روانکاوی چیست؟ بررسی مفاهیم، تاریخ و رویکردها
بررسی نظریات زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، همچنان بهترین منبع برای پاسخ به پرسش روانکاوی چیست، محسوب میشود. او یکی از شخصیتهای شناخته شدهای است که بیشتر افراد با نام او آشنا هستند. بسیاری از ما با برخی از ایدههای بحثبرانگیز او نیز آشنا شدهایم، از جمله رشک قضیب مردانه و عقده اودیپ. این نظریات و ایدهها به نوعی از همان ابتدا با روانکاوی پیوند خوردهاند.
روانکاوی نه تنها به عنوان یک نظریه برای فهم چگونگی عملکرد ذهن انسان، بلکه به عنوان یک شیوه درمانی ویژه مطرح شده است. با وجود اینکه در سالهای اخیر، هر دو جنبه نظری و درمانی آن تحت تأثیر رویکردهای دانشگاهی قرار گرفته است، اما هنوز به عنوان یک حوزه پویا و زنده باقی مانده است. حوزهای که که به تجربههای ذهنی انسانها پرداخته و در بسیاری از موارد، توانایی ارائه راه حلهایی متفاوت از سایر رویکردهای درمانی را دارد.
در این مقاله، قصد داریم تاریخچهای از نظریه روانکاوی و اصول بنیادی مدل روانکاوی ذهن را بررسی کنیم. و برای علاقه مندان به خرید کتاب روانشناسی چند کتاب مهم در این حوزه معرفی کنیم. همچنین، به تفاوتهای میان روانکاوی و دیگر رویکردهای رواندرمانی خواهیم پرداخت و برخی از انتقادات واردشده به این روش درمانی را تحلیل خواهیم کرد. این مقاله به خوانندگان امکان میدهد تا درک بهتری از روانکاوی بهعنوان یک شیوه درمانی و تئوری عمیق در مورد ذهن انسان پیدا کنند.
روانکاوی چیست؟
روانکاوی یک روش درمانی گفتوگویی است که هدف آن درمان مشکلات مختلف بهداشت روانی از طریق بررسی رابطه بین عناصر ناخودآگاه و خودآگاه تجربههای روانشناختی است. این روش با استفاده از تکنیکهای بالینی خاص مانند تداعی آزاد و تفسیر رؤیاها به درمان بیماران میپردازد. این رویکرد بهویژه در درمان مشکلات عمیق ذهنی و روانی به کمک این تکنیکها، به فرد کمک میکند تا به درک بهتری از ذهن خود برسد و ریشههای ناخودآگاه مشکلاتش را شناسایی کند.
به تعبیر دیگر روانکاوی تنها یک رویکرد غیرمعمول برای درک ذهن انسان نیست، بلکه یک شیوه درمانی بر اساس گفتگو و تحلیل عمیق فرد از خود محسوب میشود. این روش درمانی بر اساس یک نظریه پیچیده در مورد رشد انسان و چگونگی عملکرد روانشناختی در طول زندگی بنا شده است. در حالی که روانکاوی بهطور سنتی با تصویر درمانگری که در سکوت به حرفهای بیمار گوش میدهد، شناخته میشود، امروزه این روش فراتر از این کلیشهها تکامل یافته است و به روشی فعالتر و پر محتواتر تبدیل شده است.
با این حال، روانکاوی معاصر تحولات چشمگیری نسبت به نسخه کلاسیک خود که توسط فروید در اواخر قرن نوزدهم در وین پایه گذاری شد، داشته است. با اینکه فروید بنیانگذار این مکتب بود، اما اکنون به شیوهای تکاملیافتهتر درآمده که در آن ایدهها و تئوریهای جدیدتری مطرح شده است. در حال حاضر، چندین مکتب روانکاوی وجود دارند که هر کدام به مدلها و رویکردهای خاص خود در زمینه تحلیل ذهن و درمان بیمار پایبند هستند.
مهمترین مکتب های روانکاوی
از جمله این مکاتب میتوان به مکتب روابط موضوعی مرتبط با کلاین و وینیکات، روانشناسی تحلیلی یونگ و روانکاوی لاکانی اشاره کرد. این مکاتب هر یک با نگاهی متفاوت به تحلیل ذهن انسان میپردازند و در درمان بیماران رویکردهای خود را اعمال میکنند. این تنوع در رویکردها باعث شده است که روانکاوی همچنان یکی از حوزههای پویای روانشناسی باشد.
در حالی که این مکاتب مختلف روانکاوی تفاوتهایی در روشهای درمانی خود دارند، نقطه مشترک آنها تمرکز بر دینامیکهای انتقال و ضد انتقال بین تحلیلگر و تحلیل شونده است. این دینامیک ها بهعنوان وسیلهای برای تحول روانشناختی و بهبود وضعیت بیمار شناخته میشوند. در این فرآیند، رابطه میان درمانگر و بیمار بهعنوان عامل اصلی در پیشرفت درمانی مطرح میشود و این امر میتواند به تغییرات عمیق در ذهن و روان فرد منجر شود.
