انیمه «شاهزاده مونونوکه»؛ شاهکاری که جهان را حیرت‌زده کرد

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۶ دقیقه
شاهزاده مونونوکه

انیمه‌ی «شاهزاده مونونوکه» بیست‌وپنج‌ سال قبل به نمایش درآمد و با گذشت بیش از دو دهه، همچنان یکی از پیچیده‌ترین ساخته‌های هایائو میازاکی در نظر گرفته می‌شود. این اثر سینمایی منحصربه‌فرد به دلیل تفاوت‌ با انیمیشن‌های غربی، مسیری پرفرازو‌نشیب را طی کرد اما حالا کمتر کسی می‌تواند پیام‌ها و زیبایی‌های آن را نادیده بگیرد.

سال ۱۹۹۷ «نیل گیمن»، رمان‌نویس انگلیسی از سوی رئیس آن دوران استودیوی «میراماکس»، «هاروی واینستین» تماسی دریافت کرد. واینستین به او گفت: «این فیلم انیمیشنی، شاهزاده مونونوکه، پدیده‌ی حال‌حاضر ژاپن است. بنابراین فکر کردم برای انجام آن باید به سراغ بهترین‌ها بروم. با «کوئنتین تارانتینو» تماس گرفتم و گفتم کوئنتین متن انگلیسی آن را می‌نویسی؟ او گفت تو به من نیاز نداری، به گیمن نیاز داری. به همین دلیل با تو تماس گرفتم». میراماکس که در آن سال‌ها زیرمجموعه‌ی شرکت «دیزنی» بود، به تازگی حق اکران شاهزاده مونونوکه در ایالات متحده را دریافت کرده بود و حالا واینستین از گیمن می‌خواست تا با اولین پرواز به لس‌آنجلس بیاید و یک نسخه از فیلم را تماشا کند.

گیمن در این رابطه می‌گوید: «برنامه‌ای برای انجامش نداشتم اما همه چیز زمانی عوض شد که نمایی از سنگ بزرگی را دیدم که یک قطره‌ی باران به آن برخورد می‌کند. و سپس یک قطره‌ی دیگر به آن برخورد می‌کند. و باز هم یک قطره‌ی دیگر به آن برخورد می‌کند. و حالا دارد باران می‌بارد و زمین خیس و لغزنده است. و من با خود گفتم تاکنون چنین چیزی را ندیده‌ام. این فیلم‌سازی واقعی است، در حدواندازه‌ی «دیوید لین»، در حدواندازه‌ی «آکیرا کوروساوا». این اصل کاری است».

شاهزاده مونونوکه

شاهزاده مونونوکه تاریخ «۱۲ ژوئیه ۱۹۹۷» (۲۱ تیر ۱۳۷۶) در کشور ژاپن اکران شد و برای هایائو میازاکی همچون یک آغاز دوباره بود. استودیوی «جیبلی» در دهه‌ی ۸۰ میلادی آثاری همچون «همسایه من توتورو» و «خدمات تحویل کیکی» را ساخت که میازاکی را به یک چهره‌ی محبوب بین‌المللی تبدیل کردند، هر دو اثر جاه‌طلبانه و از نظر محتوایی غنی بودند اما لحن ملایمی داشتند و فیلم‌های خانوادگی در نظر گرفته می‌شدند. اما در دهه‌ی ۹۰ میلادی دیدگاه میازاکی عوض شد و به این نتیجه رسیده بود که استودیوی جیبلی در رابطه با زیبایی‌های طبیعت تنها انیمه‌های مهربانانه و آرام می‌سازد. او در مستند پشت‌صحنه‌ی ساخت شاهزاده مونونوکه می‌گوید: «می‌شنیدم که مردم جیبلی را «شیرین» و «التیام‌بخش» توصیف می‌کنند و ترغیب شدم تا این نوع نگاه را از بین ببرم». علاوه بر این، او از دنیای اطرافش ناامید و دلسرد شده و به این باور رسیده بود که این جهان «نفرین شده است».

«شیرو یوشیوکا»، استاد مطالعات ژاپن در دانشکده‌ی نیوکاسل می‌گوید: «او قبلا خود را یک چپ‌گرای دلسوز می‌نامید، یک مرد باورمند به قدرت مردم. اما به دلایل مشخص (سقوط اتحاد جماهیر شوروی و افزایش جدال‌های قومی و نژادی در اروپا)، دیدگاه‌های سیاسی او در اوایل دهه‌ی ۹۰ میلادی به کلی تغییر کرد».

