعد به خودمان میگوییم نباید کاری که ماهها یا سالها قبل به خودمان گفتیم را انجام میدادیم.
زندگی همیشه عالی پیش میرود؛ مشکل این است که درک ما از کمال ناقص است. سالهای سال فکر میکردیم کامل و عالی بودن به معنای نداشتن خطا و اشتباه و گرفتن نتیجهی صحیح و دلخواه است. اما در واقع متضاد این تعریف صحیح است. زندگی همیشه عالی است. این بدان معنا است که همهی اشتباهاتی که انجام میدهید، همهی خروجیهای غیر دلخواه و درست انجام نشدن کارها در دفعهی اول در آن زمان برای فرد عالی هستند. دلیل این موضوع این است که درسها و پیشرفتهایی که از اشتباهاتتان به دست میآورید برای داشتن زندگی دلخواهتان در بلند مدت در آینده ضروری هستند.
در صورتی که متوجه شدید نیاز شما به کامل بودن منجر به عقب نگه داشتنتان شده است به راحتی به خودتان بگویید هر خروجی و نتیجهای که به دست بیاید عالی است. در واقع درست در همان جایی قرار دارید که برای رسیدن به زندگی رویایی خود باید در آنجا باشید. علاوه بر این داشتن پاسخ فعال به مسائل بهتر از واکنش نشان دادن به هر چیزی است که اتفاق میافتد. با داشتن دیدگاه اولیه از کمالگرایی که همه چیز باید بینقص باشد به احتمال زیاد به هر چیزی واکنش نشان میدهیم.
بیشتر باید از خودتان بپرسید که چه اشتباهی رخ داده است یا چرا اوضاع خوب پیش نرفته است؟ با فعال بودن و تشخیص اینکه کامل بودن شامل اشتباه کردن و آشفتگی هم میشود، سوالهای مختلفی میپرسید و بیشتر روی چیزی که باعث رشد و پیشرفتتان میشود تمرکز میکنید.
۹. تعادل را رعایت کنید
تعادل در این مورد به معنای ایجاد توازن بین همهی نقشها و مسئولیتها نیست بلکه به معنای متعادل کردن سه عنصری است که باعث میشوند نقشهای خود را بهتر انجام دهید:
- جسم خود
- ذهن متفکر خود
- روح هدایتگر خود
متعادل سازی همچنین به معنای تخصیص زمان مساوی به همهی آنها نیست بلکه به این معنا است که باید از آنها آگاه باشیم و نقشی که در زندگیمان دارند را تائید کنیم. متعادل ساختن جسم به معنای داشتن تغذیهی مناسب، داشتن استراحت کافی و ورزش کردن است. ذهن متفکر به پاکسازی، ایجاد عادتهای جدید و توجه بیشتر به آنچه در ذهن میگذرد مربوط میشود. روح هدایتگر دربارهیی جنبهی احساسی است که باید به آن به چشم احساسات درونی خود بنگرید. هنگامی که زیاد میشود آن را نادیده نگیرید زیرا صدای درونیتان است و اغلب عاقلانهترین توصیهها را انجام میدهد.
۱۰. برنامهی خود را به صورت قاطع بیان کنید
اغلب هنگامی که برای آیندهی خود تصمیمی میگیریم متوجه میشویم که افرادی که به ما نزدیک هستند قصد دارند برنامهی ما را تغییر دهند زیرا بهترین را برای ما میخواهند و دوست دارند همیشه شاد باشیم. اما نکته این است که چیزی که به نظر اطرافیان ما را خوشحال میکند لزوما چیزی نیست که واقعا ما را شاد میکند زیرا ارزشها و رویاهای آنها با ما متفاوت است. همین موضوع میتواند باعث نگرانیمان شده و برنامههایمان را عقب بیندازید زیرا نمیخواهیم آنها را ناراحت و ناامید کنیم.
اطرافیان ممکن است متوجه نشوند که مسیر شما به کدام سمت است زیرا با آن آشنایی ندارند. علاوه بر این ممکن است هدف شما یادآور تجربهای که خودشان در گذشته داشتند باشد که همه چیز آنطور که میخواستند پیش نرفته است. در صورتی که هدفتان را به صورت قاطع به آنها بگویید ناراحت و ناامید نخواهند شد زیرا شما را دوست دارند و میخواهند از شما محافظت کنند.
به صورت قاطعانه هدف و رویای خود را مشخص کنید و به اطرافیان بگویید. این اطمینان را برایشان فراهم کنید که دوستشان دارید و مشکلی با اتفاقاتی که ممکن است بیفتند ندارید. زیرا زندگی متخص شما است و از اینکه در مسیر زندگی دلخواهتان شما را حمایت میکنند قدردان خواهید بود.
در پایان
در نهایت زندگی، علایق و رویاهای هیچ فرد دیگری نمیتواند رضایت و خوشحالی را به زندگیتان بیاورد. رضایت و شادمانی تنها با چیزهایی که برایتان مهم هستند و چیزهایی که خودتان دوست دارید به دست میآیند. با صبوری و مهربانی با خود در حین عبور از این دورهی تغییردهندهی زندگی میتوانید این دوره را به هیجانانگیزترین دوره تبدیل کرده و دربارهی چیزی که واقعا زندگیتان را بهبود میدهد به شفافیت برسید. علاوه بر این احساس میکنید که این بحران به پایان خواهد رسید و همیشگی نیست.
منبع: Lifehack
سلام ممنون از مقاله خوبتون
به نظر شما واسه کسی که ۳۵ سالست و قصد ادامه تحصیل در مقطع ارشد رو داره اونم داخل یکی از بهترین دانشگاه های اروپا، زمان دیر شده؟
به نظرم دیر نیست اگه واقعا بهش عشق داشته باشید نه این که صرفا ابزاری برای ارتقا شغلی باشه یا …