اگر چه بسیاری از اصول تفکر فرویدی مانند اهمیت ناخودآگاه، تمایلات جنسی (لیبیدو، حسادت به اندام جنسی مردانه و عقده اُدیپ) و نقش رؤیاها در تحلیل رفتار انسان دچار تغییرات و انتقادات شدهاند، اما او مفاهیم مهمی را شناسایی کرد که همچنان در روانشناسی معاصر کاربرد دارند. مفاهیمی چون انتقال، فرافکنی و مکانیسمهای دفاعی، که نشان میدهند چگونه فرآیندهای ذهنی میتوانند بر عملکرد روانی فرد تأثیر بگذارند. در حقیقت، فروید با شناسایی این مکانیسمها، توانست درک عمیقتری از پیچیدگیهای ذهن انسان به دست آورد و چگونگی تحریف عملکرد روانی را توضیح دهد.
تاریخ روانکاوی
زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، یکی از مهمترین شخصیتهای تاریخ روانشناسی است که در اتریش به دنیا آمد و بیشتر دوران کودکی و بزرگسالی خود را در وین گذراند. او پس از ورود به دانشکده پزشکی و دریافت مدرک پزشکی در سال ۱۸۸۱، به تحصیل در رشته نورولوژی پرداخت. فروید پس از فارغالتحصیلی، به کار درمان بیماران روانی پرداخت و بهتدریج بهعنوان یک متخصص در این زمینه شناخته شد.
یکی از تجربیات شگفتانگیز که توجه فروید را به خود جلب کرد، مربوط به همکارش، دکتر یوزف بروئر، و بیماری به نام “آنا او” بود. این بیمار علائمی جسمی داشت که هیچ دلیل فیزیکی مشخصی برای آنها وجود نداشت. اما زمانی که دکتر بروئر به او کمک کرد تا خاطرات تجربیات تروماتیک خود را که از ذهن خودآگاهش سرکوب کرده بود، به یاد آورد، علائم جسمی او کاهش یافت. این تجربه، آغازگر علاقه فروید به تحلیل ذهن ناخودآگاه و تأثیر آن بر رفتار انسان بود.
همکاری با یوزف بروئر
در سالهای ۱۸۸۰ و ۱۸۸۱، دکتر یوزف بروئر که از پزشکان مشهور و بدنشناسان تجربی بود، به درمان دختری به نام برتا پاپنهایم پرداخت. آنا او پس از مراقبت از پدر بیمارش به هیستری حاد مبتلا شده بود و علائمی همچون فلجهای حرکتی و اختلالات هوشیاری داشت. بروئر برای درمان او از هیپنوتیزم استفاده کرد و با تکرار این فرایند توانست بسیاری از علائم بیماری او را رفع کند. اما از پیگیری و انتشار تحقیقات خود خودداری کرد.
در همین دوران، فروید که در حال گذارندن دوره تخصص زیر نظر ژان مارتن شارکو در زمینه عصب شناسی بود و به مدت یک سال در پاریس فعالیت میکرد. شارکو که بنیانگذار عصب شناسی بود، از هیپنوتیزم برای درمان هیستری استفاده میکرد. فروید از این تجربیات بهرهبرداری کرد و به همراه بروئر تحقیقات بیشتری در زمینه هیستری انجام داد. آنها در سال ۱۸۹۳ مقالهای در این زمینه منتشر کردند و مفهوم «کاتارسیس» را برای درمان هیستری معرفی کردند.
اما پس از آنکه، بروئر همکاری خود را با فروید قطع کرد، فروید تصمیم گرفت که روش درمانی جدیدی را بدون استفاده از هیپنوتیزم ایجاد کند. او متوجه شد که اگرچه هیپنوتیزم در درمان برخی نشانهها موثر بود، اما تأثیر پایدار نداشت. از طرفی رابطه بیمار و درمانگر نقش اساسی در موفقیت درمان داشت. این مسئله موجب شد که فروید به فکر جایگزینی برای هیپنوتیزم باشد.
این مورد، نقطه شروعی بود برای بررسیهای عمیقتر فروید در زمینه ذهن ناخودآگاه و توسعه ایدههایش که بعدها تأثیر شگرفی بر روانکاوی و روانشناسی داشت. فروید با تکیه بر این تجربیات، به تحلیل و پژوهش در مورد فرآیندهای ناخودآگاه پرداخت و برخی از بنیادیترین ایدههای روانکاوی را شکل داد. این نظریات نه تنها در عرصه روانشناسی، بلکه در فهم بهتر رفتار انسان در زمینههای مختلف علمی و فرهنگی نیز تأثیرگذار بود.