ژاپن نیز در همان دوره با یک بحران بزرگ روبرو شده بود. وضعیت اقتصادی این کشور در اواخر دهه‌ی ۸۰ میلادی آشفته شد و در سال ۱۹۹۲ به اوج ناآرامی رسید تا ژاپن در یک رکود اقتصادی به ظاهر تمام‌نشدنی گرفتار شود. سه سال بعد، در سال ۱۹۹۵ زمین‌لرزه‌ی «کوبه» از راه رسید، بدترین زلزله‌ی تاریخ این کشور از سال ۱۹۹۲ که باعث مرگ شش هزار نفر شد و خانه‌ی هزاران نفر را نابود کرد. تنها دو ماه بعد، یک فرقه‌ی تروریستی به نام «اوم شینریکو» به متروی توکیو حمله کرد و با پخش گاز سارین، باعث مرگ ۱۳ نفر و مجروح شدن هزاران نفر شد. میازاکی از این وضعیت بغرنج خسته شده بود و خود را در کشوری می‌دید که شوکه و سردرگم است، از طبیعت فاصله گرفته و از نظر معنوی به پوچی مطلق رسیده است. شیرو یوشیوکا می‌گوید: «او شروع به تفکر کرد و با خود گفت شاید بهتر است این [انیمه‌ها] را برای کودکان، سرگرم‌کننده و شادی‌آور نسازم. شاید بهتر است یک اثر پرمایه و جدی خلق کنم».

یک عصبانیت جدیدالکشف

روایتی فانتزی از قرن چهاردهم و دوره‌ی «موروماچی»، قصه‌ی شاهزاده مونونوکه درباره‌ی «آشیتاکا» است، یک شاهزاده‌ی جوان که از سوی یک گراز شیطانی نفرین می‌شود. گراز می‌گوید: «به من گوش بسپارید انسان‌های نفرت‌انگیز. شما باید رنج‌ها و بیزاری مرا بشناسید». برای یافتن یک راه درمان، آشیتاکا راهی سفر می‌شود تا یک روح جنگلی به شکل گوزن را پیدا کند که اهالی روستا می‌گویند قدرت نجات وی را دارد. در این مسیر، آشیتاکا دنیایی را کشف می‌کند که از تعادل خارج شده است. ما با «بانو ابوشی» روبرو می‌شویم، یک زن مرموز که زیردستانش برای بدست آوردن منابع، در حال ویران کردن جنگل‌ها هستند و باعث شده‌اند تا الهه‌ی گرگ‌ها، «مورو» و دختر انسانش «مونونوکه» خشمگین شوند. آشیتاکا در میان این کشمکش‌ها گرفتار می‌شود و پس از اینکه چشمانش حقایق را دید، باید راهی برای عبور از این جهان چالش‌برانگیز پیدا کند.

در مقایسه با ساخته‌های قبلی میازاکی، فیلم سیاه، خشمناک و پر از نماهای خشونت‌آمیز است. دست‌ها و سرها قطع می‌شوند و خون از انسان‌ها و حیوانات به یک اندازه بیرون می‌پاشد. میازاکی در گفتگو با منتقد فقید، «راجر ایبرت» می‌گوید: «بر این باورم که خشونت و ستیزه‌جویی از ویژگی‌های شخصیتی ضروری ما به عنوان یک انسان است. مشکلی که ما انسان‌ها با آن روبرو هستیم، این است که چگونه این برانگیختی‌ها را کنترل کنیم. می‌دانم که کودکان هم شاید این فیلم را تماشا کنند اما آگاهانه انتخاب کردم که از آن‌ها در مقابل خشونتی که در انسان‌ها وجود دارد محافظت نکنم». او پربیراه نمی‌گوید؛ گراز نفرین‌شده و مجنون قصه با الهام از تکاپوی میازاکی برای مدیریت خشم در زندگی شخصی‌اش طراحی شده است.

