اشتباهی در پالپ فیکشن که مسیر حرفهای ساموئل ال جکسون را تغییر داد
جولز وینفیلد، خلافکار فیلسوف فیلم پالپ فیکشن کوئنتین تارانتینو که بعد از اتفاقی عجیب تصمیم میگرفت جرم و جنایت را کنار بگذارد و مسیر انسان درستکار را پیش بگیرد، یکی از به یاد ماندنیترین نقشآفرینیهای ساموئل ال جکسون به حساب میآید. اما حضور جکسون در این نقش به لطف اشتباهی بامزه بود که در ادامه میخوانید.
کوئنتین تارانتینو یکی از موفقترین و محبوبترین کارگردانهای سینماست که فعالیت حرفهایش را از سال ۱۹۹۲ و با فیلم جنایی «سگهای انباری» (Reservoir Dogs) آغاز کرد. موفقیت سگهای انباری درهای زیادی را به روی تارانتینو باز کرد و توانست با آدمهای زیادی ارتباط بگیرد و جایگاهی در صنعت سینما پیدا کند. دو سال بعد که با فیلم «پالپ فیکشن» (Pulp Fiction) بازگشت، همه با شگفتی به تماشای فیلمی جنایی نشستند که شبیه هیچ فیلم جنایی دیگری نبود و خبر از ظهور یک استعداد تازهنفس، دیوانه و خستگیناپذیر در سینما میداد.
پالپ فیکشن ساختاری غیرخطی داشت و طی چند بخش یا اپیزود مرتبط با هم، ماجرای چند شخصیت را روایت میکرد و جلو میرفت؛ شخصیتهایی که طی ماجراهای مختلف به هم برمیخوردند و بخشی به بخش دیگر متصل میشد. دو آدمکش به نامهای جولز (ساموئل ال جکسون) و وینسنت وگا (جان تراولتا)، رییسشان مارسلوس والاس (وینگ ریمز) و همسر رییسشان میا والاس (اوما تورمن) داستانی را رقم میزنند که به آدمها و شخصیتهای مختلفی ربط پیدا میکند؛ مثل بوکسوری زخمخورده به نام بوچ (بروس ویلیس) که از کار کردن برای مارسلوس والاس و باختهای عمدی خسته شده.
خود بوچ داستانی دارد که ربط پیدا میکند به پدر فوت شدهاش و ساعتی که برایش به یادگار گذاشته و خود ساعت ماجرایی دارد که ربط پیدا میکند به رفیق و همرزم پدرش. با وجود تمام شخصیتهای رنگارنگی که در پالپ فیکشن میبینیم، هیچکدام به محبوبیت و جذابیت جولز و وینسنت نمیرسند. دو رفیق/آدمکش باحال و بامزه که دیالوگهای پینگ پنگی رد و بدل شده بینشان از جذابترین لحظات سینمایی است و جان تراولتا و ساموئل ال. جکسون یکی از بهترین نقشآفرینیهای عمرشان را در این بخشها به نمایش گذاشتهاند. ساموئل ال. جکسون از بعد این فیلم تبدیل به پای ثابت آثار کوئنتین تارانتینو شد، اما پشت پردهی انتخاب او برای نقش جولز ماجرایی بامزه خوابیده که دانستنش خالی از لطف نیست.
با اینکه ساموئل ال جکسون در زمان تولید پالپ فیکشن هم چهرهی نسبتا شناختهشدهای بود، ولی نقش جولز بود که به او شهرت و محبوبیتی جهانی داد و باعث شد جایگاهی مهم در هالیوود پیدا کند. البته پالپ فیکشن اولین برخورد ساموئل ال جکسون با تارانتینو نبود، او پیش از این در فیلم «داستان عاشقانهی واقعی» (True Romance) که تونی اسکات آن را با فیلمنامهای از تارانتینو ساخته هم جلو دوربین رفته بود. ولی به هر حال برای نقش جولز مجبور شد تست بازیگری بدهد. اما وقتی برای تست بازیگری حاضر شد، او را با بازیگر دیگری اشتباه گرفتند و این موجب خشم جکسون شد و همین خشم کاری کرد تا نقش را به او بدهند.
ساموئل ال جکسون طی مصاحبهای که بعدها ترتیب داد، گفت که وقتی برای تست بازیگری حاضر شد، او را با لارنس فیشبرن اشتباه گرفتند و این ماجرا حسابی عصبیش کرده و باعث شده برای نقش جولز با خشمی مهارنشدنی تست بدهد. خشم و عصبانیتی که به مذاق آنها خوش آمده و بدون ذرهای شک او را انتخاب کردهاند. گویا در ابتدا نقش را به لارنس فیشبرن پیشنهاد داده بودند و او رد کرده بود و همین ماجرا موجب اشتباه تیم انتخاب بازیگران شده. دلیل فیشبرن برای رد کردن این نقش، یکی از صحنههای فیلمنامه بود که جولز وینفیلد اصلا در آن حضور هم نداشته؛ یعنی جایی که میا والاس اوردوز میکند و وینسنت آمپول آدرنالین را در قلب او میزند. به عقیدهی فیشبرن، این صحنه زیادی زننده بود و حس میکرد مصرف مواد را جذاب جلوه میدهد.
البته فیشبرن با بازی نکردن در پالپ فیکشن دچار ضرر زیادی نشد و موقعیتها و فرصتهای جذابی مثل حضور در سهگانهی «ماتریکس» (Matrix) به دادش رسیدند. از سوی دیگر، ساموئل ال.جکسون بعد از بازی در پالپ فیکشن حسابی محبوب و مشهور شد و در کلی پروژهی سینمایی مختلف (از جمله ۹۵ درصد فیلمهای تارانتینو) بازی کرد و حالا هم که در جهان سینمایی مارول نقشی کلیدی و مهم دارد و در کنار فاتحان گیشهی سینماهای جهان عرض اندام میکند.
منبع: Screen Rant