کشف تکنیک تداعی آزاد
تداعی آزاد یکی از تکنیکهای اساسی در روانکاوی است که هدف آن پردازش ناخودآگاه ذهن انسان است. این روش به بیماران این امکان را میدهد که بدون هیچگونه سانسوری، افکار، احساسات و عواطف خود را بیان کنند. در بیشتر مواقع، بیمار روی یک مبل در دفتر درمانگر دراز میکشد و در فضایی راحت و آرام قرار میگیرد.
این حالت باعث میشود که دفاعهای روانی بیمار کاهش یابد و ذهن آزادانهتر به بیان افکار ناخودآگاه خود بپردازد. هدف اصلی این تکنیک استخراج افکار و خاطرات ناخودآگاهی است که ممکن است در بروز مشکلات روانی و اضطرابهای بیمار نقش داشته باشند. بر اساس نظریه تداعی آزاد، افکار ناخودآگاه میتوانند دردناک، شرم آور یا حتی ناپذیرفتنی برای جامعه باشند و به همین دلیل در ناخودآگاه پنهان میمانند. این تکنیک به بیمار کمک میکند تا این افکار را شناسایی و با آنها روبهرو شود.
با تداعی این افکار ناخودآگاه به سطح آگاهی، بیمار میتواند به تحلیل و درک آنها بپردازد و علل اصلی ناراحتیهای خود را شناسایی کند. در این فرآیند، درمانگر به بیمار کمک میکند تا درباره رویاها، خاطرات کودکی یا هر موضوع دیگری که به ذهن میآید، صحبت کند. درمانگر باید در این مرحله بدون قضاوت و مداخله در افکار بیمار، به او گوش دهد و فضایی امن و صمیمی برای بیان آزادانه و بی پرده بیمار فراهم کند.
انتشار کتاب تفسیر رویا
در سال ۱۸۹۹، زیگموند فروید کتاب تأثیرگذار خود با عنوان تفسیر خواب را منتشر کرد و دیدگاهی نوین درباره معنای رؤیاها و ارتباط آنها با ناخودآگاه ارائه داد. او در این کتاب معتقد بود که رؤیاها دریچهای به امیال و احساسات پنهان انسان هستند و میتوانند تعارضهای درونی ذهن ناخودآگاه را آشکار کنند. اوایل قرن بیستم، فروید جایگاه خود را بهعنوان پیشرو در مطالعه ناخودآگاه تثبیت کرده بود. با گذر زمان، نظریههای او جسورانه تر و بلند پروازانه تر شدند و ادعای تبیین رفتارهای انسانی را مطرح کردند. اندیشه های فروید تحولی بزرگ در شناخت روان انسان ایجاد کرد و راههای تازهای برای پژوهشهای بیشتر گشود.
فروید تحقیقات بیشتری دربارهی نشانههای روان رنجوری و رویاها انجام داد. او نشان داد که در هر دو حالت، تعارضی میان خواستههای ناخودآگاه و آگاهی وجود دارد. او همچنین به تأثیرات اولیه دوره کودکی در شکل گیری روان رنجوریها پی برد و مفهوم «عقده ادیپ» را برای توضیح روابط پیچیده عاطفی کودک با والدین معرفی کرد. این تحلیلها به گسترش روانکاوی و تأثیر آن بر فهم رفتارهای انسان کمک شایانی کرد.
در نهایت، روانکاوی به دلیل تحقیقات فروید و شاگردانش گسترش یافت و به عنوان یک مکتب درمانی جدید در کشورهای مختلف شناخته شد. متخصصان اولین کنگره بین المللی روانکاوی را در سال ۱۹۰۸ برگزار کردند و در دهههای بعد، آثار فروید را به زبانهای مختلف ترجمه کردند و در بسیاری از کشورهای دنیا روانکاوی را با آغوش باز پذیرفتند.
مهمترین مفاهیم روانکاوی
معنی اید در روانکاوی چیست؟
اید بخشی بنیادین و ابتدایی از ساختار روان انسان است که تمایلات و خواستههای غریزی را در خود جای داده است. زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، اید را بهعنوان عنصری ناخودآگاه، غریزی و تاریک توصیف میکند که همواره به دنبال لذتجویی و ارضای نیازهای اولیه است. این بخش از روان، منطقی عمل نمیکند و از دسترس آگاهی مستقیم انسان خارج است. فروید معتقد بود که اید عمدتاً از امیال جنسی و پرخاشگرانه تشکیل شده است، زیرا این تمایلات نقش اساسی در بقای انسان دارند. بااینحال، بسیاری از روانشناسان معاصر بر این باورند که فروید در تأکید بر این جنبهها اغراق کرده و ویژگیهای دیگری از اید نیز باید مورد توجه قرار گیرد.