هایائو میازاکی هنرمندی است که همیشه در او تضاد به چشم می‌خورد. نوشته‌هایش را بخوانید، به مصاحبه‌هایش گوش و حرف زدنش را تماشا کنید، او پرتره‌ای دقیق از انسانی است که میان آرمان‌گرایی و پوچ‌گرایی، خوش‌بینی و  فروماندگی گرفتار شده است. او یک صلح‌جو است که به هواپیماهای جنگی علاقه دارد، یک رئیس سخت‌گیر است که از صاحبان قدرت نفرت دارد، پدری که به اشباح کودکان باور دارد اما چندان در خانه‌ حضور نداشته است تا فرزندان خودش را بزرگ کند، یک حامی محیط زیست که در زندگی شخصی‌اش برای پایبندی به عقاید دچار مشکل است. او در یکی از مصاحبه‌هایش می‌گوید: «هنگامی که شکار و حمل‌ونقل ماهی تُن را می‌بینم، با خود می‌گویم انسان‌ها خیلی بد هستند اما هنگامی که کسی به من غذای ساشی‌می تُن تعارف می‌کند، معلوم است که آن را می‌خورم و خیلی هم خوشمزه است».

شاهزاده مونونوکه

ایده‌ی مردی که با خودش در جنگ است را به وضوح در شخصیت‌ها و دنیای شاهزاده مونونوکه رویت می‌کنید: اثری که به گفته‌ی میازاکی در کنفرانس خبری جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم برلین (۱۹۹۸) «ساخته نشده است تا خیر و شر را قضاوت کند». برای مثال، بانو ابوشی که کلنی‌اش در حال استخراج منابع است، می‌خواهد با این منابع اسلحه بسازد تا آن‌ها را در مقابل خدایان جنگل به کار بگیرد. در اکثر آثار انیمیشنی، چنین آدمی یک شخصیت منفی طمع‌کار ترسیم می‌شود که در حال نابود کردن طبیعت است. اما ابوشی یک رهبر بخشنده هم هست، کسی که زنان را از ستمگری فئودالی آزاد می‌کند، کسی که برای بیماران مبتلا به جذام و انسان‌های مطرود خانه‌ای امن درست کرده و رویکرد صنعتی‌اش کیفیت زندگی انسان‌ها را بالا برده است.

«سوزان نیپی‌یر»، استاد دانشگاه تافتس که درباره‌ی میازاکی یک کتاب نوشته است، در این رابطه می‌گوید: «آسان بود که قصه‌ای درباره‌ی بد بودن تکنولوژی و هیولاهای مهربان جنگل ساخته شود. اما ریخته‌گری به این آدم‌های رانده‌شده کمک می‌کند تا بهتر زندگی کنند». میازاکی هم در مصاحبه‌اش در سال ۱۹۹۷ سعی کرد تا بانو ابوشی را توجیه کند: «بیشتر اوقات، آن‌هایی که طبیعت را نابود می‌کنند، در حقیقت آدم‌های خوبی هستند. انسان‌هایی که شیطانی نیستند و صرفا گاهی کارهایی را مصرانه انجام می‌دهند که فکر می‌کنند به نفع همه است اما نتایج اعمال آن‌ها به مشکلات بدی ختم می‌شود».

در نتیجه ما با شخصیت‌هایی روبرو می‌شویم که از نظر اخلاقی مبهم هستند. الهه‌ی گرگ‌ها، مورو همان‌قدر که وحشی است، می‌تواند لطیف و مهربان باشد و موجودات غیرانسانی دیگر هم بدون عیب‌ونقص به تصویر کشیده‌ نشده‌اند، همانند انسان‌ها آن‌ها نیز می‌توانند احمق باشند یا ترسناک رفتار کنند. «اوکوتو» رهبر گرازها، با لجاجت به جنگ انسان‌ها می‌رود و با نادانی انقراض نژاد خود را رقم می‌زند. در همین حین، چهره‌ی سرد و جدی «شیشیگامی» که روزها به یک گوزن تبدیل می‌شود، به ما وجه‌ای از طبیعت را نشان می‌دهد که از انسانی شدن خودداری می‌کند، در عوض پریشان‌کننده و غریب است، بی‌تفاوت نسبت به اینکه شما زنده یا مُرده هستید.