معنای سوپر ایگو در روانکاوی چیست؟
سوپر ایگو بخشی از ساختار روان انسان است که نمایانگر وجدان اخلاقی و ارزشهای والای او محسوب میشود. این بخش همانند یک قطب نمای اخلاقی عمل کرده و مسئول خودکنترلی، اتخاذ تصمیمات اخلاقی، و توانایی انجام فداکاری است؛ ویژگیهایی که به فرد امکان میدهد تا در جامعه بهصورت مسئولانه و هماهنگ با دیگران زندگی کند. فروید معتقد بود که سوپر ایگو تحت تأثیر اقتدار والدین و تربیت اجتماعی شکل میگیرد و ارزشها و استانداردهای مطلق و غیرقابل انعطافی را ایجاد میکند.
این ویژگیهای سختگیرانه اغلب در تعارض با اید قرار میگیرند، زیرا اید بر اساس امیال و تمایلات غریزی و بدون توجه به قوانین و محدودیتهای اخلاقی عمل میکند. در نتیجه، سوپرایگو نقش مهمی در تنظیم رفتارها و متعادل کردن تمایلات غریزی اید ایفا میکند و تلاش میکند تا فرد را در مسیر پایبندی به اصول اخلاقی و اجتماعی هدایت کند. این بخش از روان با ایجاد حس گناه یا شرمساری در صورت تخطی از ارزشها، به فرد کمک میکند تا به معیارهای عرفی و اخلاقی دست یابد و در عین حال، زندگی اجتماعی مؤثرتری داشته باشد.
ایگو چیست؟
ایگو بخشی از ساختار روان انسان است که نقش مهمی در ایجاد تعادل میان دو نیروی درون روان ایفا میکند: تمایلات غریزی و ابتدایی اید و اصول اخلاقی و ارزشهای سختگیرانه سوپر ایگو. این بخش از روان، که به طور مستقیم با واقعیت در ارتباط است، مسئول تصمیم گیری های منطقی و آگاهانه فرد در شرایط مختلف زندگی است. ایگو به فرد کمک میکند تا از میان خواستههای ناخودآگاه و استاندارد های اجتماعی و اخلاقی، انتخابهایی متناسب با موقعیتهای واقعی و قابل پذیرش انجام دهد.
واژه «ایگو» در زبان لاتین به معنای «من» است و این دقیقاً نشان دهنده ارتباط آن با هویت فردی و آگاهی از خود است. در واقع، ایگو نه تنها نمایانگر واقعیت بیرونی و هویت فردی است، بلکه به عنوان نقطه عطفی برای مدیریت تعارضهای درونی عمل میکند. به این ترتیب، ایگو با توجه به شرایط اجتماعی و روانی، سعی میکند تا خواستههای غریزی اید را در قالبهای قابل پذیرش و مناسب تنظیم کند و فرد را در مواجهه با چالشهای روزمره راهنمایی کند.
معنای ناخودآگاه
ناخودآگاه بخشی از ذهن است که شامل فرآیندهای ذهنی و فعالیتهایی است که خارج از آگاهی و توجه مستقیم ما اتفاق میافتند. در حالی که ذهن آگاه شامل تمامی افکار، احساسات، خاطرات و تجربیاتی است که به طور آگاهانه به آنها پرداخته و از آنها آگاهی داریم، ناخودآگاه حاوی اطلاعات، تمایلات و خاطراتی است که به راحتی به سطح آگاهی نمیآیند. این بخش از ذهن تأثیرات عمیقی بر رفتار، احساسات و تصمیمات ما میگذارد، بدون آنکه خودمان بهطور کامل از آن آگاه باشیم.
در ناخودآگاه، تمایلات سرکوبشده، تجربیات گذشته، و احساسات ناآگاهانهای که در طول زمان فراموش شدهاند، ذخیره میشوند و ممکن است در مواقع خاص یا در قالب رفتارهای ناخودآگاه خود را نشان دهند. این فرآیندها میتوانند بهطور غیرمستقیم بر افکار و اعمال ما تأثیر بگذارند و فهم عمیقتری از شخصیت و رفتار انسان ارائه دهند. ناخودآگاه در روانشناسی فروید بهعنوان یک عنصر کلیدی در تحلیل رفتارها و تعاملات فردی مطرح است و برای درک کامل انسان و انگیزههای پنهان او ضروری است.
انتقال در روانکاوی به چه معناست؟
انتقال یک پدیده روانشناختی است که در آن بیمار به طور ناخودآگاه احساسات، افکار یا تمایلاتی که نسبت به یک فرد مهم در زندگی خود، مانند والدین یا شخصیتهای دیگر، داشته است، به درمانگر منتقل میکند. این فرآیند ممکن است در قالب احساسات مثبت یا منفی بروز یابد و به ویژه در موقعیتهای درمانی، جایی که بیمار در حال برقراری ارتباط با درمانگر است، ظاهر شود.
به عنوان مثال، اگر درمانگر بهطور ناخودآگاه ویژگیهایی مشابه پدر سلطهگر بیمار داشته باشد، بیمار ممکن است با واکنشهایی مانند عصبانیت یا مقاومت نسبت به درمانگر مواجه شود، بی آنکه آگاه باشد که این احساسات در حقیقت به طور ناخودآگاه از تجربیات گذشتهاش نشأت میگیرند. این پدیده میتواند بهعنوان یک ابزار مهم در رواندرمانی استفاده شود، چرا که از طریق تحلیل این واکنشها، درمانگر میتواند به درک عمیقتری از مسائل عاطفی و روابط گذشته بیمار دست یابد و به درمان کمک کند.
انتقال متقابل در روانکاوی چیست؟
انتقال میتواند به صورت انتقال متقابل نیز رخ دهد و صرفا مختص آنالیزان (مراجع) نیست. بلکه رواندرمانگر نیز میتواند دچار انتقال بشود و احساساتی را از ناخودآگاه خود به بیمار منتقل کند یا نسبت بدهد. در این حالت درمانگر موظف است که این موضوع را در جلسات تحلیل شخصی خود با روانکاو/رواندرمانگر شخصی خود مطرح و آن را آنالیز کند. این کار هم به رشد درمانگر و هم به پیشبرد بهتر جلسات روانکاوی کمک خواهد کرد.
مکانیسم های دفاعی روان
مکانیسم های دفاعی استراتژیهای ناخودآگاهی هستند که روان برای محافظت از خود در برابر احساسات ناراحت کننده، اضطراب یا تعارضات درونی به کار میبرد. این مکانیسمها به فرد کمک میکنند تا از مواجهه مستقیم با احساسات منفی خود اجتناب و در عوض از روشهای مختلفی استفاده کنند تا به نوعی این احساسات را سرکوب یا پنهان کنند. به عنوان مثال، احتمال دارد فرد احساسات خود را به دیگران نسبت دهد، که به آن فرافکنی گفته میشود، یا بخشهایی از زندگیاش را از هم جدا کرده و هر کدام را به طور مجزا و بدون برخورد با یکدیگر اداره کند (تفکیک)، تا از بروز تعارضهای درونی جلوگیری کند.
مکانیسمهای دفاعی یکی از اصول بنیادی نظریات روانکاوی فروید هستند که حتی با پیشرفت روانشناسی و تغییرات جدید در این زمینه، همچنان در تحلیل رفتارهای انسانی و درک مسائل روانی افراد کاربرد دارند. این مکانیسمها نهتنها بهعنوان ابزارهایی برای مدیریت احساسات منفی در نظر گرفته میشوند، بلکه به روانشناسان کمک میکنند تا بهطور عمیقتری به فرایندهای ذهنی فرد پی ببرند و از آنها در فرآیند درمان استفاده کنند.
فرافکنی یعنی چه؟
فرافکنی یک مکانیسم دفاعی روانشناختی است که در آن فرد به طور ناخودآگاه احساسات، تمایلات یا مشکلات خود را به دیگران نسبت میدهد. این مکانیسم معمولاً زمانی به کار میرود که فرد قادر به پذیرش و مواجهه با جنبههایی از شخصیت یا احساسات خود نباشد. و در عوض آنها را به دیگران منتقل کند. به طور خاص، فرافکنی دفاعی زمانی رخ میدهد که فرد تمایلات یا رفتارهای غیرقابل قبول خود را به دیگران نسبت میدهد.
به عنوان مثال، فردی که با مشکلات اعتماد به نفس مواجه است، ممکن است هم کلاسی خود را بهدلیل ضعف در اعتماد به نفسش مورد تمسخر یا آزار قرار دهد. در این حالت، فرد در واقع در حال فرافکنی احساسات خود در رابطه با اعتماد به نفس به دیگران است. این مکانیسم دفاعی به فرد کمک میکند تا از مواجهه با احساسات ناخوشایند و اضطراب آور خود اجتناب کند، اما در عوض، این احساسات و مشکلات را به دیگران منتقل کرده و باعث میشود که فرد بهطور موقت از بار روانی خود کاسته شود. این فرآیند نه تنها میتواند روابط میان فرد و دیگران را پیچیده کند، بلکه در درازمدت میتواند بر سلامت روانی فرد تأثیر منفی بگذارد.
معنای خواب و رویا از نظر روانکاوی چیست؟
فروید معتقد بود که رویاها نمایانگر ارضای پنهانی یک آرزوی سرکوبشده هستند. او باور داشت که مطالعه رویاها سادهترین راه برای درک فعالیتهای ناخودآگاه ذهن است. طبق نظریات او، رویاها دو بخش دارند: محتوای آشکار که همان رویاهایی است که پس از بیدار شدن به یاد میآوریم. و محتوای نهفته که همان بخش از رویاست که به یاد نمیآوریم و به عنوان قسمتی از ناخودآگاه در نظر گرفته میشود. از دید او محتوای رویا از سه عنصر تشکیل میشود: تأثیرات حسی در طول شب، آثار به جا مانده از روز قبل، و تمایلات اید که از قبل بخشی از فرد هستند.
فروید بر این باور بود که سرکوب توسط سوپراگو در طول خواب بهدلیل نبود فعالیتهای ارادی حرکتی تضعیف میشود. این امر احتمال دسترسی امیال ناخودآگاه اید به سطح آگاهی را افزایش میدهد. طبق نظریهای که فروید مطرح کرد، رویا بهعنوان نگهبان خواب شناخته میشود. رویاها اجازه میدهند که برخی از امیال از طریق یک خیال پردازی تصویری ارضا شوند. این امر تأثیر امیال اید را کاهش میدهد. و باعث میشود که فرد به طور ناخودآگاه این امیال را برآورده کند بدون اینکه بیدار شود. به طور سادهتر، رویاها به فرد این امکان را میدهند که نیازهایی را بدون اینکه ذهن آگاه از آن مطلع شود، ارضا کند. با این حال، محتوای آشکار جامع نیست زیرا نسخهای تحریفشده از محتوای نهفته است.
برخی از دانشمندان با نتایج فروید مخالفاند یا کاملاً ایدهٔ معنای عمیقتر برای رویاها را رد میکنند. با این حال، رویاها هنوز میتوانند در زمینههای درمانی مفید باشند، چرا که ممکن است موجب شروع بحث و کشف بینشهای جدید شوند.
عقده ادیپ
عقده اودیپ به احساسات پیچیدهای اشاره دارد که کودک نسبت به والدین خود تجربه میکند. بر اساس این مفهوم، پسرها احساس میکنند برای جلب توجه مادرشان با پدرشان در رقابت هستند. در حالی که دخترها احساس میکنند که برای جلب محبت و توجه پدرشان باید با مادر خود رقابت کنند. این نظریه نخستین بار توسط زیگموند فروید، در چارچوب نظریه مراحل روانجنسی رشد معرفی شد.
فروید معتقد بود که در این دوره از زندگی، کودکان والد همجنس خود را به عنوان رقیب اصلی برای توجه و محبت والد جنس مخالف میبینند. این مفهوم در طول سالها توجه بسیاری را به خود جلب کرده، اما با انتقادهای فراوانی هم روبهرو بوده. در این راستا، بسیاری از روانشناسان معاصر به بررسی و نقد نظریه فروید پرداختهاند. و در پی درک بهتر چگونگی رشد روانی کودکان و ارتباطات پیچیده خانواده هستند. این نقدها و چالشها باعث شده تا این نظریه هنوز هم موضوعی بحثبرانگیز در روانشناسی باقی بماند.
اصول روانکاوی معاصر
- فرضیاتی مبنی بر این که تمامی انسانها تا حدی توسط آرزوها، خیالات یا دانش ناخودآگاه که از آگاهی خارج است، برانگیخته میشوند. (این به عنوان انگیزش ناخودآگاه شناخته میشود)
- علاقه به تسهیل آگاهی از انگیزشهای ناخودآگاه، که باعث افزایش انتخاب فرد میشود.
- تأکید بر کاوش در روشهایی که ما از احساسات، خیالات و افکار دردناک یا تهدیدآمیز اجتناب میکنیم.
- فرض بر این است که ما نسبت به تغییر دچار تردید هستیم و تأکید بر اهمیت کاوش در این تردیدها و تضادها.
- تأکید بر استفاده از رابطه درمانی بهعنوان یک عرصه برای بررسی فرآیندها و رفتارهای روانی خودتخریبی مراجع. (هم آگاهانه و هم ناخودآگاه).
- تأکید بر استفاده از رابطه درمانی بهعنوان وسیلهای مهم برای تغییر.
- تأکید بر کمک به مراجعان برای درک نحوه ساختاردهی گذشته و حال خود و اینکه چگونه این ساختار به تداوم الگوهای خودتخریبی آنها کمک میکند.
انواع رویکرد روانکاوی
رویکردهای مختلف روانکاوی هرکدام به شیوهای خاص به تحلیل و درمان مشکلات روانی میپردازند و هر یک ویژگیها و روشهای خاص خود را دارند. از روانکاوی کلاسیک فرویدی که بر مفاهیمی چون رانهها، ساختار شخصیت و تحلیل عمیق دنیای درونی فرد تأکید دارد تا رویکردهایی همچون روانشناسی ایگو که بر مکانیزمهای دفاعی و سازگاری با واقعیت تمرکز میکند، همه به نوعی با دنیای پیچیده ذهن انسان سروکار دارند. رویکرد روابط اُبژهای با تأکید بر روابط اولیه انسانها و تأثیر آن بر تعاملات آینده فرد، و روانکاوی لکانی با تمرکز بر سوژگی و زبان، هرکدام نقش متفاوتی در درمان اختلالات روانی ایفا میکنند.