سوزان نیپی‌یر اضافه می‌کند: «در آثار استودیوی جیبلی، حس‌وحالی وجود دارد که نقطه‌ی مقابل نوع نگاه یهودی-مسیحی غرب است، انسان‌ها لزوما حاکمان اصلی دنیا نیستند». این نوع نگاه احتمالا از رابطه‌ی تاریخی ژاپن با بلاهای طبیعی و همچنین آئین باستانی «شینتو» سرچشمه می‌گیرد. میازاکی در سال ۲۰۰۶ می‌نویسد: «من به حفظ و مراقبت از جنگل‌ها علاقه دارم اما نه به خاطر انسان‌ها، به این دلیل که آن‌ها هم زنده هستند». شیرو یوشیوکا در این مورد توضیح بیشتری می‌دهد: «میازاکی بر این باور است که ما نباید از طبیعت محافظت کنیم فقط به این دلیل که سودمند است بلکه باید به طبیعت به عنوان چیزی که خودش صاحب نیرو و قدرت است احترام بگذاریم».

بازخوردهای کاملا متفاوت

شاهزاده مونونوکه در ژاپن به یک پدیده تبدیل شد، با فروش ۱۶۰ میلیون دلاری رکورددار قبلی گیشه، «ای‌تی» ساخته‌ی «استیون اسپیلبرگ» را کنار زد و میازاکی را به شهرت بیشتری رساند. مضامین معترضانه‌ی فیلم که میازاکی تردید داشت بتواند آن را به‌درستی به سرگرمی تبدیل کند، از سوی جامعه‌ی ژاپن مورد استقبال قرار گرفت. البته که موفقیت آن ناشی از کمپین تبلیغاتی تهیه‌کننده، «توشیو سوزوکی» هم بود که برای اکران جهانی آثار استودیوی جیبلی، با شرکت والت دیزنی به توافق رسید و قرار بر این شد که نسخه‌ی دوبله‌ی شاهزاده مونونوکه در ایالات متحده به نمایش درآید.

اما مشکل این بود که فیلم برای اینکه با برند دیزنی اکران شود، بزرگسالانه تلقی می‌شد و آن‌ها تصمیم گرفتند تا شاهزاده مونونوکه را به زیرمجموعه‌ی خود، میراماکس بسپارند. هاروی واینستین که حالا یکی از منفورترین چهره‌های هالیوودی است، در آن دوران تهیه‌کننده‌ی بزرگی به حساب می‌آمد که فیلم‌های هنری خارجی‌زبان را می‌گرفت و آن‌ها را به شکلی بازتدوین می‌کرد و تغییر می‌داد تا برای مخاطب غربی جذاب باشند. با وجود این، طبق قرارداد استودیوی جیبلی با دیزنی، میراماکس اجازه نداشت تا در فیلم تغییری ایجاد یا زمان آن را کوتاه کند. «استیو آلپرت»، تهیه‌کننده‌ی اجرایی فیلم که در آن زمان با جیبلی همکاری می‌کرد تا آثارشان را به غرب بفروشد، در کتاب خاطراتش می‌نویسد که توشیو سوزوکی با یک شمشیر سامورائی المثنی روبروی هاروی واینستین ظاهر شد و در مقابل کارمندان وحشت‌زده‌ی میرامکس فریاد کشید که در شاهزاده مونونوکه نباید تغییری ایجاد شود.

شاهزاده مونونوکه

در همین راستا، پروسه‌ی ساخت نسخه‌ی انگلیسی‌زبان شاهزاده مونونوکه برای میراماکس چالش‌برنگیز شد. نیل گیمن که وظیفه‌ی برگردان متن ژاپنی به انگلیسی را برعهده داشت، به یاد می‌آورد که در یک مخمصه میان میراماکس و جیبلی گرفتار شده بود. او همچنین یک جلسه با کارکنان میراماکس را به یاد می‌آورد که آن‌ها نمی‌توانستند ایده‌ی یک فیلم انیمیشنی را درک کنند که برای مخاطب چندان ملموس نیست. آن‌ها می‌خواستند بدانند بانو ابوشی آدم خوب قصه است یا بد، شیشیگامی خدای خوبی است یا بد. گیمن در این رابطه می‌گوید: «میازاکی فیلمی ساخته بود که در آن آدم بدی وجود ندارد و همه چیز به عواقب تصمیم‌ها خلاصه می‌شود. بانو ابوشی برای زنان آسیب‌دیده و آدم‌های مبتلا به جزام سرپناه درست کرده اما کارهایش همه چیز را از تعادل خارج کرده است. از طرف دیگر، میراماکس را هم درک می‌کنید، آن‌ها می‌پرسند ما چگونه بدانیم که آشیتاکا یک شاهزاده است؟ او در یک قصر زندگی نمی‌کند و من با خود می‌گفتم به این دلیل که او شاهزاده آشیتاکا است!».

جدال‌های دیگری هم میان دو استودیو وجود داشت. همان‌طور که استیو آلپرت در کتابش نوشته است، میراماکس قصد داشت تا جلوه‌های صوتی خود را به فیلم اضافه کند، آن‌ها ادعا کرده بودند که بعضی لحظات فیلم آن‌قدر ساکت است که شاید مخاطبان آمریکایی فکر کنند سیستم صوتی سالن سینما دچار مشکل شده است. آن‌ها می‌خواستند به نماهای مختلف هم صدا اضافه کنند، همانند صدای بال زدن یک پروانه یا «صدای حرکت کردن ابرها» که جیبلی مطابق انتظار مخالفت کرد. متن انگلیسی گیمن هم چند بار بازنویسی شد اما نسخه‌ای که در ابتدا ضبط شد (و صداپیشگانی همچون «کِلر دنز» و «بیلی باب تورنتون» داشت) توسط فرد دیگری نوشته شده بود که می‌خواست کلمات با حرکت لب‌های شخصیت‌ها هم‌خوانی داشته باشد. گیمن می‌گوید: «آن‌ها تصمیم گرفتند تا کل متن را بازنویسی کنند و همان نسخه‌ بود که به صورت آزمایشی برای مخاطبان به نمایش درآمد و مورد اعتراض قرار گرفت». هنگامی که مشکل مشخص شد، «جک فلچر»، مسئول دوبلاژ فیلم تنها موفق شد تا نیمی از متن را دوباره ضبط کند.

شاهزاده مونونوکه در گیشه‌ی ایالات متحده عملکرد خوبی نداشت و تنها ۲.۳ میلیون دلار فروخت. یک دیدگاه رایج تحلیل‌گران این بود که دلیل شکست فیلم، سلیقه‌ی مخاطبان آمریکایی است که با انیمیشن‌های شاد دیزنی بزرگ شده‌اند و آمادگی چنین انیمه‌ای را ندارند. میازاکی هم دیدگاه‌ مشابه‌ای داشت. سوزان نیپی‌یر در این رابطه می‌گوید: «سیستم ارزشی آمریکا همچون دین مانوی است، خیر، شر، سیاه، سفید و این نوع نگاه در فرمول دیزنی هم وجود دارد. [فیلم‌های] آن‌ها معمولا عاشقانه تمام می‌شوند، همه با خوشبختی تا ابد زندگی می‌کنند و این یکی از عناصر بنیادین رویای آمریکایی است. در حالی که فرهنگ ژاپنی بر پایه‌ی ناپایداری بنا شده است. آنجا یک چرخه وجود دارد و یک حس که باید از چیزهایی که دارید لذت ببرید. لزوما دنیای بدی نیست اما دنیای پیچیده‌ای است».

شیرو یوشیوکا اضافه می‌کند: «هر بار که خواسته‌ایم یک انیمیشن ژاپنی را به آمریکا بفرستیم، با این مشکل روبرو شده‌ایم زیرا نگرش آن‌ها این است که انیمیشن باید برای کودکان باشد. در دهه‌ی ۸۰ میلادی، هنگامی که «نائوشیکا از دره‌ی باد» میازاکی در آمریکا به نمایش درآمد، به یک داستان ساده‌ از تقابل خیر در مقابل شر تبدیل شد و این مسئله میازاکی را خشمگین ساخت. به همین دلیل است که او حالا اصرار دارد فیلم‌ها بدون هیچ تغییری در آمریکا اکران شوند».

با این حال، نیل گیمن چنان تفکراتی را قبول ندارد: «به این فکر نمی‌کردم که باشد، یک مسابقه میان [فرهنگ‌] آمریکا و ژاپن. نتیجه‌ای که به آن دست یافتم این بود که مسابقه‌ی اصلی میان ساخته‌ی آقای میازاکی و فیلم‌سازی تجاری آمریکایی است». گیمن بر این باور است اتفاقاتی که برای نسخه‌ی دوبله‌ی شاهزاده مونونوکه رخ داد، به دلیل تفاوت فرهنگی نبود بلکه از «کوته‌فکری هاروی واینستین» ریشه می‌گرفت. او به یاد می‌آورد که پس از اولین نمایش رسمی این انیمه در جشنواره‌ی فیلم نیویورک، واینستین به او خبر داد که نمی‌خواهد به قرارداد دیزنی با جیبلی وفادار باقی بماند و قصد دارد فیلم‌ را دوباره تدوین کند و تغییر دهد!