رویکرد روانکاوی کلاسیک
این رویکرد که به نام روانکاوی فرویدی شناخته میشود، به طور کامل بر نظریات زیگموند فروید استوار است. در این دیدگاه، مفاهیمی همچون رانههای زندگی و مرگ و ساختار سه گانه شخصیت یعنی اید، ایگو و سوپرایگو از اهمیت ویژهای برخوردارند. علاوه بر این، مفاهیم انتقال، مقاومت و مکانیزمهای دفاعی نیز در فرایند درمان نقش کلیدی ایفا میکنند. در این روش، مراجع معمولاً دراز کشیده و به روانکاو نگاه نمیکند تا تداعی آزاد را با کمترین اختلال انجام دهد.
روانکاوی کلاسیک از ابتدا برای درمان افراد روان رنجور طراحی شده بود و همچنان برای این گروه تاثیر بهتری دارد. با این حال، روانکاوان کلاسیکی که با انواع مختلف اختلالات روانی سر و کار دارند، توانایی کار با ساختارهایی چون روانکژی و روانپریشی را نیز دارند. یکی از ویژگیهای مهم این رویکرد، سکوت بیشتر روانکاو است. در این درمان، تمام مسائل به دنیای درونی مراجع/بیمار مربوط میشود و ریشه یابی مشکلات باید در دنیای درونی فرد جستجو شود. این رویکرد معمولاً مبتنی بر تحلیل و تفسیر است و فرآیند درمان بیشتر از طریق تحلیل عمیق و تفسیر اتفاقات روانی پیش میرود.
رویکرد روانشناسی ایگو
رویکرد روانشناسی ایگو توسط آنا فروید توسعه یافت و بر مبنای این رویکرد بر مبنای مدل فرویدی بنا شده و به نقش ایگو و مکانیزمهای دفاعی در روان انسان تأکید دارد. در این رویکرد، ایگو مسئول فعال سازی مکانیزمهای دفاعی است و تمرکز بیشتر بر سازگاری با واقعیت و تحلیل رفتارهای روانی است. در این روش، روانکاو نسبت به رویکرد کلاسیک فعال تر عمل میکند و بیشتر در کنار بیمار مینشیند تا مکانیسمهای دفاعی او را شناسایی و تحلیل کند. این رویکرد از دو مدل درمانی استفاده میکند: یکی مدل کاناپه و دیگری مدل نشسته.
رویکرد روابط موضوعی (Object Relations)
رویکرد روابط موضوعی یا اُبژهای، که از روانکاوی کلاسیک نشأت گرفته است، تغییرات عمدهای در این حوزه ایجاد کرده و تأکید ویژهای بر روابط اولیه با افراد مهم زندگی دارد. در این رویکرد، فرض بر این است که افراد در ارتباط با دیگران واحدهای ارتباطی تشکیل میدهند که بر نحوه ارتباط آنها با دنیای بیرون در آینده تأثیر میگذارد. بنابراین، الگوهای ارتباطی فرد ریشه در روابطی دارد که در دوران کودکی با افراد مهم ایجاد کرده است.
بر خلاف روانکاوی کلاسیک که بر دنیای درونی مراجع تمرکز داشت، در رویکرد روابط اُبژهای حضور روانکاو نیز اهمیت دارد. زیرا حضور یک فرد دیگر میتواند تأثیرگذار باشد و به تغییرات درونی فرد کمک کند. این رویکرد به ویژه برای درمان اختلالات شخصیتی شدید، مانند اختلال شخصیت مرزی، مناسب است و به ساختارهای بدوی شخصیت توجه ویژهای دارد. روانکاو در این رویکرد فعالتر است و میتواند در موقعیتهای مختلف درمانی حضور داشته باشد تا فرآیند تداعی آزاد را تسهیل کند.
روانکاوی لکانی
رویکرد روانکاوی لکانی که به نوعی به نظریات فروید ارجاع دارد، بر تحلیل سوژگی و تفاوتها تأکید میکند. ژک امیل لکان تلاش کرد تا مفاهیم و نظریات فروید را که تحت تأثیر رویکردهای ایگو و روابط اُبژهای قرار گرفته بود، دوباره زنده کند. این رویکرد، اهمیت ویژهای به «زبان» و ساختار روان میدهد و شیوه تحلیل آن متفاوت از دیگر رویکردهاست.
زمان جلسات روانکاوی در این روش ثابت نیست و به طور سیال تغییر میکند. در این رویکرد، روانکاو معمولاً سکوت بیشتری دارد و بیشتر به دنیای درونی فرد توجه میشود. این رویکرد بهویژه برای افرادی که ساختار روان نژند و یا ساختار روانکژ دارند، مناسب است و در آن از کاناپه و روشهای مختلف نشستن برای تسهیل تداعی آزاد استفاده میشود. در این روش، روانکاو از دید مراجع خارج است تا فضای آزادتر و صمیمیتری برای بازگویی افکار و احساسات فراهم شود.
تفاوت روان درمانی و روانکاوی چیست؟
یک روانکاو مجموعهای خاص از مهارتها را از آموزشهای تخصصی روانکاوی به دست میآورد. در حالی که روان درمانگران میتوانند در رویکردهای مختلف درمانی آموزش ببینند، از جمله روانپویشی، تحلیلی، شناختی رفتاری، انسانگرایانه یا رویکردهای یکپارچه.
با این حال، هر دو حرفه بر کمک به افراد از طریق گفتگو تمرکز دارند. هر دو از مهارتهای خود برای کمک به مراجعان در به دست آوردن بینش نسبت به دنیای درونیشان، حل مشکلات روانشناختی و بهبودی استفاده میکنند. در واقع، یک روانکاو نوعی از روان درمانگر است که تخصص ویژهای در روانکاوی دارد. بنابراین، هر روانکاو یک روان درمانگر نیز هست، اما هر روان درمانگری روانکاو نیست.
تفاوت روان درمانی پویشی و روانکاوی چیست؟
نظریه روانپویشی شاخهای جدیدتر از روانکاوی است که عناصری از نظریه روانکاوی در زمینه رشد انسانی و تکنیکهای درمانی را حفظ کرده. این نظریه بر مشکلات بالینی بزرگسالی که معمولاً ریشه در روابط اولیه کودکی دارند، تمرکز میکند. روان درمانی پویشی همچنین به زمینه اجتماعی و روابط جاری مراجع توجه میکند. علاوه بر آن بر اهمیت تجربیات اولیه در شکل دهی الگوهای ارتباطی بعدی تأکید دارد. روانکاو و درمانگر روانپویشی هر دو با انتقال و انتقال متقابل کار میکنند، اما درمانگر روانپویشی به زمینه اجتماعی و محیط مراجع نیز توجه بیشتری دارد و از تکنیکهایی فراتر از روشهای روانکاوی کلاسیک استفاده میکند.
درمان روانپویشی معمولاً نسبت به روانکاوی با فرکانس کمتری صورت میگیرد و مراجع ممکن است تنها یک یا دو بار در هفته ملاقات داشته باشد. برخلاف روانکاو که معمولاً مراجع را برای سالها و هر روز هفته میبیند، درمانگر روانپویشی رویکردی مراجع محورتر دارد و میتواند از تکنیکهایی مانند گوش دادن فعال و همدلی استفاده کند. روانکاو معمولاً از کاناپه برای ترغیب به بازگشت به مواد ناخودآگاه استفاده میکند، در حالی که درمانگر روانپویشی به صورت رو در رو با مراجع کار میکند.
کلام آخر
در پاسخ به سوال روانکاوی چیست؟ میتوان به زبان ساده گفت که روانکاوی، که به عنوان یک روش درمانی و نظریهای عمیق در مورد ذهن انسان به حساب میآید، هنوز در کانون توجهات علمی و درمانی قرار دارد. زیگموند فروید با معرفی مفاهیمی همچون ناخودآگاه، مکانیسمهای دفاعی و مفهوم انتقال، نقشی اساسی در شکلگیری رویکردهای درمانی معاصر ایفا کرد. نظریات او همچنان درک ما از رفتار انسان، مسائل روانی و حتی فرهنگ را تحت تأثیر قرار دادهاند. روانکاوی از یک طرف به عنوان شیوهای برای درمان مشکلات روانی از طریق تحلیل ذهن ناخودآگاه شناخته میشود، و از طرف دیگر به عنوان یک ابزار برای فهم پیچیدگیهای درونی شخصیت و تعاملات انسانی کاربرد دارد.
با وجود انتقادات و تغییرات چشمگیر در طول زمان، روانکاوی همچنان یکی از حوزههای جذاب و پویا در روانشناسی است. این رویکرد در درمان بیماریهای روانی به ویژه مشکلات عمیق و ریشهای نقش مهمی ایفا میکند. اگر چه امروزه رویکردهای دیگری نیز در درمانهای روانشناختی مطرح هستند، اما درک عمیقتر از ذهن انسان و تعاملات ناخودآگاه با آگاهی از طریق تکنیکهایی مانند تداعی آزاد و تفسیر رویاها، هنوز یکی از جنبههای منحصر به فرد روانکاوی محسوب میشود.