شاهزاده مونونوکه

«او گفت باید ۴۰ دقیقه از فیلم را حذف کنیم. به او گفتم هاروی، تو پیش از آنکه فیلم به تو برسد، این نبرد را باخته‌ای. براساس قرارداد نمی‌توانی حتی یک فریم را حذف کنی. او گفت درست است اما هنوز هم فیلم باید به ۹۰ دقیقه برسد، امشب با آقای میازاکی صحبت می‌کنم، او موافقت خواهد کرد». گیمن به یاد می‌آورد که در یک مهمانی شام، هنگامی که بیرون یک رستوران کوبایی در حال سیگار کشیدن بودند، واینستین این خبر را به میازاکی و سوزوکی اعلام کرد. چند دقیقه بعد واینستین به تنهایی وارد رستوران شد و به گیمن گفت: «آقای میازاکی و آقای سوزوکی بازنمی‌گردند. آن‌ها پاسخ منفی دادند اما نظرشان را تغییر خواهند داد. فردا نقد نیویورک تایمز منتشر می‌شود و خواهد گفت که فیلم بیش از حد طولانی است، و آن‌ها به حرف من گوش خواهند داد».

نقد نیویورک تایمز به قلم «جانت ماسلین» بیرون آمد و او این انیمه را «شاهکار جریان‌ساز» توصیف کرد و در هیچ کجای متن اشاره نمی‌شود که فیلم طولانی است. این مسئله ظاهرا واینستین را خشمگین کرد. گیمن ادامه می‌دهد: «به یکباره، شنیدم که برنامه‌ها عوض شده است و از اکران مجلل و بازاریابی گسترده برای شاهزاده مونونوکه خبری نخواهد بود. قرار بود فیلم بدون تبلیغات خاصی در ۱۰ شهر نمایش داده شود. هاروی حتی در نمایش افتتاحیه‌ی فیلم در هالیوود حضور پیدا نکرد». گیمن همچنین به این نکته اشاره می‌کند اگر برای فیلم به‌درستی تبلیغ می‌شد و به مخاطبان توضیح می‌دادند که این فیلم دقیقا چه چیزی است، می‌توانست موفق شود.

او درباره‌ی اقتباس سینمایی کتاب کودکانه‌اش «کورالاین» که به گفته‌ی تحلیل‌گران قرار بود در هفته‌ی آغازین ۶ میلیون دلار بفروشد اما ۱۶ میلیون دلار فروخت می‌گوید: «دلیل این موفقیت این است که یک تیم تبلیغاتی داشتیم که گروه‌های کوچک را هدف گرفت، نه فقط والدین و کودکان را. فکر می‌کنم اگر شاهزاده مونونوکه در آمریکا برای آن‌هایی اکران می‌شد که فیلم خارجی‌زبان دوست دارند، فرهنگ ژاپنی را دوست دارند، طرفداران انیمیشن‌ها، طرفداران آثار ترسناک، فیلم می‌توانست [در این کشور هم] به یک پدیده تبدیل شود».

شاهزاده مونونوکه حالا بیشتر از هر زمان دیگری اهمیت دارد

شکست شاهزاده مونونوکه در ایالات متحده باعث شد تا دیزنی به موفقیت ساخته‌های بعدی استودیوی جیبلی ایمان نداشته باشد. «جان لستر»، رئیس آن دوران استودیوی «پیکسار» اما مخالف بود و وظیفه‌ی اکران فیلم بعدی میازاکی، «شهر اشباح» را در سال ۲۰۰۱ برعهده گرفت. لستر یکی از طرفداران سرسخت میازاکی بود و یک بار نوشت که از این فیلمساز یاد گرفته است که «اکشن را آرام کند» (او این رویکرد را در «داستان اسباب‌بازی ۲» و «زندگی یک حشره» به کار گرفت). شهر اشباح اگرچه در ژاپن رکوردشکنی کرد (با فروش حیرت‌انگیز ۳۰۴ میلیون دلاری) و نسخه‌ی دوبله‌ی انگلیسی‌ آن را «کرک ویس»، خالق انیمیشن «دیو و دلبر» کارگردانی کرده بود اما در ایالات متحده بیش از ۱۰ میلیون دلار نفروخت. این انیمه البته دومین اسکار تاریخ در رشته‌ی بهترین انیمیشن را پس از «شرک» به دست آورد. اگرچه میازاکی به دلیل اعتراض به جنگ عراق، از حضور در مراسم اسکار خودداری کرد.

شاهزاده مونونوکه آغازگر فصل تازه‌ای برای میازاکی بود تا در مسیر آگاهی اجتماعی قدم بردارد. برای مثال، «قلعه‌ی متحرک هاول» (۲۰۰۴) بر مبنای تحریم اسکار توسط میازاکی و داستان ضدجنگ آن با الهام از هجوم ایالات متحده به عراق و افغانستان ساخته شد. او در آخرین ساخته‌اش، «باد برمی‌خیزد» هم یک اثر زندگی‌نامه‌ای ساختگی از «جیرو هوریکوشی» ارائه می‌دهد که می‌بیند هواپیمای جدیدی که طراحی کرده، توسط ژاپن در جنگ جهانی دوم استفاده شده است. این دو فیلم هم برای دیزنی چالش ایجاد کردند و نتوانستند آن‌ها را به خوبی تبلیغ و برایشان مخاطب پیدا کنند تا هر دو در نهایت حدود ۵ میلیون دلار در گیشه‌ی آمریکا بفروشند.

شاهزاده مونونوکه

نیل گیمن می‌گوید: «شاهزاده مونونوکه حالا بیش از هر زمان دیگری قابل اعتنا است. ما سال‌هایی را سپری کردیم که در آن آدم‌ها می‌گفتند شرایط جوی به یک مشکل بزرگ تبدیل خواهد شد. و حالا ناگهان نتایج را می‌بینیم و می‌گوییم وضعیت خوب نیست و بدتر خواهد شد. حالا باید چه کنیم؟ چگونه به بقا ادامه دهیم؟ ما همانند ساکنان دهکده‌ی «آیرون تاون» هستیم».

اما چیزی که شاهزاده مونونوکه را به یک فیلم عمیق و ماندگار تبدیل کرده، این است که میازاکی اگرچه از شرایط فعلی نسل بشر متنفر است اما نفرتش را کنار می‌گذارد و آن را با یک باور صادقانه نسبت به بهبودپذیری طبیعت و روح انسان جایگزین می‌کند. در پایان مبهم این انیمه می‌بینید که شیشیگامی به عنوان تجسمی از چرخه‌ی مرگ و زندگی، پس از اینکه سرش توسط بانو ابوشی قطع می‌شود، تهدید می‌کند که این سرزمین را با تاریکی احاطه خواهد کرد. اما در عوض، از مرگ، زندگی تازه‌ای آغاز می‌شود: گیاهان بهاری از راه می‌رسند، آشیتاکا بهبود پیدا می‌کند و یک «کوداما» زنده می‌ماند، یک تذکر که طبیعت پیش از ما وجود داشته است و پس از ما هم وجود خواهد داشت. آشیتاکا به «سان» می‌گوید: «او نمرده است، همین حالا اینجا است، تلاش می‌کند به ما چیزی بگوید، اینکه زمانش برای هر دوی ما فرا رسیده است تا زندگی کنیم».

میازاکی به ما یادآوری می‌کند که مهم نیست دنیا چه قدر بد شود، اهمیتی ندارد که وسوسه شوید به جبرگرایی یا ناامیدی گرایش پیدا کنید، در هر صورت باید تلاش کنید و پیش بروید. در بخشی از فیلم، یک مرد جزامی به آشیتاکا می‌گوید: «زندگی یعنی رنج. سخت است، جهان نفرین شده اما هنوز می‌توانی دلایلی برای ادامه دادن زندگی پیدا کنی».

منبع: BBC Culture



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۵ دیدگاه
  1. Ali...

    انیمه های ژاپنی بی‌نظیرن کاش قدرت ساخت فیلمشون هم مثل انیمه هاشون بود
    البته که فیلم شینوبی در سال ۲۰۰۵ یه تنه نصف فیلم‌های دنیا رو حریفه

  2. امیرمحمد

    فک کنم قبلا دیدم اما دوباره میبینمگ
    ممنون به خاطر مقاله

  3. Daeker_5809

    کامنت اول
    . ولی بنظرم این اثر پرنس منوکو آشاره به ژاپن باستان داره

  4. احمد

    قِشنگ بود🗿

  5. ندا

    مقاله خوبی بود

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما